به گزارش صدای حوزه، با ورود ایران به دوران تجدد، نقش روحانیت شیعه در تکوین هویت ملی، مدیریت تحولات اجتماعی و پاسخ به چالشهای مدرن، بیشازپیش مورد توجه قرار گرفته است. در این میان، از سوی پژوهشگران حوزه روحانیت سؤالاتی مطرح میشود: مثلاً آیا روحانیت توانسته با تحولات جامعه همگام شود؟ آیا مرجعیت دینی در ایران همچنان میتواند نقشی کلیدی در جهتدهی به جامعه ایفا کند یا دچار افول شده است؟ ما در گفتگو با حجتالاسلام دکتر احمد اولیایی – عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی – تلاش داریم تا پاسخ این پرسشها را بیابیم و تصویری روشن از جایگاه روحانیت در گذشته، حال و آینده به دست آوریم. در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر خواهید گذراند:
همه افول کردهاند؛ روحانیت هم مثل بقیه!
* بهعنوان سؤال نخست، مطابق با برخی پژوهشهای انجام شده در کشور، ظاهراً میزان نفوذ و مرجعیت اجتماعی روحانیت در میان مردم، کاهش یافته است. نظر شما چیست؟
در خصوص جایگاه و منزلت روحانیت و میزان نفوذ اجتماعی آنها، پژوهشهای متعددی در حوزه جامعهشناسی گروههای مرجع (Reference Groups) در ایران انجام شده است. بیتردید، روحانیت بهعنوان یکی از نهادهای سنتی تأثیرگذار، همواره در زمره گروههای مرجع قرار داشته است. با این حال، یافتههای موجود در این زمینه نهتنها ناقص هستند، بلکه رابطه روشنی بین دادههای آماری و واقعیتهای عینی جامعه دیده نمیشود. به بیان دیگر، پیمایشهای رسمی غالباً قادر به ثبت دقیق تحولات پنهان در باورها و گرایشهای عمومی نیستند. بااینوجود، حتی بدون استناد به آمارهای دقیق، بهصورت ارتکازی و بر اساس مشاهدات میدانی میتوان کاهش نسبی نفوذ روحانیت را در میان نسل جوان احساس کرد.
اما نکته حائز اهمیت این است که این پدیده را نباید صرفاً به مرجعیت روحانیت محدود دانست، بلکه باید آن را بخشی از یک تحول گستردهتر در سقوط مراجع فکری و فرهنگی جامعه تلقی کرد. در واقع، ما با افول عمومی اعتبار گروههای مرجع سنتی مواجه هستیم. در گذشتهای نهچندان دور، سه نهاد اصلی بهعنوان ستونهای مرجعیت فکری و اخلاقی عمل میکردند: خانواده (بهویژه پدر و مادر)، نهاد آموزش و پرورش (معلمان) و نهاد دین (روحانیت). این سه رکن، هرم مرجعیت فرهنگی را تشکیل میدادند و گفتار و رفتارشان بهصورت بیچونوچرا پذیرفته میشد. اما امروز شاهدیم که هر سه این نهادها تا حد زیادی از اعتبار افتادهاند.
نسل امروز نهتنها به توصیههای والدین خود بیاعتناست، بلکه حتی در موارد بسیاری، آنها را به حاشیه میراند. ارزشگذاری فکری برای معلمان نیز کاهش یافته است؛ دیگر کمتر دانشآموزی هست که معلم خود را بهعنوان الگوی بیبدیل بپذیرد. روحانیت نیز با چالش مشابهی روبهروست؛ جوان امروزی نهتنها به فتوای علما بهسادگی گردن نمینهد، بلکه در بسیاری موارد، اساساً آنها را فاقد صلاحیت لازم برای پاسخگویی به پرسشهای پیچیده عصر حاضر میداند. البته در این میان، تقصیر ممکن است متوجه هر یک از این نهادها باشد. خانوادهها گاه در انتقال درست ارزشها کوتاهی کردهاند، نظام آموزشی نتوانسته خود را با نیازهای جدید تطبیق دهد و بخشی از روحانیت نیز از درک تحولات اجتماعی بازمانده است.
اما این تحولات را باید در چارچوب تغییرات کلانتر فرهنگی نیز تحلیل کرد. جامعه امروز ایران، چه بخواهیم و چه نخواهیم، درگیر موج پستمدرنیسم است. یکی از بارزترین ویژگیهای این دوران، افول فراروایتها (Meta-Narratives) است. هرچند تعریف دقیق فراروایت نیازمند بحث فلسفی عمیقتری است، اما برای درک سادهتر میتوان گفت که دین، علم، ایدئولوژیهای کلان و حتی اخلاقیات سنتی، همگی مصادیق فراروایت محسوب میشدند. در گذشته، جامعه بهسادگی گزارههایی مانند «امام صادق (ع) فرمودهاند…» یا «دانشمندان ثابت کردهاند که…» را میپذیرفت و کمتر کسی در صحت آنها تردید میکرد. حتی اصول اخلاقی ثابتی وجود داشت که نسل جوان بهراحتی آنها را قبول داشت؛ اما امروز، این گزارههای کلی و مطلق، جای خود را به نسبیگرایی دادهاند.
در فضای کنونی در نزد افکار بعضی از نسل امروز، حقیقت مطلقی وجود ندارد؛ هر سخنی میتواند بخشی از حقیقت را در خود داشته باشد یا کاملاً رد شود. دیگر جملاتی مانند «دین گفته است…» یا «کارشناسان معتقدند…» آن قدرت گذشته را ندارند. وقتی فراروایتها رنگ میبازند، طبیعی است که مراجع فکری سنتی نیز اعتبار خود را از دست میدهند. اینجاست که ما با پراکندگی مرجعیت مواجه میشویم؛ جوان امروز نه به خانواده اعتماد دارد، نه به مدرسه، و نه به نهاد دین. در عوض، به شبکههای اجتماعی، سلبریتیها، یا گروههای همسالان خود روی میآورد که خود اینها نیز مراجع بیثبات و متناقضی هستند.
در چنین شرایطی، روحانیت اگر بخواهد جایگاه گذشته خود را بازیابد، ناگزیر است که نخست این تحولات ساختاری را بهدرستی بشناسد و سپس راههایی برای ارتباط مؤثر با نسل جدید بیابد. وقتی فراروایتها دچار افول میشوند، مراجع فکری افول میکنند.
* چرا؟
چون پرسشگری دچار افول میشود. اگر از طلبهها و روحانیت بپرسید، میگویند ما قبلاً دائماً توسط دوست و فامیل و… مورد سؤال قرار میگرفتیم؛ اما نسل جدید اصلاً سؤال نمیکند. این نسل، بهندرت میپرسد. چون قائل به این نیست که کسی بیشتر میداند یا فراروایتی وجود دارد که میتواند پاسخ او را بدهد.
تخصصیشدن، عامل رشد کیفیت تبلیغ دین
* آیا خود تغییر اوضاع و احوال زمانه ما نیز در این افت مراجعه به روحانی، مؤثر بوده است؟
در گذشته، ساختار نیازهای جامعه بسیار سادهتر و یکدستتر بود و روحانیت بهراحتی میتوانست پاسخگوی اکثر مسائل مردم باشد. در آن دوران، حدود ۹۰ درصد از روحانیون قادر بودند به ۹۰ درصد از پرسشها و نیازهای جامعه پاسخ دهند. نیازهای مردم عمدتاً حول مسائل فقهی، اخلاقیات ساده و حلوفصل اختلافات محلی و مانند آن میچرخید. تنوع موضوعات کم بود و عمق پیچیدگی مسائل نیز قابل مقایسه با امروز نبود. اما جامعه امروز ایران با گذشته تفاوت کرده است. نیازهای نسل جدید بسیار متفاوت، و تخصصیتر شده است. مسائلی مانند روانشناسی مدرن، فلسفه اخلاق پیچیده، چالشهای زیستفناوری، حقوق بشر در عصر دیجیتال، فقه و اقتصاد پیشرفته، و دهها موضوع دیگر وارد حوزه پرسشگری جوانان شده که بسیاری از روحانیون سنتی اصلاً برای مواجهه با آنها آموزش ندیدهاند.
این تغییرات چند پیامد مهم داشته است: اولاً، کاهش نرخ پاسخگویی روحانیت به دلیل افزایش کمی و کیفی نیازها؛ ثانیاً، احساس ناکارآمدی در میان جامعه نسبت به کارایی روحانیت. وقتی جوان امروزی با سؤالی درباره اخلاق هوش مصنوعی یا چالشهای روانشناختی فضای مجازی به یک روحانی مراجعه میکند و پاسخ قانعکنندهای دریافت نمیکند، طبیعی است که به مرور، اعتمادش را به این نهاد سنتی از دست بدهد.
با این حال، ذکر این نکته ضروری است که روحانیت در بسیاری حوزهها شاهد ارتقای کیفیت عملکرد بوده است. برای مثال، تبلیغ دین امروز به یک امر تخصصی تبدیل شده و گروههای تبلیغی مدرن با استفاده از روشهای روانشناختی و رسانهای پیشرفته، بسیار مؤثرتر از گذشته عمل میکنند. همچنین، تولید محتوای دینی در فضای مجازی یکی از نقاط قوت جدید روحانیت محسوب میشود. بسیاری از طلبههایی که در روشهای سنتی تبلیغ چندان موفق نبودند، امروز با تولید محتوای خلاقانه در پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، تلگرام و حتی یوتیوب، به چهرههای مؤثر تبدیل شدهاند. در حوزه اندیشه و مباحث نظری بهویژه توجه به مباحث میانرشتهای در بسیاری از موضوعات گوی سبقت را از دانشگاه ربوده است. این نشان میدهد که مشکل اصلی اساساً در ذات نهاد روحانیت نیست، بلکه میتواند در مهارت و روشها مانند عدم تطابق روشها با نیازهای روز باشد.
حریتی که به نفع سیستم است
* اساساً این که ما روحانیت را بهمثابه یک پیکره واحد ببینیم درست است یا مانند سایر اقشار، روحانیت هم یک طیف متکثر و متنوع است؟
در ساختار روحانیت شیعه، ما با پدیدهای منحصربهفرد روبرو هستیم که میتوان آن را «هویت متکثر دائم» نامید. این ویژگی به این معناست که در درون نهاد روحانیت، افراد با سطوح مختلفی از کنشگری، دانش، حریت و آزاداندیشی به فعالیت مشغولاند. این تکثر را میتوان در تمام سطوح حوزههای علمیه، از طلبههای جوان تا مراجع عظام تقلید مشاهده کرد. چنین وضعیتی لزوماً به معنای آسیب نیست بلکه میتواند فرصت باشد.
* از منظر تاریخی، تجربه چندصدساله حوزههای علمیه نشان داده است که این حریت و آزادی عمل درونساختاری، در نهایت به یک نقطه قوت تبدیل شده است.
این تکثر درونی چند مزیت عمده دارد: اولاً، امکان جذب اقشار مختلف جامعه را فراهم میکند. بهعنوانمثال، جوان تحصیلکرده شهرنشین ممکن است به سمت روحانیون روشنفکرتر گرایش پیدا کند، درحالیکه افراد سنتیتر احتمالاً به روحانیون سنتی تز تمایل نشان میدهند. ثانیاً، این تنوع درونی باعث انعطافپذیری بیشتر نهاد روحانیت در مواجهه با تحولات اجتماعی میشود. وقتی جامعه با تغییرات سریع روبرو میشود، وجود این طیفهای مختلف به روحانیت این امکان را میدهد که پاسخهای متنوعی به چالشهای جدید ارائه دهد.
در شرایط کنونی، باتوجهبه پیچیدگیهای جامعه مدرن، به نظر میرسد این هویت متکثر بیشازپیش به یک ضرورت تبدیل شده است. روحانیت امروز نیاز دارد که همزمان هم سنتگرایانی داشته باشد که میراث فقهی را حفظ کنند، هم مصلحانی که بتوانند این میراث را با نیازهای جدید تطبیق دهند، و هم روشنفکرانی که بتوانند گفتوگوی انتقادی با جریانهای فکری جدید را ادامه دهند. کلید موفقیت در این است که این طیفهای مختلف بتوانند ضمن حفظ اختلافنظرهای خود، در چارچوب کلی نهاد روحانیت به همکاری و تعامل سازنده ادامه دهند.
آینده روحانیت تا حد زیادی به توانایی آن در حفظ این تعادل ظریف بستگی دارد: از یک سو حراست از اصول و ارزشهای بنیادین و از سوی دیگر اجازهدادن به تنوع آرا و رویکردها. این همان رمز ماندگاری روحانیت شیعه در طول قرنها بوده است و به نظر میرسد در عصر حاضر نیز تنها راه بقای آن در برابر چالشهای پیچیده دنیای مدرن محسوب میشود.
آیندهای که میتواند روشن باشد
* با این وضعیت فعلی، شما آینده روحانیت را چگونه میبینید؟
آینده روحانیت بهعنوان یک نهاد دینی – اجتماعی به چند عامل کلیدی وابسته است که باید با دقت مورد توجه قرار گیرند. نخستین و مهمترین عامل، نیازهای جامعه است که امروزه بهشدت متنوع و پیچیده شدهاند. این نیازها را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
دسته اول، نیازهای صرفاً دینی و فقهی هستند. در یک جامعه شیعی، مسائلی مانند احکام شرعی، مناسک دینی و پاسخ به سؤالات اعتقادی همیشه مطرح بودهاند. اما امروزه حتی در این حوزه سنتی نیز شاهد تحولات چشمگیری هستیم. بسیاری از مردم، بهویژه نسل جوان، این نیازها را از طریق راههای جایگزین مانند نرمافزارهای دینی، سایتهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی برطرف میکنند. هرچند این منابع نیز عمدتاً پشتوانه فکری خود را از روحانیت میگیرند، اما خود این پدیده نشاندهنده تغییر در الگوی مراجعه مردم به نهاد روحانیت است.
دسته دوم، نیازهای عینی و ملموس جامعه هستند که دامنه گستردهای از مسائل را شامل میشوند: از فقر و نابرابری اقتصادی گرفته تا بحرانهای محیط زیستی، از مشکلات اخلاق اجتماعی تا چالشهای خانواده در عصر مدرن. اینجاست که روحانیت باید رویکرد مسئلهمحور را در پیش بگیرد. به جای پرداختن به دامنه وسیعی از موضوعات بهصورت سطحی، لازم است بر حل مسائل خاص و ملموس جامعه تمرکز کند. یک روحانی امروزی بیش از آنکه نیاز باشد در همه زمینهها اظهارنظر کند، باید در چند حوزه تخصصی عمیقاً کار کند و راهکارهای عملی ارائه دهد.
دومین عامل تعیینکننده، تحول در روشها است. استفاده از رسانههای جدید، بهکارگیری روشهای تربیتی نوین، و ایجاد فضای تعاملی با مخاطبان از ضروریات کار امروز است. این تحول روششناختی باید دو ویژگی داشته باشد: از یک سو پایبندی به اصول و از سوی دیگر انعطاف در شیوهها.
سومین عامل، رصد مستمر تحولات اجتماعی توسط حوزههای علمیه است. امروزه مسائل جدیدی ظهور کردهاند که مستقیم یا غیرمستقیم بر کارکرد روحانیت تأثیر میگذارند. برای مثال: مسئله زنان و تغییر نقش اجتماعی آنان، پلورالیسم دینی و چالش تکثر فرهنگی، مهاجرت طلاب و تأثیر آن بر ساختار حوزه، تغییرات جمعیتشناختی و پیامدهای آن برای نهاد دین و غیره. حوزههای علمیه نیاز به تشکیل اتاقهای فکر تخصصی دارند که به طور مداوم این تحولات را رصد کنند و برای آنها سناریوپردازی نمایند. بهعنوانمثال، مسئله زنان امروز با چهل سال پیش کاملاً متفاوت است و نیازمند نگاه و راهکارهای جدید است.