به گزارش صدای حوزه، محمد مجتهد شبستری، روشنفکر و پژوهشگر الهیات تطبیقی، یکم خردادماه در یادداشت کوتاهی که آن را در توضیح تازهترین آرای خودش درباره قرآن کریم منتشر کرده است،
از تغییر عقیده یا دگردیسی فکری خودش خبر میدهد و عنوان میکند دیگر باور ندارد که اولا قرآن قرائت یا تفسیر انسان واحدی از جهان است و ثانیا در اینکه آن انسان واحد محمدبن عبدالله(ص) هم بوده تردید دارد. به عبارت دیگر لبّ مدّعای شبستری این است که قرآن کریم را افراد متعددی ساخته و پرداختهاند نه انسان واحدی به نام محمدبن عبدالله(ص) و نه موجود متعالی واحدی به نام خداوند.
ابوالفضل بهرامپور، قرآنپژوه، مترجم و مفسر قرآن به اظهارات اخیر آقای مجتهد شبستری پاسخ داده است که در زیر میخوانیم:
آقای مجتهد شبستری طی یادداشتی که اخیراً آن را منتشر کرده، از آرای پیشین خودش در مقالات “قرائت نبوی از جهان” فاصله گرفته و مدعای تازهای را در میان گذاشته که در وثاقت تاریخی قرآن تردیدهای جدی میاندازد، نظر شما در این باره چیست؟
متأسفانه عمده توجه آقای مجتهد شبستری در مطالعات قرآنی معطوف به تحقیق در آثار علمای مسیحی و مستشرقین است و این علما هم نوعاً با غرض و مرض در این قبیل مسائل ورود میکنند.
اگر آقای مجتهد شبستری و اقران و امثال ایشان به جای صرف وقت و درنگ در آثار دست دوم و چندم غربیها درباره اسلام و قرآن، به مطالعه و غور در آراء اکابر فکر شیعی و حتی غیرشیعی نظیر امام فخر رازی و جارالله زمخشری میپرداختند نتیجه دیگری به دست میآمد. این خیلی بدیهی است که برای آشنا شدن با یک فن یا دانش باید به اهل آن مراجعه کرد.
آیا میشود برای علاج درد دندان به جای دندانپزشک به یک حلبیساز مراجعه کرد و از او انتظار رفع مشکل داشت؟ وقتی در یک امر ظاهری و بیرونی چنین است چطور آقایان به این فکر نمیکنند که برای اظهارنظر درباره اسلام، کتاب و سنت نمیشود به گفتههای سطحی مستشرقان اکتفا کرد؟
باید تحصیل مقدمات کنند و رنج پژوهش و مراجعه به کارشناسان و متبحران حوزه تفکر اسلامی و علوم قرآنی را بر خودشان هموار کنند و سپس به اظهار نظر بپردازند. مگر کار کوچکی است که کسی بخواهد درباره ارکان اعتقادی و ستونهای دیانتی که برای قرنهای پیاپی مورد وثوق و اعتماد مردم بوده، به زندگی و باور آنها شکل داده و هدایتشان کرده، حرف بزند و آنها را زیر سؤال ببرد اما از الفبای مطالعات این حوزه بیخبر باشد؟
خود من با آن که عمرم را پای تفسیر و ترجمه قرآن گذاشتهام وقتی در قرآن به آیاتی که جنبه فقهی دارند برمیخورم و میخواهم درباره آنها نظر بدهم و یا حتی یک ترجمه ساده بکنم
به چندین و چند فقیه و متخصص مراجعه میکنم تا مبادا حرف اشتباهی بزنم و آدرس اشتباه به کسی بدهم آن وقت این آقایان به همین راحتی قلم به دست میگیرند و هرچه به ذهنشان میرسد را منتشر میکنند و به شبهات ذهنی جامعه و به ویژه جوانان دامن میزنند؛ انسان حقیقتاً با مشاهده این وضع حیرت میکند.
آنچه شما بیان میکنید مبتنی بر مطالعات درون دینى است که در این رهیافت با پرهیز از تفسیر به رأى و با کنار هم قرار دادن مضامین قرآنى و روایی، میتوان درباره دین به یک دیدگاه جامع و جمعبندی نهایی رسید اما رویکرد آقای شبستری به قرآن و سنت،
رویکردی برون دینی است و آنچنان که خودش ادعا میکند میخواهد از منظری بیرونی، هندسه کلی اسلام و قرآن را ترسیم کند، به نظر شما آیا اساساً این اشکال متوجه ذات مطالعات برون متنی است یا باید مشکل را در جای دیگری جستجو کرد؟
ببینید آقا! مطالعات برون متنی هم که میگوییم برای خودش روش دارد، این طور نیست که هر کس هرچیزی که از دهان غربیها یا متفکران لائیک صادر شده را بردارد تکرار کند و بگوید دارم مطالعه برون دینی میکنم. دستکم این چیزی نیست که با مبانی فکری اسلام سازگار باشد و با آن جور دربیاید.
من در یکی از مسافرتهایم به یکی از همین کشورهای حاشیه خلیج فارس از مدارس مختلف آنجا مثل مدرسه ژاپنیها، چینیها و… بازدید کردم و با روش کارشان آشنا شدم. آنها اصلا تا سنین پیش از حدود دیپلم که عقیده هنوز در انسان نضج نگرفته و به اصطلاح عقد نبسته و گره نخورده، دانشآموزان خودشان را با مباحث عقلی و استدلالی که محتاج تفکر و تفقه عمیق است درگیر نمیکنند بلکه برعکس سعی میکنند مبانی اعتقادی و التزامی دین را برای آنها روشن کنند تا پایههای عقیدتیشان شکل بگیرد و استوار شود.
روش قرآن هم همین است. قرآن اصلاً به ما میدان نمیدهد که بخواهیم برهانهای عقلی و محاجات نظری را از یک سطحی فراتر ببریم به همین جهت هم هست که مباحث عقلی و استدلالی را باید در سنین بالاتر و مراحل بعدی تکامل فکری مطرح کرد چون تا کسی از نظر اعتقادی جایگاه و پایگاه محکمی نداشته باشد نمیتواند در برابر تندبادهای شدید شک و شبهه دوام بیاورد.
اشکال آقای مجتهد شبستری و نظایر او این است که بنیانهای عقیدتیشان قوی نبوده که به همین راحتی در برابر افکار باطل غربیها سر خم میکنند. من چند سال پیش در نامه جوابیهای که به آقای سروش نوشتم این معنا را متذکر شدم و از ایشان پرسیدم شما در طرح مسئله رویاپنداری قرآن و همه مسائلی که تا کنون مطرح کردهاید کجا ایستادهاید؟
این باید روشن شود که آیا شما به عنوان کسی که در دایره دین قرار گرفته و آن را به رسمیت میشناسد سخن میگویید یا بیرون از مرزهای دین به آن مینگرید؟ چون اگر شما از داخل حوزه دین به نظر نقّادی به دین بنگرید، شکل استدلال شما و شاهد مثالهایتان از قول قرآن و روایت و اولیای دین پذیرفتنی است.
در غیر این صورت، اگر آزاداندیشی به معنی آزاد از تعلیمات و آموزههای قرآن و دین است باید تکیه استدلالهای شما روی مسلّمات عقلی باشد، نه این که به مقتضای شرایط بحث، گاه با چهره یک مسلمان آتشین و عارفمسلک و گاه با یک چهره معارض و مخالف مسلّمات قرآنی و منکر آموزههای قرآنی به میدان بیایید. آقای مجتهد شبستری هم همینطور است. به هر حال موضع متفکر باید روشن باشد تا ما بدانیم در چه سطحی و در کدام افق با او بحث میکنیم.
به نظر شما بهتر نیست پیش از پرداختن به مفردات و مبهمات آراء و اندیشههای این قبیل متفکران، ابتدا به این پرسش پاسخ بدهیم که آیا ما اساساً میتوانیم با رویکردی تجربی-تاریخی کنه وحی را شناسایی کنیم یا نه؟
چون به نظر میرسد وفق دیدگاه آقایان سروش و مجتهد شبستری شناسایی جوهر وحی و آگاهی از کم و کیف آن امری قطعیالحصول است و اختلاف تنها از نوع رویکرد عالم عصر سنت و پژوهشگر جهان مدرن ناشی میشود، شما این طور فکر نمیکنید؟
من روانشناس نیستم و نمیتوانم نیتخوانی کنم اما آنچه میخواهم بگویم و از آن مطمئن هستم این است که آقایان بدون سند حرف میزنند. حتی اگر دیدگاه علامه طباطبایی را هم قبول ندارند به آرای آقای جوادی آملی مراجعه کنند؛ به هر حال اینها عقلای قوم ما هستند و آب را از سرچشمهها برداشتهاند. نمیشود گفت که همه این فضلا و دانشمندان بر خطا بودهاند و فقط من میفهمم.
باید توجه داشته باشیم که مسئله وحی دو بُعد دارد: بعد قطعی و محکم آن این است که بدانیم پیامبر اسلام از شخصیتی مستقل به نام جبرئیل، فرشته مقرب الهی، وحی و سخنان خداوند را بدون کم و کاست میگرفت و عیناً با بیان شفاف به مردم منتقل میکرد و گاهی هم از آنها اقرار میگرفت (هل بلغت) آیا مطلب را درست رساندم یا توضیح بیشتری در اطراف آن بدهم؟
ما مکلف هستیم در این حد، جبرئیل و موضوع وحی را بپذیریم و ایمان بیاوریم، اما درک بُعد متشابه و عمیق آن از حوزه درک بشر، مادامی که در دنیا است بیرون است و از این رو مکلف به فهم عمیق آن هم نیست و اگر بخواهد در صدد درک عمق آن برآید به انحراف و تفسیر به رأی مبتلا میشود. منکران وحی و خدا و معاد چرا آن را به وحی نفسی و نبوغ و تراوشات ذهنی و هوشی پیامبر تحلیل کردهاند؟ برای اینکه آنها به موجودات غیرمادی اصلاً معتقد نیستند، و میگویند جبرئیلی وجود ندارد.
از آن طرف میبینند پیامبر درس ناخوانده، مسئلهآموز صد مدرس شده است پس ناچار میشوند بگویند: اضافه علوم او وحی نفس و ضمیر ناخودآگاه باطن اوست، تازه خودش هم نمیفهمد که القائات این علوم از کجا است. قرآن درباره اینگونه تحلیلگران بیابزار علمی میگوید: کسانی در مقام تحلیل و توجیه آیات و موضوعات متشابه برمیآیند که در دلشان زیغ است؛
«فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ماتشابه منه: اما آنان که در دلشان کجاندیشی و نیت سوء است، متشابهات را کنکاش میکنند تا اینجا فتنه کنند ـ آل عمران/۷ – ». زیغ یعنی انحراف و کجاندیشی و قرآن میگوید اینان عمداً به چنین تحلیلهایی دست میزنند تا در ذهن مردم نسبت به پیامبر و قرآن و وحی ایجاد شبهه و فتنه کنند چون خودشان معتقد نیستند، میخواهند دیگران را متزلزل کنند.
ادعای به این بزرگی اگر از سوی منابع دست اول و اصیل اسلامی پشتیبانی نشود، راه به جایی نمیبرد و نمیتواند گرهی از گرههای فکری و نظری ما باز کند. آشنایی با معارف اسلامی و قرآنی به این راحتیها حاصل نمیشود این را منی میگویم که بیش از ۲۰ سال روی مفاهیم و مفردات قرآنی تامّل کردهام و اخیرا هم لغتنامه تدبری قرآن را نوشتهام.
شاید آقایان اطلاع ندارند که واژگان و اصطلاحات قرآنی با چه دقت و ژرفنگری حیرتانگیزی به کار رفته که اینطور بیملاحظه وثاقت تاریخی قرآن را زیر سؤال میبرند و حتی مصحف شریف را یک پدیده تدریجیالحصول تاریخی با گویندگی گویندگانی متنوع (و نه شخص شخیص محمدبن عبدالله-ص-) معرفی میکنند. شما کافی است به کاربرد دو لغت ساده “وقود” و “حطب” در قرآن توجه کنید تا بفهمید که با چه اعجاز بیمانندی روبرویید.
وقود در زبان عرب به هیزم در حال اشتعال اطلاق میشود و حطب هیزم انباشته شده در انبار را میگویند و قرآن با همین دقت و ژرفنگری این کلمات را استعمال کرده است. اگر این اعجاز نیست پس معنی معجزه چیست؟ بهتر است آقایان در این زمینه موضع خودشان را به طور شفاف تقریر کنند. متأسفانه روشنفکران بیسند که آثار دانشمندان مسیحی را قبلهگاه خودشان قرار دادهاند، به جز پراکندن بذر شبهه و تشکیک در اذهان ناآگاهان ثمر دیگری از کارشان نخواهند دید.
یکی از انتقاداتی که به طیف دانشمندان مذهبی و قرآنی کشور وارد میشود این است که این گروههای مرجع عمدتاً به صورت واکنشی عمل میکنند به این معنی که ابتدا باید شبههای در اذهان و عقول مطرح شود تا این طیف در جهت رفع و دفع آن شبهه وارد میدان شوند، شما این انتقاد را وارد میدانید و اگر چنین است چه پیشنهاد مشخصی در این زمینه دارید؟
بله، ببینید. من یک بار سر ماجرای اظهارات دکتر سروش که نظریه رؤیای رسولانهاش را طرح کرده بود و حضرت آیتالله سبحانی هم به آن مسئله ورود کردند، خطاب به آقایان عرض کردم که شما لازم نیست جواب دکتر سروش را بدهید بلکه سعی کنید به مخاطبان دکتر سروش پاسخ بدهید الان هم بر همین عقیدهام اما متأسفانه گاهی اوقات برخی علما و فضلای ما با نیتهای خیرخواهانه در دامهایی میافتند که دشمنان برایشان پهن کردهاند.
مثلا چند سال پیش که مسئله شیطانپرستی در جامعه اوج گرفته بود برخی عجولانه درصدد پاسخگویی به آن بودند اما من میگفتم این ایده دشمن است که میخواهد از مسائل اساسی و مبتلابه جامعه غافل شویم و به مسائل حاشیهای و کماهمیت بپردازیم؛ زمان هم این را اثبات کرد و معلوم شد که کل ماجرا سیاسی است.
الان هم همینطور است. متأسفانه ایراد شما وارد است چون حوزه مطالعات قرآنی ما با اشکالات و اختلالات جدی روبروست و کمتر کسی به فکر علاج دردهای اساسی و چارهجویی برای آن است.
حتی در همین حوزه ترجمه قرآن هم گاهی به اشکالاتی بر میخوریم که واقعاً تأسفبار است. ترجمه قرآن امر کوچکی نیست که هر کس علاقهمند به مباحث قرآنی بود یا در مجلس علما رفت و آمد داشت بتواند سراغ آن برود. مترجم قرآن در درجه اول باید مفسر قرآن باشد و تازه از همینجا است که دشواریها شروع میشود. به همین دلیل هم هست که وقتی ترجمه بهترین مترجمان مطرح کشور را نگاه میکنید با انبوه اشکالات و ابهاماتی مواجه میشوید که ناشی از عدم اطلاع از ماهیت تفسیر و یا بیدقتی است.
از بحث اصلی دور نشویم؛ مختصر عرایض من این است که مدعیات امثال آقای مجتهد شبستری و سروش نه از مبانی قرآنی و دینی اصیل اخذ شده و نه در مجاری سالم و قابل قبول سیر میکند و به نظر من پذیرش این عقاید انحرافی با اصل دینداری قابل جمع نیست.
البته آقای دکتر سروش استاد شعرشناسی و مثنوی است و در این زمینهها بنده شاگرد ایشان هم محسوب نمیشوم اما با کمال احترام باید عرض کنم که مباحث قرآنی ایشان فاقد ارزش است.
این فرمایش خود قرآن است که میفرماید وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ یعنی در پی آنچه به آن علم نداری نیفت و بدون علم حرف نزن. اگر حضرات همین یک آیه را گوش داده بودند ممکن نبود این حرفها را بزنند. باید به خدا پناه برد از شر وسوسه نفس و هواهای شیطانی.