• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
کل اخبار 6317اخبار امروز 0
28

آقایی به نام آقا مسلم

  • کد خبر : 24443
  • 17 شهریور 1400 - 10:42
آقایی به نام آقا مسلم
اسم شریفشان را همواره توأم با صفاتی ارزشمند همچون اخلاص، اهل دل بودن، فقیر نواز بودن، پناه نیازمندان بودن و اهل نظر بودن را از یکی از دوستان طلبه که از شاگردان آیت الله مجتهدی بود و حق استادی به گردن حقیر دارد شنیده بودم؛

“آقا مسلم” حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ مسلم اسماعیلی معروف به آقا مسلم و محبوب به جود و کرم. تا اینکه شبی از شب‌های سال ۱۳۹۳ همراه همین دوستِ استاد و چند تن از طلبه‌های دیگر محضر آقا مسلم مشرف شدیم. با تعاریفی که از سابقه خدماتی ارزشمند و گسترده آقا مسلم به نیازمندان شنیده بودم و تصوری کلیشه‌ای که در ذهنم بود انتظار منزلی رو به راه از نظر ظاهر و رفاه و خانه‌ای نسبتاً خوب از نظر مالی و امکانات داشتم که پیرمردی تکیده و اتوکشیده و سر به زیر با کلی دور و بری‌های ترگل و ورگل(آقا زاده) در انتظار ماست که همه امور خیر صرفاً تحت اشراف ایشان و با اعوان و انصار(کارمند) مانند بسیاری از موسسات خیریه انجام می‌پذیرد.

اما وقتی به در منزل ایشان رسیدیم با دری ساده و منزلی قدیمی و کلنگی روبه رو شدیم! در این هنگام در دلم به خودم گفتم که صاحب این در و این منزل باید خودش فقیر باشد و نیاز به کمک داشته باشد، کسی که وضع زندگی خودش فقیرانه است چگونه به نیازمندان کمک می‌کند!؟ اما بعداً متوجه شدم که آقا مسلم زاهد بود نه فقیر مال دنیا… در زدیم، صدای پا آمد، پیر مردی با شانه‌های تنومند و پدرانه و سری برهنه که قبای آخوندی را شکافته و همچون گلی بیرون زده بود با لبخندی به غایت مهربان و دلنشین که بر چهره داشت در چارچوب در ظاهر شد، تعارف کرد و بفرما زد، به نوبت دست می‌داد و به داخل منزل هدایت می‌کرد دستم که در دست مبارکش جای گرفت گویا تنه درختی کهن سال را لمس می‌کردم، پینه داشت و زمخت بود. اینجا بود که تمام تصورات کلیشه‌ای من از یک آخوند اهل خیری که به فقرا کمک می‌کند بهم ریخت‌. بسیار بشاش و خوش صحبت بود و هیچ نشانه‌ای از ریا و تظاهرهای عوام فریبانه در او نمی‌یافتی، خالص و زلال و روشن همچون آبی که عطش را می‌نشاند.

نشستیم، در اتاقی که در و دیوار و سقفش ترک‌های ریز و درشت داشت و فرشی قدیمی که با نقش‌های ساده خود به تنهایی بار تزئین مجلس و تشریفات جلسه را به دوش می‌کشید. گرمای نفس میزبان حرارت ما را بالا برده بود که نوجوانی که گویا نوه حاج آقا بود جهت کسب اجازه برای پذرایی در زد و بعد از کسب اجازه همگی مهمان بزم چای و خرمای آقا مسلم شدیم. چشمم به نعلبکی‌ها که افتاد بغضم گرفت! چگونه می‌شود مردی پناه نیازمندان باشد و به فقرای بسیاری رسیدگی بکند اما نعلبکی‌های خودش قدیمی و لب پریده و تا به تا باشد!؟ تمیزی و پاکیزگی اتاق و سادگی و طهارت پذیرایی صفای سخنان حاج آقا را دو چندان کرده بود و  هماهنگی و همجنسی کلام و سبک زندگی ایشان را به رخ می‌کشید. برای جَلد شدن من همین یک جلسه کافی بود. بعدها به واسطه اینکه منزل اجاره‌ای که داشتم چند کوچه با منزل ایشان فاصله داشت و مسائلی که در خاطرات بعدی عرض می‌کنم جمعاً چند بار دیگر توفیق تشرف و درس عملی گرفتن خدمت حجت الاسلام شیخ مسلم اسماعیلی رسیدم که إن شاء الله به شرط حیات و توفیق، مکتوب و منتشر خواهم کرد.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=24443
  • نویسنده : حسین کاوه
  • منبع : sollam.ir@

مطالب مرتبط

23فروردین
هیچ چیز جالی آلبوم خانوادگی را نمی‌گیرد
14بهمن
روزی که انقلابی دو آتیشه شدم!
خاطره سردار سلیمانی از اولین دیدارش با امام خمینی (ره)؛

روزی که انقلابی دو آتیشه شدم!

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 2در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۲
  1. آخ که داغمان تازه شد
    خداوند رحمتش کنه و بر درجاتش بیفزاید
    دقیقا عکس استراحت حاج آقا ……

  2. حاج اقا مسلم دری گرانبها بود
    که داغ از دست دادنش جگرمان را سوزاند

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.