به گزارش خبرنگار صدای حوزه، حجت الاسلام عبدالحسین مشکانی در ادامه سلسله یادداشت های منزلت اجتماعی روحانیت، به بررسی موقعیتشناختی منزلت روحانیت در طول تاریخ پرداخته است که در ادامه مطالعه می نمایید:
سخن در این بود که منزلت اجتماعی روحانیت نسبت مستقیمی با نقش این نهاد/صنف در شرایط زمانه و مکانه دارد. هنگامهای که مردم، روحانیت را در جایگاهی «خارج از حاکمیت» و حتی به عنوان «خروج بر حاکمیت» میشناختند، از او نقشی را انتظار داشتند که در هنگامههای دیگر برخلاف آن نقش را انتظار میکشند.
گویا مردمان در طول تاریخ به خوبی «موقعیت روحانیّت» را درک میکردهاند. گزارشهای تاریخی نشان میدهد در زمانهای که روحانیت به «عزلت» وادار میشده است، مردمان حتی از نظر مالی از او پشتیبانی کرده و نقش «عالمِ دینِ در تقیّه» را برای او تعریف کرده و روابط خود را با ایشان سامان دادهاند.
زمانهای که روحانیت بر«مَسند و مِکنت» بوده و یا حاکمیت، جایگاه سیاسی و اجتماعی ویژهای برایشان قائل بوده، چشمداشت حمایت اقتصادی و حتی سیاسی از او داشتهاند و زمانهای او را فقط در نقش «مبلّغ دین» پذیرفتهاند. زمانهای نیز «راهبری کم نقص» او بر ضد حاکمیت جور را به رسمیت شناخته و جان و مال خود را به او سپردهاند.
نسبت شناسی کاهش منزلت و انتظار نقشی روحانیت
بازخوردها نسبت به روحانیون به صورت مصداقی نشان میدهد بین «نقش بازتعریف شده» بر اساس شرایط زمانه و مکانه و «منزلتی» که روحانیت مییافته است ارتباط تنگاتنگی برقرار بوده است. روحانیونی که در نقش بازتعریف شده جا مییافتند، دارای منزلت بین مردمان میشدند. روحانیونی که از این نقش تخطّی کرده و یا نسبت به آن کوتاهی میکردند، واکنشهای منفی مردمان را در پی داشتهاند.
این واکنش منفی اغلب در قالب یک طیف اتفاق میافتاده است: ملتمسانه، تذکر محترمانه، مطالبهگری و تکرار آن، بیتوجهی و فاصله گرفتن و گاه به صورت یک اعتراض و نارضایتمندی جمعی. اگر این اعتراض جمعی که عموما به صورت گفتمانی خود را غالب میکرده، مورد توجه و رفع و رجوع قرار نمیگرفت، تبدیل به کاهش منزلت و تغییر «انتظار نقشی» از روحانیت میشده است. از همین روی است که منزلت اجتماعی روحانیت در طول تاریخ و صدالبته تحت تأثیر عوامل بیرونی، بصورت بسامدی بوده و برخلاف تلقی عمومی، قبل از انقلاب اسلامی لزوما خوب نبوده است.
انقلاب اسلامی و سوئیچ راهبردی انتظار از روحانیت
زمانه انقلاب اسلامی، دورانی است که بیشک در طول تاریخ تکرار نشده است. روحانیت با توجه به نقشی که پیش از انقلاب اسلامی برایش تعیّن پیدا کرده بود، «سرسلسله» جریانی گشت که حاکمیتی که مردمان را به ستوه آورده بود را از پای درآورد. اینک اما با میدان دادن به تمامی همراهان در انقلاب، تلاش داشت تا نقش خود را همچنان به عنوان راهبر حفظ کند. جریانات اول انقلاب و خطاهایی که همراهانی مانند مجاهدین خلق از خود نشان دادند، تعریف کننده نقش جدیدی شد که با رأی قاطع به ریاست جمهوری آیتالله خامنهای رخ مینمود.
نمایندگان مجلسی که در این کسوت با آراء بسیار بالایی به مجلس راه مییافتند، روحانیونی که به نحو تعیینی یا تعینی به عنوان رابطین حکومت و مردم نقش «حلقههای میانه» را ایفاء میکردند و … نشان از تعریف نقشی داشت که تاکنون به محک تجربه در نیامده بود.
انتظار اینکه روحانیت با چنین نقشی با توجه به «شعار»هایی که داده بود، «تلقّی»هایی که ایجاد شده بود، «ظرفیّتها»یی که در این نهاد وجود داشت و «قلههایی» چون شهید بهشتی، شهید مفتح، آیتالله خامنهای و … که از خود نشان داده بود، بتواند «زندگی روزمره» آنها را نیز دینی کرده و به آرمانهای دینی نزدیک کند، انتظاری به جا و مطابق با «نقشی» بود که خود روحانیّت نیز آن را پذیرفته بود.
مقدس ماندن برای روحانیت موضوعیت ندارد!
اینک دیگر سوال مردم از روحانیت تنها رساله توضیحالمسائل نبود، «مسائل حکومتی»، «عامالبلواء»، «کف میدانِ» زندگی مردمان و … رخ نموده بود. «مطالبهگریها» نیز از اصلاح ذاتالبین در یک دعوای خانوادگی یا جلب نظر یک خیّر جهت سامان دادن زندگی یک انسان مؤمن نیازمند، به مطالبهگری در قامت یک حکومت از قبیل «اقامه عدالت اجتماعی»، «تکفّل اجتماعی»، «تولید دانش دینی،» «تربیت مدیران پاکدست کاربلد انقلابی»، «ایجاد جایگاه تمدنی و جهانی» و در یک کلام «مهیا ساختن شرایط زندگی برای دینداری آبرومندانه»!، تغییر یافته بود.
تطبیق این «نقش و انتظارات» بر آنچه از روحانیت «در عمل» مشاهده میشود، «منزلت» آنهارا سامان خواهد داد. قرار گرفتن در چنین نقشی در هر زمانه و مکانهای، اقتضائاتی را در پی داشته و دارد. اینکه مردمان چنین انتظاراتی دارند و از پایگاه چنان مطالباتی با روحانیت روبرو میشوند، همیشه با «قداست اجتماعی» جمع نمیشود.
یقینا کسانی که چنین نقشی را برای خود تعریف کردهاند و یا پذیرفتهاند، باید بدانند که قرار نیست مقدس باشند بلکه قرار است اقامه دین و عدل و قسط نموده و در این راه «مبارزه» نمایند. به دیگر سخن از آنجا که نقش روحانیت از راهبری صرف و یا تبلیغ زبانی به اقامه دین تغییر یافته بود و اقامه نیز امری است که در آن مقاومت، مخالفت، مطالبه، نفع و ذینفع و … وجود دارد و لذا با قداست نمیسازد.
مطالبه گری از روحانیت، نشانهای از منزلت روحانیت
روشن اینکه «مطالبهگری در تمامی سطوحاش»(ملتمسانه و نرم تا پرخاشگرانه و سخت) لازمه نسبت میان مردم و چنان نقشی است که روحانیت بر عهده گرفته است. از این روی هرگز نمیتوان به توسط آن، «منزلت اجتماعی» روحانیت را محک زد. بله! اگر روحانیت در نقش خود نتواند این مطالبات را پاسخ داده و یا اقناع نماید، آنگاه منزلت او به عنوان عنصر اثرگذار در نقشی که بر عهده گرفته، کاهش یافته و دیگر مطالبهای از او جهت سامان دادن صورت نمیگیرد.
در حال حاضر به نظر میرسد «موقعیت روحانیت» هنوز در جایگاه و منزلتی است که مورد مطالبه مردم قرار میگیرند. مطالبه به حقّی که میتواند «پاسخها و توجیهات» به حقی داشته و یا «اشکالات و ایرادات» به حقّی از سوی دلدادگان و «نا بحق» از سوی رقیبان و ناهمدلان باشد که باید در حل آن کوشید، که اگر نکوشید و رفع اشکال و ایراد و یا اتهام را نکرد، علاوه بر قداست که باید از دستش میداد، منزلت را نیز از دست خواهدداد.
منزلت روحانیت در گرو نقش آفرینی مثبت
مَخلَص کلام اینکه: مردمان برای روحانیت نقشی را تعریف کردهاند و روحانیت نیز به نحو عملی آن نقش را پذیرفته است. منزلت روحانیت در گرو آن است مبتنی بر داعیههایی که در مبانی معرفتی و اصول مأموریتی او ریشه دارد، لوازم ایفای نقش خود را مهیا سازد. قضاوت در مورد اینکه روحانیت چقدر توانسته در نقش تعریف شده حضور موفق داشته باشد، یا حضور او با کاستیها و ناکارآمدیهایی مواجه بوده و چه اندازه در ایفای این نقش از «یاران ناهمراه» بهره برده است باید روشن گردد.
بنابراین اینک سخن در نقش روحانیت و نسبت آن با مطالبهگری و نارضایتمندی مردمان است. باید بار دیگر درباره علل و عوامل درونی و بیرونی شدت یافتن مطالبهگریها و تبدیل آنها به نارضایتی از چنین جایگاه و نقشی سخن گفت.
ادامه سخن «علل و عوامل درونی، انگاره ناکارآمدیِ نقشیِ روحانیت» را پی خواهد گرفت.