• امروز : پنج شنبه - ۱ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 21 November - 2024
کل اخبار 6317اخبار امروز 1
9
حجت الاسلام حسن زاده در گفتگو با صدای حوزه مطرح کرد؛

جریان خودیاری و معنویت جدید در بوته نقد / اگر حوزه در میدان باشد، مردم در “عصر جدید” تنها نیستند!

  • کد خبر : 30548
  • 19 آبان 1400 - 12:13
جریان خودیاری و معنویت جدید در بوته نقد / اگر حوزه در میدان باشد، مردم در “عصر جدید” تنها نیستند!
محقق و پژوهشگر حوزه معنویت های جدید با تشریح استفاده ابزاری نظام سرمایه داری از جریان خودیاری، گفت: خودیاری برخاسته از جنبش عصر جدید با رویکرد انسان محوری است که در خدمت نظام سرمایه‌داری قرار دارد.

به گزارش خبرنگار صدای حوزه، امروزه با کمی جستجو در فضای مجازی یا میان عناوین کتابها در فروشگاه‌های کتاب شاهد کلیپ‌ها، نوشته‌ها و عناوین مختلفی از کتب با موضوع خودیاری و یا به اصطلاح انگیزشی هستیم، مسأله‌ای که تبدیل به فرهنگ جامعه شده است و حتی در بیوگرافی صفحات شبکه‌های اجتماعی کلید واژه‌های این جریان به چشم می‌خورد.

تألیف کتاب روانشناسی

اما آیا موجی که به راه افتاده است و طرفداران زیادی هم دارد و شاهد هستیم در اقصی نقاط جهان از جمله کشورما کلاس‌ها و دوره‌های آموزشی آن برگزار می‌شود و افراد هزینه‌های چند میلیونی برای فراگرفتن آن پرداخت می‌کنند واقعا قرار است یاری رسان انسان باشند و ما را تبدیل به آدمهای بهتر و خوشبخت‌تری بکنند یا اینکه اهدافی در پس پرده هستند تا به ما تلقین کنند همه چیز دست خود ما است و اگر مشکلی هم هست تقصیر و قصور از ما است نه مدرنیسم و تکنولوژی ها و حاکمیت جهانی و …؟!

گفتنی است اهمیت بحث برای طلاب اینجاست که این کتاب ها دقیقا به حوزه ای وارد می شوند که جزء قلمرو دین و آموزه های اخلاقی و تربیتی می باشد که در حوزه های ماموریتی طلاب و فضلای حوزوی هم تعریف شده است!!
حوزه هایی مثل اینکه چطور زندگی آرامی داشته باشیم،چطور حسود نباشیم،چگونه انسان موفقی باشیم،چگونه جذاب باشیم و …

برای واکاوی ابعاد این موضوع به گفت‌وگو با حجت الاسلام رسول حسن زاده، محقق و پژوهشگر حوزه علمیه پرداختیم که در ادامه مشروح این نشست را مطالعه می‌کنید.

صدای حوزه ـ تحلیل شما از جریان خودیاری که این روزها بیشتر از گذشته وارد زندگی مردم شده است چیست و ریشه‌ها و مبانی این جریان را در چه مسائلی می‌دانید؟

جریان خودیاری امروز به عنوان یک پدیده و موجی که شاهد آن هستیم در زندگی مردم، بازار کتاب و در فضای مجازی به خوبی مشهود است، حتی صبح بخیری که در گروه‌های فامیلی نشر داده می‌شود ادبیات این جریان به چشم می خورد و این تغییر گفتمانی در ادبیات رایج جامعه با بحث‌هایی مثل مثبت فکر کن، قهرمان خودت باش، حالت خوب باشه و مسائلی از این دست به خوبی مشهود است، این گفتمانی است که امروز در بستر عمومی است و در فضای کتاب‌های زرد روانشناسی و سمینارهای موفقیت زیاد دیده می‌شود.

اگر طلاب در میدان باشند؛ شما تنها نیستید!

آتش زدن کتابهای خودیاری در دانشگاهی در چین

این موج مربوط به کشور ما نیست و غربی ا ست، در کشورهای غربی امروز احساس خطر نسبت به فرهنگ عمومی پیش آمده است و جنبش‌های ضدخودیاری ایجاد شده است، اشخاصی نظیر «برینکمن» در این زمینه کتاب نوشته اند و این احساس خطرهایی که در این خصوص شده است قابل توجه بوده به صورتی که در سال ۲۰۱۰ در یکی از دانشگاه‌های چین ۵۶۰ عنوان کتاب خودیاری را آتش زدند.

سالها است جریان‌های علمی در کشورهای مختلف با جریان خودیاری مشغول مقابله هستند و با ماهیت شناسی جریان خودیاری که به عنوان یک جریان ضدفرهنگی شناخته می‌شود حقایق این مسأله بیشتر مشخص خواهد شد.

در آمریکا شخصی به نام باربارارینریچ کتاب می‌نویسد در این زمینه به نام «لبخند بزن یا بمیر» و نقد می‌کند که جریان خودیاری می‌گوید یا باید در فضای خودیاری زندگی کنی یا بمیری و شرح می‌دهد چگونه آمریکا به این سمت رفته است.

برای بررسی این موضوع باید به دهه پرچالش شصت میلادی که نقطه عطف خیلی از جریانهای فرهنگی، فلسفی و حتی ضدفرهنگی آمریکا است برویم که جامعه شناسان در آن مطالعات زیادی انجام داده‌اند، دهه شصت زمانی است که آمریکا با جریان‌های ضدفرهنگی مواجه بوده است، در این دهه شعار مرگ خدا مطرح می‌شود و عصر ویژه‌ای است که جریان‌های ضدفرهنگ مختلفی را آمریکا شاهد بوده است و به همین خاطر یکی از بحث‌هایی که مطرح می‌شود این است که جریان خودیاری ادامه فرهنگ‌های باستانی رازآلود و باطن گرا است.

رسول حسن زاده

مدرنیته آغاز جنبش عصر جدید است

اولین اتفاقی که در آن دوران افتاد شکل گیری جنبش عصر جدید بود، زمانی که مدرنیته و رنسانس آمد و دین و کلیسا را کنار زد، آن زمان تنفسی ایجاد شد برای فرقه‌های شرک آلود و جادوگرانه و فرقه‌هایی که مبتنی بر کهانت و رازگرایی و باطنی‌گری و اینها فرصت عضوگیری پیدا کردند و محوریت بحث‌های این جریانات چند چیز بود، یکی قدرت و استعدادهای ویژه و نهفته انسان که امکان شکوفایی آن وجود دارد و این قدرت انسان را می‌توان از نیروهای طبیعت و کائنات الهام گرفت.

در این رویکرد نگاه های آخرالزمانی نیز وجود داشت، عصر جدید این ایده را مطرح می‌کرد که یک عصر طلایی وجود دارد که مبتنی بر تقویم‌های نجومی و پیشگویی‌های کاهنان است و در آن دوران انسان تمام قدرت‌های خود را شکوفا خواهد کرد و به قدرت‌های برتری می‌رسد، ابرانسان‌هایی که تصویر سازی می‌شد در تفکرات باستانی را تجلی کننده در عصر طلایی می‌دانستند.

زمانی که مدرنیته ظهور کرد مدرنیته مدعی شد من می‌توانم تمام آرزوهای انسان را محقق کنم و یک تلاقی میان آرزوهای بشری و مدرنیسم اتفاق می‌افتد و جنبش‌های عصر جدیدی جان دوباره می‌گیرند. با این رویکرد این جنبش‌ها احیا می‌شوند که جریانی به نام «جنبش تفکر نوین» ظهور می‌کند، هاپکینز، کوئمبی، مسمر و افرادی نظیر اینها مطرح می‌شوند.

این جنبش اواخر قرن ۱۸ میلادی شکل می‌گیرد و در دهه ۱۹۶۰ میلای اوج می‌گیرد، ادعای این جنبش این بود که انسان با قدرت ذهن خود می‌تواند بیماری‌های خود را شفا بدهد، این نگاه براساس رویکردهای پروتستانیسم بوده است و توجه خاصی به قدرت ذهن داشته است و تحقق عصر آخرالزمانی وعده داده شده را نیازمند قدرت‌های ذهن انسان می‌دانسته است.

تغییر قهرمانان از اسطوره ها به ثروتمندان و حاکمان قدرتمند

از این دوران شاهد هستیم فرقه‌ها و جنبش‌ها و شخصیت‌های جدیدی وارد شده و شروع می‌کنند به نوشتن کتاب و از بحث‌های درمانی و تأثیر ذهن در درمان شروع می‌کنند و فرقه‌های مختلفی مثل کلیسای علم دینی، کلیسای دانش مسیحی و کلیسای وحدت شکل می‌گیرند و همه معتقد بودند که انسان با قدرت ذهن امکان درمان کردن بیماری‌ها را دارد و در دل این جریانات کم کم قدرت ذهن را توسعه می‌دهند و می‌گویند علاوه بر درمان بیماری‌ها ذهن انسان توانایی تحقق خواسته‌ها و آرزوها را هم دارد. به خصوص در فرقه کلیسای وحدت افرادی نظیر کاترین پاندر و اسکاول شین کتاب‌های می نویسند در این زمینه و همزمان با این زمان شخصیت‌های را می‌بینیم که وارد مدل سازی از افراد موفق می‌شوند.

شخصی به نام ناپلئون هیل که مشاور روزولت بوده است، کتابی می نویسد به نام «بیاندیشید و ثروتمند شوید» در این کتاب مصاحبه می‌کند با تعداد زیادی از افراد موفق و این اتفاق مهمی در غرب بوده است  چرا که پیش از این قهرمان‌های غرب معمولا شخصیت‌های مذهبی یا شخصیت‌های اسطوره‌ای بوده‌اند. در این کتاب لیستی از افراد موفق نظیر انیشتین، گراهامبل، راکفلر و روتشیلد و افرادی نظیر اینها و فضیلت سازی می‌شود از افرادی که کسب ثروت کرده‌اند، تا پیش از این پولدار شدن در مسیحیت فضیلت نبوده است.

یا شخصیتهای صاحب قدرت نظیر لینکلن، آیزنهاور، روزولت تا افرادی مانند کلینتن و جورج بوش پسر و پدر همه اینها وارد لیست افراد قهرمان می‌شوند و مدل سازی از این قهرمان‌ها ساخته می‌شود و اوج این ماجرا در کتاب راز دیده می‌شود که افراد دارای آرزوهای مادی و ثروتمند را به عنوان قهرمان معرفی می‌کند.

این روند ادامه پیدا می‌کند و فرقه های متعددی شکل می‌گیرد و جریانات مختلفی را رقم می‌زند و اکنون این جریان جنبش تفکر نوین ده‌ها فرقه را پدید اورده است و جنبش تکاملی جهان که مدعی بود امکان تغییر دنیا به سمت تمدن نوین وجود دارد.

در عصر جدید جریانی به نام جنبش استعداد بشری و یا پتانسیل انسانی که مبتنی بر فلسفه‌هایی که در جریان مدرنیته اتفاق افتاده بود و به سمت انسان محوری در کائنات می‌رفت شکل گرفته بود. این جریان در درون خود یک مؤسسه به وجود آورد به نام مؤسسه‌ای به نام اسالن پدید می‌آید که مبتنی بر گفتار درمانی، خیالبافی، روانشناسی انسان محور و آموزش روابط عاشقانه بوده است و افرادی نظیر کن بلانچارد و اسپنسر جانسون در این جریان شکل می‌گیرند که کتاب های چه کسی پنیر مرا جابجا کرد و مدیر یک دقیقه‌ای را نوشته‌اند و شاهد موج جدیدی از بحث‌های موفقیت هستیم.

در عصر ویکتوریایی در انگلستان انقلاب صنعتی بوده است که برای ملکه انگلیس برده‌هایی که در اوج گرسنگی و فقر بودند بشدت سرکوب می‌شوند تا برای ملکه ویکتوریا الماس و جواهرات سلطنتی جمع آوری کنند؛ در آن دوران نظام سرمایه‌داری در کشورهایی مانند آلمان و انگلستان انسان را مانند ماشین می‌بینند و فیلم عصر جدید چارلی چاپلین در اعتراض به این جریان است.

سرمایه گذاری نظام سرمایه‌داری در عرصه انسان شناسی

برای نگهداشتن انسان در پای این ماشین در انقلاب صنعتی که این جنبش سرمایه‌داری را قبول نداشته و قیام‌های متعددی علیه آن شکل می‌گیرد، نظام سرمایه‌داری اقدام می‌کند به سرمایه گذاری کلان در زمینه انسان شناسی تا بتوانند بهره وری خود را بالا ببرند. در کتاب مدیر یک دقیقه‌ای تأکید می‌شود که مدیر باید خود انسان را ببیند و درون او را بشناسد تا بتواند بهره وری زیادی از انسان داشته باشد.

جریان دیگر جریان روانشناسی است، روانشناسی از روانکاوی شروع می‌شود. فروید می‌گوید اندیشه خود را از مسمر گرفته است و مسمر کسی است که در جریان تفکر نوین نقش داشته است و مراسمات مرموزی برگزار می‌کرده است. نگاه فروید به روانشناسی روان درمانانه بود، یعنی درمان انسان بیمار؛ نظام سرمایه داری متوجه شده بود اعتماد به نفس و عزت نفسی که در درمان بیماری‌ها استفاده می‌شود می‌تواند مورد استفاده نظام سرمایه داری در افزایش بهره وری باشد و شاهد شکل گیری روانشناسی وجودی یا انسان‌گرا هستیم.

با استفاده از روانشناسی عامیانه نظام سرمایه داری مشغول راه اندازی جریانی است به نام تجاری گرایی که هدف ان بازاری کردن همه چیز هست، یعنی حتی آموزش و کمک کردن انسان‌ها را بازاری و تجاری می‌بیند و در این «کومرشالیسم» فرهنگ مصرف گرایی را شکل می‌دهد. در تجاری گرایی و بازاری شدن همه چیز شاهد شکل گرفتن صنعتی به نام «خودیاری» هستیم که متولد هیچ آکادمی نیست بلکه یک شبه علم است و حتی برخی می‌گویند بخاطر ویژگی‌های معنوی که دارد شبه دین هم هست. اما در حقیقت یک صنعت است که سالیانه ۱۱ میلیارد دلار گردش مالی دارد و وارد شدن به این فضا هزینه‌های کلان و سنگینی به دنبال دارد برای اینکه یک مربی به افراد آموزش بدهد و درآمدهای سرشاری از این جریان برخی افراد کسب می‌کنند.

بنیانگذار این روانشناسی شخصیتی به نام مزلو است که نظریه‌ای را مبتنی بر نظام پساصنعتی مطرح می‌کند. در شرایط روانشناسی که نظام سرمایه داری استفاده می‌کرده است بحران معنا پیش می‌آید و اشخاصی نظیر فرانکل به دنبال پاسخ به این بحران معنا می‌روند، روانشناسی وجودی می‌گوید انسان براساس یک سلسله نیاز هرمی باید نیازهای مادی خود را تأمین و بعد از تأمین آن امکان خودشکوفایی و تجربه اوج برسد و این نظریه به شکل گیری جریان روانشناسی موفقیت گرا بسیار کمک کرده است.

رسول حسن زاده و خودیاری

تمام راز غرب در فردیت نهفته است

تمام راز غرب در فردیت نهفته است و باید برای شناخت غرب به این فردیت مراجعه کنیم؛ باربارا مارکس هابرد از شخصیت های معروف این جنبش‌ها است که کتابهایی در این زمینه نوشته و سخنرانی کرده و در فیلم‌های موفقیت حضور فعال دارد و در این عرصه آدم معروفی است، اینها پروژه عصر جدید را دنبال می‌کردند. وی در خاطرات خود می‌نویسد که به سراغ آبراهام مزلو رفته و مزلو افرادی که به شکوفایی و موفقیت رسیده بودند معرفی و به دنبال این افراد می‌روند چون می‌خواسته‌اند گروهی را تشکیل بدهند که در پروژه عصر جدید برای آنها کارآمدی داشته باشند. این اتفاق رخ می‌دهد و مزلو چهره سازی را انجام می دهد.

مزلو معتقد است انسان ایده‌آل کسی است که بتواند سعادت دنیایی و آرزوهای دلخواه و افقی که در کودکی دنبال می‌کرده است را به دست بیاورد. اینجا موج جدید و تعریف جدیدی را شاهد هستیم و کسانی که قدیسان آنها زمانی انبیا و زمانی اسطوره‌ها بودند اکنون مشتاق اشخاصی نظیر بیل گیتس و ایلان ماسک و امثال اینها می‌شوند و اینها می‌شوند آرمان جوانان برای تعریف افق و آینده زندگی و در این نقطه جریان روانشناسی عامیانه متولد می‌شود.

با استفاده از روانشناسی عامیانه نظام سرمایه داری مشغول راه اندازی جریانی است به نام تجاری گرایی که هدف ان بازاری کردن همه چیز هست، یعنی حتی آموزش و کمک کردن انسان‌ها را بازاری و تجاری می‌بیند و در این «کومرشالیسم» فرهنگ مصرف گرایی را شکل می‌دهد. در تجاری گرایی و بازاری شدن همه چیز شاهد شکل گرفتن صنعتی به نام «خودیاری» هستیم که متولد هیچ آکادمی نیست بلکه یک شبه علم است و حتی برخی می‌گویند بخاطر ویژگی‌های معنوی که دارد شبه دین هم هست. اما در حقیقت یک صنعت است که سالیانه ۱۱ میلیارد دلار گردش مالی دارد و وارد شدن به این فضا هزینه‌های کلان و سنگینی به دنبال دارد برای اینکه یک مربی به افراد آموزش بدهد و درآمدهای سرشاری از این جریان برخی افراد کسب می‌کنند.

همه چیز در غرب یک بازار است

در غرب امروز همه چیز در حال تبدیل شدن به بازار است و مهمترین چیزی که دیده می‌شود بحران معنا است؛ مدرنیته بلایی سر انسان آورد و آن تنها گذاشتن انسانی بود که یک موجود برمبنای ساختارهای جمعی و مناسبات اجتماعی است، مدرنیته به انسان فردیت داده است و یکی از بلاهایی که بر سر انسان در روانشناسی عامیانه آمده است عمق بخشیدن به تنهایی است، انسان با روانشناسی عامیانه تنهاتر شد چرا که از دید آنها هر انسانی علاوه بر انسان بودن مشتری نیز هست.

در غرب گفته می‌شد قصد داریم به افراد آزادی بدهیم اما آزادی به مردم داده نشد چرا که قدرت دست نظام سرمایه داری است و تنها با تئوری انتخاب و آزادی‌های دروغین مردم را فریب دادند، بحث‌های موفقیت و تئوری انتخاب موجب شده است تا انسان در محیطی قرار بگیرد که در انتخاب های سخت که نیاز به مشورت و کمک به دیگران دارد تنها بماند، پس از این تنهایی از طریق این آموزش‌ها به انسان گفته می‌شود که تو دو قدرت داری، یکی قدرتهای درونی و ذهنی تو و دیگری قدرت‌های متافیزیک و رازآلود هستی است که براساس مسائلی نظیر قانون جذب مطرح می‌شود و تو تنها هستی و لازم نیست از دیگران کمک بگیری بلکه آنقدر بالا هستی که به این نتیجه می‌رسی که به افراد نیازی نخواهی داشت.

وقتی اشخاص به این نتیجه می‌رسند که فقط خودشان هستند دچار یک خودشیفتگی می‌شوند و احساس می‌کنند هیچکس توان فهم آنها را ندارد و آنها به فهمی رسیده‌اند که حتی از نهاد دین هم برتر هستند و هرچیزی که دریافت می‌کنند حجت است.

 

صدای حوزه ـ ایراد جریان خودیاری چیست و در مبانی دینی در کجا با این جریان به مشکل برمی‌خوریم؟

این جریان از یک بستر فساد انگیزی رشد کرده و ثمره آن هم فساد انگیز خواهد بود؛ مشکل این جریان در این است که تا زمانی که در اتمسفر مدرنیته و در مبانی لیبرالیسم و اومانیسم و نظام سرمایه داری بخواهیم تنفس کنیم طبیعتا این جریان هم آب و هوای آن و وصله آن خواهد بود و در حقیقت این جریان دین عصر جدید و مدرنیسته است.

اسلامیزه کردن خودیاری غلط است

جریان خودیاری وقتی وارد کشورهای دیگر می‌شود در ادبیات بومی آنها بازتولید می‌شود کما اینکه در کشور ما نیز شخصیت‌هایی که در زمینه روانشناسی زرد فعالیت دارند تلاش کردند این جریان را اسلامیزه کنند که اشتباه هم کردند؛ حتی جریان روانشناسی مثبتی که سلیگمن در آلمان بنیانگذار آن بود متهم است که نظام‌های سرمایه‌داری سرمایه گذار آن بودند و انسان معترض را به انسان سر به زیر تبدیل کردند، با اینکه صورت آکادمیک را دارد و خود روانشناسی موضوعی است که در حوزه علمیه باید مورد بررسی و نقد قرار بگیرد.

روانشناسی فرافردی که یونگ بنیانگذار آن بود وارد بحث‌های فلسفه زندگی و معنای زندگی به صورت غلیظ‌تر اتفاق می‌افتد و دعوای ما با جریان خودیاری روانشناسی نیست چرا که این جریان صرفا نمی‌گوید من روانشناسی هستم. امروز در غرب و حتی کشور ما افرادی هستند که مشغول مقابله با این جریان شده‌اند.

موضوع ما این است که جریان خودیاری نسبت به انسان، فلسفه زندگی و نسبت به دین چه دیدگاهی دارد و آیا مفید خواهد بود یا مضر است، مفاهیمی که این جریانات استفاده می کنند پشتوانه‌هایی دارد که نمی‌توانیم آنها را مصرف کنیم. وقتی کلاس‌های خودشناسی و خودآگاهی و عزت نفس برگزار می‌شود در مورد انسان خودبنیاد خودشیفته خودتحقق بخش صحبت می‌کند.

کرامت و عزت نفسی که در دین ما مطرح است در منظومه خاص خودش مطرح است اما وقتی در یک کلاسی در جریان خودیاری معنویت و خدا هم مطرح می‌شود با خدایی مواجه هستیم که زیاد محوریت ندارد و انسان و آرزوهای انسان محوریت است. سخیف‌ترین موج این جریان در قانون جذب بود که ریشه عصر جدیدی و آخرالزمانی و ارتباط با کائنات دارد و حرفهایی که مربوط به فرهنگ جادوگری است و برخی متأسفانه تلاش می‌کنند این مسائل را اسلامی ترجمه کنند.

ما مدعی هستیم که جریان خودیاری آلترناتیو تمدن مدرنیته است، وقتی یک جریانی قرار باشد فرهنگ تمدنی بشود چتری بودن خود را اثبات می‌کند، یعنی مدعی می‌شود که من فرهنگی هستم که همه فرهنگ‌ها زیر مجموعه من هستند. خودیاری چتری است که خلأهای مدرنیته را در معنا و سعادت بشری حل می‌کند.

کارما دروغی برای توجیه بی عدالتی مدرنیته است

یکی از مشکلات مدرنیته نسبت آن با عدالت است و خودیاری آمده است برای حل این مشکل از این طریق که انسان را توجیه می‌کند که فقر افراد علت بیرونی ندارد بلکه علت درونی دارد، یعنی اگر فقیر هستی تو نتوانسته‌ای ثروتمند بشوی، این موضوع احساس مسؤولیت به سبک آمریکایی نام دارد. ادعای جریان‌های خودیاری این است که تنها دلیل وجود فقیر در دنیا علت‌های بیرونی و سیاسی و حاکمیتی نیست چرا که حاکمان را آدمهای موفقی معرفی می‌کند و حتی اگر کسی شما را چپاول کرده است توانسته و کائنات هم او را یاری کرده است.

این جریان می‌گوید اگر آمریکا برسر مردم افغانستان بمب می‌ریزد شما مثبت نگاه کنید، برای توجیه این مسائل کارما را درست کرده اند، کتاب هفت قانون معنوی موفقیت دیپاک چوپرا بحث‌های کاملا ایدئولوژیک مطرح می‌کند که مدعی است جهان را باید یک کل بهم پیوسته بدانید که برخلاف آموزه‌های ما است، در نهایت به کارما به عنوان یکی از آموزه‌های هندی می‌رسد که غرب آن را تبدیل به یک گفتمان عمومی کرده است. این جریان می‌گوید به جهان انرژی مثبت بدهید و انرژی مثبت بگیرید و لازم نیست مرگ بر آمریکا بگویید.

امروزه شومن‌هایی با کت و شلوارهای گران قیمت با ماشین‌های لاکچری با استفاده از فضای رسانه در حال تبلیغ این دیدگاه‌ها هستند. وقتی صدا و سیما تبلیغ تلویزیونی از یک زندگی بسیار شیک را پخش می کند به شما می‌گوید شما عرضه ندارید که فقیر هستید و معتقد نیستند که در جامعه‌ای که فقیر دارد نباید این تبلیغات لاکچری را پخش کرد و عملا اتمسفر نظام سرمایه داری را پذیرفته‌ایم.

عصر جدید و انسان بی نیاز از خداوند

ما نتیجه می‌گیریم که رفتن به این سمت حتی پذیرش بخشی از این جریان خطرناک است، نمی‌توان آموزه‌ها را قطعه قطعه پذیرفت، هرکسی وابسته به فرهنگی است که با آن معنا پیدا می‌کند؛ این جریان موفقیت به دنبال خودخدایی انسان است و تلاش می‌کند انسان را بی نیاز از خدا بر مبنای تکیه بر قدرت‌های خود معرفی کند، انسانی که از حاکمیت خدا جدا شده است و تنها بر خود تکیه دارد.

عصر جدید دو بخش است، یکی عصر جدید خاص که همان جریان‌های جادوگری است و دیگری عصر جدید عام که جریان روانشناسی زرد است. جریان عصر جدید عام اتفاقی که رخ می‌دهد این است که انسان در این موج قرار است دیگر سراغ دین نرود بلکه انسان قرار است در این عصر به اوج شکوفایی برسد و تمام استعدادهای انسان شکوفا بشود، اینها آمدند تفسیر کردند و گفتند آکواریوس که مربوط به عصر جدید خاص است همان ویژگی سیال فرهنگی در عصر جدید عام محسوب می‌شود. بدین معنا که دیگر چیزی به نام دین وجود ندارد، دین هست اما در مدل چهل تکه بودن بخشی از این فرهنگ‌هایی است که زیر چتر عصر جدید قرار دارد.

یعنی شخص می‌تواند خالکوبی فروهر داشته باشد می‌تواند مدیتیشن هم بکند، اربعین هم پیاده روی برود، و هرکار دیگری هم انجام بدهد، یعنی دیگر حجیت مطرح نیست؛ ویلیام جیمز که بنیانگذار تفکر نوین و بنیانگذار پراگماتیسم است انسان مدرن را انسانی کارکرد محور معرفی می‌کند نه انسانی که دنبال دلیل و حجت است، برای چنین انسانی رسیدن به خواسته‌ها و امیال مهم است و نه آن چیزی که مورد تأیید دین قرار می‌گیرد.

حق انتخاب دروغین در نظام سرمایه داری

به همین خاطر تمدن جدید تمدنی است که نظام سرمایه‌داری هوشمندانه آن را در پشت صحنه به مانند اسب تروآ و عروسک خیمه شب بازی اداره می‌کند، افراد احساس می‌کنند آزادانه درحال انتخاب هستند اما حقیقت این است که یک جریان آنها را به سمت این فرهنگ سوق داده است و یک موجی به ما این فرهنگ را ساخته و تحمیل کرده است.

جریان خودیاری مخالفینی دارد که بعضی از آنها خودشان آلترناتیو این جریان هستند، شخصی نظیر برینکمن جایگزین این جریان منفی‌گرایی را پیشنهاد می‌دهد و اینها در حالی است که دین ما می‌گوید از گذشته تجربه بگیر و نسبت به آینده دوراندیش باش و فرصت‌های زمان حال را دریاب، دین به ما می‌گوید راهی در درون شما هست برای رسیدن به خدا و از این فرصت باید استفاده کرد.

اداره فرهنگ در اختیار جریانات عصر جدید است. یکی از ویژگی‌های این جریانات درونگرایی است، این جریانات هستی را اسرار آمیز نشان می‌دهند، کتاب راز دقیقا این راز را مطرح می‌کند و مدعی است فرکانسها و کدهایی هستند که می‌شود با ارتباطات امواجی با آنها به خواسته‌ها و آرزوها رسید. نکته اینجا است که انحصار همه این جریانات دست بنیانگذاران آن است، اینها انسان را به بردگی گرفته‌اند در حالی که مانع اتصال افراد به دین می‌شوند و برده داری نوینی را ایجاد کرده‌اند.

صدای حوزه ـ راهکار مقابله با این جریانات چیست؟

در چارچوب دین باید با این جریانات مقابله کرد، اگربخواهیم مدلی ارائه کنیم نیاز به یک جریان آگاه ساز و یک جریانی با رویکرد روشنگری عمومی داریم و از همه مهمتر مطالعه عمیق بر روی این پدیده است، حوزه علمیه متأسفانه در این زمینه مطالعه عمیقی نداشته است.

باید راهبردهای این جریان را کشف کرد و از این طریق راهبردهای بازدارنده آن را شناسایی و به کارگیری کرد. جامعه ما این جریان را خواسته است، ما باید برای مسائل و مباحثی که جریان عصر جدید مطرح می‌کند را با مدلهای اسلامی جایگزین کنیم. باید ساختارهای مطالعاتی جدید و متفاوتی از مدل عصر جدید مطرح کرد، مثلا دعاهای رزق و روزی را هم برخی افراد در چارچوب همان جریان خودیاری می‌بینند، در همین مدل وقتی این دیدگاه‌ها ترویج می‌شود دچار یک اشتباه شده‌ایم.

دین ما به دنبال افزایش روزی هست و دستورالعمل دارد اما این تابع توحید است و نسبتی با گفتمان مدرنیته ندارد. در دین ما دنیا ابزار برای رسیدن به توحید است نه اینکه دین ابزاری باید داشتن دنیا باشد، در جهان بینی مادی خداوند ابزاری می‌شود برای رسیدن به آرزوها و امیال و مادیات و این گفت‌گو مقابل نگاه توحیدی است و حوزه علمیه باید در این زمینه به صورت قوی کار کند.

در عصر جدید ارتقا این است که کارخانه رشد کند، بعد معنوی آن هم در نهایت با نگاه نظام سرمایه‌داری و برای سود بیشتر مطرح می‌شود اما در دین ما وقتی از مواسات و کمک کردن و کمک عمومی کردن صحبت می‌شود موضوع وظیفه محوری است و دیگر افراد مالک آن مالی که باید انفاق کنند نیستند؛ باید به سمت ساختار تمدنی خودمان برویم که در ان نگاه‌ها و نگرش‌ها متفاوت است و رویکرد توحیدی دارد.

حوزه علمیه باید در حرکت تحولی خودش به سمت جامعه پردازی و بحث بر روی موضوعات مربوط به جامعه بیشتر تمرکز کند و حوزه وظیفه دارد در مقابل عناصر و مؤلفه‌های مدرنیته که در حال نابود کردن مردم هستند بایستد و این کار ویژه‌های حوزه علمیه است و نباید حوزه با پدیده‌های اجتماعی بیگانه باشد و لازم است حوزه با محیط خود آشنایی داشته باشد.

نسبت ناروای بی تفاوتی اجتماعی در حوزه های علمیه! + فیلم

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=30548

مطالب مرتبط

21فروردین
از ضعف داوران جدید تا اجراهای جذاب‌تر!
در فصل جدید «عصرجدید» چه گذشت؟

از ضعف داوران جدید تا اجراهای جذاب‌تر!

11فروردین
آیا ضرورتاً باید با رفتارهای شبه‌فاشیستی به‌سراغ مبارزه با فاشیسم برویم؟
طی یادداشتی حواشی عصر جدید درباره خوانندگی یک نوجوان روستایی بررسی شد؛

آیا ضرورتاً باید با رفتارهای شبه‌فاشیستی به‌سراغ مبارزه با فاشیسم برویم؟

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.