• امروز : جمعه - ۱۰ مرداد - ۱۴۰۴
  • برابر با : Friday - 1 August - 2025
کل اخبار 6534

صدای حوزه امروز

عدالت آموزشی و چالش‌های ساختاری در حوزه علمیه از منظر استاد وکیلی آیا انبیای الهی مشاهده این همه رنج و مصیبت مردم مظلوم غزه را تحمل می کردند؟ کانون‌های عظیم تبلیغی؛ مأموریت‌های سه‌گانه و واقعیت امروز خطر جایگزینی اجتماعی در کمین روحانیت حوزه علمیه و تابلوی ایست پست‌مدرنیسم جامعه از کارِ حوزه بی‌خبر است تجلیل مدیران حوزه‌های علمیه کشور از حماسه‌آفرینی ملت ایران و تاکید بر حمایت تام از نظام و رهبری گردهمایی خانوادگی برگزیدگان گروه‌های تبلیغی استان آذربایجان شرقی تصمیم های خردی که به وقتش اتخاذ نشده اند! روحانیت در خط مقدم خدمت/ روحانی و مداح رامشیری نماد خدمت شدند روایت شیخ اسماعیل رمضانی از عصر هوش مصنوعی و لزوم تغییر سبک آخوندی! نقش علما در دفاع از امت اسلامی بی‌همتاست/ غزه هرگز شکست نخواهد خورد انتقاد معاون تهذیب حوزه های علمیه از کیفیت برگزاری کمیسیون اخلاق و تربیت در همایش صدسالگی بازتأسیس حوزه حوزه پیشرو و سرآمد| تکنولوژی‌شناسی یا تکنوکراسی، کدام؟

1
پاسخ حجت‌الاسلام کرامتی به یادداشت حجت‌الاسلام فلاحتی در ادامه مباحث مربوط به مناظره "بازخوانی ادله جواز استعمال آلات موسیقی"؛

هیاهو برای هیچ!/ زنگ خطر نسبت به ضریب پیداکردن شخصیت‌های به ظاهر اهل علم و انقلابی ولی به واقع کم‌مایه و دروغ‌پرداز!

  • کد خبر : 47094
  • 09 مرداد 1404 - 16:41
هیاهو برای هیچ!/ زنگ خطر نسبت به ضریب پیداکردن شخصیت‌های به ظاهر اهل علم و انقلابی ولی به واقع کم‌مایه و دروغ‌پرداز!
از ابتدا بارها بیان شده بود که هدف از نقدهای ارائه شده توسط حقیر اثبات حلیت یا حرمت موسیقی نیست (بلکه اصلاً خود را در جایگاهی نمی‌دانم که در این مسأله فتوا و نظر داشته باشم) و نقدها ناظر به عملکرد و روش بحث آقای فلاحتی است؛ از طرفی جنس دروغ‌ها و تحریفات و اشتباهات به‌قدری واضح است که برای بررسی آن نیازی به تخصص نیست.

به گزارش صدای حوزه، در ادامه مباحث مربوط به مناظره “بازخوانی ادله جواز استعمال آلات موسیقی”، حجت‌الاسلام کرامتی به یادداشت حجت‌الاسلام فلاحتی پاسخی با عنوان “هیاهو برای هیچ” نوشته اند که در ادامه مطالعه می نمایید:

چندی پیش یادداشتی از اینجانب با عنوان «عذری بدتر از گناه » در پایگاه صدای حوزه منتشر شد که در آن به نقد عملکرد آقای مجتبی فلاحتی در یادداشت «از شبه اخباریت حوزوی تا نگاه سلبی به فقه موسیقی» پرداخته شده بود. تلاش شده بود در این یادداشت بخشی از اشتباهات فاحش و تحریفات پرشمار ایشان که عددش به بیست مورد می‌رسید، مورد بررسی قرار بگیرد.

حال ایشان با عصبانیت فراوان و ادعای اینکه اتهام تهمت و تحریف و ارائه نشانی‌های موهوم و جعلی که از طرف اینجانب به ایشان زده شده خالی از صحت است! دست به قلم برده و پاسخی به این انتقادات مرقوم فرموده‌اند؛ اما جز موارد محدود و قابل چشم پوشی چیزی که مشاهده نمی‌شود «پاسخ» است چرا که حدود هشتاد درصد از نقدهای مطرح شده، یا اساساً بی‌پاسخ مانده یا عملاً مورد قبول قرار گرفته به‌گونه‌ای که بعضاً حتی ایشان برای فرار از اشکال دست به تحریف دیدگاه خود زده است! توضیح تفصیلی این موارد در ادامه خواهد آمد.

از طرف دیگر در ادامهٔ بنای خود بر تهمت و دروغ و تحریف، اینبار متعرض حریم اولیای الهی شده وبا مطالبی بی‌اندازه بی‌ربطِ با محتوای نقد، عباراتی همراه با تقطیعات مخل و تحریفات آشکار به ایشان نسبت داده است. حقیقتاً هیچ عنوانی نمی‌تواند بهتر از آنچه ایشان برای یادداشت خود برگزیده‌ نمایانگر محتوای آن باشد:«جهد العاجز»!

از ابتدا بارها بیان شده بود که هدف از نقدهای ارائه شده توسط حقیر اثبات حلیت یا حرمت موسیقی نیست (بلکه اصلاً خود را در جایگاهی نمی‌دانم که در این مسأله فتوا و نظر داشته باشم) و نقدها ناظر به عملکرد و روش بحث آقای فلاحتی است؛ از طرفی جنس دروغ‌ها و تحریفات و اشتباهات به‌قدری واضح است که برای بررسی آن نیازی به تخصص نیست. اما همچنان ایشان به صورت مکرر در این یادداشت ابراز داشتند که نمی‌دانند هدف حقیر از نقد چیست و چرا اثبات نکردم که موسیقی به صورت مطلق حرام است و یا نظر استاد بزرگوار حجت‌الاسلام والمسلمین وکیلی صحیح است و …!

حال با توجه به اتفاقاتی که در یادداشت اخیر رخ داده (استمرار خطاهای گذشته و بی‌ادبی و تهمت به اولیاء الله که از اعظم کبائر است) جادارد با صراحت بیشتری نسبت به یادداشت‌های پیشین دست به قلم برده و پرده از شخصیت ایشان برداشته‌شود.

جناب فلاحتی پدیدهٔ عجیب و شایستهٔ توجهی برای مطالعه است: شخصیتی که با وجود ادعای «فضل و اجتهاد و تدریس در سطوح عالی و تحقیق و چه و چه» به شدت مبتلا به ضعف علمی است؛ تا جاییکه از برخی اصطلاحات سادهٔ فقهی و اصولی بی‌اطلاع و در فهم عبارات ساده فقها دچار مشکل است. علاوه برآن دستش از ابتدائیات روش تحقیق هم کوتاه است به‌گونه‌ای که نمی‌داند وقتی به او تذکر داده می‌شود که اصطلاح قضیهٔ حقیقیه را درست به کار نبسته، به جای آن‌که به منابعِ مرجع ارجاع داده و تعریف این اصطلاح را برمبنای آنچه در این کتب آمده بر کاربست خود تطبیق دهد، حواله به درس خارج یکی از علمای بزرگوار داده که «بله؛ ایشان این اصطلاح را در این درس این گونه که من گفتم به کاربرده‌اند و اگر در کتاب خود هم طور دیگری نوشته‌اند نظرشان تغییر کرده!» بگذریم که در آن جلسه نیز چنین مطلبی بیان نشده بود.

از همه این‌ها گذشته در همین گفتگوها روشن شد که ایشان برای اثبات مدعای خود نه تنها مکرراً اقدام به تحریف و تقطیع مخلّ عبارات بزرگان به خصوص رهبر معظم انقلاب (به گونه‌ای که محتوای آن کاملاً مخالف مقصود جلوه‌ کند) می‌کنند که از روشن شدن و رسوایی حاصل از آن ‌نیزابایی ندارند لذا بدون هیچ شرم و خجالتی طلبکارانه به رفتار خود ادامه می‌دهند؛ اتفاقی که در یادداشت جدید هم استمرار یافته و دامنهٔ‌ این تهمت‌ها به بزرگان اهل معنا هم رسیده‌. نکتهٔ عجیب دیگر اینکه ایشان حتی به مطالب منتشر شده خود نیز رحم نمی‌کند و وقتی پاسخی برای آن نمی‌یابد دست به تحریف خود و تغییر مدعای پیشین می‌زند!

اما در رابطه با بخش اول پاسخ ایشان که به صورت ناجوانمردانه و غیر منصفانه تعداد زیادی از عبارات مرحوم علامه طهرانی و دیگر بزرگان، کاملاً بی‌ارتباطِ با موضوع انتقادات، قطار و استنتاجات فاسدی بر آن مترتب شده:

اولاً بی‌اندازه عجیب است که کسی اینچنین خود را معتقد به رهبر معظم انقلاب دانسته و اینگونه نسبت به نظرات علمی ایشان به ظاهر غیرت به خرج دهد و در عین حال اینطور غیرمنصفانه و غیر صادقانه دست به تخریب شخصیتی مانند مرحوم علامه طهرانی اعلی الله مقامه الشریف بزند؛ شخصیتی که رهبر انقلاب او را از اولیاء الهی و معدود فرزانگانی می‌شمرند که مراتب برجستهٔ علمی را با درجات بالای معنوی توأماً دارا بودند و علاوه بر فقاهت فنی، به فقه الله الاکبر نیز که از مقولهٔ شهود است راه پیدا کرده بودند.

https://farsi.khamenei.ir/message-content?id=33693

همچنان که عجیب است که کسی خود را ارادتمند حضرت علامه حسن زاده رحمهالله‌علیه‌ بداند و اینگونه شخصیتی چون حضرت حداد را متهم به تصوف (قاعدتاً به معنای منفی، نه آن‌گونه که امثال شهید اول و شهید ثانی و شیخ بهایی و … در تاریخ منتسب به آن بودند) کند خصوصاً با توجه به این نکته که اعاظم از شاگردان مرحوم علامه همچون حضرات آیات رمضانی و یزدان‌پناه، ایشان را حائز بالاترین مقامات معنوی و بلکه مقام کمال می‌دانند و حال شخصیتی با این بضاعت علمی اینگونه در رابطه با ایشان سخن می‌راند!

ثانیاً اینکه با برش عبارت‌های متعدد از یک شخصیت بدون توجه به فضای صدور آن‌ها و بعضاً با تقطیعات مخل دست به تخریب او زده ‌شود، بیش از آنکه یک نقد علمی و روشمند باشد به روش دشمنان اسلام و تشیع می‌ماند که با فهرست کردن برخی آیات و روایات و یا گزاره‌هایی از زندگی بزرگان دین (به‌عبارت دیگر لشگرکشی اتهامات) تصویر مطلوب خود را از ایشان ارائه می‌دهند، روشی که در سال‌های گذشته برخی کانال‌ها و وبسایت‌های مخالف عرفان (عمدتاً مجهول الهویه) نسبت به این بزرگواران داشته‌اند و حالا یک شخصیت حقیقی با ادعای فراوان، از روی دست آن‌ها کپی برداری کرده!

ثالثاً: طبعاً پرداختن به تمام این گزاره‌ها به صورت تفصیلی علاوه بر آن که خارج موضوع است، در یک یادداشت جای‌ نمی‌گیرد و خوانندگان محترم می‌توانند به منابعی که به پاسخ این شبهات پرداخته (مثل پایگاه عرفان و حکمت در شبکه وب و پیامرسان‌ها و یا کتاب محک تالیف حجت الاسلام تولایی) مراجعه کنند.

اما به جهت آشنایی بیشتر با شخصیت آقای فلاحتی دو مورد از تحریف‌‌های ایشان در بخش اول همین یادداشت مورد بررسی قرار می‌گیرد:

مورد اوّل: اتهام انکار احکام حج به حضرت سید هاشم حداد رضوان الله علیه

هم در یادداشت پیشین و هم در یادداشت جدید مطلب کذب و خلاف واقعی را به مرحوم حداد نسبت دادند که ایشان در رابطه با همه یا بسیاری از احکام حج (مثل رعایت طهارت و تحاذی شانه چپ در طواف و…)‌ می‌گفتند که هیچ‌یک از این‌ها در شریعت نیامده است و به روح مجرد ارجاع داده‌اند. در یادداشت پیشین به دلیل خروج از بحث، به تفصیل به بیان این تحریف و تقطیع عبارت پرداخته‌ نشد و تنها مخاطبان گرامی به اصل منبع ارجاع داده شدند. اما به دلیل تکرار این نسبت بد نیست اصل مطلب با عباراتی از قبل و بعد آن نقل شود تا پرده از این بی‌تقوایی و اتهام‌زنی برداشته شود :

«فرمودند: یک شب که با رفقا به مسجد الخَیف داخل شدیم، دیدم آقاى حاج سیّد احمد زنجانى‏ [تعلیقه: آیت الله سید احمد فهری زنجانی] با جمیع رفقاى طهرانى و ایرانى گرد هم نشسته، و ایشان سخت از وضع طهارت و نجاست حجّاج و مَعابر ناراحت است، و گویا نیز در وقت دخول به مسجد الخَیف ترشّحى از آن آبها به ایشان شده است، و ایشان را چنان متغیّر نموده بود که: خداوندا! بارالها! میخواهیم دو رکعت نماز با طهارت در مسجد تو بجاى آوریم، ببین مگر این عربها و این مردم با این وضع و کیفیّت میگذارند؟!

من به او پرخاش کردم و گفتم:…‏ آقا جان من! شما چرا دین خدا را عوض مى‏کنید؟! چرا شریعت را وارد پیچ‏وخم مى‏نمائید؟! چرا مردم را از خدا مى‏بُرید و به اعمالشان سوق میدهید؟! مگر دین رسول الله دین آسان و راحت نیست؟! مگر نفرمود: بُعِثْتُ عَلَى شَرِیعَهٍ سَمْحَهٍ سَهْلَهٍ. «من بر شریعت بدون گیر و بند، و شریعت قابل إغماض و گذشت، و شریعت آسان مبعوث شده‏ام.»؟! مگر رسول خدا و أئمّه‏
نفرموده‏اند: هر چیز، به هر شکل و صورت و در هر زمان و مکان طاهر است، مگر آن‏وقت که علم یقینى به نجاست آن پیدا کنى؟!

شما مطلب را واژگون نموده‏اید و میگوئید: همه چیزها نجس است تا ما علم یقینى به طهارت آن پیدا کنیم!

چرا دست از سر مردم بر نمیدارید؟! چرا مردم را با پیغمبرشان و با دین سهل و سَمْحه و آسانشان رها نمى‏کنید؟! چرا راه توجّه و انقطاع به خدا را مى‏بندید؟! چرا بر روى باب مفتوح قفل میزنید؟!

همه مردم حجّ مى‏کنند، باید از میقات که احرام مى‏بندند تا وقت تقصیر و قربانى که از احرام بیرون مى‏آیند توجّهشان به خدا باشد. غیر از خدا نبینند و نشنوند، و ذهنشان یک لحظه از خدا منقطع نگردد. اعمال و رفتار را نباید به نظر استقلالى نظر کرد. تکالیفى است از طواف و نماز و غیرهما که طبعاً انجام داده مى‏شود؛ و در تمام این اعمال باید منظور خدا باشد، نه عمل. باید فکر و اندیشه به خدا باشد نه به صحّت و بطلان عمل. این همان مجوسیّت محضه است که خداوند واحد را مختفى نموده و دو خداى عمل خوب و عمل بد را بجاى آن نشانده است.

این مردم بدبخت را شما از میقات تا خروج از احرام از خدا جدا مى‏کنید! از وقت احرام در تشویش مى‏اندازید که مبادا ترشّحى به بدنم، به احرامم برسد. مبادا شانه‏ام از خانه منحرف شود. مبادا در حال طواف از مطاف بیرون آیم. مبادا نمازم باطل باشد. مبادا طواف نِساءَم باطل آید و تا آخر عمر زن بر خانه‏ام حرام باشد.

هیچیک از اینها در شریعت نیامده است. همین نماز معمولى که خود مردم میخوانند درست است. طوافشان درست است. شما آنها را باطل مى‏کنید و مُهر بطلان به آنها میزنید! و ترشّح همین آبهاى مشکوک را نجس دانسته اید! … تمام احتیاطهائى که در این موارد انجام داده مى‏شود و مستلزم توجّه به نفسِ عمل و غفلت از خداست، همه‏اش غلط است.

در شریعت رسول الله و در زمان رسول الله کجا این‏گونه احتیاط کاریهاى عَسِر و حَرج آمده است؟

…همه غذاهاى مسافران و میهمانخانه و آشامیدنیهاى آنها حلال و طاهر است، همه آبهاى مترشّحه از ناودانها و جویها طاهر است مگر زمان علم به نجاست. بنابراین اى آقاى من اینک با این ترشّحى که به تو شده است برخیز و نمازت را بجاى آور، و اصلًا تصوّر نجاست و عدم طهارت در خودت منماى که بدون شکّ از تسویلات شیطان است که میخواهد انسان را از فیض عظیم نماز و بیتوته و توجّه و دعا در این مسجد شریف محروم دارد.» (روح مجرد ص۱۴۳ تا ۱۴۶)

همانطور که مشاهده میکنید موضوعِ محلّ بحثْ احتیاط های بی‌جا در مواردی است که وظیفهٔ عملی مکلف اجرای اصاله الطهاره و … است که نه تنها شرعاً مطلوب نیست بلکه موجب از بین رفتن حضور قلب هم می‌شود لذا می‌فرمایند همین حج معمولی و نماز معمولی که متدینین انجام می‌دهند درست است و نباید از روی سلیقه خود به آن‌ها احتیاط‌های غیر لازم را که سبب تشویش خاطر می‌شود تحمیل کرد. اما آقای فلاحتی در استمرار رفتار خلاف صدق و تقوای خود وانمود کرده‌اند که مرحوم حداد اصل اعمال حج را منکر شده و یا طهارت شرعیه را شرط نمی‌دانسته‌اند و همین مطلب سخیف و خلاف ضروری فقه را فقیه وجیه و متضلعی چون مرحوم علامه طهرانی نقل کرده و تأیید نموده‌اند!

در حالیکه در همین عبارات تأکید شده که در صورت علم به نجاست باید از آن ترشح اجتناب کرد و صحبت در موارد شک در نجاست است که عدم لزوم احتیاط در آن از مسلمات شریعت به شمار می‌رود.

مورد دوم: عاشورا روز حزن نیست!

به همین صورت و در راستای اصول سه‌گانهٔ خود:«تهمت،تحریف و تقطیع»! از روح مجرد ص۷۸ و ص۷۹ نقل کرده‌اند که «روز عاشورا روز شادی و مسرت است و نه حزن»! و اینگونه وانمود کرده‌اند که از نظر مرحوم علامه طهرانی باید در این روز خوشحال بود و نه محزون؛ در حالیکه اهتمام فوق‌العادهٔ ایشان و ارادتمندانشان در عزاداری و اظهار حزن بر سید الشهداء‌ در تمام دو ماه محرم و صفر غیرقابل انکار و بسیار بیشتر از معمول متدینین است. برای نمونه‌ به این عبارات از کتاب شریف نور مجرد در شرح عزاداری مرحوم علامه توجه کنید:

«با وجود کهولت سنّ و درد مفاصلى که داشتند در مجلس عزاى حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السّلام همراه با عزاداران گاهى تا حدود چهل دقیقه سرپا مى‏ایستادند و عمامه را برداشته و سینه مى‏زدند و به پهناى صورت، اشک مى‏ریختند و گریه ایشان مثل گریه مرحوم آقاى انصارى بود؛ بدون صدا باران اشک بر گونه‏شان جارى مى‏شد و گاهى صورت و محاسن همه خیس مى‏گشت.

به طلّاب نیز امر میکردند در عزاى حضرت سیّدالشّهداء یا عزاى‏حضرت رسول اکرم و أمیرالمؤمنین سلام الله وصلواته علیهم عمامه‏ها را بردارند و در عزادارى و سینه‏زنى شرکت کنند

در دو ماه محرّم و صفر کسى ایشان را بشّاش نمى‏دید. در روز عاشورا که خدمتشان مى‏رسیدیم دائماً صورتشان برافروخته بود و گرفته و محزون بودند و اشک مى‏ریختند. در روز عاشورا نوع غذائى که تناول میکردند متفاوت بود و خیلى کم غذا میل مى‏نمودند. در شام غریبان حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام‏مرحومه والده فقط غذاى‏مختصرى به بچّه‏ها میدادند و ما را بدون بالش مى‏خواباندند و اگر فرزندان بالشى زیر سرشان گذاشته بودند بالش را از زیر سرشان برمى‏داشتند و مى‏گفتند: امشب شب اسیرى آل‏الله است، به یاد مصائب اهل‏بیت امام حسین در روز عاشورا و شام غریبان باشید.

میفرمودند: در لیالى و ایّام شهادت معصومین علیهم‏السّلام منزل را سیاه‏پوش کنید و منزل خودشان هم همیشه در ایّام عزا با کتیبه‏هائى که منقّش به اشعار محتشم کاشانى بود سیاه‏پوش مى‏شد. در عزاى حضرت سیّدالشّهداء علیه‏السّلام از آغاز محرّم تا شهادت امام حسن عسکرى علیه‏السّلام (هشتم‏ربیع‏الأوّل) نیز سیاهى‏هاى منزل را جمع نمیکردند، و ما را به حفظ احترام این کتیبه‏ها که نشانه عزاى حضرت اباعبدالله علیه‏السّلام بود سفارش میفرمودند.» (نور مجرد ج۲ص۴۷۰)

در هیچ‌کجا از کتاب شریف روح مجرد نیز گفته نشده که عاشورا روز حزن نیست بلکه به صراحت بیان شده که «داستان کربلا داستان بسیار غامض و پیچیده‏اى است. عیناً مانند سکّه دو رو مى‏باشد: یک روى آن عشق و شور و نیل و فوز حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام مى‏باشد به آن عوالم، و روى دیگر آن غصّه و اندوه و عذاب و شکنجه و گریه مى‏باشد» (روح مجرد ص۸۷)

لذا این تهمتی است آشکار و بی‌شرمانه نسبت به این ولی الهی که یقیناً در صورت عدم تدارک و جبران، قائل در عقبات قیامت باید پاسخگوی آن باشد.

آری؛ مرحوم علامه مانند سایر بزرگان اهل معنا در عین اینکه اعتقاد داشتند روز عاشورا روز حزن اهل بیت علیهم السلام است، این روز را روز سرور ایشان نیز می‌دانستند. (برای توضیح این معنا به مقاله «عاشورا روز حزن یا سرور سیدالشهداء علیه‌السلام» مراجعه شود)

https://mhva.ir/2020/01/16/عاشورا-روز-حزن-یا-سرور-سیدالشهداء-علیه/

اما در رابطهٔ با بخش دوم مقاله که در ظاهر به پاسخ انتقادات حقیر پرداخته؛

ابتدا مواردی از انتقاداتِ مطرح شده در یادداشت پیشین با عنوان «عذری بدتر از گناه!» که پاسخ آقای فلاحتی به آن‌ها در یادداشت اخیر هیچ یا تقریبا هیچ بوده است به نظر خوانندهٔ گرامی می‌رسد:

۱٫ آقای فلاحتی در پاسخ این ادعا که رهبرانقلاب از دهه هشتاد به امروز با وجود فتوای به حلیت مشروط موسیقی در یک رویکرد تربیتی ترویج آن را حرام اعلام کرده و کمتر افراد را سوق به آن می‌دهند ۱۲عبارت از رهبر انقلاب در مدح موسیقی آوردند که -فارغ از تحریفاتی که در همین نقل ها اتفاق افتاده بود- ۹ مورد از آن‌ها مربوط به دههٔ هفتاد و دومورد مربوط به دههٔ هشتاد و یک مورد به دهه نودٔ تعلق داشت واین عملاً تاییدی بر ادعای اینجانب بود!

۲ و۳٫ در مواردی که آقای فلاحتی به عنوان مدح موسیقی از زبان رهبر انقلاب ذکر کرده بودند بعضاً تحریفات عجیبی رخ داده بود که دو مورد از آن‌ها ذکر شد:

اینکه عبارتِ «موسیقی باید در خدمت اهداف والای بشری و تقرب به حیات طیبه انسانی باشد» را به صورت «موسیقی هنری در خدمت اهداف والای …. است» تغییر داده بودند!

همچنین عبارت رهبری که «موسیقیِ حرام گرچه می‌تواند برای برخی بیماری‌ها شفابخش باشد ولی این دلیل نمی‌شود موسیقی حلال شود» را به صورت «برخی انواع موسیقی شفابخش است» تقطیع کرده بودند که معنا را کاملاً تغییر می‌داد.

جناب فلاحتی به هیچ‌کدام از این موارد پاسخ نداده و صرفا گفته‌اند با مراجعه به نرم‌افزار معلوم می‌شود که ادعای ایشان درست است و ادعای تحریف صحیح نیست! با اینکه با همین مراجعات و به صورت مستند بیان شد که ایشان دست به تحریف این عبارات زده‌اند. همچنین گفته‌اند « در مواردی عین مطالب را نقل کردم و در مواردی نقل به معنا اما غیر مخل.» خواننده گرامی خود قضاوت کند که تغییر و تقطیع عبارات مورد اشاره تقطیع مخل هست یا نه!

در ضمن هیچ‌کدام از فقهایی که قائل به حرمت مطلق موسیقی‌اند وجود منافع و فواید آن را انکار نکرده‌اند، طبیعی است که رهبرانقلاب که موسیقی را فی‌الجمله حلال می‌دانند برخی از مدایح را بیان کرده باشند‌ ولی این مجوز تقطیع و تحریف کلمات ایشان نیست؛ تحریفی که در جهت‌گیری‌ها آثار قابل توجهی دارد .

جالب است که آقای فلاحتی در یادداشت جدید با تعجب فراوان مرقوم کرده‌اند «تی در جایی آقایان طهرانی و وکیلی دارند که موسیقی انواع خوبی هم دارد ولی چون برای مردم قابل تشخیص نیست شارع همه انواع‌ موسیقی را حرام کرده است!!!!!!!! فیاللعجب…»

این مطلبی که ایشان با ثبت ۸ کاراکتر علامت تعجب و تعبیر «فیاللعجب» نهایت تعجب و بیگانگی خود با آن را فریاد زده‌اند از مسلمات قانون‌گذاری و تشریع هم در شریعت اسلام و هم حتی در مجموعه قوانین عرفی است. چرا که گرچه طبق مبنای مشهور بین عدلیه احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلقشان هستند ولی لزوماً دایرهٔ‌ اعتبار با دایره مصالح یکسان نیست و ممکن است امری بالذات مصلحت داشته باشد

ولی در محدودهٔ واجب قرار نگیرد بلکه اعتبار تحریم شاملش باشد چرا که در نفس جعل وجوب یا اباحه برای آن مفاسدی است. (دروس فی علم الاصول- طبع انتشارات اسلامی- ج۲ ص۱۶)

ایشان هم در این یادداشت و هم یادداشت پیشین ادعا کرده‌اند که رهبر انقلاب همین استدلال را طرح کرده و فرموده‌اند «چون در حال حاضر مصادیق حقه‌ای برای موسیقی یافت شده پس معلوم می‌شود حرمت مطلق نیست» با اینکه این نسبت هم خلاف است و ایشان ابتداءاً اطلاق ادله حرمت را انکار کرده و سپس با این توضیح که امروزه مصادیق حقه‌ای برای موسیقی موجود است، قائل به حلیت برخی انواع موسیقی می‌شوند نه اینکه از وجود مصادیق حقه حلیت آن را اثبات کنند.

اگر قرار بود صرف وجود مصداق مطلوب حرمت مقید شود، برای بسیاری از محارم مثل شرب خمر و زنا و قمار و ربا و … می‌شود مصادیق حقه‌ای (حتی در غیر از فرض تزاحم) در نظر گرفت!

۴٫ به رهبر انقلاب نسبت داده شد که ایشان از کلام شیخ انصاری برداشت کرده‌اند که موسیقیِ غیرلهوی مجاز است و این عین سخن رهبری است. اشکال شد که شیخ انصاری به صراحت همه آلات موسیقی را مصداق آلت لهوی می‌دانند که هیچ منفعت محلله‌ای برآن بار نمی‌شود (المکاسب المحرمه ج۱ ص۱۱۸) و عبارت رهبر انقلاب هم چنین دلالتی ندارد (توضیح در یادداشت پیشین گذشت) ایشان در پاسخ هیچ اشاره‌ای به این عبارت شیخ نکرده و مدعای خود را تکرار کرده‌اند.

۵٫ علاوه بر این موارد در یادداشت اول تذکر داده شده بود که آقای فلاحتی در جلسه مناظره در حالیکه مشغول خواندن عبارتی از رهبر انقلاب بودند عامدانه عبارت «ترویج یعنی ترویج فساد» را از جیب خود! اضافه کرده و معنای عبارت ایشان را به کلی تغییر دادند! این تحریف عمدی و آشکار که هم در جلسهٔ مناظره و هم در یادداشت‌های پیشین اینجانب مورد اعتراض قرار گرفت به طور کلی در هر دو یادداشت ایشان مسکوت ماند!

۶٫ ادعای اینکه یکی از نوآوری‌های علامه طباطبایی اعتقاد به وجود اجزاء متغیر شریعت در قبال اجزاء‌ ثابت است و مقصود از تغییر هم تغییر حکم به تبع موضوع نیست در حالیکه علامه در نشانی مذکور (بررسی‌های اسلامی ج۱ص۸۰ ) بارها تاکید کرده‌اند که دین و شریعت ثابت است و تغییر نمی‌کند و آنچه به عنوان احکام متغیر بیان شده ربطی به شریعت ندارد بلکه احکام ولایی است واین کلام هم از اختصاصات علامه به شمار نمی‌آید و از طرفی تغییر حکم شرع بدون تغییر موضوع مصداق نسخ است که به اجماع امامیه بعد از عصر تشریع ممکن نیست.

ایشان در پاسخ با پذیرش اینکه مطلب علامه در رابطه با احکام والی وحاکم است و نه شریعت بیان کرده اند که «دعوا سر اصطلاح نیست و بالاخره علامه پذیرفته‌اند دین اجزاء متغیر هم دارد ولی به دست حاکم و ولی امر می‌باشد» با اینکه دقیقاً اشکال این بود که علامه احکام والی را از اجزاء دین و شریعت (واجبات و محرمات و … ) به شمار نمی‌آورند و اصل وجود احکام ولایی را فقط ایشان قائل نیستند ولی وقتی می‌گوییم موسیقی در شریعت حرام بوده و بعد حلال شده معنایی جز نسخ از آن برداشت نمی‌شود.

عجیبتر اینکه ایشان در ادامه نوشته‌اند « نظریه تاثیر زمان و مکان در تغییر احکام به سبب تغییر در برخی موضوعات که همان عبات أخرای اجزای ثابت و متغیر شریعت است که امام خمینی مطرح کرده است. »

در اینجا تغییر حکم به تبع تغییر موضوع را عباره اخرای از همان اجزاء متغیر شریعت گرفته‌اند در حالیکه دقیقاً هم در جلسه مناظره و هم در یادداشت پیشین تاکید کردند مقصودشان از اجزاء متغیر، تغییر به سبب موضوع نیست و اصلاً به همین دلیل به ایشان اشکال شد! عبارت ایشان در یادداشت پیشین چنین است « نظریه اجزاء ثابت و متغیر شریعت در منظر علامه طباطبایی و شهید مطهری و آقایان دیگر، به این معناست که برخی احکام اسلام زمان مند و موقتی یا مکان مند و محلی بوده و با پیشرفت مدنیت، قابل تغییر و تبدیل میباشد ( علامه طباطبایی، بررسی های اسلامی ج ۱ ص ۸۰) لذا مسأله فقط تغییر موضوع نیست بلکه گاه اساس یک حکم مربوط به زمان یا مکان خاص بوده و به دلیلی اساسا منتفی میگردد»

با شخصیتی مواجهیم که حتی آٰراء‌ در دسترس خود را هم بدون خجالت تحریف می‌کند و ماجرا را صددرصد واژگون نشان می‌دهد.

۷٫ ادعای اینکه آیت الله جوادی در درس خارج قضاء مورخهٔ ۵ آذرماه ۱۴۰۲ گفته‌اند «مفاد مذمت‌های نهج البلاغه نسبت به زنان حقیقیه اما عصری است و این عین عبارت ایشان است» در حالیکه در جلسهٔ مزبور هیچ صحبتی دراین باره نشد و نشانی یادشده موهوم و جعلی است. همچنین ایشان در آثار خود صراحتاً این قضایا را خارجیه دانسته اند و همانطور که بیان شد ترکیب «قضیه حقیقیه زمانمند» ترکیبی متناقض و از قبیل «کوسهٔ ریش‌ پهن» است!

ایشان در پاسخ بدون اینکه به روی خودشان بیاورند که نشانی ارائه شده «سرکاری» و انحرافی بوده نوشته‌اند که نظر جدید ایشان به استناد عباراتی که در مقام نصیحت طلاب در سال ۱۴۰۲ بیان کرده‌اند همین است که ایشان به کار برده! عبارت جدیدی که از ایشان نقل‌شده چنین است «تمام مذمت های زنان حقیقی و درست بوده ولی برای زن قدیم بوده و زن جدید احکام جدید را می‌طلبد» و به جهت اینکه مبادا امکان راستی‌آزمایی باشد حتی روز و تاریخ دقیق جلسه را بیان نکرده‌اند !

اینجانب نمی‌دانم حضرت آیت الله جوادی دقیقا چه فرموده‌اند و به هیچ‌روی به نقل قول آقای فلاحتی نمی‌توان اعتماد کرد اما برفرضِ صحتِ چنین نقلیْ معلوم نیست چطور از «حقیقی و درست» بودن مذمت‌ها در عین زمانمندی، برداشت کرده‌اند که این عبارات از سنخ قضیه حقیقیه است!

جناب فلاحتی! برای توضیح یک اصطلاح علمی که در بسیاری از کتب اصولی ذکر شده به نصیحت‌های یک عالم بزرگوار در درس خارج ارجاع نمی‌دهند! غرض این بود که روشن شود شما اصطلاحات علم را هم نمی‌دانید که اثبات کردید که حتی با روش اطلاع از آن هم بیگانه‌اید.

جالبتر اینکه ایشان در ادامه نوشته‌اند «حال اگر کسی بخواهد اینرا خارجیه بگوید نیز با قبول زمانمند، مکانمند یا تضییق موضوع آن مذمت ها، می‌تواند بگوید، لکن باید اصل تغییر و زمانمندی و تضییق موضوع را لحاظ نماید.» گویی اصطلاحات علمی «نخود و کشمش» است که اگر کسی خواست از یکی و اگر نخواست از دیگری استفاده کند! ایشان را به منطق مرحوم مظفر ارجاع می‌دهم تا بدانند که قسیمین باید متباین با یکدیگر باشند و وجود مصداق مشترک نشان‌دهنده اشتباه در اصل تقسیم است.

به جای این تعمّلات و درگیری‌ها کافی بود آقای فلاحتی از یک طلبهٔ فاضل سال چهار یا پنج حوزه که حلقهٔ ثانیهٔ شهید صدر را درس گرفته سوال کنند تا اشتباه ایشان اصلاح شود اما مع الاسف نه تنها متوجه اشتباه خود نشده‌اند که به این بنده اعتراض می‌کنند که «چرا افترا می‌زنید که من اصطلاح را هم بلد نیستم؟» بدهکار هم شدیم!

۸٫ به کار بردن مکرر تعبیر حیثیت تعلیلیه به جای حیثیت تقییدیه که نشان‌دهنده عدم اطلاع ایشان از معنای دقیق این اصطلاح است.

ایشان هم در یادداشت پیشین و هم یادداشت جدید پذیرفته‌اند که مقصودشان تقییدیه بوده ولی همچنان معترضند که «مولف زنده است و چرا دنبال حاشیه‌سازی هستید؟» این جنابِ مولفِ زنده باید بدانند که غرض ناقد همین بود که معلوم شود اصطلاح در کلام ایشان به صورت مکرر اشتباه به کار رفته که ظاهراً ناشی از بی‌اطلاعی از معنای آن بوده است و بیش از این نیازی به توضیح احساس نمی‌شود.

۹٫ ایشان در جلسه مناظره ادعا کرده بودند که برای احادیث امر رسول خدا به ضرب دف در عروسی حضرت زهرا ۳۰ سند شیعی وجود دارد! ادعایی که آنقدر عجیب بود که خود ایشان اصلاً متعرض آن نشده و در یادداشت پیشینِ خود با یک عقب‌نشینی آشکار، صرفاً وجود سندهایی شیعی برای اصل ضرب دف در عروسی (و نه ۳۰ سند فقط برای عروسی حضرت زهرا!) را مورد ادعای خود دانستند.

با وجود تذکر که این مطلب غیر از آن‌چیزی است که در جلسه مناظره ادعا شده بود اما این عقب‌نشینی در یادداشت جدید مسکوت ماند و معلوم شد که ادعای اول چه‌اندازه خلاف واقع بوده که خود ایشان مجبور به تحریف آن شده‌اند.

۱۰٫ ادعا کردند که در امالی صدوق ص۵۱۸ روایتی با سند مورد تایید شیخ صدوق از علی بن هبار از رسول خدا در جواز ضرب دف وارد شده. اشکال شد که این حدیث در امالی طوسی است و نه صدوق؛ همچنین هیچ عبارتی از ایشان مبنی بر پذیرش سند وجود ندارد و افراد سند نیز عمدتاً ناشناسند لذا نسبت تایید سند به جناب شیخ کذب و خلاف واقع است.

ایشان اشکال اول را تایید و نسبت به اشکال دوم سکوت کردند!

۱۱٫ ادعای اینکه در قرب الاسناد ص۱۱۰ مرحوم حمیری حدیثی در جواز دف نقل کرده‌اند در حالیکه در این کتاب نه در این صفحه و نه در غیر آن هیچ حدیثی در جواز دف صادر نشده و نشانی مذکور موهوم وجعلی است.

ایشان هیچ پاسخی به این نسبت غلط ندادند.

۱۲٫ ادعای اینکه در کتب مناقب ابن شهرآشوب و کشف الغمه و برخی دیگر از کتب شیعه روایاتی در جواز دف در اعیاد و افراح و ختان و عرس وارد شده در حالیکه معدود روایاتی که در کتب شیعی در این باره آمده صرفاً درباب عرس است و هیچ روایتی در جواز ضرب دف در ختان و اعیاد و افراح نداریم.

این اشکال هم در یادداشت جدید بی‌پاسخ ماند.

۱۳٫ ادعای اینکه در امالی صدوق ص۵۱۸ روایتی در امر رسول خدا به ضرب دف در عروسی حضرت زهرا ذکر شده در حالیکه نه شیخ صدوق در امالی و یا در دیگر کتب و نه شیخ طوسی چنین روایتی را ذکر نکرده‌اند و این نشانی صددرصد موهوم و جعلی است.

جناب فلاحتی این اشکال را هم بدون پاسخ رها کرده و با اینکه توقع بود از این نسبت غلط عذرخواهی کنند اما مع‌الاسف آن را مسکوت گذاشتند.

۱۴٫ ادعای اینکه در دعائم الاسلام و امالی طوسی و امالی صدوق و قرب الاسناد و مناقب ابن شهرآشوب و کشف الغمه روایات جواز دف با سندهای شیعی ذکر شده در حالیکه از اشتباه در ارجاع به قرب‌الاسناد و امالی صدوق که بگذریم جز یک مورد هیچ کدام از این منابع سندی برای حدیث خود ذکر نکرده‌اند و آن یک مورد (امالی طوسی) حدیث را با طریقی عامی ذکر کرده (اصل سند از معجم طبرانی به نقل از حاشیه بحار ذکر شد) و در کشف‌الغمه نیز تصریح شده که حدیث از مناقب خوارزمی است که از منابع عامه است.

ایشان در پاسخ گفته‌اند «اکثر اسنادی که شیخ طوسی و قطب راوندی در جواز دف بیان کرده‌اند در کتب عامه جستجو کردم و یافت نشد پس معلوم می‌شود طریق شیعی بوده ! » با اینکه اینجانب در یادداشت گذشته کار ایشان را با ارائه اصل سند این حدیث از معجم طبرانی راحت کردم و معلوم شد که سند شیخ به این روایت از منابع عامه باز می‌گردد! سند دیگری هم در یادداشت‌های ایشان برای این احادیث بیان نشد و در واقع از ادعای ۳۰ سند شیعی برای امر رسول خدا به ضرب دف در عروسی حضرت زهرا حتی یک سند شیعی برای اصل جواز ضرب دف در عروسی هم بیرون نیامد!

۱۵٫ جناب فلاحتی در مناظره ادعا کرده بودند که مرحوم سید احمد خوانساری تنها موسیقی لهوی را حرام می‌دانند درحالیکه اصلا چنین تفکیکی در آثار ایشان نیست و ایشان همه‌ انواع موسیقی را حرام می‌دانند. در یادداشت قبلی ایشان از این ادعا عقب‌نشینی کرده و وانمود کردند که تنها جواز ضرب دف در عروسی را به ایشان نسبت‌ داده‌اند با اینکه اصلا محل بحث اینجا نبود! و در واقع ایشان مجدداً نظر خود را تحریف کرده بودند که در برابر این تذکر نیز همچنان سکوت کردند.

۱۶٫ در رابطه با ادعای جدید خود بیان داشتند که مرحوم خوانساری قائل به جواز ضرب دف در عروسی هستند و عبارت ایشان را که گفته‌بودند «و لایرفع الید عنه بملاحظه الخبر العامی» اینگونه ترجمه کرده بودند «از جواز دف دست برداشته نمی‌شود به بهانه سندهای سنی‌زده!» در یادداشت پیشین توضیح داده شد که با اندک دقتی معلوم می‌شود که این ترجمه چقدر اشتباه است و ضمیر در «عنه» به حرمت موسیقی برمیگردد و ترجمه «بملاحظه‌ الخبر العامی» به «به بهانه سندهای سنی زده» صددرصد غلط است .

اما ایشان در پاسخ جدید خود نه به این عقب‌نشینی اشاره‌ای کرده و نه برداشت بی‌اندازه غلط خود از عبارت را توجیه کرده‌اند وصرفاً با بیان اینکه « حتی اگر هم عبارت سید دلالت بر جواز نکند ده ها فقیه طراز اول دیگر شیعه بر اثبات این مطلب فتوا داده اند» بر خطای فاحش خود در فهم عبارت ایشان مهر تاییدی زده‌اند.

۱۷٫ به استاد وکیلی نسبت داده‌بودند که ایشان در دوسخنرانی در رابطه با موسیقی که در پایگاه ایشان (mhva.com) نیز در دسترس است گفته‌اند شارع همه انواع موسیقی را حرام کرده در حالیکه در این دو سخنرانی چنین مطلبی ذکر نشده بود. آقای فلاحتی بدون اینکه این نسبت غلط خود را اصلاح کنند عباراتی از ایشان را آورده که در آن صحبت از «مذمت مطلق موسیقی» است و عجیب است کسی تفاوت مذمت مطلق با حرمت مطلق را نداند؛

شایان توجه است که آن‌چیزی که با فتوای رهبر انقلاب ناسازگار است دومی است و نه اولی و اگر مواردی از موسیقی وجود دارد که هیچ‌گونه مذمتی از نگاه اسلام متوجه آن نیست، پس چرا رهبر انقلاب به صورت مطلق استفاده از موسیقی در مراسمات دینی را ناپسند می‌دانند و توصیه می‌فرمایند که «بهتر است تا جایی‌‌که امکان دارد، این چیزها را از ساحت مراسم دینی دور کنند.» (رساله آموزشی درس ۳۰ استفتاءات مرتبط) و همین طور چرا ترویج را به طور کلی و نه فقط در شرایط فعلی با اهداف عالیه نظام اسلامی در تعارض می‌بینند؟

اجوبه الاستفتاءات س۱۱۴۵ و https://hawzah.net/fa/Article/View/65596/%D8%B3%D8%A4%D8%A7%D9%84-%D9%88-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%B9-%D8%B9%D8%B8%D8%A7%D9%85-%D8%AA%D9%82%D9%84%DB%8C%D8%AF?SID=137072

البته باید دقت کرد که در صورت تزاحم حتی حرام شرعی هم ممکن است از حرمت ساقط شود و مطلوبیت پیدا کند چه رسد به امری که صرفاً مورد مذمت است، کلام استاد وکیلی هم ناظر به فرض عدم تزاحم بوده)

۱۸٫ ادعای اینکه میرزای قمی گفته‌اند آنچه از آلات موسیقی کمک‌کننده به عزای سیدالشهداست رجحان شرعی دارد و این عین عبارت میرزاست! درحالیکه ابداً چنین عبارتی در کلام میرزا نیست و آنچه ایشان گفته‌اند تنها در رابطه با استفاده از سنج است که نه صدای آن مصداق موسیقی است و نه مصداق آلت موسیقی ومیرزا تصریح می‌کنند که چون سنج از آلات لهو نیست وجهی برای حرمت ندارد و آلات موسیقی از مصادیق بارز آلت لهو به شمار می‌آمده. پس بحث نه در رابطه با موسیقی است و نه آلاتش آن هم به این اطلاق!

آقای فلاحتی با سکوت در برابر اینکه برداشتِ (البته غلط) خود را عین عبارت میرزا جا زده اند در پاسخ گفته‌اند «بداهتاً صنج از آلات موسیقی است ولی طبق نظرمیرزا چون کمک‌کننده به عزاداری است از آلات لهو نیست»

معلوم نیست چطور برای ایشان بدیهی است که صنج که صرفا دو صفحه فلزی است از آلات موسیقی و صدای حاصل از زدن آن‌ها به هم موسیقی به شمار می‌آید! اما همانطور که بیان شد و در ادامه نیز خواهد آمد، آلات موسیقی در بین فقهای گذشته از بارزترین مصادیق آلات لهو به شمار می‌آمده و میرزا هم نمی‌گویند چون صنج، معین بر عزای سیدالشهداست پس از آلات لهو نیست بلکه می‌گویند چون از آلات لهو نیست و آن صنجی که از آلات لهو بوده چیز دیگری است حرام نیست و چون معین بر عزاداری است بعید نیست رجحان شرعی هم داشته باشد.

این چه ربطی به حلیت آلات موسیقی مثل طبل و تار و تنبور و … دارد؟ آیا اصلا از نظر تاریخی متصور است که فقیهی در آن دوره استعمال این آلات را در عزای سیدالشهدا تایید و ترویج کند؟!

شایان ذکر است که آقای فلاحتی نشانی این عبارت میرزا را جامع‌الشتات ج۲ص۶۶۳ معرفی کرده بودند و از آنجا که بنده این مطلب را در این نشانی در هیچ کدام از چاپ‌های کتاب نیافته‌بودم و البته سابقه آقای فلاحتی را در ارائهٔ مکرر نشانی‌های جعلی دیده بودم، عرض کردم که این نشانی موهوم است و مطلب مورد اشاره در ج۱۰ جامع‌الشتات آمده که البته ربطی به آنچه ایشان نقل کرده‌اند نیز ندارد.
حال ایشان معترض شده که «چرا گفتید نشانی اشتباه است؟ بلکه در چاپ سنگی موجود در فلان کتابخانه مطلب مورد اشاره در همین نشانی است! » حقیقتاً بنده تصور نمی‌کردم که ایشان این مقدار با روش آدرس‌دهی بیگانه‌ باشند که با وجود چاپ‌های متعدد حروفی جامع‌الشتات که همگی بیش از دو جلد دارند نشانی به چاپ سنگی‌ ج۲ بدهند بدون آن که به آن اشاره کنند. لذا تعبیر «نشانی موهوم» به «نشانی ناقص و گمراه‌کننده» اصلاح می‌‌شود.

اما انتقاداتی که آقای فلاحتی مطالبی در پاسخ به آن نگاشته‌اند:

مورد اول مطلبی است که به آیت الله جوادی نسبت داده شده بود که ایشان در کتاب اسلام و محیط زیست به فعل انبیای گذشته (مجسمه‌سازی در زمان حضرت سلیمان ع) استناد کرده و برهمین اساس فتوا به جواز آن برای مسلمین داده‌اند. عبارت ایشان در یادداشت پیشین چنین بود:

«آیت الله جوادی آملی از ظواهر یک آیه از سوره سلیمان استنتاج می‌نماید که نقاشی و تمثال، حتی نقاشی انسانها و انبیا سلف جائز بوده و بلکه رایج بوده و این الان هم برای ما جائز میباشد چرا که فعل انبیای قبل برای ما حجیت داشته و جزو اسلام بحساب میاید ،( اگر چه روایات زیادی هم بر حرمت نقاشی و صورت گری وارد شده است) عنایت میکنید که چگونه با وجود اینهمه روایات مذمت تصویر و مجسمه ایت الله جوادی می‌گویند، تماثیل و تصاویر در تمدن هنری اسلام حلال است بدلیل همین آیه صرفا.

بیان شد از اساس این مطلب که فعل انبیای گذشته برای ما حجت است حتی اگر روایات زیادی بر خلاف آن وارد شده باشد خلاف مسلمات فقه است که «الاسلام یجب ماقبله»‌ و عرض شد که اگر کسی بحث استصحاب شرایع سابقه را دقیق خوانده باشد بعید است گرفتار چنین توهمی شود. مقصود این بود که در آن بحث، اصل مسأله درجایی است که دلیلی بر نسخ آنچه در شرایع سابقه آمده، در اسلام نداشته باشیم و همه این امر را مسلم دانسته اند که اگر حکم مسأله‌ای در روایات معتبر روشن شده باشد اصلا بحث به استصحاب و … نمی‌رسد. اما ایشان در پاسخ، فقهایی که قائل به این استصحاب هستند را ذکر کرده‌اند که معلوم شد متأسفانه حتی متوجه صورت مسأله بحث نشده‌اند به همین خاطر عرض شده بود که اگر کسی این بحث را «دقیق» بخواند گرفتار این توهمات نمی‌شود!

و همینطور عرض شد که این عبارات که ایشان به آیت الله جوادی آملی نسبت داده‌اند خلاف واقع و مصداق کذب و افتراست و هیچ‌جای این کتاب گفته‌ نشده که فعل انبیای گذشته چون جزء اسلام محسوب می‌شود پس مجسمه‌سازی در اسلام هم حلال است(حتی اگر روایت بر خلافش داشته باشیم)

توضیح بیشتر اینکه اصلا این کتاب در مقام بحث فقهی نیست و در این بخش کتاب صرفا مظاهر تمدن دینی در قرآن کریم شده که در بعد صنعت و هنر به مناسبت از صنعتگران زمان حضرت سلیمان و داود سخن به میان آمده و به هیچ‌وجه بحث سر این نیست که آیا تمام این موارد در شریعت اسلام امضا شده یا نه (به بیان دیگر صحبت سر روح حاکم بر توصیفات قرآن کریم از این انبیا در مقام تشریح تمدن تراز دینی است)

شاهد این ادعا اینکه اتفاقا حضرت آیت الله جوادی قائل به جواز مجسمه‌سازی نیستند و به احتیاط لازم ساخت مجسمهٔ ذی روح را جائز نمی‌دانند!

https://javadi.esra.ir/fa/w/%D9%85%D8%AC%D8%B3%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%8A

و این هم از ناآشنایی مفرط آقای فلاحتی با روش تحقیق ناشی می‌شود که نمی‌دانند برای فهم فتوا و استدلال‌های فقهی یک فقیه باید به کجا مراجعه کرد .

اما مورد دوم استدلال به وجود کلمه صور و ناقور در قرآن به عنوان شاهدی بر حلیت موسیقی است که ایشان در یادداشت پیشین آن را از مصادیق تفسیر قرآن به قر‌ان دانسته و در یادداشت جدید هم تکمیل کرده‌اند که چون نفخ صور در دنیا! رخ می‌دهد و نه در قیامت پس می‌توان فهمید شیپور و طبل کارکردهای حلالی دارد آن‌چنان که برای حضرت اسرافیل حلال است!

البته در این یادداشت مطلب خوشمزهٔ دیگری هم افاده کرده‌اند که وجود این کلمات «شاهد» و «چ» بر حلیت مشروط نیست بلکه «دال» بر تاییدِ اجمالی این صورت (استفاده از آلات موسیقی) است و نه همهٔ اقسام آن! حل تناقض این گفتار که «چه‌طور چیزی دلیل بر حلیت مشروط نیست ولی دال بر آن هست؟!» نیز به عهدهٔ خوانندگان محترم.

بنده واقعاً سخن بیشتری از آنچه پیش از این گفته‌ام ندارم و تنها می‌توانم اظهار تأسف کنم که چه بر سرحوزه‌های علمیه آمده که کسی خود را استاد سطوح عالی معرفی کند و اینچنین رطب و یابس را به هم ببافد.

سخن پایانی

مجدداً متذکر می‌شود هدف از این یادداشت‌ها اثبات حلیت یا حرمت موسیقی و یا دفاع از شخصیت خاصی مثل جناب حجت‌الاسلام والمسلمین وکیلی یا دیگران نبوده بلکه هدف دفاع از اندیشهٔ رهبر معظم انقلاب در برابر کسی است که برای اثبات مطلوب خود ابایی از تحریف‌های مکرر آراء ایشان ندارد.

همچنین هدفْ دفاع از کیان حوزه‌های علمیه و حریم فقاهت است در برابر کسی که با بضاعت ناچیز و آوردهٔ اندک، آن را به سخره‌ گرفته ومطالبی سست را به عنوان بحث علمی و فقهی ارائه می‌کند و وقتی مورد نقد قرار می‌گیرد پشت علمای بزرگ پنهان شده و مطالب سست و اشتباهات فاحش خود را به دروغ به ایشان نسبت می‌دهد.

مخفی نیست حضور شخصیت‌های کم‌مایه و بی‌تقوا ولی پرمدعا در جبههٔ انقلاب و ضریب پیدا کردن آن‌ها چه اندازه می‌تواند مخرب و خطرناک باشد و هنوز سابقهٔ‌ ضدانقلاب امروز و انقلابی دو آتشهٔ دیروز «مهدی نصیری» از اذهان پاک نشده.

به امید آنکه با هوشیاری دلسوزان و بزرگان حوزه و انقلاب از وقوع مجدد چنین اتفاقات ناگواری جلوگیری شود.

والسلام علی من اتبع الهدی

شیخ مجتبی کرامتی

۳صفرالخیر ۱۴۴۷

 

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=47094
  • نویسنده : حجت‌الاسلام کرامتی

مطالب مرتبط

09مرداد
عدالت آموزشی و چالش‌های ساختاری در حوزه علمیه از منظر استاد وکیلی
نسبت عدالت آموزشی و تحولات علمی، تربیت نخبگان و آینده‌ی حوزه؛

عدالت آموزشی و چالش‌های ساختاری در حوزه علمیه از منظر استاد وکیلی

02مرداد
آیا انبیای الهی مشاهده این همه رنج و مصیبت مردم مظلوم غزه را تحمل می کردند؟
پیام حضرت آیت الله نوری همدانی به پاپ لئون چهاردهم در رابطه با وضعیت مردم غزه؛

آیا انبیای الهی مشاهده این همه رنج و مصیبت مردم مظلوم غزه را تحمل می کردند؟

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.