به گزارش صدای حوزه، نشست تخصصی تبیین آموزش و پرورش مطلوب را که در روز پنج شنبه ۴ دی ماه ۱۳۹۹ با سخنرانی حجت الاسلام علی کشوری، در شهر قم برگزار گردیده است را در ادامه مطالعه می نمایید:
مقدمه بحث: تحول در حوزه آموزش و پرورش؛ نیازمند یک نظریه فقهی است
خیرمقدم و تشکر عرض میکنم از دوستانی که در این نشست تخصصی شرکت کردند. همانطور که به استحضار شما رسیده است، موضوع بحث جلسه، آموزش و پرورش مطلوب (آینده) است. انشاءالله اگر یک گفتگوی مفید و مکفی حول این مسئله اتفاق بیافتد، در آینده فرآیند بهتری نسبت به وضعیت فعلی تعلیم و تربیت خواهیم داشت.
من قبل از اینکه به خود مسئله آموزش و پرورش بپردازم؛ نکتهای را خدمتتان عرض میکنم. این نکته، برای حل مسائل آموزش و پرورش و سایر حوزهها بسیار مهم و – به تعبیر امروزیها – راهبردی است. اگر ما قرار است در یک حوزهای تغییر ایجاد کنیم و آن را به سمت وضعیت مطلوب هدایت کنیم، این اتفاق میبایست ذیل یک نظریه رقم بخورد. بنده تأکید دارم که حرفهای کلّی در کوتاه مدت، گرچه ممکن است یک تحرکی را ایجاد کند ولی چون حرفهای کلّی، عمیق نیست، در نهایت در میان مدت به ضرر حوزه علمیه خواهد بود و به جبهه تحول خواهان انقلاب اسلامی تحمیل خواهد شد.
بنابراین حرف اول بنده و مقدمه بحث بنده این است که ما باید برای تحول در آموزش و پرورش، یک نظریه داشته باشیم و وارد بحث شویم. چرا به داشتن یک نظریه تأکید میکنم؟ یکی از دلایلِ آن را خدمت شما عرض کردم که نظریه نسبت به حرفهای کلّی از حیث مبانی و کارکرد، عمیق است و نظریه، بحث تفصیلی ارائه کرده و وارد بحث می شود. یک نکتۀ دیگری که در نظریه مطرح این است که اگر ما بخواهیم با یک نگاه اسلامی در حوزهای تحول ایجاد کنیم، این تحول باید مبتنی بر اقناع و تفاهم باشد و نباید مبتنی بر ابلاغ، دستورالعمل و آییننامه باشد، البته کلمۀ ابلاغ در قرآن معنای متفاوتی دارد با ابلاغی که ما امروز در عرف نظام اداری میفهمیم.
ولی به هر حال در معنای امروز، بسیاری از جریان های تحولی را که نگاه میکنید، میخواهند با سند کار خودشان را پیش ببرند، من همیشه عرض کردم سندنویسی، زباندار نیست و قدرت تفاهم ندارد. یعنی تیمی که برای تحول در حوزهای سند مینویسند، ممکن است ساعتها کار کارشناسی کرده باشند ولی کسانی که سند را میخوانند، بحثهای کارشناسی به آنان منتقل نمیشود و شما نباید انتظار داشته باشید که با سند، یک تحول را ایجاد کنید. البته بعضی گفتند ما سند را مینویسیم بعد حول سند گفتمانسازی میکنیم، من فکر میکنم با این ایده هم نمیشود مسئلۀ اقناع را حل کرد، اساسا تحول نباید سند محور باشد بلکه باید با محوریت نظریه اتفاق بیافتد، نظریه هم اگر قوی باشد راه خودش را پیدا میکند و کار خود را پیش میبرد ولی اگر قوی نباشد به طور طبیعی مقابل سدی از سؤالات و پرسش ها زمینگیر میشود. به هر حال با عبور از این مقدمه، ما در نقشه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نظریهای تحت عنوان «آموزش و پرورش آینده» پیشنهاد دادیم و من همین جا اعلام میکنم که لااقل محتوای این نظریه حدود ۱۰۰ جلسه بحث است و این نظریه، نظریه فقهی است؛ البته فقه نه به معنای کشف معذّر و منجّز، بلکه فقه به معنای کشف مسیر هدایت برای زندگی جمعی؛ که باید در حوزهی معنایی در مورد آن بحث کنیم. این نظریه به بسیاری از سؤالاتِ حوزۀ تحول در آموزش و پرورش پاسخ میدهد. خب پس از این مقدمهای که بنده خدمت شما عرض کردم، در این جلسه به صورت اجمالی توضیحاتی مقدماتی در مورد این نظریه ارائه میدهم.
ولی فکر میکنم اگر بنای جدی برای تحول در آموزش و پرورش داریم و به تعبیر وصیتنامه امام، «آموزش و پرورش ما استعماری نباشد، یک تعلیم و تربیتی باشد که حقایق قرآن را از گورستانها خارج کند و وارد زندگی مردم کند،» اگر بخواهیم این مسیر را دنبال کنیم ابتدا باید در نحوهی برگزاری جلسات یک تغییری ایجاد کنیم، یک مسیر دیگری را پیش ببریم. خب این مطلب را به عنوان مقدمه عرض کردم.
سرفصل اول نظریه آموزش و پرورش آینده: پرسش از هدف، محتوا و روش آموزش و پرورش فعلی
این نظریه آموزش و پرورش آینده ۳ سؤال را در فصل اول خودش از آموزش و پرورش فعلی پرسیده است؛ یعنی شروع این نظریۀ فقهی، بررسی آموزش و پرورش فعلی است و من از معلمان محترم – که مخاطبان جلسه ما هستند و یا از طریق بلندگوهای دیگری این جلسه را استماع میکنند – خواهش میکنم این سؤالات را از خودشان و از محیط اطراف بپرسند: سؤال اول این است که آموزش و پرورش فعلی از حیث هدف دچار اشکال است. یعنی هدفگذاری آموزش و پرورش فعلی تربیت تکنسین برای بخش خدمات و تولید است. یعنی الان در عُرف مردم اینطور است که هر کس وارد آموزش و پرورش میشود باید یک کار و مشغولیتی در بخش خدمات و تولید کشور پیدا کند؛ این موضوع بایستی ارتقا پیدا کرده و [نظام آموزشی کشور] دانشآموزان و مردم را برای پذیرش حیات طیبه آماده کند. حالا باید خود حیات طیبه را بشکافیم که حیات طیبه مثلاً از غذای طیب شروع شده، با لباس طیب ادامه پیدا میکند تا نشر مفاهیم حیات طیبه در دنیای معاصر و در دنیای اطراف خودمان تمام میشود. خب این هدف را باید بحث کنیم. هدف اول بهتر است یا هدف دوم، یعنی وقتی ما در مورد آموزش و پرورش صحبت میکنیم آیا راضی باشیم که محتوای آموزشی -گفته می شود در ایران حدود ۱۲ هزار ساعت است؛ [این تعداد ساعت] – را به تربیت تکنسین بخش خدمات و تولید اختصاص بدهیم؟ یا نه! آن را در بحث انتقال مهارت و لوازم مورد نیاز برای حیات طیبه توزیع کنیم.
سر فصل دومی که ما به آموزش و پرورش فعلی اشکال داریم (به تبع این هدفی که ذکر شد) اشکال محتوایی است. اگر شما گفتید من به دنبال تربیت تکنسین برای بخش خدمات و تولید هستم، بنابراین طبقهبندی بیکنی از علم را میتوانید آموزش دهید، الان محتوای آموزش و پرورش ما را طبقهبندی بیکنی از علم تشکیل میدهد؛ یعنی ما داریم علوم پایه، علوم تجربی و علوم انسانی را آموزش میدهیم. این سه دسته علوم – که در طبقه بندی بیکنی از علم وجود دارد – کمک میکند تربیت تکنسین برای بخش خدمات و تولید اتفاق بیافتد. حالا اگر بخواهیم هدف را حیات طیبه قرار بدهیم، باید یک طبقه بندی جدیدی در علم داشته باشیم.
همین جا یک اعتراضی به هملباسهای خودم و طلبهها بکنم: برخی از آنان وقتی وارد اسلامیکردن علوم میشوند به صورت ناقص و بخشی این کار را میکنند. مثلاً میگویند ما روانشناسی اسلامی داریم – یعنی در یک رشتۀ خاص، این کار را میکنند – یا مثلا جامعهشناسی اسلامی را پیگیری میکنند. بعضی که بحث را بالاتر میبرند در حوزه پزشکی هم میگویند ما طب اسلامی داریم یعنی وارد علوم تجربی هم میشوند و ادعا میکنند. خب بعض اندکی هم در حوزه علمیه قم وجود دارند که مدعی فیزیک اسلامی، ریاضی اسلامی و سایر رشته های اسلامی هستند و دلایلی دارند و انصافاً هم دلایل قابل تأملی هم مطرح میکنند که باید بحث شود، تئوریها هم در این عرصه مختلف است. ما تقریباً با همه جریانات اسلامیسازی علوم وارد بحث شدیم و یک سؤال فنی را پرسیدیم که آیا اسلام در طبقهبندی علوم هم جریان دارد یا نه؟ یعنی آیا اگر ما محضر امیرالمؤمنین علیه السلام برسیم و از ایشان بپرسیم که علم چند دسته است: حضرت میفرمایند علوم پایه، علوم تجربی و علوم انسانی؟ یا اینکه نه! یک طبقه بندی جدیدی را بحث میکنند؟ ظاهر ادله این است که ما باید به یک طبقه بندی جدید دست پیدا کنیم و طبقهبندی فعلی دارای حجیت نیست و حالا این مطلب را باید بحث کنیم.
از تلخیهای روزگار ما این است که پیامبر را به عنوان مرشد معنوی معرفی میکنند! و به خلاف ظهور بسیاری از آیات و روایات میگویند که پیامبر اساساً برای علم نیامده است! در حالی که هم در آیات و هم در روایات، کلمۀ علم بسیار به کار برده شده است و مثلاً آن روایت نبوی مشهوری که خب آقایان به کار میبرند که «أنا مدینه العلم»[۱]، من شهر علم هستم. اینها در تحلیلها نادیده گرفته میشود. اینها اشکالات دوم است که ما میگوییم محتوای تدریسشده در آموزش و پرورش آینده باید بر اساس یک طبقه بندی جدید شکل بگیرد و در نهایت اشکال سوم و محور سوم ما شکل آموزش و پرورش آینده ما است. آیا ما میتوانیم این ادعا را مطرح کنیم که در زمان واحد با محتوای واحد ظرفیتهای مختلف افراد را ذیل آموزش و پرورش قرار بدهیم؟ و یا نه! ظرفیت در آموزش و پرورش یک اصل محسوب میشود؟ اگر گفتید ظرفیت در آموزش و پرورش اصل است، آموزش یکسان در زمان واحد برای پرورش و آموزشِ ظرفیتهای مختلف، امر غلطی است. در اینجا شما باید بگویید که مثلا ما فلان کتاب را برای ده ظرفیت مختلف نوشتهایم. اینکه همه را در شش ساعت بحث میکنیم این غلط است. پس محتوای واحد برای ظرفیتهای متفاوت غلط است. استدلال خیلی دقیق است: شکل آموزش و پرورش باید از ظرفیت انسان تبعیت کند و اگر فرض گرفتیم ظرفیتهای انسانی متفاوت هستند – که این، زیاد نیاز به استدلال ندارد – و همه میدانیم که ظرفیتهای انسانی از حیث اخلاقی، از حیث هوشی، تحلیلی و جسمی متفاوت هستند؛ بنابراین شکل شما باید این ظرفیتها را لجستیک کند، شکل نباید در مقام برخورد با ظرفیتهای متفاوت واحد باشد. بنابراین سیستم آموزشی بایستی به صورت شناور طراحی شود بنا بر ظرفیتهای مختلف؛ که به آن خواهم پرداخت. بنابراین من قسمت اول نظریه خودمان را تحت نظریه «آموزش و پرورش آینده» اجمالاً اشاره کردم. هدف آموزش و پرورش فعلی، محتوای آموزش و پرورش فعلی و شکلی آموزش و پرورش فعلی مناقشه جدی دارد که بیشتر در مورد آن باید بحث کنیم.
پس من عرض کردم که این نظریه «آموزش و پرورش آینده» سه محور دارد. در بحث آغازین خودش، فصل اول سه پرسش است. آیا ما هدف آموزش و پرورش فعلی را بپذیریم یا نه؟ و در آن تکامل ایجاد کنیم و محتوای فعلی را بر اساس طبقهبندی بیکنی ارزیابی کنیم یا محتوا از یک محتوای جدیدتری تبعیت کند؟ در اینجا گفتیم که طبقهبندی باید تأسیسی باشد. بحث سوم و سؤال سوم این است که بگوییم شکل آموزش و پرورش فعلی با توجه به ظرفیتهایی انسانی متفاوت، ثابت باشد؟ یا نه! باید با ظرفیتهای متفاوت شکل متفاوتی هم ترسیم کرد؟
اینها سه سؤال پایه بود. البته شرحشان شاید دهها ساعت طول بکشد اما عمدۀ بحث همین است. با توجه به وقتی که داریم من یک مقدار آن سؤال اول را بحث میکنم البته اگر وقتی بود، بقیه بحثها را هم میشود مطرح کرد.
آماده سازی افراد برای فهم و ایجاد نظام اجتماعی مطلوب؛ هدف نظام آموزش و پرورش
در باب هدف آموزش و پرورش ما معتقدیم که باید چند مقدمه را بحث کنیم. اولاً اینکه زندگی فردی از زندگی جمعی تبعیت میکند، یعنی انسانها اخلاقشان و تفکراتشان و در مجموع سبک زندگی و رفتارها بسیار متأثر از محیط اطراف و نظم زندگی است. فرض بفرمایید ما العیاذ بالله! در دوران طاغوت زندگی میکردیم، مناسبات زندگی طاغوت بر ما تأثیرات بسزایی میگذاشت. در حالی که الان ما در محضر حاج آقای عبدالهی نشسته و بدون لکنت داریم نظام استکباری مدرنیته را در بخش آموزش نقد میکنیم؛ این از نظم اجتماعیای تبعیت میکند که انقلاب برای ما به ارمغان آورده است. این نظم هم در درگیری با نظم مدرنیته و دنیای استکبار تعریف میشود.
ممکن بود اگر این فضای نظام اسلامی نبود ما در فضای تقیه حرف میزدیم، به هر حال این مثال در سایر حوزهها هم تعمیم دارد. بنابراین این، یک اصل موضوعه است: اگر میخواهید نظم زندگی افراد را بهینه کنید، باید نظم اجتماعی اطراف او را متحول کنید. معروف است که وقتی عدهای به امام خمینی رحمه الله رجوع کرده و از ایشان درخواست میکردند که یک فتوایی به ما بدهید که ما شرابفروشیها را تعطیل کنیم، – این در حالی بود که برخی از معاصرین امام همان موقع علیه شراب منبرها میرفتند اما – مرحوم امام در پاسخ میفرمودند این شاه باید برود! یا به ایشان رجوع کرده و برای ساخت مسجد طلب پول میکردند – خیلیها در آن موقع مسجد و مدرسه میساختند اما – امام میفرمودند این شاه باید برود! مجموعهی معضلاتی که به امام ارجاع میدادند ایشان حرف اصلیشان این بود که این شاه باید برود. یعنی این رأس نظام باید برود؛ و ما دیدیم که وقتی این نظمِ غلط برچیده شد، هم مسئلۀ شرابفروشیها تعطیل شد و هم بحث مساجد مورد توجه بهتری قرار گرفته و آبادانی بیشتری پیدا کرد. همزمان بسیاری از حوزههای دیگر نیز تحت تأثیر قرار گرفته شد. به هر حال مسئله نظامسازی مسئله مهمی است. اگر میخواهید افراد را به نحو مطلوب دچار تحول کنید باید چارچوبها و نظامات اجتماعی خود را بازتعریف کنید. حالا این، مقدمه اول است که بدون پرداختن به آن از این بحث تفصیلی عبور میکنیم. مبتنی بر این مقدمه، آموزش و پرورش باید افراد را برای ایفای نقش در نظم مطلوب آماده کند و اگر آموزش و پرورش ما چنین قدرتی نداشته باشد؛ افراد، جزئی از نظم موجود (مثلا جزئی از نظم مصرفی) تعریف میشوند. لذا هیچ وقت جرأت نمیکنند که پهپاد بسازند یا مثلاً قاعدههای نفی سبیل را متحول کنند؛ مثل سابق که ما مجبور بودیم سلاح های خودمان را از خارج تهیه کنیم و حتی قدرت تعمیر آنها را هم نداشته باشیم. حتما اطلاع دارید که بیش از ۳۰ هزار مستشار در نظام طاغوت برای همین کارهای فنی از بحث برنامهریزی، توزیع بودجه و نگهداری هلیکوپتر تا آموزش و پرورش و حوزه صنعت در ایران مشغول بودند. عمدتاً مستشاران خارجی در کشور ما تصمیم میگرفتند. چرا؟ چون آموزش و پرورش، افراد را در نظم موجود میخواست و بار میآورد. اگر شما میخواهید آدمها را از این وضعیت خارج کنید باید او را برای نظم مطلوب آماده کنید.
وابستگی نظام اجتماعی مطلوب اسلامی به نه مسئله
حال سخن در این است که نظم مطلوب چیست؟ ما در اینجا یک کار فقهی کردیم و گفتهایم که نظم مطلوب نُه پایه دارد. یعنی اگر شما میخواهید بدانید نظم مطلوب چیست، بایستی به این ۹ پایه توجه داشته باشید. اساسا نظام مطلوب از نُه مفهوم مادر تبعیت میکند.
اولین مسئله، مسئله امام شناسی است. اینکه نفر اول جامعه یک فرد لایقی است یا رئیس جمهور، نماینده مجلس یک جامعه یا فرمانده سپاه و ارتش آن جامعه فرد لایقی هستند یا نه. اینکه همه مناصبی که ذیل مسئله امامت تعریف میشود چگونهاند، شما میتوانید ارزیابی کنید که نظم یک جامعه مطلوب است یا نه؟ پس یکی از معیارهای تشخیص اینکه نظم فعلی خوب است یا نه؛ مسئولین جامعه هستند. مثلاً شما میبینید در اول انقلاب حرفهای امام خیلی مهم بود با این مضمون که مسئولین انقلابی، ساده زیست و متمایل به زهد باشند، زیاد بحث شده است. برای همین اولین ارزیابی از نظم مطلوب، مسئلۀ امامت است. برای شیعه، مسئله سقیفه مهم است، علت این است که شیعه مسئله امامت را از مهمترین شاخصهای ارزیابی نظم مطلوب میداند.
شاخص دیگری که ما برای ارزیابی نظم مطلوب داریم مسئله علم است. آیا ما در علم وابسته هستیم؟ یا نه! معادلات جدید داریم؟ این هم یک شاخص ارزیابی است. اگر شما یک روز دیدید همه مقالاتی که مینویسید ISI تأیید میکند و مبتنی بر خطمشیهای ISI و روش تحقیق پوزیتویستی است؛ این، علامت اندراج و انحلال در نظم موجود است. یعنی خیلی تفاوتی نمیکند معادله غلط را مستشاران خارجی در ایران پیاده کنند یا ما خودمان پیاده کنیم. یک مثال بارز برای معادله غلط، همین نظریه سیاستخارجه توسعهگرا – به عنوان مادر برجام – است. بنده از شما سؤال میپرسم: آیا تفاوتی وجود دارد بین اینکه کارشناسان طاغوتی سر کار باشند و مسئله هستهای را بفروشند با اینکه یک رئیس جمهوری در داخل کشور همین کار را انجام دهد؟ نتیجۀ هر دو، وابستگی و نفی استقلال کشور میشود. پس به تعبیر رهبر انقلاب، محاسبه غلط یک ملت را بیچاره میکند. الان هم دیدید با روی کار آمدن آقای بایدن، معاون سابق آقای اوباما، دوباره داریم زمزمۀ محاسبات غلط را میشنویم. بنابراین هرگاه خواستید نظم جامعه را ارزیابی کنید، نگاه کنید ببینید محاسبات، شیطانی است یا الهی است؟ در همه حوزهها همین است. پس این شاخص دوم است. من راجع به نظم مطلوب صحبت میکنم مثلاً الان ببینید بحث ما این است که سندنویسی کفایت نمیکند. بلکه باید تفاهم داشته باشیم. عرضم این است که اینها شاخصهای تفاهم است. وقتی در مورد مؤلفههای آموزش و پرورش صحبت میکنیم باید با معیارهای قابل قضاوت بحث کنیم. یکی از این معیارها این است.
شاخص سوم، مسئلۀ مکاسب یک جامعه است. اگر شما دیدید در مکاسب یک جامعه، سیستم تولید متمرکز وجود دارد؛ این جامعه دچار پسرفت شده است. سیستم متمرکز در تولید و کسب، عبارت دیگری از «برده داری» است. یعنی یکی سرمایهدار باشد و بقیه کارگر او باشند. شما در اینجا فقط کمی ادبیات را ویرایش کردید. میتوانید بگویید این سیستم متمرکز در تولید یا همان تولید صنعتی، همان بردهداری سابق است. بردهها اسمشان کارگر شده و همواره حقوقشان نادیده گرفته میشود. وقتی جنبش جلیقهزردها در فرانسه اتفاق افتاد، معترضان میگفتند: صنعت و سیستم تولیدی کشور، حقوق ما را نادیده میگیرند. شما میتوانید این را علامت ارزیابی بدانید برای اینکه نظم آن جامعه، غلط است. همیشه وقتی نظم، غلط بود، جامعه به قهقرا میرود. یکی از علائم نظم غلط، مسئلۀ مکاسب غلط و متمرکز آن است. معروف است که مردم ایتالیا ۶۰ درصدشان کارگر آقای آنیلی (پدر شهید آنیلی معروف) بودند. وقتی در مورد بردهداری مدرن صحبت میکنیم – که اصطلاح امام خمینی عظیم الشأن است – ما حتما در حوزه مکاسب باید به سمت تولید غیرمتمرکز حرکت کنیم. من نمیخواهم اصطلاحِ کارگاهها و بنگاههای کوچک را بکار ببرم؛ زیرا که ذهنها به سمت الگوی چینی و الگوهای موجود دنیا متبادر میشود. اصطلاح الگوی غیر متمرکز را مثال میزنم که بعداً بتوانم شرح دیگری را ارائه دهم. بالاخره حرف نهایی ما در تولید، نمونههای کوچکی – که در چین رقم خورده – نیست. بلکه چارچوبهای دیگری دارد که خدمتتان در فقه المکاسب شرح میدهم ولی به هر حال بحث مکاسب مورد ارزیابی است.
من بقیه این نُه شاخص را میخوانم: یکی از این شاخصها، مسئله تزکیه است. مسئله عبرت شاخص دیگر است. حالا چون دوستان عمدتاً کرمانشاهی هستند این را عرض میکنم: بنده از سابق در آنجا رفتوآمدی دارم، همیشه یکی از برنامههای من این بود که بیستون، طاق بستان یا تکیۀ معاون الملک را دیده و بررسی کنم. هر موقع اماکن تاریخی کرمانشاه را بازدید میکردم، یک اعتراضی داشتهام، به حضرت آیت الله عُلَما هم با لحن خاصی عرض کردم: ما در کرمانشاه یک عبرتکدههای مفیدی داریم. در واقع شما باید بگویید عبرتکده طاق بستان، عبرتکده بیستون؛ و این فقط یک اسمگذاری صِرف نیست بلکه باید حوزههای علمیه و مساجد، روایتهای این اماکن تاریخی را به محوریت مفهوم شرک بر عهده بگیرند؛ تا وقتی مردم وارد این عبرتکدهها میشوند، از گذشتۀ افراد مشرک و آثار مشرکین اطلاع پیدا کنند. خداوند متعال اینها را برای مردم و مسلمین باقی نگه داشته تا استفاده ببرند. در حالی که شما میبینید یونسکو بیستون را به عنوان یک محوطه تاریخی ثبت کرده یا طاق بستان را به عنوان یک تفریحگاه معرفی میکند. یعنی روایت یونسکو غلط است. یکی از جاهایی که ما در این چهل سال انقلاب به آن نپرداختیم، مسئلۀ روایت امور باستانی است. از امیرالمؤمنین علیه السلام روایاتی داریم که وقتی به اماکن تاریخی و باستانی میرسیدند، روایت فقهی و مبتنی بر عبرت خود را مطرح میکردند. ولی ما طلبهها از این ظرفیت بزرگ غفلت کردیم. جاهای بسیار بزرگی هستند؛ به خصوص بیستون خیلی جای مهمی است. چون که ما وارد روایتش نشده ایم خب میگویند: «بیستون را عشق کَند، شهرتش فرهاد بُرد.» این روایت را غلط میدانیم. در حالی که وقتی شما در آنجا کار کنید، در مردم عبرت ایجاد میکنید. معنای عبرت هم به صورت ساده این است که افراد را قبل از اقدامشان، پشیمان کنید. چون بالاخره انسانها وقتی کاری را انجام میدهند، پشیمان میشوند. در حالی که ما وقتی مسئله عبرت را جدی بگیریم، انسانها را قبل از اقدام به کارهای غلط پشیمان میکنیم. این، مسئلۀ مهمی است. لذا از علائم مهم پیشرفت و تکامل یک جامعه را میزان عبرت آن جامعه میدانیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «و مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ»[۲] وضعیت فعلی ما همین روایتی است که خواندم. میراث فرهنگی، در مورد میراث تاریخی ما متهم درجه اول است که اماکن تاریخی ما را جزو میراث جهانی یونسکو معرفی میکند. بنابراین شما نمیتوانید عبرتآفرینی کنید.
حالا من اجمالاً بحث میکنم که این بحث عبرت، بحث مهمی در علائم پیشرفت یک جامعه است. فقهالبیان مسئله مهمی است. فقهالنظم مسئله مهمی است. باز من اینجا به بحث اشاره کنم. ما الان بیش از ۱۰۸ سال است قانونگذاری در کشور داریم. یعنی از زمانی که قانون مشروطه را پادشاه قاجار امضا کرد. خوب است معلمهای محترم توجه کنند: ۱۰۰ هزار بسته قانونی در این کشور در این حدود صدسال تصویب شده است. حدود ۱۲ تا ۱۳ هزار بسته قانونی از این صد هزار بسته همین الان فعال هستند. گرچه بقیه هم قانون هستند و نقض نشدند ولی به هر حال این ۱۲ تا ۱۳ هزار – بنابر گزارش حقوقدانها – همین الان مورد استفاده قرار میگیرد و شورای نگهبان در۴۰ سال گذشته حتی فرصت نکرده است این قانونهای متکثر را از حیث تطبیق با شرع بررسی کند. پس یک کوه قانون در کشور داریم که هنوز بررسی نشدهاند ولی همچنان قانون هستند. شما میدانید قانون زیاد یعنی بینظمی زیاد، چون احتمال تضاد در قانونهای زیاد بالا است. ضد همدیگر تصویب شده است. مثلاً نمایندهای که ۵۰ سال پیش در مجلس بوده با یک شرایطی قانون الف را تصویب کرده، نمایندۀ بعد، ۲۰ سال بعد یک قانونی را ضدّ آن تصویب میکند. الان هر دو قانون در کشور وجود دارند. البته میگویند که ایدهی تنقیحِ قوانین پیشنهاد میشود که این هم مثل بقیه پیشنهادهای مدرن، ایدۀ فلج و ناقصی است. البته ما فکر میکنیم قانون زیاد یعنی ناکارآمدی. لذا از علائم پیشرفت یک کشور، مسئله قانونهای یک کشور است. شما روایات را دیدید: قانونهای اصلی پیامبران گاهی ده مورد است که قانون مادر نام دارند. پیامبران وقتی میخواستند قانون را بحث کنند مثلا ده مورد را بحث میکردند؛ مثلاً معروف است حضرت موسی علیه السلام ده فرمان داشت و این، اختصاصی به حضرت موسی علیه السلام ندارد. پیامبران دیگر هم قانونهای اصلیشان ده قانون است. روایات مربوط به حضرت ولیعصر علیه السلام هم میفرمایند: حضرت وقتی تشریف میآورند با کارگزاران خودش حول ده فرمان تفاهم میکنند. این پیداست که قانون زیاد علامت نظم نیست. خوب است نمایندههای محترم مجلس به این مطلب توجه داشته باشند. حالا به هر حال مسئلۀ نظم مهم است.
مسئله فرقان هم مهم است یا به اصطلاح امروز شاخصهای ارزیابی. بر اساس چه شاخصی جامعه را ارزیابی میکنیم. یعنی بر اساس بسته شاخصهای wdi یا بر اساس بسته شاخصهای توسعه انسانی[۳] براساس اینها ارزیابی میکنیم؟ یا نه! ما شاخص صحیحی داریم؟ من اینجا یک مثالی بزنم و عبور کنم. مثلاً فرض بفرمایید یک مجموعه روایات با مضمون «إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَیرا»[۴] داریم؛ فضلای محترم! حتماً دیدید که یک مجموعه روایات دیگر داریم که شاخص ارزیابی خِیر از شّر چیست. میفرماید: علامت دخول در خِیر سه چیز است، تفقه در دین یا فهم عمیق دین. یکی دیگر، زهد در دنیا است، و این خیلی مهم است. مثلاً اگر دیدید یک مسئولی دفتر کارش در سعدآباد بود و مانور تجمل را توصیه میکرد، این دخول در خیر ندارد؛ حتی اگر معمم هم باشد. این بر اساس روایتی است که خواندم «بَصَّرَهُ بعُیوبِ نَفْسِهِ» موقعی که یک اختلافی بوجود میآید، مؤمن خودش را متهم میکند، نه طرف مقابل را. لذا شما وقتی میبینید در دعواهای کشور دائماً دولت قبل متهم میشود، مجلس متهم میشود، دائماً یک فرد ثالثی متهم میشود، این علامت خروج از خِیر است. این فرقان، شاخص ارزیابی است. مجموعهای از روایات را دستهبندی کردیم. فرقان یا همان شاخصهای ارزیابی را با خود مردم این مباحث را تفاهم میکنیم که اگر خواستید بدانید پیشرفت میکنید یا نه، از این شاخصها استفاده کنید.
در نهایت، فقه نفیسبیل و مسئلۀ نفیسبیل؛ که حالا دیگر راجع به نفیسبیل چون وقت نیست، بحث نمیکنم. اگر چه خیلی مسئلۀ مهمی است. پس ببینید! ما باز بحث را یک قدم جلو بردیم. شما میگویید که اولاً زندگی فرد وقتی بهتر میشود که نظم جامعه بهتر میشود. ثانیاً نظم مطلوب نُه محور دارد: از مسئله امامت تا مسئله نفیسبیل؛ که من تا اینجا بخشی را اشاره کردم. حالا سؤال من این است: هدف آموزش و پرورش فعلی، ساخت نظم مطلوب نیست. بنده الان بحث کردم که سه محور اول را شرح دهم. وقتی ما میگوییم آموزش و پرورش فعلی از حیث هدف دارای اشکال است، یعنی آموزش و پرورش فعلی مردم ما را با نظم مطلوب آشنا نکرده و بنا بر نظم فعلی است. لذا زندگی همه به چالش کشیده میشود. این، خلاصهی حرف ما است.
بنابراین حتماً ما وقتی تحول در آموزش و پرورش را بحث میکنیم، باید بگوییم آموزش و پرورش فعلی به جای لجستیک بخش خدمات و تولید باید لجستیک نظم مطلوب را در دستور کار خودش قرار بدهد. یعنی بنای یک معلم بر این باشد که وقتی با دانشآموز صحبت میکند، معیارهای نظام مطلوب در یک جامعه چیست؟ اساسا هدف آموزش و پرورش، جا انداختن نظم مطلوب است. چون وقتی افق را در جلوی راه مردم نشان دادید خودشان به سمت قله حرکت میکنند. اگر به تعبیر امام راحل آموزش و پرورش استعماری بود و یک افق غلطی مثل مدرنیته را جلوی چشم گذاشت. خب، مدرنیته را ما همیشه بحث کرده ایم. در مباحثات خودمان این را گفتیم: مدرنیته نُه اشکال دارد. این نُه اشکالی که عرض کردم. یعنی به آدمها قدرت نمیدهد که امامِ خودشان را بشناسند. الان چون ما در انتخابات از الگوهای مدرنِ انتخاب مسئول استفاده میکنیم حتما دیدهاید که مردم انتخاب میکنند ولی شش ماه بعد پشیمان میشوند. خب این مدل انتخاب امام و مسئول باید درست شود.
[یا در مثالی دیگر] به جز کرمانشاه که ما زیاد رفت و آمد داریم؛ به اصطلاح اهالی تاریخ، اماکن تاریخی موجود در دشت سوسن را نیز بررسی کردهایم. بررسی امور باستانی همواره از علاقهمندیهای بنده بوده است؛ ما در این مورد خیلی کار کردیم و بنده حرفهای زیادی برای گفتن دارم. یک میراث عظیمی را به عنوان میراث تاریخی در اختیار میراث فرهنگی قرار دادهایم ولی آنان هیچ استفادهای برای بهبود روابط انسانی از این میراث نمیکنند. انگار تصورشان این است که اینها فقط برای درآمدزایی یا تخریب گذشته ایران است! گذشتۀ ایران خیلی کمک میکند برای ساخت آینده ایران؛ البته اگر درست بازخوانی شود. اینها را آموزش و پرورش بحث نکرده و گفتگویی ترتیب نمیدهد. حاج آقای عبدالهی فرمودند بعضی از دوستان اشاره کردند که چرا طلبهها باید وارد تدریس بحث تاریخ بشوند؟ پاسخ آن همین است که معلمهای تاریخ ما، تاریخ را درست قضاوت نمیکنند. تاریخ را باید به غرض عبرت و به غرض ساخت آینده روایت کرد. بنابراین ما گفتیم، برای مسئله روایت تاریخ، به یک الگوی روایت فقهی نیاز داریم. خب ما اینها را در آموزش و پرورش نمیبینیم. انشاءالله اگر وقتی بود اینها را در جلسات آینده – که بعید است در این جلسه برسیم – یک بحثی را در مورد محتوای آموزش و پرورش هم باید انجام دهیم و بگوییم محتوای مطلوب چیست؟ یک بحثی هم در مورد شکل آموزش و پرورش مطلوب است که در آنجا هم یک بحثهایی لازم است ولی اجمالاً فکر کنم، تفاوتها قدری واضح شد که چرا ما میگوییم هدف فعلی آموزش و پرورش هدف ناقصی است.
عذرخواهی میکنم که قدری هم طولانی شد؛ در خدمت حاج آقای عبدالهی هستیم.
[۱] . أَنَا مَدِینَهُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ
من شهر علمم و علی درِ آن شهر است. هر که دنبال علم است، باید از این در وارد شود.
بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، باب مدینه العلم و الحکمه، ج ۴۰، صص ۲۰۰ ـ ۲۰۷؛
[۲] . حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه
[۳] . Human Development Index (HDI)
[۴] . قال رسول الله: إذا أرادَ اللّه ُ عزّ و جلّ بعَبدٍ خَیرا فَقَّهَهُ فی الدِّینِ، و زَهَّدَهُ فی الدُّنیا، و بَصَّرَهُ بعُیوبِ نَفْسِهِ
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد او را در دین فقیه و آگاه گرداند ، به دنیا بى اعتنایش کند، و بیناى عیبهایش سازد .
بحار الأنوار : ۷۷/۸۰/۳
باسلام این یک نشست علمی بود که یک طرف نشست حاج اقای کشوری و طرف دیگر نشست حاج اقای عبداللهی بودند بهتر هست مطالب هر دو بزرگوار که ناظر به هم بود و با چاشنی نقد همراه هست بیاورید مسئول برگزاری این نشست هم موسسه فرهنگی و خدمات اجتماعی امان بوده که شما متاسفانه هیچ نامی نبرده اید