به گزارش خبرنگار صدای حوزه، علیرضا شجاعی زند عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس در برنامه تلویزیونی جهان آرا که از شبکه افق به صورت زنده روی آنتن میرود به موضوع «پیدا و پنهان شبهات درباره انقلاب اسلامی» پرداخت، مسأله میزان دینداری مردم و جایگاه اجتماعی روحانیت در ایران پیش از انقلاب و پس از انقلاب اسلامی، گرایشات فکری شجاعی زند و نسبت اصلاح طلبان با جریان چپ از جمله مسائلی بود که در این برنامه مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت که در ادامه مشروح این گفتگوگوها آمده است.
شجاعی زند: شبهه جدی در خصوص اصالت انقلاب مطرح نیست
البته من با عنوانی که برای نشست امشب اعلام شده و استفاده از تعبیر شبهه خیلی موافق نیستم، این اطلاق و تعبیر درباره انقلاب اسلامی پس از چهار دهه و اینکه به تبع انقلاب اسلامی یک نظام سیاسی شکل گرفته که دولتهای متعددی هم آمده و رفته و فراز و فرود داشته و اینکه ماجرای نهفته در حوالی نیم قرن گذشته را ما جدی بگیریم و تحت عنوان شبهه هم مطرح کنیم به نظرم منفعلانه است چرا که حقیقت انقلاب اسلامی آشکار شده و بسیاری از تحلیلاتی که مطرح میکنید مربوط به سالهای اول انقلاب اسلامی است و همان موقع هم خیلی جدی گرفته نشد.
چهره ها و جریانات جدی این حرفها را مطرح نکردند و فقط عناصر وابسته به دربار و شخص شاه و جریانات وابسته به این گروه این مسائل را مطرح می کردند و کسی هم باور نکرد و هیچ تئوریستینی این موضوع را دنبال نکرد و حتی کسی به صورت جدی پاسخگوی این ادعاها نبود. منکر این نیستم که هر موضوع و پدیده تاریخی باید مورد بررسی مجدد قرار بگیرد اما در باب انقلاب اسلامی مسائل را نباید از دید یک پدیده پایان یافته نگاه کرد، گاهی به نحوی به موضوعات نگاه میشود که گویا هنوز انقلاب کارش را به پایان نبرده و هنوز این اتفاقات نسبتی با انقلاب اسلامی دارند که بیش از چهل سال پیش در ایران رخ داده است.
به اعتقاد بنده مسأله انقلاب اسلامی خاتمه یافته و این انقلاب یک انقلاب موفقی بوده است؛ انقلابها پدیده نادری هستند و انقلابهای پیروز پدیدههای نادرتری هستند و انقلاب پیروزی که به یک نظام سیاسی جدیدی تبدیل بشود از آن هم نادرتر است، و انقلابات پیروزی که به یک نظام سیاسی منتهی بشوند و این نظام سیاسی به لحاظ مبانی، نگرش و رویکردها در چارچوب ایدئولوژیک انقلاب باشد باز نادرتر است.
معمولا همه این اتفاقات در فرآیندهای بعدی دستخوش تناقض و تغییر میشود و انقلاب اسلامی همه این ویژگیها را دارد و اینکه بگوییم در ماهیت آن شک و تردید وجود دارد امر بعیدی است، علت اینکه این مباحث هنوز ادامه پیدا میکند پیوند میان نظام سیاسی و انقلاب است، نظام سیاسی یک انقلاب پیروزی میتواند در مجرا و مسیری قرار بگیرد که هیچ نسبتی با آن انقلاب نداشته باشد. علت اینکه مسائل نظام سیاسی ما همواره پیوندی با انقلاب پیدا میکند مؤید این است که پیوند نظام سیاسی ما با عقبه خود محفوظ مانده است.
معتقدم که نه تنها دوگانه بلکه یک سه گانه و بلکه بیشتر در کشور ما وجود دارد و در تحلیل جامعه آماری کشور باید تحلیلهای بیشتری داشته باشیم. هم انقلاب اسلامی پدیده مستقلی است، هم نظام یک پدیده مستقل است و به دنبال آن دولتها و سیاست ها و عملکردها هستند و هرکدام را باید جداگانه بررسی کرد، نمیتوان عملکرد را به حساب نظام و انقلاب گذاشت، البته به این معنی نیست که در انفکاک مطلق از یکدیگر هستند بلکه یک نسبتی بین اینها وجود دارد، سیاستها متعلق به دولتها است و این نظام سیاسی متعلق به انقلاب است و پیوندی بین دولت ها و نظام وجود دارد و این نظام سیاسی برآمده از انقلاب است.
نظام سیاسی ما پیوند خود با انقلاب را حفظ کرده است
در تحلیل برخی مسائل نیازمند تفکیک مسائل از یکدیگر هستیم و نسبتهای هر مسأله با عناصر با یکدیگر باید مشخص بشود. در یک نقطهای انقلاب کارش به پایان میرسد، به این معنا که انقلاب به مثابه راهبرد، شیوه ای برای مداخله در امور و ایجاد یک تغییر است و در نقطه ای خاتمه پیدا خواهد کرد. هم در نقطه آغاز انقلاب و هم در نقطه خاتمه آن اختلاف نظر وجود دارد.
بعضی میگویند نقطه پایان همان نقطه پیروزی انقلاب اسلامی است بعضی میگویند شکل گیری نظام سیاسی جدید است، بعضی شکل گیری ساختارهای حقوقی و ارکان نظام را نقطه پایان میدانند، بعضی به رسمیت شناخته شدن توسط دیگران را نقطه پایان میدانند، به هر صورت مفروض این است که انقلاب نقطه پایانی دارد و پس از آن دیگر با انقلاب طرف نیستید، با یک نظام سیاسی طرف هستید که اقتضائات، قواعد، چارچوبها و منطق خاص خود را دارد و با شیوهها و راهبردهای انقلابی نمی توان در یک نظام سیاسی عمل کرد اما این به معنی انقطاع مطلق میان نظام سیاسی و انقلاب نیست بلکه ویژگی خاص نظام سیاسی ما این است که پیوند خود را به لحاظ خط مشی، ایدئولوژی و هدفگذاریها با انقلاب قطع نکرده است و اگر کسی به دنبال عوض کردن خط مشی و ایدئولوژی و رویکرد و جهت گیری نظام نسبت به انقلاب حسب شرایط باشد، این سخت رویکرد نابجایی است، اگر کسی بگوید نظام باید ایدئولوژی را کنار بگذارد و اساسا یک جریان عملگرا باشد که متناسب با شرایط و اقتضائات تصمیمات مصلحت اندیشانه بگیرد و هیچ مبانی و هدف گذاری از پیش تعیین شده وجود ندارد، این در حقیقت تغییر ایدئولوژی است.
ما به هر صورت یک پدیدهای داریم به اسم نظام که اقتضائات و چارچوبهای خود را دارد و با آن مبانی نمیشود نظام سیاسی را اداره کرد، اولین کاری که یک انقلاب پیروزی صورت میدهد صورت بخشی به قانون اساسی و حرکت در راستای سامان بخشی و نهادینه سازی چارچوبهای جدید است.
سرعت عمل انقلاب اسلامی در شکل گیری نظام جدید منحصر به فرد است
یکی از ویژگیهای تقریبا منحصر به فرد انقلاب اسلامی این است که فاصله انقلاب تا شکل گیری نظام جدید معمولا یک دهه یا بیشتر سپری شده است ولی از عجایب انقلاب این است که رهبر انقلاب که مردم را تهییج میکرد برای حرکتهای رادیکال انقلابی بلافاصله از فردای آن روز برای صورت بخشی نظام جدید برنامه ریزی میکند، همه اتفاقات در فاصله کمتر از یک سال صورت میگیرد و نظام سیاسی جدید متولد میشود.
رهبر معظم انقلاب رویکرد انقلابی بودن را هنوز دارند و دیگران را به توجه داشتن به این مسائل دعوت میکنند، در عین حال ایشان بیشترین تأکید بر ضرورت حرکت در ساختار نظام را دارند و به روی این ساختار حساس هستند و حتی زمانی که همه منتظر هستند ایشان حکمی فراتر از روتین صادر کنند ایشان همچنان از مجاری قانونی حرکت میکنند و نمیشود ایشان را منتسب ساخت به اینکه راهبردهای انقلابی چند سال پیش را دنبال میکنند.
نظام ما یک نظام آرمانی است و عناصری که در حرکت انقلاب به صورت شعار مطرح شد اکنون به عنوان برنامهها و اهداف نظام قرار است در چارچوب نظام در یک قالب مشخص دنبال بشود نه به صورت رادیکالی که در گذشته بود. حتی زمانی که رهبر معظم انقلاب بحث آتش به اختیار را مطرح کردند بلافاصله برای آن شروط مشخص میکنند، آتش به اختیار یعنی فعال کردن نیروهای بدنه اجتماعی نه اینکه هرکسی سر خود بخواهد بی اعتنا به قوانین و مقررات و چارچوب و ساختارها اقدام بکند.
باید تفکیک میان نسبت دولت و نظام و انقلاب قائل شد
باید تمایز در نسبت بین نظام و انقلاب رعایت کرد، وقتی پای دولتها وسط بیاید حتما باید تفکیکات را رعایت کرد، بعضی بخاطر یک عملکردی نظام را زیر سؤال میبرند، بعضیها فراتر از این انقلاب را مورد تردید قرار میدهند یا اصل برپایی حکومت دینی را مورد تردید قرار میدهند، این جهشها بی معنا است.
انقلاب باید یک مواردی را از پیش رو برمیداشت، یک حکومت ناصالحی که اصلاح پذیر هم نبود. امروز که گرایشهای اصلاح طلبی تقویت شده با همین مبنا با یک مفهوم میخواهند همه تاریخ را تحلیل بکنند، حتی کسانی که خودشان انقلابی بودند، مبارزه کردند، چریک بودند، زندان رفتند و شکنجه دیدند میگویند اگر اجازه میدادیم شاه اصلاحاتی صورت میداد یا کمک میکردیم اصلاحاتی صورت بگیرد نیازی به انقلاب نبود، میگویند ما ضد تمامی انقلابات هستیم.
یعنی نه تنها برای یک برهه تاریخی که اقتضائات خاص خود را دارد حکم اینچنینی به تبع دلبستگی عاطفی به یک مفهوم حکم صادر میکند بلکه برای تمام انقلابات تاریخ از گذشته تا آینده حکم صادر میکند که نباید هیچ انقلابی صورت بگیرد در شرایطی که با یک مانع جدی مواجه هستید که به هیچ نحوی اصلاح پذیر نیست، دچار یک انسداد مطلق هستید.
انقلاب این مانع را از سر راه ما برداشت، دولت مستبد وابسته و ناکارآمد که اگر درآمدهای نفتی نبود همان شرایط حداقلی هم برای جامعه فراهم نمیشد، در مقام مقایسه نیستم این روزها مقایسههای عدیدهای صورت میگیرد نه فقط با آن دوران بلکه با کشورهای همطراز خودمان.
انقلاب چه کرد؟ انقلاب موانع شکل دهی به یک نظام سیاسی کارآمد را از مسیر برداشت، نظام سیاسی با دغدغه های رسیدگی به احوالات اکثریت جامعه و عامه مردم و یک قانون اساسی استوار و قابل دفاع که هنوز از قویترین قانونهای اساسی را در سطح جهان شاهد هستیم. ارزشهایی که مبنای این قانون اساسی قرار گرفته ارزشهای عام است و هنوز در سطح جهانی قابل دفاع است و این دستاوردی مفید برای یک انقلاب محسوب میشود.
بدون تفکیک نمیتوانیم نواقص را شناسایی کنیم
اگر تفکیک را صورت ندهیم متوجه نخواهیم شد که این نقص ها و بانی و عامل و علل بروز نقصها کجا است، در ساده گزینی کوچکترین مشکل را به دین منتسب میکنیم، به دین سیاسی و اینکه دین در مسند قدرت بنشیند یا به انقلاب منتسب می کنیم. به اندازهای که روحانیت نقش داشته باید مسؤولیت را بپذیرد و پاسخگو باشد، در انقلاب و در نظام و ارکان اولیه شکل بخشی به نظام روحانیت نقش پررنگی دارد اما به تدریج وقتی نظام شکل میگیرد پای دولتها وسط میآید که منتخب مردم هستند، رییس جمهوری که روحانی است به نمایندگی از روحانیت که نیامده است، روحانیت نیامدهاند یک نفر را با دستورالعملی از میان خود انتخاب کنند تا رییس جمهور بشود که حالا همه روحانیت پاسخ عملکرد و سیاستها و تصمیمات و برنامههای این فرد را بدهد.
اساسا روحانیت به عنوان یک جامعه یک دست که در جامعه مطرح است واقعیت ندارد، روحانیت یک جامعه بشدت متکثر مانند دیگر اقشار است و تصمیمات طبقاتی و صنفی و طراحی شده و سازماندهی شده در روحانیت وجود ندارد. مقلا اگر یک فردی دانشگاهی وزیر خارجه شد و تصمیماتی گرفت و تبعاتی هم داشت آیا همه دانشگاهیان حاضر هستند بیایند و پاسخ بدهند که چون این دانشگاهی بوده ما نسبت به او مسؤولیت داریم؟
صنف روحانیت نقشی در رییس جمهور شدن یک روحانی ندارد
وقتی به ساختار دولت میرسید دولت برای در مسند قرار گرفتن ساز و کاری دارد که با عرضه تفکرات و نظرات به مردم و انتخاب مردم انجام میشود و من نمیفهمم چرا روحانیت باید پاسخگوی اینها باشد، چند درصد کل نیروهای کشور روحانی هستند؟ چه تعداد از وزرا از روحانیون هستند؟ تحلیلهای سطحی شاید تنها برای جلب توجه نگاههای ژورنالیستی کارآمد باشد ولی منطق قوی ندارد، اساسا تشکل یک دستی که همه روحانیون به یک نظر واحد برسند وجود ندارد و روحانیون هم مثل دیگر اقشار دچار تکثر آرا هستند و یک پدیده یک دست هماهنگ شده یک کاسه را شاهد نیستیم.
در خصوص وضع دینداری مردم در قبل و بعد از انقلاب باید دادههای لازمه را داشته باشیم که متأسفانه نداریم، قبل از انقلاب هیچ مطالعه معتبر قابل ارجاعی در خصوص دینداری مردم وجود ندارد، یکی دو مورد هم هست که بسیار غیرقابل اعتماد است و من معتقدم بجای ارجاع به این یکی دو مورد محدود ارجاع بدهم به درک عمومی مردم توجه کنم اگرچه در این زمینه اختلاف آرا زیاد است چرا که تحلیلها دستخوش گرایشات میشود و آن موقعیت را کم یا زیاد میکند.
ضمن اینکه برای دوره پس از انقلاب هم که تلاش های بیشتری برای سنجش دینداری صورت گرفته هنوز که هنوز است مدلی برای این موضوع ایجاد نشده است و پژوهشی برای تغییرات دینداری مردم و بررسی آن و عوامل مؤثر بر این موضوع صورت نگرفته است. کار زیاد شده اما من که در این کار درگیر بوده ام باید بگویم که نمی توانم با اطمینان به اظهار نظرهایی که میگویند وضع دینداری مردم پس از انقلاب بهتر و بدتر شده است استناد بکنم.
دینداری مردم به لحاظ کیفی بیشتر از قبل انقلاب شده است
تحلیل خود من این است که میزان دینداری مردم ما نسبت به قبل از انقلاب به لحاظ کمی کاهش پیدا نکرده و به لحاظ کیفی قطعا افزایش پیدا کرده، دینداری مردم قبل از انقلاب سطحی و یک بعدیتر است اما دینداری پس از انقلاب اجتماعی و همه جامعتر و وارد زندگی شده است، حتی پیش از انقلاب دینداری خیلی فردی هم نبوده و معتقد هستم دینداری مردم پس از انقلاب عمق بیشتری به لحاظ معرفتی و درونی پیدا کرده و توجهات درونی در دینداری پس از انقلاب به مراتب فزونی گرفته است.
در مقام مقایسه با وضع مطلوب راه نرفته بسیار داریم، هم به لحاظ معرفتی، هم به لحاظ رفتاری هم جامعیت دینداری و امور درونی دینی و معنویتر به اعتقاد من نسبت به قبل از انقلاب رشد شایانی داشته ایم و شواهد فراوانی هم میشود مورد بررسی قرار داد. نه فقط شواهد کمی که با عدد و رقم دینداری مردم را بررسی کنیم بلکه با شواهد دیگری باید موضوع را بررسی کرد.
اما در باب نفوذ روحانیت در جامعه معتقد هستم فراز و فرودی داشته است، روحانیت پیش از انقلاب اسلامی با روحانیت پس از انقلاب با همه مشکلاتی که بوده و هست معتقد هستم نفوذ اجتماعی،اعتبار و محبوبیت روحانیت در جامعه امروز وضع بهتری نسبت به قبل از انقلاب دارد اما ما نسبت به آستانه انقلاب دچار نزول شدهایم.
تحولات سیاسی جامعه ایران دهه ۲۰ دارد که دهه چپیها و کمونیستها است، دهه ۳۰ دهه ملی گرایان و جبهه ملی است و دهه ۴۰ به بعد تا پیروزی انقلاب دهه جریان مذهبی است، علت این هم که انقلاب سمت و سوی دینی پیدا میکند این است که جریان دینی در دهه ۴۰ و ۵۰ جریان غالب است و نفوذ اجتماعی روحانیت به تدریج رشد پیدا میکند و در آستانه انقلاب و پس از انقلاب این نفوذ اجتماعی در اوج قرار دارد اما به تدریج کاهش پیدا می کند. نقطه اکنون را اگر مقایسه کنیم با نقطهای در رژیم گذشته به مراتب نفوذ اجتماعی روحانیت وضع بهتری دارد حتی در کشورهای دیگر نیز وضعیت به مراتب بهتری دارد.
ربط دادن کاهش محبوبیت روحانیت به حکومت دینی صحیح نیست
عوامل عدیدهای در زمینه کاهش محبوبیت روحانیت نسبت به ابتدای انقلاب وجود دارد، بعضی میخواهند بگویند علت تشکیل حکومت دینی است، یعنی بدون تشکیل حکومت دینی قداست و حرمت روحانیت حفظ میشد و دین مردم نیز محفوظ میماند، من فکر میکنم اینجا ربط دادن همه عوامل به حکومت دینی صحیح نیست، یعنی تحولاتی که در سطح جهانی رخ داده و هجوم گسترده مدرنیته روی افکار مردم به ویژه نسل جوان و پنچرههای مختلف که به سوی افکار و اندیشه و تعلقات انسان امروزه مطرح است قابل مقایسه با گذشته نیست.
اگر حکومت دینی تشکیل نمیشد اساسا دین موقعیت امروز را نداشت، یعنی از دستاوردهای انقلاب اسلامی این است که دین را به موقعیتی آورده که برای گفتن حرف دارد، زمانی از این صحبت میشد که نوگرایی چه میکند با دین امروز سؤال میشود دیدگاه دین راجع به توسعه چیست؟ تغییر موقعیت دین موقعیت روحانیت را هم ارتقا بخشیده و من معتقد هستم که فضای هیجانی که ابتدای انقلاب نسبت به دین و روحانیت شکل گرفته بود به مرور پس از اینکه فضای هیجانی افول پیدا میکند و رقبای دیگر پا به میدان میگذارند دستخوش تنازل میشود اما در ادامه به نقطه صفر که نرسیده هیچ به یک خط یکسان قابل اعتنایی رسیده و در موقعیتهایی رو به رشد است اما در وضعیتی نیستیم که بگوییم در قیاس با قبل از انقلاب دین و محبوبیت روحانیت را از دست دادهایم و شواهدی برای اثبات و پذیرفتن این ادعاها وجود ندارد.
اصلاحات چپ نیست، چپ ضد امپریالیسم و ضد لیبرالیسم است
معتقد هستم که من چپ هستم اما اصلاح طلبان چپ نیستند، امروز به دلیل تحولات اجتماعی، سیاسی و فکری جامعه ما بعضی مفاهیم کاربرد خود را از دست داده و ما همچنان از آن استفاده میکنیم ولی استفاده از آن باعث سوء تفاهم میشود، من خودم را چپ می دانم به اعتبار ویژگیهایی که چپ داشته و منکر این نیستم که مفهوم چپ عقبه دینی نداشته و ما تحت تأثیر گرایش چپ این اصطلاح را وارد فضای دینی خود کرده از آن استفاده کردیم اما این مفهوم به حدی که مضمون آن مهم است اهمیت ندارد.
من چپ را به ضد امپریالیسم بودن میشناسم، با همین تعبیر هم در همان دوران استفاده میکردیم، ما که گرایشات مذهبی داشتیم ابایی نداشتیم این را به عنوان ضدامپریالیسم مطرح کنیم، البته امام خمینی مفهوم بهتری را مطرح کردند که ضد امپریالیسم را کنار زد، ایشان بحث ضداستکبار را مطرح کردند؛ جریانات چپ چند ویژگی دارند که اگر این ویژگیها را داشته باشند مسمای چپ در مورد آنها صدق میکند اما اگر این اسم را نداشته باشند یک اسم بی معنا است که فقط یک چیزی روی اشخاص مانده درحالی که نسبتی با گذشته خود ندارند، بسیاری از کسانی که امروز چپ محسوب میشوند به نظر من چپ نیستند و حتی راست هستند چرا که دیگر ضدامپریالیست نیستند، عدالتخواه نیستند و عدالت برای آنها مسأله اصلی و اول نیست، ضد سرمایهداری نیستند، نگاه ایدئولوژیک به دین ندارند، همه اینها مؤلفههایی است که به عنوان ویژگی جریان چپ محسوب میشود و اینها از این ویژگیها برخوردار نیستند و انقدر از این اسم به غلط استفاده شده که بهتر است آن را به کار نگیریم.
جریان چپ و راست در کشور ما برعکس است
یکی از ویژگیهای جریان چپ ضد لیبرالیزم بودن است که در گذشته لیبرالیزم در این حد مطرح نبود اما این موضوع امروز مهم است، امروز جریانی که به عنوان چپ مطرح شده این است که بشدت لیبرال هستند و به چه دلیل باید از اینها به عنوان چپ یاد کرد و جریان مقابل آنها را تحت عنوان راست یاد کرد؟ چپ و راست ما به لحاظ مضمون عوض شده درحالی که فقط اسامی حفظ شده است.
کسانی که کوچکترین عنصری از عناصر متعلق به جناح چپ را واجد نیستند و حتی ابراز ندامت میکنند چپ نامیده میشوند و این صحیح نیست، اگر دانشجویی لا به لای کتابها این مفاهیم را مطالعه کند دچار خطا خواهد شد، یعنی متون با ژورنالیزم کاملا متفاوت است.
علت اینکه من چپ ماندم و همراه با دیگران که چپ بودند و امروز نیستند نشدم و انقلابی ماندم همان موج قوی است که همه را متأثر ساخت، آن موج جریان های فکری و جریان قوی روشنفکری ما را متأثر ساخت، جریان روشنفکری دینی در گامهای نخستین انقلاب اثرگذار بود و دستخوش یک شیفت پارادایمی شد که اساسا دیگر نمیشود به آن روشنفکری گفت.
جریان روشنکفری که گرایشات پست مدرن دارد و مسؤولیت اجتماعی حداقلی را هم که داشت از دست داده و شخصیت سیاسی که عقبه چپ داشته و به این عقبه شناخته میشود و امروزه می گوید همه اینها را کنار گذاشتهام و ابراز ندامت صریح میکند و توصیه هایی در خصوص کنار آمدن با استکبار جهانی دارد، تحت تأثیر موجی که همه جهان را مورد اثر قرار داد، قرار گرفته است.
جریان اصلاحات عقبه عجیبی دارد و شکل گیری آن حاصل یک موج جهانی است
بعضی چهره ها را میشناسم که افراد اصولی و به شدت معتقدی بودند اما آن موج جهانی جریانی را در جامعه ما شکل داد به اسم اصلاحات، که عقبه عجیبی دارد، در نقطه عطف تحولات اصلاحات شکل گرفته، شما در این جریان شاهد حضور گرایشات چپ و راست و روشنفکری و راست مدرن یعنی راست کارگزاری هستید، اصلاحات به اعتقاد من هویت مشخصی دارد که توانسته همه این جریانات را کنار هم جمع کند و این به خاطر همان موجی بود که همه اینها را دستخوش استحاله و تحول کرده بود و البته جریان پیروز و فعال جریان راست مدرنی بود که توانست همه اینها را به سمت خود بکشد.
جریانات چپ ضد کارگزاران بودند اما عجیب است که در اصلاحات کنار هم نشستهاند، جریان چپ روشنفکری را تحمل نمیکرد و عجیب است که روشنفکری با جریان چپ و با جریان راست در درون جریان اصلاحات هم کاسه شده و با هم جمع شدهاند.
استواری ما به دلیل مبانی دینی ما است
آن موج جهانی موج قدرتمندی است شما جمهوری اسلامی را نمیتوانید فقط با برپایی حکومت دینی تحلیل کنید، حکومت دینی عامل بسیاری مؤثری است در تحلیل واقعیت امروز جامعه ما اما عامل مسلطی به نام مدرنتیه وجود دارد و جمهوری اسلامی در بستر، زمینه و زمانه مدرنیته به خودش صورت بخشیده، یعنی بستر مدرنیته است و جمهوری اسلامی به عنوان خلاف موج و جریان در حال حرکت است و بسیاری از مشکلات ما نیز ناشی از همین مسأله است که خلاف جریان حرکت میکنیم و همه عوامل خلاف ما هستند، هم زمین، هم زمان، هم شرایط، هم گفتمانها و همه نیروها خلاف ما عمل میکنند ولی این به این معنی نیست که ما روحیه خود را از دست بدهیم، ما استوار هستیم به دلیل اینکه مبانی محکمی داریم و ارادههای قوی پشت این ماجرا وجود دارد. پایدار خواهیم بود به دلیل اینکه انقلاب عجیبی را رقم زدیم و نظام بغرنجی را صورت بخشیدیمف نظام بغرنج و پیچیده چند دهه حرکت های پر فراز و فرود و مسائل عدیدهای را پشت سر گذاشته است.