درباره شخصیتی می نویسم که زمان شناس بود. بدین معنا که درد و مساله زمانش را خوب و درست متوجه شده بود. فردی که دیده بان فرهنگ و رسانه بود و بدلیل اینکه چند گام جلوتر می اندیشید، مورد تفاهم حتی سوپرانقلابی های زمان خودش هم نبود. آوینی راه سخت را انتخاب کرده بود و ایران آینده و پساجنگ را ابژه قرار داده بود. آوینی به معنای واقعی وارد جنگ روایت ها شد و جراحت و زخم زبان کم برنداشت و سعی نمود از جنگ، یک روایت فطری و مطابق با سنگرهای پر از معنویت و شب عاشورایی ارائه دهد. آوینی به این نکته توجه داشت که جریان تحریف حتی از جنگ نیز ممکن است یک روایت کمونیستی و خالی از معنا و معنویت یا سکولار و از سرناچاری توسط ارباب رسانه و جراید، اتفاق بیفتد.
مساله کلان انقلاب از دید شهید آوینی
ِِآوینی درست فهمیده بود که کلان مساله انقلاب، تقابل با مدرنیته در ساحت سیستمی و فرهنگ سیاسی و اقتصادی است. در همین راستا هم توسعه و مبانی تمدن غرب نگاشت و از اساس بر گفتمان کارگزارانی و لیبرال تازید و غربت و تنهایی را به جان خرید. او متوجه شده بود که گفتمان انقلاب با محافظه کاری به قتلگاه می رود و روزگار و زمانه اش اقتضای حضور یک روشنفکر رسانه ای و فرهنگی را دارد. این دغدغه برای شکستن مارپیچ سکوت زمانه اش بود که به نام پیروان خط امام و رهبری، ساختارهای فرهنگی را به بازتولید مدرنیته، تسامح و لیبرالیسم اختصاص داده بودند.
آوینی به پاتوق ضدانقلاب در ساحت سینما و تلویزیون یورش برد و تریبون های آمریکایی زمانه اش را رسوا کرد.
آری او شهید یک نبرد واقعی بود. اما نه سنت و مدرنیته که از اسلام یک قرائت خشن و ناکارآمد ارائه می کرد و مدرنیته را تنها راه و پایان تاریخ معرفی می نمود. بلکه آوینی جنگ اسلام ناب و اسلام آمریکایی را در کتاب و مستند و مجله هایش علنی کرد و گفتمان انقلاب را از تنگنای تحریف و تحجر و سکولاریسم خارج نمود. شهادت او و مدال افتخاری چون سیدشهیدان اهل قلم باعث شد که امروز آوینی به عنوان یک ماجرا و خط فکری دنبال شود. نسل جوان ما اگر قهرمان روشنفکر می خواهد باید آوینی بخواند و انقلاب برای بازتولید و احیای ذهنیت ها و ایده های اجتماعی و فرهنگی اش، به امثال آوینی نیاز جدی و بی تعارف دارد.