به گزارش صدای حوزه، یکی از پرسشهای مهمی که عموماً تماشاگران فیلمهای هالیوودی که رگههای انتقادی علیه نظام سیاسی آمریکا دارد میپرسند، این است که چگونه آمریکا اجازه ساخت فیلمهایی با چنین مضامین و رویکردی را میدهد؟
حتی برخی از روشنفکران میگویند که در مجامع غربی آزادی بیان و فضای باز گفتوگو به حدی است که امکان ساخت آثاری با این رویکردها وجود دارد.
در میان فیلمهای سال گذشته میلادی دو فیلم سینمایی که از قضا در اسکار نیز نامزد بهترین فیلم شدهاند وجود دارد که این رویکرد یعنی انتقاد به ظاهر صریح از دستگاه سیاسی ایالات متحده آمریکا در آنان مشهود است.
فیلمهای دادگاه شیکاگو هفت که در یادداشتی به تحلیل آن پرداختیم و دیگری یهودا و مسیح سیاه. جالب اینکه هر دو فیلم به مسئله خشونت پلیس علیه معترضین و سیاهان پرداخته است، یکی از زاویه دادگاه هفت معترض علیه سیاستهای آمریکا و دیگری خشونتهای پلیس و افبیآی علیه حزب پلنگ سیاه و خیانت یک نفوذی سیاه علیه رئیس آنان یعنی فرد همپتون.
فرد همپتون در حال سخنرانی در جمع معترضین
اما باید درباره فیلم یهودا و مسیح سیاه چند نکته را بیان کرد و دانست که توجه فیلمساز سیاهپوست آن به این مسائل نیز اتفاقی نیست.
اول اینکه یهودا و مسیح سیاه برای جلب اعتماد و ساخت فیلمی مستندگونه، اتفاقات محوری فیلم را به درستی ساخته است. انتخاب یک سیاهپوست به عنوان جاسوس به نام «ویلیام اونیل» در حزب پلنگ سیاه و انتقال اطلاعات به پلیس و در نهایت همکاری برای ترور آنان. دیگر آنکه رویه خشن پلیس و اقدامات نژادپرستانه آنان نیز روشن و تماشایی تصویر شده است. همین دو نما کافی است تا فیلم علیه نژادپرستی و در انتقاد از نظام آمریکا باشد.
اما باید این را هم در نظر گرفت که کلیت فیلم علیه مبانی نژادپرستانه آمریکا نیست و بلکه بیشتر در سطح، دست به نقد آمریکا میزند. اما آیا فیلم حاضر است که به صورت ریشهای، نژادپرستی در آمریکا را به چالش بکشد و پرده از رفتار زشت و ضدانسانی آمریکا علیه رنگین پوستان کنار بزند و یک جمله بگوید که دال بر اندیشه نژادپرستانه پدران آمریکا باشد؟
پوستر یهودا و مسیح سیاه
فیلمهایی مانند یهودا و مسیح سیاه در تاریخ سینمای آمریکا فراوان ساخته شده است از «آمیستاد» و «به رنگ ارغوان» ساختههای استیون اسپیلبرگ گرفته تا «۱۲۰ روز بردگی» و «خدمتکار» اما تمام فیلمهای مذکور و حتی نمونههای تاریخی آن که تلاش دارد تا سابقه نژادپرستی را در تاریخ آمریکا جستوجو کند و چهره افشاگرایانه و معتمد به خود بگیرد نیز، بیشتر در حال تطهیر نظام سیاسی آمریکا هستند.
نمایی از فیلم خدمتکار
در فیلمهای مذکور خصوصاً یهودا و مسیح سیاه جنایت فجیع آمریکا علیه سیاهان در حد یک جنایت دستگاه کوچک و خرد مانند پلیس تقلیل پیدا میکند.
حتی اگر عوامل افبیآی نیز در جریانات نژادپرستی دخیل شوند اندیشه و تفکر ضدانسانی و استثمارگونه سردمداران آمریکایی سانسور میشود و بردهکشی بیش از یک قرنِ آنان که ریشه در محافل فراماسونری و مراکز استراتژیک آنان دارد، پشت پرده نقرهای فیلمهای حرفهای تبلیغاتی آنان پنهان میشود.
نمایی از یهودا و مسیح سیاه
یکی از المانهایی که این تناقض را آدرس میدهد خود کمپانیهای فیلمسازی هالیوودی است. امروز در آمریکا تعداد مؤسسات فیلمسازی و کمپانیهای سینمایی بسیار زیاد است و هربار در اول فیلمها شرکتهای جدیدی را میبینیم که نامشان را قبلاً شاید ندیده باشیم. اما بدون شک کمپانیهایی مانند برادران وارنر، فاکس و یا قرن بیستم را دیدهایم.
این کمپانیها که امروز یهودی بودن و همراهی آنان با سیاستهای کاخ سفیدی روشن و بدیهی است، هیچگاه اثری علیه سیاستها و مبانی فکری آمریکا نمیسازند و نخواهند ساخت.
برادران وارنر نیز که سازنده بیشتر فیلمهای همسو با سیاستهای آمریکا است در ابتدای فیلم «یهودا و مسیح سیاه» نامش به عنوان شرکتی که حق پخش و توزیع فیلم را خریداری کرده است دیده میشود. به تعبیر یک نویسنده، هرچند خود هالیوود هم دست به ساخت آثار ضدنژادپرستی بزند اما باز میتوان با کمی تأمل درباره آن آثار اهداف نهایی شرکتهای بزرگ هالیوود مانند برادران وارنر را به خوبی درک کرد.
در حقیقت خود هالیوود که در رفتار نژادپرستانه علیه سیاهان و برخورد ضدانسانی سابقه دیرینه دارد نیز تلاش میکند با ساخت آثاری از این دست، نه تنها نظام سیاسی آمریکا بلکه خود را تطهیر کند. یکی از تاریخیترین مظاهر رفتارهای نژادپرستانه هالیوود عدم اجازه به حضور بازیگر سیاهپوست فیلم برباد رفته یعنی «هتی مکدنیل» در صندلیهای ردیف اصلی مراسم اسکار بود که همیشه تلخ و زننده است.
بازیگران و سینماگران زیادی در هالیوود نیز همواره از رفتار و اندیشه ضدفرهنگی و نژادپرستانه آمریکایی-هالیوودی سخن گفتهاند و حتی فیلمهای این سبکی که خود در آن بازی کرده بودند را بعداً به چالش کشیدند.
نکته دیگر در باب علت ساخت این آثار ایده «سوپاپ اطمینان» است.
در سال گذشته با قتل جورج فلوید سیاهپوست به صورت بسیار داعشی و وحشیانه در کف خیابانهای آمریکا موج بزرگی از معترضین به راه افتاد که عملاً نه پلیس که خود سیاستها و سیاستگذاران کشورشان را به باد نقد گرفتند.
این فشار اجتماعی بالا باعث شد تا هالیوود به عنوان دستگاه رسانهای و هنری کاخ سفید با نقد سیستم توسط تولید فیلمهایی مانند «یهودا و مسیح سیاه» عملاً این فشار را از بین ببرد و در عمل فضای باز ایجاد کند.
همپتون خبر ندارد که یکی از اعضای پشت سرش نفوذی و مراقب او است
بنابراین فیلم مورد اشاره در این متن و همینطور دیگر فیلمهایی که در تمام سالهای هالیوود ساخته شدهاند، بیشتر از اینکه از اساس، نژادپرستی که در خون و منطق فراماسونرها و ریلگذاران سرمایهداران تیلیاردر آمریکایی است را مورد سؤال و هجمه قرار دهد تلاش میکند تا بیشتر یک فضای شبه انتقادی ایجاد کند و خود را مدافع سیاهان جا بزند در حالی که هنوز فشارها و رفتارهای نژادپرستانه علیه سیاهان جریان دارد.
صحنه پایانی فیلم سکانس ترور همپتون و همراهانش است که در آن نیروهای مخفی پلیس به مکان او حمله میکنند و همه را به گلوله میبندند.
اما باید حقیقت این ترور را یادآور شد که کسانی که شلیک کردند نه ابزارهای دم دستی مانند پلیس بلکه پدران و بنیانگذاران آمریکا و فراماسونرهای استعمارگر یهودی بودند که پشت صحنه جرم در حال نظاره این واقعه وحشتناک بودند.
یهودا خائنی بود که مسیح علیه السلام را به رومیان و دشمنان وی لو داد و به باور مسیحیان منجر به مصلوب شدن وی شد.
عنوانی که «شاکا کینگ» کارگردان فیلم برای «اولینل» خائن انتخاب کرده است از همین رو است. مسیح سیاه که برخی از منابع تاریخی میگویند حضرت عیسی اتفاقاً بر خلاف آنکه گفته شده چهرهای سفید و موهایی روشن داشته سیهچرده بوده است، ارجاع هوشمندانه دیگر کارگردان از فرد همپتون رئیس حزب پلنگ سیاه به عیسی مسیح (ع) است.
اما بهتر آن بود که فیلمساز رومیان واقعی و دشمنان حقیقی عیسی (ع) یعنی پایهگذاران آمریکا و کاخ سفید که این بنای استکباری را روی استخوانهای بردهها و جنازههای سیاهان کلبه عمو تم بنا کردهاند را نیز فاش میکرد تا بعد معلوم شود آیا فیلم وی جزو نامزدهای اسکار انتخاب میشود یا خیر؟