به گزارش صدای حوزه، محمد مجتهد شبستری، روشنفکر و پژوهشگر الهیات تطبیقی، یکم خردادماه جاری در یادداشت کوتاهی که آن را در توضیح تازهترین آرای خودش درباره قرآن کریم منتشر کرده است، از تغییر عقیده یا دگردیسی فکری خودش خبر میدهد و عنوان میکند دیگر باور ندارد که اولا قرآن قرائت یا تفسیر انسان واحدی از جهان است و ثانیا در اینکه آن انسان واحد محمدبن عبدالله(ص) هم بوده تردید دارد.
به عبارت دیگر لبّ مدّعای شبستری این است که قرآن کریم را افراد متعددی ساخته و پرداختهاند نه انسان واحدی به نام محمدبن عبدالله(ص) و نه موجود متعالی واحدی به نام خداوند.
علی راد، پژوهشگر علوم قرآنی و دانشیار دانشکده الهیات دانشگاه تهران، ضمن اشاره به سابقه تاریخی دیدگاه مجتهد شبستری دایر بر تشکیک در وثاقت تاریخی قرآن، از ضرورت بازنگری در فهم مقوله روشنفکری در ایران سخن گفته است که در زیر میخوانیم:
اصالت تاریخی قرآن کریم
مقوله انسجام قرآن از جمله مباحثی است که از سوی بسیاری از قرآنپژوهان و مفسران مسلمان به ویژه از اواسط قرن بیستم به اینسو مطرح شده و علاوه بر مسلمانان برخی دانشمندان غربی مثل آنجلیکا نویورث و میشل کویپروس هم آثار مهمی در این باره دارند که بر وثاقت تاریخی قرآن صحّه میگذارد، با این حال چگونه است که آقای مجتهد شبستری در یادداشت اخیر خودش اطمینان از اصالت تاریخی قرآن را براساس مطالعات تاریخی قابل حصول نمیداند؟
همانطور که اشاره کردید بحث اصالت قرآن در ایران و غرب، بحثی درازدامن و تاریخی است و تشکیک در آن هم پیش از آقای شبستری از سوی مستشرقان متعددی مطرح شده است. عمده مباحث مستشرقان در این زمینه ناظر بر اصالت کتب آسمانی دیگر ادیان است.
آنها توانسته بودند با استناد به متن کتابهای عهدین (عهد عتیق و عهد جدید) مواردی از این عدم انسجام و پیوستگی را به اثبات برسانند چون همانطور که میدانیم به جز قرآن هیچ یک از کتب آسمانی دیگر از حیث اصالت وحیانی و از منظری تاریخی غیرقابل خدشه نیستند و شک و شبهات متعددی درباره آنها وجود دارد.
محققان غربی و مستشرقان هم در تحقیقات تاریخی خودشان روی همانها انگشت گذاشتهاند اما جای تأسف دارد که برخی روشنفکران وطنی مثل آقای مجتهد شبستری و سروش با سرمشق قرار دادن آثار و آرای آنها و با همان متر و معیارهایی که آنها در مطالعات خودشان به کار بستهاند، سراغ بررسی متن قرآن آمدهاند و با تکرار همان مفروضات اشتباه و استنتاجهای مغرضانه و بیپایه، شبهات نخنما و تکراری آنها را در جامعه نشر میکنند آن هم در شرایطی که بارها و بارها خلاف مفروضات ذهنی آنها به اثبات رسیده است.
من شخصاً نمیتوانم نسبت به این قبیل اقدامات خوشبین باشم و معتقدم حتما و بلاشک به جز انگیزههای شیطانی، انگیزه دیگری بر آن مترتب نیست. چون همانطور که اشاره کردم نادرستی مدعیات آنها بارها و بارها با روشهای علمی و دقیق به اثبات رسیده و از نظر علمی و تاریخی در زمینه اصالت قرآن تردیدی به جا نمانده است.
غرض این افراد به روزرسانی همان شبهات قدیمی است تا نسل جدید را دوباره با همان ابهامات و چالشهای ذهنی گذشته مواجه کنند. جای دریغ اینجا است که طیف قابل ملاحظهای از نسل جوان که با صبغه و سابقه این مباحث آشنایی کافی ندارند، در مواجهه با این نوع شبهات تحت تأثیر قرار میگیرند و فکر میکنند با مطلب جدیدی روبرو شدهاند.
از قضا یکی از ادلّه من بر اثبات نیات نفسانی آقایان همین است که به جای طرح اشکالات و مبهمات پژوهشی خودشان در مجامع علمی و دانشگاهی کشور، آنها را در منظر و مرئی عموم و در سطح اجتماع مطرح میکنند. شما وقتی یک مطلب علمی را به عنوان یک شبهه در افکار عمومی مطرح میکنید معنایش این است که اغراض غیر علمی را دنبال میکنید که این اغراض میتوانند هرچیزی باشند.
اصالت متن قرآن
اساساً رویکرد تاریخی روش مطمئنی برای رسیدن به میزان اصالت متن قرآن تلقی میشود یا باید آن را از مجراهای دیگری چون مطالعات درون دینی دنبال کرد؟
در خصوص اصالت متن قرآن هم گواهی تاریخ و هم استنادهای روایی متواتری وجود دارد که بیانگر وحیانی بودن کتاب آسمانی پیامبر اسلام(ص) است و این امر قابل خدشه نیست لذا ما در این زمینه هم بر مطالعات برون متنی نظیر تاریخپژوهی و نسخهشناسی اتکا داریم و هم بر پژوهشهای درون متنی و شواهد روایی.
حالا من در اینجا نمیخواهم بر مطالعات حدیثپژوهانه و اصطلاحاً دروندینی صرف تکیه کنم اما از منظر تاریخی و با کاربست سنجههای علمی معتبر در دانش نسخهشناسی هم اصالت قرآن اثبات شده است.
به بیان فنیتر ضوابط حاکم بر تقویمنصّ (ضبط النصّ) که شامل اصلاح پریشانیهای الفاظ و جملات (تصحیف، تحریف، خطا، تکرار، زیاده، حذف)، کنترل و بازبینی عناصر کلیدی عبارت (اسمهای اشخاص، مشخصات جغرافیایی، اعرابگذاری و ضبط صحیح کلمات مشکل و…) میشود هم به ما نشان میدهد که بافت جملات و گزارههای مندرج در متن قرآن کاملاً هماهنگ، منسجم و مهندسی شده است
و این ساختار دقیق و روشمند که بر کلیّت متن حاکم است به گونهای است که نمیتوان آن را محصول اهتمام فردی بشری (هرچند نابغه و هنرمند هم باشد) دانست.
بنابراین طرح مباحثی مثل رؤیاانگاری وحی، دخالت فاعلی پیامبر(ص) در تقویم قرآن و… با معیارهای زبانشناسی و متنپژوهی هم سازگار نیست و برخلاف ظاهر گولزننده، نوآورانه و عالمانه این مباحث نمیشود آنها را در رده مباحث علمی و تاریخی دستهبندی و فهم کرد. خود قرآن هم میگوید ذلک الکتب لاریب فیه هدی للمتقین؛ یعنی این کتاب هدایتگر متقین است.
این شاید مهمترین کلید گشایش دشواریهای معرفتی قرآن باشد. من نمیخواهم دیگران را به چیزی متهم کنم غرضم در اینجا تذکر یک نکته قرآنی بود و بس!
واکنش جامعه علمی و قرآنی ما به این قبیل شبهات را چطور ارزیابی میکنید، آیا نحوه پاسخگویی آنها مثبت، اثرگذار و اقناعکننده بوده است؟
وقتی از جامعه علمی و قرآنی حرف میزنیم باید توجه داشته باشید که داریم از یک جامعه نخبگانی و علمی صحبت میکنیم که لزوماً با فضای رسانهای و فعالان حاضر در این عرصه مرتبط نیستند و اگر انعکاس فعالیتهای آنها در فضای مجازی و سایر عرصههای اجتماعی مشهود نیست، به این معنا نیست که آنها منفعل عمل میکنند.
به هر حال ذات علوم قرآنی و مباحث مطروحه در این عرصه با ایراد سخنرانیهای پرشور و احساساتی که عواطف جامعه را تحریک کند و به وجد بیاورد سنخیت ندارد و اقتضای ورود در این حیطه آرامش و طمأنینهای علمی-اخلاقی است که خوشبختانه جامعه علمی و دانشگاهی ما هم ملتزم به آن است، با این همه پاسخگویی به شبهات و روشن کردن ذهنیت جامعه پرسشگر نسبت به معارف وحیانی و الهی هم جزء وظایف این طیف محسوب میشود و اهمیت خاص خودش را هم دارد.
به همین دلیل هم هست که جامعه قرآنی کشور نسبت به برپایی کرسیهای علمی-پژوهشی در محیطهای آکادمیک اهتمام جدی دارند اما به سختی میشود این افراد را برای ورود به حوزه عمومی تحریک کرد. اگر اشکالی در این زمینه به چشم میخورد و کمبود و کاستیای محسوس است علت را باید در جای دیگری جستجو کرد.
همانطور که اشاره کردم موجب عمده این اشکال به طرح بحث در مجامعی برمیگردد که ذاتاً مناسب مباحث علمی دقیق نیست و گناه آن هم به گردن روشنفکرانی است که انگار شبههپراکنی و ایجاد موانع ذهنی برای جوانان را در دستور کار خودشان قرار دادهاند. از سوی دیگر این را هم باید توجه داشت که چون طرح این شبهات تازه نیست و دست کم ۱۵۰ سال است که مسبوق به سابقه است، علما ضرورتی برای بازپرداختن به آن احساس نمیکنند.
برخلاف این توضیحات اما ما میبینیم که صدای کسانی مثل آقایان مجتهد شبستری و سروش در مقایسه با فلان چهره فاضل و پژوهشگری که بر اساس اسناد و ضوابط علمی حرف میزند، طنین بیشتری دارد. به نظر شما مشکل کار در کجاست؟
همیشه تهاجمات فرهنگی از یک عقبه فکری-رسانهای قدرتمندی برخوردار هستند که آن عقبه به نشر آرای شبههناک و ناروا در جامعه کمک میکند و باعث فراگیر شدن آن میشود. به هر حال نمیشود و نباید قدرت رسانههای رقیب را در جامعه دست کم گرفت.
با این وضعیت رسانههای داخلی شما شک نکنید که اگر قرار بود بعضی از چهرههای توانمند علمی و نخبه ما هم مثل آقای شبستری یا سروش وارد عرصه عمومی بشوند، یقیناً صدایشان به اندازه آنها رسا نبود و این نشان میدهد که آنها حتماً و حتماً مستظهر به حمایتهای مهندسی شدهای از سوی برخی رسانههای خاص هستند که از طرح و نشر مباحث آنها سود میبرند و این زنگ خطری برای جامعه رسانهای ما است که باید نسبت به آن هوشیار باشند.
به هرحال شبههپراکنی یک هنر است که این هنر را رسانههای معاند ماهوارهای و فضاهای مجازی به خوبی بلدند. به همین سبب هم هست که مقام معظم رهبری نسبت به ساماندهی فضای مجازی این اندازه حساسیت دارند و ضرورت آن را به مسئولان گوشزد میکنند.
متأسفانه ما از این مسائل غافل شدهایم و دشمنان ما هم به راحتی از همین رخنهها نفوذ میکنند و با ارائه مطالبی ارتجاعی، فرسوده، ناصحیح و غلطاند از فضای ذهنی جامعه را مشوش میکنند. این را هم یادمان نرود که کار ما در قیاس با جریان رقیب، بسیار سختتر است چون همیشه افسارگسیختگی فکری و عملی در قیاس با تقیّد به اصول و حفظ آداب و شعائر فکری-عملی از جذابیّت کمتری برخوردار است.
با این اوصاف میشود این طور نتیجهگیری کرد که شما آینده امیدوارکنندهای برای قشر متعهد و به ویژه نسل جوان کشور که به صورت مستمر در معرض این شبهاتاند متصّور نیستید؟
نه، این طور نیست. قصد من صرفاً تأکید بر وظایف معرفتی و رسانهای خودمان بود وگرنه طبق مبانی و موازین دینی، حافظ شریعت مقدس خود اللهتعالی است: نحن نزلنا الذکر و نحن له حافظون.
در بینش اسلامی ما کارگردان عالم کس دیگری است و همه این اتفاقهایی که به ظاهر با شیپورهای تبلیغاتی دشمن تقویت و دنبال میشود، هرگز نمیتوانند مشعل برافروخته حقیقت را خاموش کنند. همه اینها اما نباید ما را نسبت به وظایف خودمان کمتوجه و ملول کند.
اجازه بدهید پرسش را قدری کلیتر مطرح کنم؛ به نظر شما اساساً میشود آقایان مجتهد شبستری و سروش را به عنوان نمایندگان روشنفکری دینی در ایران معاصر تلقی کرد؟
بستگی به این دارد که روشنفکری دینی را چگونه معنا کنیم. اگر روشنفکری دینی به معنای آن جریانی باشد که مقوله پویایی دین را در دستور کار خودش قرار داده است و آن را دنبال میکند، مسلماً این افرادی که نام بردید نمیتوانند نمایندگان آن جریان اصیل باشند. توجه داشته باشید که بحث روشنفکری در ایران مقوله پربسامد و در عین حال بغرنجی است که هنوز حل نشده است.
یعنی از یک طرف روشنفکر (به اعتبار لفظ و خاستگاه اولیه آن) به معنای کسی است که ابعاد متنوع تازهای از شریعت مقدس را تبیین میکند و افقهای تازهتری را پیش روی مسلمانها قرار میدهد و از سوی دیگر مصادیق واقعی و پرتعداد روشنفکری در ایران نشان دهنده چیز دیگری است.
اما ما هر تعریفی که از روشنفکری داشته باشیم، نمیتوانیم کسانی که مقهور جهان غرب شدهاند و تولیدات ذهنی و اغراض سیاسی مستشرقان را تئوریزه و دستهبندی میکنند، در شمار چهرههای روشنفکر مقبول بپذیریم.
شما اگر نتوانید نوآوری، ابداع و ابتکار را با حفظ التزام به اصول اولیه اسلامی در کار خودتان وارد کنید نه روشنفکر هستید و نه دینمدار و اطلاق عنوان روشنفکر دینی بر این افراد صرفاً یک مغالطه لفظی است که از هیچ حقیقتی پشتیبانی نمیکند.