• امروز : سه شنبه - ۲۹ اسفند - ۱۴۰۲
  • برابر با : Tuesday - 19 March - 2024
کل اخبار 6233اخبار امروز 0

صدای حوزه امروز

دیدگاه آیت الله فاضل نسبت به ماجرای درمانگاه قم و طلبه ای که فیلم خرید ماشینش منتشر شد و ماجرای چای دبش! اگر فهم درستی از گزاره های دینی ندارید، لااقل ساکت بمانید! گفتگو با امام جماعت مسجد ۲۴ ساعته دهکده المپیک تهران / بهترین منصب در کره زمین امامت مسجد است! پاسخ معاون تبلیغ حوزه به دغدغه های مبلغان فضای مجازی؛ لزوم افزایش حمایت از مبلغین و خروج از پراکنده کاری ها دهمین جشنواره هنر آسمانی حوزه علمیه با محوریت تبلیغ نوین، هوش مصنوعی! پیام تقدیر و تشکر انجمن اساتید انقلابی سطوح عالی حوزه علمیه قم انتخابات چقدر ارتباط به اسلام و امام زمان (عج) دارد؟! امام محله‌ای که مسجد محوری در امور را به معنای واقعی دنبال می‌کند/ تشکیل گروههای سرود ویژه نوجوانان در مسیر جریان سازی جنس محتوای نامه های پیامبر(ص) به سران کشورها: تبلیغ با چاشنی عزت و تهدید! لزوم جدیت در مقابله مدبرانه با پدیده کشف حجاب گزارش کار مدیر حوزه های علمیه در جمع طلاب یزد؛ طرح جامع تبلیغ خدمت مقام معظم رهبری ارسال شده است سه هزار معلم طلبه بدون قائل شدن امتیازی خاص، جذب مدارس شدند/ برنامه درسی مدارس وابسته به حوزه فرقی با سایر مدارس ندارد زنگ هایی که در حوزه همیشه دیر به صدا در می آیند! امتداد اجتماعی روحانیت و جیغ های بنفش اصحاب مدرنیته!

4
حکایت دو سید حسن؛

از سیدحسن آقامیری تا سیدحسن پورآذر

  • کد خبر : 28838
  • 29 مهر 1400 - 16:05
از سیدحسن آقامیری تا سیدحسن پورآذر
از سیدحسن آقامیری - که ابتدا بسیجی تند و تیزی بود و بعدا چوب حراج به همه باورها و اعتقادات خویش زد - بگیر؛ تا سید حسن سید پورآذر - هم‌حجره دوست‌داشتنی و پرتلاشم - که به نحو عجیبی در دام فرقه احمدالحسن افتاد؛ چندانکه مدیر دانشکده آن فرقه در ایران گردید.

به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، محمدصادق ابوالحسنی طی یادداشتی حکایت زندگانی دو سید حسن را بررسی کرده است که در ادامه مطالعه می نمایید:

۱٫ اگر قرار باشد روزی از سرشت و سرنوشت رفقای قدیمی‌ام برای شما گرامیان بنویسم، بسیار پرخاطره و پرماجرا می‌شود. خیلی از دوستان دوران طلبگی من، به جایگاه شایسته‌ای رسیدند که انصافا تحسین برانگیز است اما برخی نیز دچار ریزش شدند و از شاهراه “کتاب الله و عترتی” دور افتادند.

از سیدحسن آقامیری – که ابتدا بسیجی تند و تیزی بود و بعدا چوب حراج به همه باورها و اعتقادات خویش زد – بگیر؛ تا سید حسن سید پورآذر – هم‌حجره دوست‌داشتنی و پرتلاشم – که به نحو عجیبی در دام فرقه احمدالحسن افتاد؛ چندانکه مدیر دانشکده آن فرقه در ایران گردید.

برای من هنوز قابل هضم نیست که چرا یک طلبه فاضل مثل ایشان، بایستی از مدرسین سطوح حوزه باشد و دکترای کلام اسلامی را هم بگیرد، ولی به راحتی به دست یک فرقه معلوم الحال شکار شود؟! در هر صورت، از خبر ندامت و بازگشت ایشان خوشحال شدم و بدین وسیله لطف پرورگار منان را سپاس می‌گویم.

سید حسن پور آذر

۲٫ ابتدا، از قصه “سید حسن پورآذر” شروع می‌کنم. از دوران هم‌حجرگی ما در مدرسه رسالت، چیزی حدود ۲۳ سال می‌گذرد. فضای دهه ۷۰ با امروز قابل قیاس نیست ولی داعیه انحراف ستیزی ایشان با سرنوشتی که بعدا برایش رقم خورد، همخوانی نداشت. فراموش نمی‌کنم که بارها از انحرافات فکری در برخی روحانی‌نمایان سخن می‌گفتم و او نیز عمیقا اظهار تاسف می‌کرد. اهل شب زنده‌داری بود و به شدت از سوء عاقبت می‌هراسید.

یادم نمی‌رود حدود یک سال بعد، او و دوستان همفکرش، شدیدا بر منحرف بودن برخی از طلاب مدرسه، پافشاری کردند و حتی به مدیر گوشزد کردند که اگر آنها را اخراج نکنی، ما و جمع کثیری از مدرسه می‌رویم. مدیر مدرسه که چنین رویکردی را تندروی می‌دانست، مقاومت کرد و لذا ایشان و دوستانش همگی رفتند! این اقدام، شکاف زیادی ایجاد کرد و ضربه‌ای به پیکر مدرسه وارد آورد. افزون بر این، یکی از خطبای بسیار معروف کشوری – که حتما او را می‌شناسید – در مدرسه ما تدریس می‌کرد. یکی از همفکران صمیمی آقای پورآذر -که کاملا مورد تایید وی بود- به بهانه اینکه شوخی‌های آن استاد مناسب نیست، کلاس درس ایشان را به هم زد و زمینه اخراج استاد را برای همیشه از مدرسه فراهم آورد! ایشان نسبت بدین گونه اقدامات، انتقادی نداشت و گاه حمایت هم می‌کرد.

روی همین سوابق بود که وقتی شنیدم رفیق قدیمی ما، با احمدالحسن بیعت کرده و با حلقه انحرافی وی، بویژه فرد شهرآشوبی مثل “عباس فتحیه” متحد شده است، سخت متعجب شدم.

۳٫ دقیقا در همان دوران بود که با سید حسن دوم، یعنی “آقامیری” رفیق شدم. طلبه مدرسه صدوقی بود و از فعالان جدی پایگاه بسیج. روحیات خاصی داشت که در قیاس با وضعیت امروزش، بسی شگفت‌انگیز است؛ فی‌المثل نمازجمعه‌اش ترک نمی‌شد و حتی زمانی که پایش شکسته بود، به زحمت خودش را به مصلی می‌رسانید و گاه از من می‌پرسید: چرا هر جمعه با ما نمازجمعه نمی‌آیی؟ داعیه حمایت از ولایت فقیه داشت و برای حضور در تجمعات سیاسی – انقلابی دوران دوم خرداد پیشتاز بود. از دامهای رنگارنگ استعمار برای جوانان حرف می‌زد و اینکه باید آن‌ها را از فساد و گناه نجات داد و بصیرت سیاسی آنان را در برابر امریکا و اسرائیل بالا برد!! و از همنشینی با افراد منحرف دوری جست. آن روز کسی وضعیت امروزش را حتی به خواب هم نمی‌دید. او تحت تاثیر آقای حاج سید محمود ابطحی، به مدل خاصی از ترویج اسلام (مدل موسوم به اسلام رحمانی) روی آورد.

ادبیات آن روز آقامیری با امروز کاملا متفاوت بود. مثلا با آب و تاب از آیت الله مصباح یزدی (ره) با عنوان “علامه” یاد می‌کرد و ضمن انحرافی دانستن افکار دکتر سروش، تاکید می‌کرد که او جرات مناظره با استاد مصباح را ندارد!

چندی قبل که شنیدم آقامیری از برادرش “سید حسین” انتقاد کرده و گفته او بیش از حد انقلابی است، لختی بر این سخن خندیدم؛ چون شاید برادرش تا چهل پنجاه سال دیگر هم، به گرد پای سید حسن انقلابی آن روز نرسد! مع الوصف، بسیار بانشاط، خوش گعده و اثرگذار بود و افسوس می‌خورم که ای کاش این روحیه را در راه حق و حقیقت استفاده می‌کرد.

۴٫ اما از حق نگذریم سید حسن اول – پور آذر – با سید حسن دوم – آقامیری – تفاوت‌هایی داشت و همین امتیازات او را نجات داد. اول اینکه جدیت در تحصیل داشت و یکی از طلاب موفق کلاس به شمار می‌رفت. در مباحثه ادبیاتمان هم این مسئله پیدا بود و بعدا این مسیر را با قوت ادامه داد. لذا پس از گرایش به فرقه نیز بر کرسی فکری آن نشست؛ ولی متاسفانه آقامیری با دروس حوزه، میانه‌ خوبی نداشت. یعنی هر چقدر در فوتبال و شنا و کوهنوردی کوشا بود، همان قدر در درسش، غافل و ناموفق بود. چند سال بعد برایم از درس‌هایی که هنوز پاس نکرده بود، گفت و من حساسیت درس خواندن را به او گوشزد کردم. این خلا در سرنوشت او بی‌اثر نبود…

۵٫ تفاوت دیگری هم بین آن دو بود – و شاید بتوان از همین زاویه ریزش آنها را آسیب‌شناسی کرد – و آن نوع تعامل با اطرافیان است.

سید حسن پورآذر زود جذب دوستان صمیمی خود می‌شد و گاه با حالت فروتنی خود، تاثیر زیادی از اطرافیان می‌گرفت؛ و شاید همین رویه در گرویدن به فرقه بی‌تاثیر نبود؛ اما در نقطه مقابل، آقامیری می‌کوشید با ابزارهای گوناگون، دوستانش را شدیدا جذب کند. او از همان روزها، در سودای جمع کردن افراد، گرد خویش بود و فکر تمایز یافتن از دوستان و هم‌کیشان را در دماغ می‌پرورانید؛ و انصافا در چیرگی بر عوام، استاد بود. از همین روی، به حرف‌های جنجالی و رفتارهای غیر عادی و ساختارشکن تمایل داشت و از نگاهی عمیق و ژرف برخوردار نبود؛ و چنانچه دیدیم در این چرخه، تا بدانجا پیش رفت که محتوای آیات و روایات را هم تکذیب کرد.

به نظرم آنچه سید حسن پورآذر را به گفتمان کتاب و عترت بازگردانید، صفا و خلوصی بود که در او وجود داشت و بدین گونه بود که با شهامت به خطایش اعتراف کرد و از گفتن حقیقت نهراسید. من که از این رویش جدید، بسیار خوشحالم و به ایشان صمیمانه تبریک می‌گویم. اما در این سوی، به بازگشت آقامیری چندان امیدوار نیستم؛ چرا که اگر مشکل آن سید حسن (پورآذر)، عمدتا از نوع فکری و نگرشی بود ولی این سید حسن (آقامیری) دچار آفت گرایشی و انگیزشی نیز هست. هر چند که نظام هدایت در اختیار خداوند است و دگرگونی دل‌ها تنها در کف قدرت اوست: و إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ | وَ إِلَى اللَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ.

۶٫ این بنده راقم سطور نیز اذعان دارد که در زندگی از خطا و لغزش مصون نبوده و حسن عاقبت خویش را مشروط به الطاف پروردگار و مرحمت حضرات معصومین علیهم السلام می‌بیند (ما قال محمد و آل محمد قلنا و ما دان محمد و آل محمد “ص” دنا).

باری، به قول حافظ شیرین سخن، حسن عاقبت به “رندی” و “زهد” نیست؛ بل در گروی “کیمیای عنایت” و “گوهر معرفت” است.

  • آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
  • آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
  • …چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
  • آن به که کار خود، به عنایت رها کنند
  • بی معرفت مباش که در من یزید عشق
  • اهل نظر معامله با آشنا کنند

والسلام علی من اتبع الهدی
۲۸ مهرماه ۱۴۰۰ هجری شمسی نبوی علی هاجرها آلاف التحیه و السلام

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=28838
  • نویسنده : محمدصادق ابوالحسنی
  • منبع : کانال اسرار تاریخ

مطالب مرتبط

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.