«هر طلبه جوانی که وارد حوزه میشد، خود را در برابر قله با شکوه و چشمههایی میدید که از دامنه آن فوران میزد و چنان جذب این شکوه و جمال میشد که هیچ صدا و فریادی نمیشنید و از هیچ هیاهوئی با خبر نمیشد؛ جمله چشم میشد و گوش و محو و واله آن قله برافراشته و چشمنواز…» (۱). این توصیف را در احوالات مؤسس حوزه گفتهاند و بس توصیفی به حق است.
«شهر قم و حوزه علمیه آن، از دوران حیات امام صادق(ع) ـ اواسط قرن دوم هجری ـ تاکنون مرکز تجمع علما و محدثان بزرگ بوده است و فقها و دانشمندان شیعه پیوسته در این شهر اقامت داشتهاند. این شهر در هیچ دورهای از وجود فقها خالی نگشته و همیشه دانشپژوهان و طلاب علوم دینی در آن جمع بوده، به فراگیری احادیث و تحصیل فقه و سایر دانشهای مذهبی اشتغال ورزیدهاند. از این رو میتوان گفت حوزه قم قدیمیترین مرکز نشر علوم اسلامی در جهان اسلام است که تاکنون باقی مانده است».(۲)
«در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان، اسامی ۲۱۰ نفر از فقها، راویان، محدثان و دانشمندان نامی قم تا زمان شیخالطائفه طوسی، مؤسس حوزه نجف و ۵۶ نفر از مشاهیر و بزرگان فقها و دانشمندان نامی قم از زمان شیخ الطائفه تا زمان ورود آیتﷲ حائری بر قم آمده است»(۳). این روند تا زمان میرزای قمی در سال ۱۲۳۱ هـ. ق ادامه داشت تا آنکه با فوت وی، حوزه قم به ضعف گرایید.
نهادینه شدن حوزه علمیه قم پس از چند دهه رکود
با هجرت آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری به این شهر، حوزه علمیه در قالب یک نهاد مستحکم حیاتی دوباره یافت. نهادینه شدن حوزه علمیه قم پس از چند دهه رکود، به سال ۱۳۰۱ شمسی و ورود آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری به قم برمیگردد. ایشان برای زیارت مشهد مقدس به ایران آمدند و در مسیر خود وارد اراک شدند. درخواست علمای این شهر را مبنی بر رحل اقامت، اجابت کرده و به تدریس در حوزه اراک پرداختند. دیری نپایید که آوازه حضور آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری، علمای سایر بلاد را به این شهر جذب کرد و طی چند ماه، اراک مرکز تدریس و تحصیل علوم اسلامی در ایران گردید.
ایشان پس از هشت سال اقامت در این شهر، در سال ۱۳۴۰ هـ ق ۱۳۰۰ هـ ش برای تحویل سال نو به قصد زیارت حرم حضرت معصومه عازم شهر قم شدند. ورودی تاریخی با انتشار خبر حرکت آیتﷲ شیخ عبدالکریم به سوی قم، شور و شعف این شهر، بهخصوص عالمان و طلاب علوم دینی را فرا گرفت. شهری که در گذشته مرکز شیعیان بود، اینک مدرسه فیضیهاش تبدیل به مسافرخانه و مریضخانه شده و عملاً عرصه را بر طالبان علم تنگتر مینمود.
حضور عالمی چون آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری در این شهر میتوانست غبار سکون و رکود را از چهره حوزه علمیه قم بزداید و جانی تازه در کالبدش بدمد. علما به استقبال ایشان رفتند و در شامگاه ۲۴ رجب وارد قم شدند؛ در واقع میتوان گفت هجرت آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری به قم آغاز تاریخ گشایش حوزه علمیه است.
«آنچه میتوان درباره تشکیل این حوزه گفت این است که جامعه ایرانی آن زمان نیاز به یک پایگاه علوم دینی داشت، چیزی که خلأ آن در تشکیلات دینی به شدت احساس میشد؛ چرا که تا قبل از این تاریخ مراکز عمده تعلیم و تعلم علوم دینی در شهرهای عراق (کربلا، نجف، کاظمین، سامراء) قرار داشت و طلاب علوم دینی برای استفاده از محافل درسی روحانیون و علمای برجسته مجبور بودند رنج سفر و مشکلات زندگی در دیار غربت را بر خود هموار سازند. اما با توجه به تحولاتی که در این زمان در سطح منطقه به وجود آمد و به خصوص جنگ جهانی اول، این رفت و آمدها و ترددها به شهرهای عراق با دشواریهای مضاعفی همراه شد و به محض ورود شخصیت برجستهای همچون آیتﷲ حائری به ایران، مشتاقان علوم دینی از فرصت اندک ایشان استفاده کردند و جلسات درسی را بر پا نمودند و چه بسا آیتﷲ حائری که فقیهی دوراندیش و دلسوز بودند این اشتیاق و نیاز را عمیقاً درک کرده و ماندن و خدمت کردن در ایران را بر رفتن به عتبات ترجیح دادند. بنابراین میتوان تأسیس حوزه علمیه اراک را مقدمه و طلیعهای برای تأسیس حوزه علمیه در شهر قم تصور نمود».(۴)
اصرار علما بر سکونت دائمی شیخ عبدالکریم در قم
علمای قم اصرار خود را بر سکونت دائمی شیخ عبدالکریم در قم روز به روز میافزودند تا جایی که روزی سلطان الواعظین، یکی از وعاظ معروف و انقلابی (مشروطهخواه) بر بالای منبر به مردم گفت: «ای اهل قم! زمانی که دعبل خزاعی به قم آمد و پیراهن امام رضا را به همراه آورد، شما نگذاشتید که پیراهن امام رضا را از شهرتان بیرون ببرند. این شخص علم امام رضا را به همراه آورده است؛ نگذارید که او از این شهر برود»!(۵)
«یکی دیگر از چهرههای مؤثر در تشویق و ترغیب آیتﷲ حائری برای سکنی گزیدن در قم و تأسیس حوزه علمیه، شیخ محمد تقی بافقی بود. وی از آنجا که با حاج شیخ، آشنایی و دوستی دیرینه داشت، اصرار و تلاش فراوانی در این راه نمود و وضعیت اسفناک مدارس قم را به ایشان گوشزد کرد و تأکید داشت چرا باید مرکز علوم دینی که زمانی جایگاه علمای بزرگی همچون ملا حسین فیض، صدرالامتألهین شیرازی و فیاض لاهیجی بود، به مرکز فقرا و بیماران و دیوانگان تبدیل شود و مکرراً به آیتﷲ حائری پیشنهاد میکرد که پیشگام احیای مدارس علوم دینی قم شود و در این اصرارهای پیدرپی آیتﷲ حائری را متوجه اخبار و روایات معصومین(ع) نمود که در آخر زمان، قم، مرکز علم و دانش خواهد شد» (۶)
«ایشان با مشاهده اوضاع، امر را به استخاره محول کردند و این آیه جواب آمد که: «اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه أبی یأت بصیراً و ائتونی بأهلکم أجمعین» (اکنون پیراهن مرا نزد پدرم یعقوب برده، بر وی افکنید تا دیدگانش بینا شود، آنگاه او را با همه اهل بیت و خویشان از کنعان به مصر آرید). با آمدن چنین آیهای آیتﷲ حائری عزم خویش را جزم کرد و بنابر اقامت در قم نهاد».(۷)
آیتﷲ شیخ عبدالکریم با روحیهای مضاعف به بازسازی حوزه علمیه قم پرداختند. در ابتدا اقدام به تعمیر مدرسه فیضیه قم به عنوان مرکز اصلی این حوزه کردند. سامان دادن به وضعیت معیشت طلاب نیز از سایر اقدامات ایشان بود. «حوزه علمیه بر خلاف تشکیلات و سازمانهای روحانیت مسیحی و غیره بدون کمکهای دولتی و یا تأمین کمک اجباری افراد، فقط با وجوهات شرعی که طبق دستور اسلام، مردم متدین به مراجع دینی میپردازند، اداره میشد»(۸). «طلاب حوزه علمیه از نظر تأمین مخارج و تقسیم شهریه متفاوت بودند؛ گروهی مستقل بوده و کمکی دریافت نمیکردند. به برخی از آنها تجار و اعیان هر شهر کمک میکردند و گروهی تنها نیمی از هزینههای خود را از آیتﷲ حائری میگرفتند و سرانجام گروه آخر، تمام هزینهها و مخارجشان به عهده آیتﷲ حائری بود.»(۹)
ایشان بر این نظر تأکید داشتند که اداره حوزه باید زیر نظر یک نفر باشد و دیگران در هر مقام علمی، به او یاری برسانند و با دیدگاههای روشن و کارگشای خود، راههای صحیح و روشن اداره حوزه را به روی او بگشایند. رمز توفیق ایشان هم در اداره حوزه، همین بود. علمای بزرگ خیلی هماهنگ با ایشان عمل کردند و به مدیریت و تدبیرهای او، خالصانه گردن نهادند وگرنه، حاج شیخ نمیتوانستند به این همه پیروزی دست یابند که هم بتوانند حوزه را اداره کنند، هم به درس و بحث طلاب برسند، نیازهای مادی طلاب را برآورند، معیشتها را سامان دهند و سطح علمی طالب را بالا ببرند و هم به شبههها و استفتاءها پاسخ بگویند و کارهای علمی خود را پیش ببرند.حاج شیخ عبدالکریم، با تجربههایی که از چگونگی اداره حوزه سامرا به دست توانای میرزای بزرگ آموخته و اندوخته بودند، برای اداره حوزه، دیدگاههای ویژه و راهبردی داشته، اصرار میورزیدند که آن دیدگاهها و برنامهها اجرا شده و جامه عمل بپوشند وگرنه کامیابی حاصل نمیشود.
در هر بخش از اداره حوزه، تدبر و برنامه خردمندانه ایشان، جلوهگر بود و نمود داشت و هر ناظر بیرونی و داخلی، این تدبیرگری و حرکت خردمندانه را میدید؛ از این روی در گزارشهای کسانی که اوضاع حوزه را نگاشتهاند، این مسئله دیده میشود»(۱۰). «ایشان روی گزینش افراد دقت میکردند و کسانی را مأمور رسیدگی به وضع تازهواردان کرده بودند. کسی که وارد حوزه میشد، اگر استعداد و توان و هوش لازم را داشت و برای فراگیری دانشهای حوزوی مناسب بود برگزیده میشد، وگرنه او را تشویق میکردند که به کاری دیگر بپردازد.
حاج شیخ در برنامه تربیتی با عملکرد خود و الگوهای حوزه، در گام نخست فضاسازی میکردند و فضا را به گونهای میساختند که طلبه، رشد و کمال خود را در حرکت در این مدار و محور ببیند و دریابد راهی به سوی کمال جز این نیست و باید تلاش ورزد که هم در مرحله تربیتی و حوزه اخلاقی بار خود را برگیرد و هم در حوزه دانش و رساندن مفاهیم و معارف به دیگران».(۱۱)
«از جمله طرحهای ایشان تخصصی شدن فقه بود. برابر این طرح، طلبه پس از فراگِیری کلیات و رسیدن به مرحله اجتهاد، برای هرچه کاربردی شدن فقه و پاسخگویی به نیازهای روز، با برنامهریزی، باب خاصی از فقه را که مورد نیاز جامعه است و او نیز توان درک و فهم آن را دارد و میتواند در آن عرصه به شکوفایی برسد، برگزیند و تمام توان خود را در آن بخش و باب به کار بندد».(۱۲)
«آوازه حوزه قم، خیلی زود بلند شد و در کانون توجه اهل دانش و مردان بلند اندیشه قرار گرفت. افزون بر هجرت بسیاری از علما از سراسر کشور به قم، شماری از عالمان و مصلحان هم برای بیان احساسات خود و دیدن شکوفایی و بالندگی این حوزه به قم آمدند. از آن جمله: علامه سید محسن امین، سید شرفالدین عاملی، کاشف الغطاء، سید هبهالدین شهرستانی، علامه نجم الحسن مؤسس مدرسه الواعظین هند و…» (۱۳)
فضلای اراک، تهران، و دیگر شهرها گرد هم آمدند و به تدریج حوزه گسترش یافت، تا جایی که بیش از هزار نفر طلبه ساکن قم شدند. مواجهه حوزه با مسائل سیاسی و اجتماعی: حوزه نوپای قم در بلوغ و رشد خود به معضل بسیار سختی برخورد که اگرچه مشکلات فراوانی را پیش روی مؤسس نهاد، علما و طلاب را نیز آبدیده کرد و تجربهای بس ارزشمند را رهتوشه آنان ساخت. «فشار دستگاه رضاخان سبب گردیده بود، آنان که ضایعات بودند از حوزه جدا شوند. آنان که مانده بودند، با همه سختیها و رنجها، دربهدریها و ناکامیها، مخلص بودند و قصد قربت و تعبد داشتند و با تمام وجود میخواستند طلبه باشند و خدمتگزار دین. شماری در حد مرجعیت بودند، شماری مدرس و… و دیدم چیزی از دست نرفته است و حوزه بازدهی و برداشت خوبی داشته است.» این نظر آیتﷲ سیدعلی محقق داماد، نواده مرحوم شیخ عبدالکریم حائری را بسیاری نیز معتقدند.
حملات روانی بر روحانیت و کنترل شدید پلیسی از سوی سلطنت پهلوی
«درست در سال ورود آیتﷲ حائری به قم و بنا نهادن پایههای حوزه، رضاخان با کودتای سیدضیاءالدین طباطبائی وارد تهران شد و اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور، به یکباره تغییر کرد و با گذشت اندکزمانی رضاخان با توسل به چند مانور سیاسی ماهرانه به سلطنت رسید. همزمانی دو واقعه مهم در کشور، یعنی تأسیس حوزه قم و گسترش حوزه دینی به منظور مستحکم نمودن پایههای دینی در کشور، توسط یکی از مراجع بزرگ و به قدرت رسیدن رضاخان و اعمال دیکتاتوری در کشور و برچیدن بساط مشروطیت از سوی دیگر، موجبات مقابله شدید نهاد حوزه (مرکز رهبری دینی) و نهاد دولت (مرکز قدرت و تصمیمگیری اجرایی) را فراهم ساخت.
یکی از این طرحها، «متحدالشکل نمودن البسه» بود که قانون آن در دهم دی ۱۳۰۷ به تصویب مجلس شورای ملی رسید. همزمان با اجرای قانون متحدالشکل نمودن البسه، دولت تلاش میکرد طرح «استفاده از عمامه، مستلزم داشتن تصدیق دولتی» را پیاده کند تا علاوه بر حملات روانی علیه روحانیت به وسیله صدور «جواز عمامه» یا «تصدیق طلبگی» نظارت و کنترل شدید پلیسی بر وضع روحانیت داشته و از شمار آنان بکاهند.
با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی، دوره اجرای سیاستهای نو استعمار انگلیس نیز فرا رسید و سیاست مذهبزدایی و استحاله فرهنگی از طریق اشاعه فرهنگ تجددگرایی غربی، در دستور کار هیئت حاکمه قرار گرفت. به دلیل ریشهدار بودن تفکر دینی و ارزشها و سنتهای اسلامی، سیاست مذهبزدایی با مشکلات جدی و مقاومت اجتماعی مواجه گردیده بود و دولتمردان رژیم، مبارزه با مذهب را از طرق دیگری آغاز کردند»(۱۴) که به اختصار به بیان و نوع تقابل مؤسس حوزه با آنها اشاره میکنیم.
«بر اساس مفاد قانون متحدالشکل از طرف وزارت معارف و بر طبق نظامنامه مخصوص، به آنها «تصدیق طلبگی» یا «جواز مدرس» اعطا شده باشد و مجتهد مجاز به کسانی اطلاق میشد که از یکی از مراجع تقلید، تصدیق و اجازهنامه اجتهاد دریافت کرده باشد. بدین ترتیب روحانیونی که تصدیق طلبگی نداشتند، الزاماً بایستی به لباس متحدالشکل در میآمدند»(۱۵). با گذشت مدت زمانی از اجرای طرح مزبور، گزارشهای واصله به مرکز، حاکی از افزایش معممان بود. بدین ترتیب حکومت به شدت به کنترل و نظارت خود در امر امتحانات و صدور تصدیق طلبگی حوزه افزود، به طوری که به صورت مکتوب، تعدادی از حضرات آیات عظام و مراجع تقلیدی را با ذکر نامشان از پوشیدن لباسی متحدالشکل معاف دانست، تا به عموم گوشزد نماید که حتی مراجع تقلید با اجازه دولت از قانون معاف گردیدهاند.
درست در چنین اوضاع و احوالی آیتﷲ حائری کمر همت برای حفظ و حراست از حوزههای علمیه بستند. «بنا به سندی، امتحاناتی که از طرف وزارت معارف جهت طلاب قم برگزار میشد، به دستور آیتﷲ حائری تعطیل گردید. رئیس وزارت معارف و شهربانی مجبور شدند به حضور حاج شیخ بروند و علت موقوف داشتن امتحانات طلاب را که از سوی وزارت معارف برگزار میشد جویا شوند.
حاج شیخ خیلی صریح جواب آنها را میدهند و به آنان اعلام میکنند که وزارت معارف به هیچ وجه حق دخالت در وظایف او را ندارد و اگر لازم بدانند خود به طلاب برنامه میدهد و از آنها امتحان خواهد گرفت و حتی زمانی که رئیس وزارت معارف نظر حاج شیخ را در مورد اصلاح امتحانات جویا شد، ایشان مجدداً بر عدم مداخله وزارت در امور طلاب تأکید ورزیدند».(۱۶) سرانجام نیز پس از مذاکرات متعدد و تأمین نظرات حاج شیخ، ایشان با برگزاری امتحانات موافقت کرد.
البته آیتﷲ حائری نسبت به برگزاری امتحانات نهایی طلاب در تهران به وسیله وزارت معارف اعتراض کرده و حاکم قم نیز گزارش این اعتراض را جهت کسب تکلیفی به ریاست وزراء ارسال داشت. آیتﷲ، حائری گفته بودند «اعزام طلبهها به تهران خیلی اشکال دارد و به جای اعزام طلبهها به تهران، باید هیئت ممتحنه به قم بیایند و امتحانات را در قم برگزار کنند. در جوابیه این گزارش نیز آمده است که ریاست وزراء مجبور شده که به وزارت معارف دستور دهد که امتحانات را در قم به عمل آورند».(۱۷)
علاوه بر این مسائل، دولت برنامه امتحانات و دروس مشخصی را تعیین کرده بود. در این باره آیتﷲ حائری خطاب به مسئولان دولتی گوشزد کردند: «اگر این مملکت روحانی میخواهد، برنامه امتحانیاش را باید من تعیین کنم. این که شما برای ما مواد امتحانی تعیین کردهاید، مانند آن است که من بخواهم برای سربازخانههای شما افسر و فرمانده تعیین کنم».(۱۸) «ایستادگی و مقاومت آیتﷲ حائری مانع آن شد که وزارت معارف بتواند تمام امور حوزه را به دست بگیرد. از این روی، ایشان در هنگام برگزاری امتحانات طلاب، به منظور جلوگیری از دخالت عمل دولت و در نتیجه خلع لباس نمودن روحانیون، به بهانه عدم موفقیت در امتحانات، به فضلای حوزه از جمله آیات عظام: حجت، صدر، خوانساری، امام خمینی، محمد باقر قزوینی، مرعشی نجفی، گلپایگانی و تعداد دیگری از مدرسان حوزه، مأموریت دادند که امتحانات را تحت نظر خود گرفته و به طلاب کمک کنند.»(۱۹)
آنچه از خاطرات طلاب به جای مانده، صحنهای بس تاریک و وضعیت طاقتفرسا برای روحانیون بود. «پس از صدور فرمان رضاخان مبنی بر متحدالشکل ساختن مردم، طلاب نیز تحت فشار قرار گرفتند. مأموران رضاخان در مدرسه فیضیه، طلبهها را اذیت میکردند و عمامهها را از سرشان بر میداشتند که به این بهانه آنان را متحدالشکل سازند. هر روز صبح یکی از پاسبانان به مدرسه میآمد و طلبهها را به شهربانی میبرد و از آنان التزام میگرفت که متحدالشکل شوند. یکی دو نفر از طلبهها التزام میدادند و آزاد میگشتند. آنها برای فرار از دست مأموران، از قم بیرون میرفتند. روزها در بیابانها و باغهای اطراف شهر زندگی میکردند و شبهنگام به مدرسه برمیگشتند (۲۰).
در یکی از اسناد اداره معارف و اوقات قم، اسامی ۳۵۷ نفر از طلاب که در امتحانات طلبگی شرکت کرده و جواز طلبگیشان صادر گردیده است، به اداره حکومتی ارسال میگردد که در میان آنها نام مراجع بزرگی چون آیتﷲ مرعشی نجفی، آیتﷲ گلپایگانی، آیتﷲ میرزاهاشم لاریجانی و آیات عظام دیگری که طی چند دهه اخیر پرچمدار حوزههای علمیه گشتند، میدرخشد. «این آمار از آن جهت که اسامی و مشخصات بسیاری از شاگردان و مدرسان فقه و اصول آن حوزه را نمایان میسازد، حائز اهمیت است.
پرورش و عرضه جمع کثیری از فقهای دینی در سنگر دفاع از حریم اسلام، نشانگر آن است که آیتﷲ حائری در شکل عملی به مرافعه در برابر تهاجمات ضد دینی و متجددانه رضا شاه علیه روحانیت و حوزههای دینی پرداخت، لکن این عمل را در نهایت احتیاط انجام میداد، چرا که فشار دولت در محدود کردن تعداد روحانیون، به اندازهای شدید بود که دستور داده بودند در شهر قم، بیش از هفت نفر (!) معمم نباشد. بنابراین آیتﷲ حائری با توجه به حساسیت رژیم، معتقد به حفظ اسرار روحانیت بود و تلاش میکردند آمار طلاب را مکتوم کنند».(۲۱) در همین باره ایوانف، مورخ چپگرا و کمونیست، با اشاره به کاهش مدارس و روحانیون مینویسد: «تعداد مدارس روحانی پیش از سلطنت رضاشاه ۲۸۲ باب و محصلین آن ۵۹۸۴ نفر بوده که در پایان سلطنت او به ۲۰۶ باب و ۷۸۴ نفر تقلیل یافته است.»(۲۲).
واقعه دیگری که نهاد روحانیت را در اوائل شکلگیری با خطر جدی روبهرو ساخت، طرح «کشف حجاب» بود. رضاخان پس از بازگشت از سفر ترکیه، ابتدا دستور متحدالشکل ساختن لباسها را صادر کرد و سپس به شکل عملی از طریق زنان دربار، اقدام به پیاده کرده طرح کشف حجاب نمود.
روحانیون و مردم در پی اقدامات رژیم به خصوص در شهرهای مذهبی دست به مقاومت شدید زدند. «آیتﷲ حائری از آنجا که این قضیه را زیر پا نهادن اصل صریح اسلام میدانستند، مهمترین عکسالعمل خود را در برابر رژیم نشان دادند و زمانی که دو تن از علمای تهران و گروهی از مردم نزد او میروند و کسب تکلیف میکنند، ایشان به رگهای گلویشان اشاره میکنند که باید تا پای جان ایستاد و من ایستادهام. چرا که مسئله حجاب چیزی است که ضرورت دین و بنا بر نص صریح قرآن واجب شمرده میشود.»(۲۳) ایشان در اقدامی مهم تلگرافی به رضاشاه ارسال کرده، تأکید کردند: «اوضاع حاضره که بر خلاف قوانین شرع مقدس و مذهب جعفری (علیه السلام) است، موجب نگرانی داعی و عموم مسلمین است و بر ذات ملوکانه که امروزه حامی و عهدهدار نوامیس اسلامیه هستید، حتم و لازم است که جلوگیری فرمائید»(۲۴).
تأسیس حوزه علمیه در آن روز، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی نبود
حرکتی آرام اما مؤثر در اوج ناملایمات، حوزه درسی قم با جدیت همچون نجف و سامرا، روز به روز شکوفاتر میشد. در خاطرات یکی از علما آمده است: «روزهای درسی را در قم اینگونه آغاز میکردم: هر روز تا طلوع آفتاب دو درس گفته بودم و تا غروب آفتاب جمعاً یازده درس و بحث داشتم. هفت نفر در یک حجره ساکن بودیم که این خود در نظر بدوی، مشکل بزرگی است که هفت نفر طلبه که هر یک درس و بحث و مطالعه دارند، در یک حجره ساکن باشند، اما ما مشکلی نداشتیم و در کمال صفا و صمیمیت، هر یک مشغول امور خود بودیم و به درس و بحثمان میپرداختیم. هنگام نماز، یکی از ما هفت نفر جلو میایستاد و بقیه به او اقتدا میکردند. در مخارج روزانه هم اینگونه بود که هر هفت نفر شهریه خود را در اول ماه درون کیسهای میریختیم و در طول ماه هر کسی، به مقداری که احتیاج داشت از آن برداشت میکرد…»(۲۶)
پرداختن به این موضوع از آن جهت مهم است که هر یک از این وقایع، مقدمهچینی برای برکندن ریشه حوزههای علمیه و به تبع آن دین مقدس اسلام بود. رضاشاه که در نهایت بیمنطقی، همواره به دنبال بهانهای برای پوشیدن چکمهها و حمله بود، چون باروتی میماند که با شعلهای منفجر میشد. رفتارشناسی سیاسی مؤسس حوزه علمیه به خوبی مینمایاند که رفتار مدبرانه و در عین حال با قاطعیت و بدون احساسات چقدر در حفظ و صیانت و پرورش حوزه نوپای قم مؤثر بود تا جایی که امام خمینی معتقد بودند: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر بودند، کاری را انجام میدادند که من انجام دادم و تأسیس حوزه علمیه در آن روز، از جهت سیاسی، کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود».(۲۵)
همت آیتﷲ عبدالکریم حائری به مسئله تبلیغ و اخلاق، نشان از مدیریت قوی و از سویی دیگر اهمیت این دو مسئله داشت. «شیخی از اهالی یزد، اصرار بسیاری داشت که به تبلیغ برود و از مرحوم حاج شیخ اجازه میخواست. ایشان فرمودند: منبر بروید تا منبر شما را ببینم. وقتی حاج شیخ منبر او را دیدند فرمودند: خیر، تو به درد منبر نمیخوری و نباید تبلیغ بروی. ایشان همچنین چندان به تخلق روحانیون به اخلاق نیکو اهمیت میدادند که از مرحوم حاج میرزا علی آقا اصفهانی دعوت کردند یک دهه برای طلاب درس اخلاق بگوید و آنان را موعظه کند. این جلسه مخصوص طلاب بود و بر در مدرسه افرادی را گمارده بودند که از ورود غیر اهل علم جلوگیری کنند. این آقا تمام این ۱۰ روز را درباره اخلاق اهل علم صحبت میکرد.»(۲۷)
برنامه آموزش زبان خارجی نیز از جمله امور مورد نظر مؤسس حوزه بود. شهید مطهری در این باره میگوید: «مؤسس حوزه علمیه قم به فکر افتادند یک عده از طلاب را به زبان خارجی و بعضی علوم مقدماتی مجهز کنند تا بتوانند اسلام را در محیطهای تحصیل کرده جدید، بلکه در کشورهای خارجی تبلیغ نمایند. وقتی این خبر منتشر شد، گروهی از عوام و شبه عوام تهران به قم رفتند و هشدار دادند که این پولی که مردم به عنوان سهم امام میدهند، برای این نیست که طلاب زبان کفار را یاد بگیرند و ایشان هم از تصمیم خود منصرف شدند».(۲۸)
آیتﷲ حائری در مقام یک رهبر مذهبی و مرجع بزرگ، حوزه فعالیتهای خود را فقط محدود به امور مذهبی و دینی نمیکردند، بلکه بنا به احساس مسئولیتی که داشتند، در زمینه خدمات اجتماعی و رفع نیازمندیهای مردم اقبال نشان میدادند. در نتیجه همین روحیه بود که بسیاری از تربیتیافتگان مکتب شیخ عبدالکریم، امام خمینی، آیتﷲ گلپایگانی و… همواره دید وسیع اجتماعی داشته و سر منشأ بسیاری از خدمات به مردم شدند.
«در جریان سیل مهیب سال ۱۳۱۳ شمسی حاج شیخ شخصاً با علما و طلاب برای بستن سد حرکت کردند و با بیل و کلنگ به مهار سیل همت گماشتند. وقتی مردم و دولتیان این همت را دیدند، آنها هم جلو آمده و مشغول سدسازی شدند.»(۲۹) ساخت بیمارستان، دار الایتام و دار الاطعام، مرمت و احیاء مدارس قدیمی، از جمله خدمات دیگر ایشان است.
رحلت مؤسس حوزه: آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری به عنوان مؤسس حوزه علمیه قم پس از تحمل تأملات فراوان اجتماعی و سیاسی در شب ۱۷ ذیالقعده ۱۳۱۷ قمری مطابق با ۱۰ بهمن ماه ۱۳۱۵ هـ ش و در سن ۷۹ سالگی دارفانی را وداع گفت. حکومت رضاخانی که نتوانسته بود در زمان حیات ایشان حرکت مؤثری در جهت تضعیف و تحقیق روحانیت انجام دهد، برگزاری هرگونه مراسم عزاداری و فاتحه را ممنوع اعلام کرد. تشییع جنازه و مراسم تعزیه رحلت ایشان بیش نصف روز طول نکشید. «میرزا فخرالدین شیخ الاسلام قم بر پیکر ایشان نماز گزارد و پیکرشان در جوار حضرت معصومه(س) در مسجد بالاسر، همان جایی که نماز میخواندند و تدریس مینمودند دفن شد».(۳۰)
«حاج شیخ وقتی از دنیا رفتند هیچ چیز برای فرزندان خود نگذاشتند. بسیار ساده و بیتکلف بودند. به زر و زیور دنیا اهمیت نمیدادند. روزی یکی از زنهای قمی، یک قواره کرباس برای ایشان آورد که با آن قبا درست کنند. اما حاج شیخ از آن قبایی ندوختند و وقتی فوت کردند، همان پارچه کفن ایشان شد»(۳۱). آیتﷲ حائری با تلاشهای شبانهروزی در ۱۵ سال، بنیان مستحکم حوزه علمیه قم را بنا نهادند. پس از رحلت ایشان مراجع ثلاثه (آیات عظام حجت، صدر و خوانساری) مشترکاً محوریت مدیریتی و فکری حوزه را عهدهدار شدند و این میراث گرانسنگ را با همه مشکلات به آیتﷲالعظمی بروجردی واگذار کردند. اینک پس از هشتاد و اندی سال از تلاشهای مؤسس حوزه علمیه قم، این پایگاه اصیل شیعی، منجی دنیای آشوبزده و حیران است.
منابع:
۱- مجله حوزه ش ۱۲۶ ص ۱۰
۲- موسس حوزه ص ۱۷۹
۳- گنجینه دانشمندان ج اول
۴- حاج شیخ عبدالکریم حائری / عمادالدین فیاضی ص ۵۸
۵- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ـ ص ۲۶ (خاطرات آیتﷲ اراکی)
۶- حاج شیخ عبدالکریم حائری / ص ۶۱
۷- گنجینه دانشمندان ج ۱ ص ۲۸۸
۸- تاریخ قم و زندگانی حضرت معصومه ـ مقدمه کتاب ۴ ـ همان
۹- آیینه دانشوران ـ ص ۱۹
۱۰- مجله حوزه ـ شماره ۱۲۵ ص ۲۰۷
۱۱- همان
۱۲- مجله حوزه ـ ش ۲۶ ـ ص ۱۹۸
۱۳- مجله حوزه ـ ش ۱۲۵ ـ ص ۱۹۶
۱۴- مؤسس حوزه ص ۱۸۷
۱۵- سازمان اسناد ملی ایران ـ شماره ۱۴۲۴ ـ ۲۹۱
۱۵- سازمان اسناد ملی ایران ـ سند شماره ۱ و ۲ و از آیتﷲ حائری
۱۷- سازمان اسناد ملی ـسند شماره ۳ و ۴ از آیتﷲ حائری
۱۸- مجله یاد ـ سال ۱ ـ ش ـ ص ۲۵
۱۹- مجله حوزه ـ شماره ۶۲ ص ۴۵
۲۰- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ـ ص ۵۸
۲۱- علما و رژیم شاه ص ۲۵۳.
۲۲- تاریخ نوین ایران ص ۸۷
۲۳- آثار الحجه ص ۵۰.
۲۴- سازمان اسناد ملی ایران، پاکت شماره ۱۹۸
۲۵- امام و روحانیت ص ۱۷۳
۲۶- مجله حوزه. شماره ۳۴ ـ ص ۵۵
۲۷- مجله حوزه شماره ۵۸ ـ ص ۵۵
۲۸- مجله حوزه ـ ش ۲ ـ ص ۱۸
۲۹- آثار الحجه ـ ص ۴۴
۳۰- آثار الحجه. ص ۲۹۹
۳۱- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ص ۸۹