• امروز : سه شنبه - ۱۷ مهر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Tuesday - 8 October - 2024
کل اخبار 6298اخبار امروز 0
15
به دنبال انتقاد گسترده از اهانت به نهاد عالی مرجعیت و در یک مصاحبه اختصاصی مکتوب صورت گرفت؛

توضیحات خواندنی دکتر مهدی جمشیدی، نویسنده یادداشت جنجالی/مراقب دوگانه ساختگی مرجعیت وابسته ومستقل باشید!

  • کد خبر : 30428
  • 15 آبان 1400 - 1:01
توضیحات خواندنی دکتر مهدی جمشیدی، نویسنده یادداشت جنجالی/مراقب دوگانه ساختگی مرجعیت وابسته ومستقل باشید!
چند ساعت پس از این، برخی از دوستانِ طلبه دربارۀ این متن به من تذکر دادند که خوب است نام ایشان و لفظ مرجع از متن حذف شود. من نیز هر دو کار را انجام دادم، اما در همین مدت کوتاه، همان «نسخۀ اولیۀ یادداشت»، منتشر شده بود...

به گزارش خبرنگار صدای حوزه، دکتر مهدی جمشیدی طی مصاحبه ای مکتوب با پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه، پیرامون اتفاقات رسانه ای پردامنه ای که بعد از انتشار یادداشت ایشان در رجانیوز با عنوان ” «هشت‌سال عبرت» کافی نیست؟!” به وجود آمد به ابعاد و جزییات بیشتری از این ماجرا پرداخته اند که از نظر می گذرانیم:

صدای حوزه – در ابتدای بحث، توضیح و معرفی از خود و سطح تحصیلاتتان در حوزه یا دانشگاه و همچنین موقعیت و سابقه کاری در حال و گذشته را بفرمایید؟

برخلاف تصویری که از من در این مدت ساخته‌اند، طلبه نیستم.
بسیار علاقمند به تحصیل در حوزه بودم و گویا لیاقت آن را نداشتم و تقدیر مرا به وادی دیگری سوق داد. البته این علاقۀ عمیق و ریشه‌دار سبب شد که مباحث و مطالعات اسلامی را به صورت غیررسمی و شخصی دنبال کنم و هرچه که می‌توانم بر ذخیرۀ معرفتی‌ام دربارۀ دین بیفزایم. این جهت‌گیری، علت تشدیدکنندۀ دیگری نیز داشت و آن عبارت از این بود که حدود بیست سال است که در قلمرو «علوم انسانی اسلامی»، و به طور خاص، «علم اجتماعی اسلامی» فعالیت می‌کنم، و روشن است که چنین قصد و غایتی، بدون «بضاعت دینی»، میسّر نیست.

به همین دلیل، هیچ‌گاه از مطالعات دینی نگسسته‌ و مشتاقانه کنار این خوان قدسی نشسته‌ و لقمه‌های جان‌فزا برگرفته‌ام. از لحاظ دانشگاهی، «جامعه‌شناسی انقلاب اسلامی» خوانده‌ام و آن‌گاه به پهنۀ مدیریت دانش وارد شدم و اکنون می‌خواهم آن را به خدمت طراحی نقشۀ راه برای تولید «علم اجتماعی اسلامی» بگمارم.

شیفته و دلبستۀ «تفکر نوصداریی و مجدِّد» هستم و با اخباری‌ها و سکولارها، زاویه دارم. نخستین شخصیتی که بر من اثر فکری گذاشت و کلبۀ اندیشه‌ام را بنا نهاد، استاد مطهری بود. اسلام را از چشم‌انداز استاد مطهری شناختم و ذهن خویش را با نظریات او درآمیختم. البته ارتباطم با استاد مطهری، فراتر از ارتزاق فکری و خوشه‌چینی معرفتی است؛ استاد مطهری، جان و دل من است و به او عشق می‌ورزم.

در برابر لیبرال هایی که بازسازی سیاسی با ظرفیت مرجعیت را تخیل می کنند

گاهی که به قم مشرف می‌شوم، زمان زیادی را بر سر مزار ایشان سپری می‌کنم و می‌کوشم حضورش را حس کنم. او دلم را ربوده و مرا در کمند محبت خود، اسیر کرده است، و این نه قصۀ امروز، بلکه دو دهه است که این‌چنین نسبتی با او دارم. پس از ایشان، فضیلت‌سوزی‌ها و خدعه‌گری جریان مطبوعاتی اصلاح‌طلبان موجب شد که با استاد مصباح آشنا شوم. اقبال من به ایشان، از طریق ارجاع اندیشه‌هایش به استاد مطهری بود؛ یعنی من بر اساس فهم دین‌شناسانه‌ای که از استاد مطهری آموخته بودم، دربارۀ ایشان قضاوت کردم و ایشان را بر حقّ و به صواب انگاشتم. این رابطه نیز سیر صعودی داشت و در کنار استاد مطهری، ایشان نیز به یکی از مبادی و سرچشمه‌های فکری من تبدیل شد. در مقابل اشکال‌تراشی‌های جریان اصلاحات و تکنوکرات، یادداشت‌هایی نیز در دفاع از ایشان نگاشتم. هم‌اکنون، عطر و تسبیح و دست‌خطی که از ایشان به یادگار دارم، مایۀ دلخوشی خلوت‌ها و لحظه‌های پریشانی‌ام است. از سخنم پیداست که این رابطه نیز در افق معرفت، منحصر نماند و به وادی دل نیز پا نهاد.

۷ سکانس از ماجرای انتقاد تند به ساحت مرجعیت و موج سواری جریان ورشکسته

صدای حوزه – محورهای اصلی دغدغه های فکری تان و محصولات و آثاری که تولید یا تهیه و تنظیم کرده اید را بفرمایید و بیشتر درگیر چه موضوعاتی بودید و با کدامیک از اساتید یا گروه ها و جریان های فکری یا فرهنگی و سیاسی فعالیت داشته اید؟

پژوهشگرم و در یکی از مراکز پژوهشی به تحقیق و تألیف مشغولم. قلمرو تخصصی‌ و رسمی‌ام، «نظریۀ فرهنگی متفکران مسلمان» است و می‌کوشم گفته‌ها و نکته‌های این بزرگان را در قالب «منظومۀ فکری» یا «نظریۀ فرهنگی»، بازتولید و بازسازی کنم. علایق مطالعاتی‌ام عبارتند از فلسفۀ علم ‌اجتماعی ‌اسلامی، نظریۀ فرهنگی متفکّران مسلمان، جامعه‌شناسی فرهنگ در ایران پس ‌‍‌از انقلاب و جامعه‌شناسی انقلاب ‌اسلامی.

گذشته از مقاله‌ها، کتاب‌هایم بدین شرح هستند: «بنیادهای اجتماعی وقوع انـقلاب ‌اسلامی در نظریۀ علامه مطهری»، «نظریۀ فرهنگی استاد مطهری»، «درخشش عهد قدسی؛ کامیابی انقلاب در گام اوّل»، «عزمِ راه؛ تأمّلاتِ فرهنگی دربارۀ بیانیۀ گام دوّم انقلاب»، «درآمدی بر اندیشۀ فرهنگیِ آیت‌الله خامنه‌‌ای»، «جنگ فرهنگی در وضعیّت آتش‌به‌اختیار»، «علم ‌اجتماعی ‌اسلامی؛ بازآفرینی نظریۀ استاد مطهری»، «استاد مطهری و چپ‌های ایرانی»، «طراحی عملیات فرهنگی به ‌روایت استاد مطهری»، «علوم انسانی اسلامی در رهیافت امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای».

البته پژوهشی را نیز در همین ماه‌های اخیر انجام داده‌ام که در آستانۀ پایان‌یافتن است و «بازسازی انقلابی در ساختار فرهنگی» نام دارد و هنوز آن را به ناشری نسپرده‌ام. به این ترتیب، گمان می‌کنم دریافته باشید که یک محقّق چهل ساله، باید از کارهای اجرایی و مدیریتی گریخته باشد و خلوت‌نشین باشد که فراغت انجام چنین پژوهش‌هایی را یافته باشد. با این حال، همواره کوشیده‌ام «میدانی» باشم و نسبت به «رویداد‌های انقلاب»، موضع‌گیری کنم.

حتی در مسائل و مناقشات سیاسی نیز وارد می‌شوم و می‌نویسم؛ چنان‌که کسانی تصور می‌کنند تحلیل‌گر سیاسی هستم و جامعه‌شناسی سیاسی خوانده‌ام، در حالی که این قبیل نوشته‌هایم، بیشتر، از چشم‌انداز فرهنگی هستند و در حاشیۀ خط اصلیِ فعالیت معرفتی‌ام قرار دارند. خلاصه آن‌که برنامۀ معرفتی عمده و بنیادی من، «علم اجتماعی اسلامی» است که یکی از اصناف علوم انسانی اسلامی به شمار می‌آید.

صدای حوزه – در خصوص قضایای اخیر و حواشی که صورت گرفت اولا که روایت اصلی ماجرا را خیلی سریع بفرمایید و درثانی حضرتعالی چه تحلیل و ارزیابی پیشینی داشتید و الان که حواشی رقم خورده آیا ارزیابی ماقبل ماجرا را درست می دانید یا بنظرتان میشد که طوری دیگری بود یا اصلا موضع گیری نکرد؟

همه‌چیز، اتفاقی شکل گرفت. سخنان آن مرجع عالی‌مقام را در فضای مجازی دیدم و درباره‌اش تأمل کردم. چون غریب به ذهن می‌رسید، در سایت‌های رسمی آن را جستجو کردم، اما دیدم که همگی، عبارت‌های یکسانی را نقل کرده‌اند. در همین باره، بحثی در یکی از گروه‌های مجازی که اعضای آن پژوهشگر هستند، پدید آمد و من نیز اظهارنظر کردم.

این بحث گذشت، اما ساعتی بعد مشاهده کردم که خط رسانه‌ای و تبلیغی عجیبی پیرامون آن از سوی نیروهای غیرانقلابی در حال شکل‌گرفتن است و گویا قرار است یک «موج رسانه‌ای» به راه انداخته شود. احساسم این بود که به‌واقع، این «آغاز ماجرا» است و قصه به همین نقطه، پایان نمی‌یابد. تجربۀ سیاسی‌ام نشان می‌داد که در «پشت صحنه»، کسانی در پی «استفادۀ ابزاری از دین» هستند و می‌خواهند مراجع را «مصادره به مطلوب» کنند. ازاین‌رو، مطالبی که در آن گروه نگاشته بودم را نظم و ترتیبی دادم و در کانالم منتشر کردم.

در این لحظه، غافل از این امر بودم که برخلاف همۀ یادداشت‌های قبلی، مخاطب این یادداشتم، یک مرجع تقلید است که «منزلت منحصربه‌فرد» دارد. «سهوی» و «غافلانه»، با همان ادبیات صریحی که دربارۀ نیروهای سیاسی می‌نویسم، دربارۀ ایشان نیز نگاشتم. چند ساعت پس از این، برخی از دوستانِ طلبه دربارۀ این متن به من تذکر دادند که خوب است نام ایشان و لفظ مرجع از متن حذف شود. من نیز هر دو کار را انجام دادم، اما در همین مدت کوتاه، همان «نسخۀ اولیۀ یادداشت»، منتشر شده بود.

پس از این بود که ناگهان موجی از واکنش‌ها از راه رسیدند. من نیز برای رفع ابهام، یادداشتی دیگری نگاشتم و در آن توضیح دادم که من کجا و صف‌آرایی در برابر مرجع کجا؟ و هرچه توانستم تلاش کردم که «هویت اسلامی و انقلابی خویش» را برجسته و مشخص سازم تا امکان سوءاستفاده فراهم نشود. با این حال، جریان غیرانقلابی که عاری از «اخلاق» و «انصاف» هست، هم دربارۀ ادبیات یادداشت اول، بسیار «مبالغه» کرد و «تندی» و «غلظت» متن را «اهانت» و «هتاکی» معرفی نمود، و هم یادداشت دوم را عامدانه ندید.

فضایی ساخته شده بود که با تفکر و مرام من سازگاری نداشت؛ تصویری از من بافته بودند که حتی اندکی با من شباهت نداشت. می‌دانید که اصلاح‌طلبان در «مهندسی فضای رسانه‌ای» و «تحریف» و «تخریب»، حرفه‌ای هستند و همواره یکی از اضلاع رفتار‌شان، «عملیات روانی» است. ای کاش در همین مقطع، رسانه‌های انقلابی به میدان وارد می‌شدند و واقعیت را می‌نوشتند و اجازه نمی‌دادند «غوغاسالاری‌های دروغین» و «جنگ روانی»، این بازی غیراخلاقی را با شخصیت دینی من به انجام برسانند و چنین چهره‌ای از من بیافرینند.

در هجوم آن فریادهای غرض‌ورزانه و ساختگی، سکوت این دوستان کار را دشوار کرد و عرصه را بر ما تنگ نمود. البته سردبیر سایت رجانیوز، قاطعانه ایستاد و نگذاشت کام جریان غیرانقلابی با عقب‌نشینی ما از اصل سخن که حقانیت «سیاست خارجی جمهوری اسلامی» و «مقاومت» و «بی‌اعتمادی به دشمن» بود، شیرین شود. در پی این بودند که به مردم تلقین کنند معیشت‌شان به دست‌مایۀ اصرار جمهوری اسلامی بر «سیاست خارجی ایدئولوژیک» تبدیل شده است و آنها «هزینۀ آرمان‌خواهی حاکمیت» را می‌دهند.

من در این‌چنین سنگری ایستادم و شخصیت و هویت دینی‌ام را فدای آن نمودم. در عین حال، از آنجا که متن یادداشت، در نسبت با شخصیت متمایز یک مرجع، تند و تیز بود، من متنی نگاشتم و آشکارا از ایشان «عذرخواهی» کردم. این عذرخواهی، به «تحمیل» یا حتی «پیشنهاد» کسی نبود، بلکه خودم به این نتیجه رسیدم که برخلاف استدلالم، پاره‌ای از الفاظم درست و به‌جا نبودند؛ حال آنکه باید بر قامت «استدلال درست»، جامه‌ای از «الفاظ موجه» پوشانید. من از چنین ملاحظه و حساسیتی، غفلت کردم.

متن‌های من، همگی ادبی و پاکیزه هستند و می‌کوشم چشم‌نواز و شیرین باشند، اما «بازی رسانه‌ای»، تفسیری از متن ارائه کرد که بر اهانت دلالت داشت. لغزش قلمی‌ام، در حد «تندی» و «غلظت» بود، نه «اهانت». من نه قصد اهانت داشتم و نه در عمل، تعبیری به کار بردم که از آن اهانت استنباط شود.

استانداردهای دوگانه در دفاع از مرجعیت! / فقط با آمریکا و اسرائیل قهریم

صدای حوزه – بنظر شما این جریان و اتفاق، یک امرطبیعی بود و یک رفت و برگشت قابل پیش بینی بود یا اینکه بطور غیرعادی ضریب خورد و اشتباهات محاسباتی صورت گرفت تا ماجرا بیش از اندازه عمق گرفت؟

واقعیت این است که من به میانۀ یک «برنامۀ سیاسیِ از پیش ‌طراحی‌شده» پا نهادم و آن را سوزاندم. جریان رسانه‌ای و سیاسی اصلاح‌طلبان، می‌خواستند قم را به سرچشمۀ «احیای اقتصاد برجامی» و «مطالبۀ مذاکره با آمریکا» تبدیل کنند، اما ناگهان، یک ضربۀ کاری خوردند و عقب نشستند. البته بی‌درنگ، برنامۀ دیگری را آغاز کردند و آن متهم‌کردن نظام و نیروهای انقلابی به ضدیت با مرجعیت بود.

به این ترتیب، بحث از دوگانۀ «مقاومت/ مذاکره» و «چالش/ سازش» به دوگانۀ «مرجعیت مستقل/ مرجعیت وابسته» هدایت شد. طراحی عجیبی بود. لیبرال‌‌ها و تکنوکرات‌ها، دچار «مرگ اجتماعی» شده‌اند و «سرمایۀ مردمی» ندارند. هر چه داشتند را در پای دولت برجام ریختند و «تقریباً هیچ»، برداشت کردند. مردم از آنها روگردان شده‌اند و می‌رود که جریان انقلابی، «غلبۀ اجتماعی» یابد و غرب‌گرایان برای همیشه از گردونۀ قدرت خارج شوند. این وضع برای آنها قابل تحمل نیست. ازاین‌رو می‌خواهند به هر طریقی، خود را «بازسازی» کنند. این بار به «شکار قم» رفته بودند و می‌خواستند «دین» را دست‌مایۀ «قدرت‌طلبی»‌شان کنند.

از قضا، انگیزۀ من «دفاع از حریم و اعتبار مرجعیت شیعه» بود، نه مخدوش‌کردن آن. نقد من، نفی «لیبرال‌ها» و «تکنوکرات‌ها» و روشنگری دربارۀ «نیّات ابزاری آنها» بود. جریانی که در پی «اسلام رحمانی» است و «لیبرالیسم» را در آغوش کشیده و نظریه‌پردازش، حجاریان و سریع‌القلم است را چه کار با این مرجع «معنااندیش» و «باتقوا» و «مستغرق در دیانت» و «دلدادۀ ولایت»؟

یکی «شیفتۀ تجدد» است و دیگری «دلباختۀ تشیع». هیچ قرابتی در این میان نیست و جز «توطئه»، نمی‌توان نامی بر طراحی غرب‌اندیشان نهاد. اینان «مسأله» را جابجا کردند؛ سخن من «با مرجعیت» بود نه «دربارۀ مرجعیت»، ولی برای برانگیختن حساسیت‌ها و ایجاد التهاب و تنش، مرا «در برابر مرجعیت» نشاندند تا از این آب گل‌آلود، ماهی خویش را صید کنند. به‌واقع، به همه‌چیز از دریچۀ تنگ منافع سیاسی‌شان می‌نگرند و تنها سودای قدرت دارند. نقد من «اعتقادی» و «ایدئولوژیک» بود، اما دفاع اینان «سیاسی» و «ابزاری». من در عین «ایمان و باور به مرجعیت»، نقد کردم، اما اینان که اسلام‌شان، «اسلام رحمانی» است، «فقه» و «تقلید» و «صدرنشینی دیانت» را برنمی‌تابند که بتوان صدق و راستی حمایت‌شان را پذیرفت.

نیروهای لیبرال در سال هشتادوهشت، در مقابل «نظر صریح ولیّ فقیه» – که حکمش حتّی بر همۀ مراجع تقلید نیز نافذ است – شوریدند و مردم را برانگیختند و در خطبۀ نماز جمعه، اشک غم بر چشمانش جاری ساختند، و امروز مدّعی دفاع از عالمان دین هستند؟! عجبا! آن «عصیان خیابانی و فتنه‌گون و براندازانه» کجا و این «تعبّد متواضعانه و عوامانه و موقعیّتی» کجا؟! چیزی که خود مراجع گفته‌اند این است که «تضعیف ولیّ فقیه»، حرام شرعی است، و آنها همواره چنین کردند و می‌کنند.

«تصویرسازی‌های قدیسانه» از مراجع، اگر متناسب با فضای فکری انقلابی‌ها باشد، امّا هرگز موافق «اصلاح‌طلبان عرفی‌اندیش» نیست. و همین اینجاست آن تناقض که: «سربازان بومی عرفی‌سازی» به «پاسداران کفن‌پوش مقدّسان» تبدیل می‌شوند! جای تعجّب ندارد؟! این بار می‌خواهند با «جاسازی سخن خود در زبان مرجعیّت»، مردم را کلافه و سردرگم کنند. باید گفت: مرجعیّت را هزینۀ «علاج‌جویی‌های برون‌گرا»ی خویش نکنید.

صدای حوزه – آیا وجود استانداردهای دوگانه در واکنش های حوزویان را حس می کنید یا از نظر شما صورت منطقی هم همین بود و ورود جامعه حوزوی و مراجع معزز و تجلیل های بحق از آیت الله صافی جلیل القدر امری طبیعی بود؟

پاسخ‌دادن به پرسش شما برایم دشوار است؛ چراکه احساس می‌کنم پاسخم اسباب «سوءبرداشت» یا «غرض‌ورزی» خواهد شد. اکنون در بر پاشنۀ سرکوب من می‌چرخد و هرچه که بگویم، معنایی غیر از آنچه که اراده کرده‌ام، می‌یابد. در موقعیت سخت و تلخی قرار گرفته‌ام. عده‌ای اصرار دارند که مرا در برابر مرجعیت بنشانند و به «بددینی» و «بی‌اخلاقی»‌ام حکم کنند. بزرگان در رد و نفی من زبان گشودند و قلم فرسودند و نسبت‌هایی به من دادند که در درونم، اثری از آنها نیست. بر ضد چیزی که ساخته‌اند یا رسانه‌های غیرانقلابی بافته‌اند، بیانیه می‌دهند و موضع می‌گیرند. من این‌چنین نیستم. چرا اصرار دارند که چنین هویتی برای من بیافرینند؟!

عجبا که در این میان، حتی یکی از بزرگان هم با من تماس نگرفت و سخن مرا نشنید و پدرانه تذکر نداد. همه در «موضع‌گیری»، از یکدیگر سبقت جستند و اتهام ناروای توهین را تکرار و تثبیت کردند. با خود اندیشه نکردند که این «هجوم جمعی و کم‌نظیر»، با حال و سرنوشت ایمانی من چه خواهد کرد. به نیروهای انقلابی که می‌رسد، «افشا» بر «اغماض» و «سوءظن» بر «حمل بر صحت» ترجیح می‌یابد و همه می‌کوشند از یک «نویسندۀ بی‌دفاع و بی‌غرض»، یک «معارض تمام‌عیار و مزدور» بسازند و او را از «دایرۀ دیانت» برانند. این تناقض‌ها، ویران‌گر اعتبار اجتماعی هستند و به باورهای دینی، ضربه می‌زنند.

حوزه باید «هاضمۀ قوی» داشته باشد و از درِ «لطافت مشفقانه» وارد شود، نه «غلظت خصمانه». به خاطر یک «لغزش قلمی» که نه عامدانه بود و نه نشانی از توهین داشت، هویت دینی من تخریب، و در حقّ من جفا شد. از یک یادداشت مختصر، قصه‌های طولانی بافتن و چوب حراج به حیثیت و منزلت اجتماعی یک نویسندۀ مسلمان نواختن و از همه سو به او تاختن، روا نبود. غوغاسالاری و هوچی‌گری، «بی‌منطقی» ا‌ست نه «منطق». پای «نقد»ی در میان است که «پاسخ» می‌طلبد. باید «دلیل» در آستین داشت و به میدان آورد و سخن را «ابطال» کرد.

کسانی «حاشیه» را بر «متن» غالب می‌گردانند که از «پاسخ» بگریزند. گویا «سرکوب نویسنده»، آسان‌تر از «ابطال سخن» است. باید «سخن باطل» را با «سخن حقّ»، دفع کرد و به‌جای «تهدید» و «تحقیر» و «مظلوم‌نمایی»، دلیل اقامه کرد. «تعصّب صنفی» یا «جانبداری سیاسی»، به معنی «حقیقت‌خواهی»‌ نیست. نباید «پرسش‌گری» و «نقادی» را جرم انگاشت و «حریم ممنوعه» تعریف کرد و گفتگو را در «فضای تصنّعی و آزمایشگاهی» محدود نمود. البتّه حقیقت در تندباد «هوچی‌گری‌های سفارشی»، گم نخواهد شد و صبح فردای تاریخ، خطاها را آشکار خواهد کرد. البته عجیب است که با وجود این حجم از تهاجم و تعدی، اثری از انفعال و مرعوبیت در درونم نمی‌یابم.

باید در «خط دفاع از گفتمان مقاومت» ایستاد و تیرهای اتهام و تیغ‌های ترور شخصیت را به جان خرید؛ چراکه شکسته‌شدن این خط، به معنی «بازگشت به دورۀ پرخسارت دولت عبرت» و «احیای مسیر بی‌حاصل و پرضرر تعامل به‌اصطلاح سازنده» است. جمهوری اسلامی با دنیا، «قهر» نیست و «دشواری‌های معیشتی مردم»، ریشه در این قهر تلقینی ندارد.

نه «قهر»ی در میان است و نه «گشایشی از مسیر مذاکره». «مقاومت» به معنی «قهر» نیست. سیاست انقلاب، «قهر با دنیا» نیست، بلکه «ایستادن در برابر ظلم و استکبار و تفرعن» است. مذاکره‌نکردن با آمریکا، به ضرر معیشت مردم نیست. از «نظر آیت‌الله خامنه‌ای» که غیرانقلابی‌ها در لفافه، آن را «نظر رسمی حکومت» می‌خوانند، می‌گذریم و آن را به‌کلّی کنار می‌نهیم. «تجربۀ عینی و عملی» را چه می‌کنند؟! «مذاکرۀ برجامی» آنها نتوانست به «سفرۀ مردم» رونق بدهد که مردم از آنها «گریزان» شدند و به «نقطۀ مقابل‌شان» پناه بردند. «واقعیّت عینی» هم رسمی و غیررسمی و ایدئولوژیک و غیرایدئولوژیک دارد؟! ارتباطی که نیروهای لیبرال بر آن «تعامل سازنده» نام نهاده بودند، «سازنده» بود یا «ویرانگر»؟! «عزّت‌مندانه» بود یا «ذلیلانه»؟! چه دادند و چه گرفتند؟! یک سو «فرجام سرخ سلیمانی» است و یک سو، «برجام سیاه ظریف».

دریغا که سفرۀ مردم را به آتش کشیدند و بر دل‌شان، داغ «عبرت» نهادند. باید چشم‌ها را شست و ذهن‌ را از گذشتۀ تلخ و تباه برجامی، خالی کرد و نشانی «اقتصاد مقاومتی» و «پیشرفت درون‌زا» را به مردم داد، نه نشانی «تعامل به‌اصطلاح سازنده با جهان» را که حاصلش، «خسارت محض» و «عبرت» بود. نباید مردم بی‌نوا، از «چاله» به «چاه» فرو افتند. نباید «چرخۀ باطل مذاکرۀ بی‌پایان» را از سر گرفت. هشت سال، پی‌درپی، ولیّ حکیم انقلاب بر «ظرفیّت‌های درونی» اصرار ورزید و گفت به مذاکره با آمریکا و اروپا، «خوشبین» نیست. درس دین، درس اعتماد به «خدا» و «خویش» و «مؤمنان» است، نه تکیه بر «یهود» و «نصارا». آیت‌الله خامنه‌ای، هم «حوزۀ سکولار» را ملامت کرد و هم «حوزۀ غیرانقلابی» را. و از نشانه‌های «غیرانقلابی‌بودن» این است که «تقابل با استکبار» که از ذاتیّات و مقوّمات انقلاب است، با حربه‌هایی از قبیل «گفتگوی تمدّن‌ها»، «تنش‌زدایی»، «ایدئولوژی‌زدایی از سیاست خارجی»، «آشتی با دنیا» و «تعامل سازنده با جهان» بزداییم.

صدای حوزه – سپاس از پاسخ های روشنی که دادید و برای شما آرزوی موفقیت و سربازی اسلام ناب محمدی ص را داریم.

بنده هم از شما و همکارانتان در پایگاه خبری صدای حوزه متشکرم.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=30428

مطالب مرتبط

19اسفند
آیت‌الله صافی نسبت به مسائل منفعل نبود و هرگاه خطایی می دید فوراً تذکر می‌داد
رئیس دفتر مقام معظم رهبری در مراسم بزرگداشت مرحوم آیت الله لطف الله صافی:

آیت‌الله صافی نسبت به مسائل منفعل نبود و هرگاه خطایی می دید فوراً تذکر می‌داد

13بهمن
جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی از منظر آیت‌الله صافی گلپایگانی
نطق تاریخی آیت‌الله صافی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی:

جایگاه ولایت فقیه در نظام اسلامی از منظر آیت‌الله صافی گلپایگانی

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 6در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۶
  1. بسیار روشنگر بود، از شما متشکرم که به نام مقدس حوزه این اقدام را انجام دادید.

  2. امثال دکتر جمشیدی کم نظیر هستند و رابطه شون با اسلام و مرجعیت عالی قدر غیرقابل انکار … با تشکر از خبرگزاری محترم صدای حوزه بابت این مصاحبه روشنگر 🙏🏻🌹

  3. بسیار روشنگر و عالمانه بود. انشالله توفیقات شما در خدمت به دین و دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی مستدام باد.

  4. به نام خدا
    واقعا غم انگیز هست که نویسنده ای چون جناب دکتر جمشیدی که همه هم وغمش انقلاب هست و در راه توسعه مبانی و فرهنگ انقلابی مجاهدت شبانه روزی دارد. اینگونه ناجوانمردانه کوباند و به جای شنیدن حرف ایشان و تذکر پدرانه دائم برطبل نقادانه کوباند. ان شاء الله که ازین آزمایش سربلند بیرون می‌آیند و دشمنان ایشان به حضیض ذلت می‌رسند وحق همیشه پیروز هست.

  5. داری میخوری اقای جمشیدی میترسی تو فضای مجازی لو بری

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.