به گزارش خبرنگار صدای حوزه، حجت الاسلام محمد مرادی درباره مباحث اخیر درباره موافقت یا عدم موافقت مرحوم آیت الله بهجت با حرکت انقلابی امام خمینی ره مطلبی را نگاشته اند که از نظر می گذارنیم:
اخیرا جناب آقای اکبر نژاد در سلسله یادداشتهایی با عنوان «عدم موافقت بزرگان حوزه با حرکت انقلابی آیتالله خمینی» مطالبی را در مخالفت علمای حوزه –از جمله آیت الله بهجت- با حرکت انقلابی امام خمینی قدس سره منتشر نمودهاند. سپس با استناد به صوتی از حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت به نقل از امام آورده است: «آیت الله خمینی به آیتالله بهجت فرمودند: برای اداره حکومت حتی چهار نفر هم ندارم!» و به طور ضمنی ایشان را از مخالفان نهضت و قیام امام خمینی ره دانسته است.
این ادعا بهغایت سست و ضعیف و ناشی از فقدان درک صحیح از مواضع بزرگان حوزه است. دغدغه این نوشتار صرفا نقد این مطلب نیست، بلکه مقابله با تحریف #نسبت_حوزه_و_انقلاب بهقدر وسع است. مساله، جداسازی انقلاب از خاستگاهش یعنی حوزه، و القاء این باور به جامعه، که حرکت امام، انحرافی بود از جریان اصیل حوزه در طول عصر غیبت و به همین خاطر هم همراهی بزرگان را در پی نداشت. این در حالی است که انقلاب، امتداد حرکت فقهای شیعی در طول تاریخ تشیع، و نقطه اوج و تعالی آن است! بنابراین با یک موضوع مهم مواجهیم که نباید از کنار آن به سادگی گذشت!
حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت فرزند مرحوم آیت الله بهجت، در بخشی از مصاحبه با رادیو معارف به ذکر نکاتی از تعامل امام خمینی و آیت الله بهجت میپردازد و برشی از گفتگوی این دو عالم بزرگ را چنین نقل میکند؛
«دو هفته نمیشود، کمتر از یک هفته و نزدیک به دو هفته طول کشید، فاصله رد و بدل این کلام و تبعید حضرت امام از ایران به خارج از کشور. یعنی آن روز ایشان آمده بود منزل پیش آقا. من که چای آوردم، همه را بیرون کرده بود -[من] یک چای اول میآوردم برای پذیرایی، بعد که تنها میشدند، یک چای برای خود حضرت [امام میآوردم]- دیدم آقا[ی بهجت] به ایشان میفرمایند: «این کار شما اقلاً نیاز به چهل متخصص مهذب دارد، و الا …» مطلب عجیبی فرمود. من چای را گذاشتم جلوی حضرت امام، امام یک نگاه به دست راست و یک نگاه به دست چپ کرد، و به آقای بهجت رو کرد و با انگشت های دست نشان داد و فرمود: «چهار نفر هم ندارم». و من خیلی تعجب کردم، نمیفهمیدم معنای حرف را. بعد از اینکه انقلاب پیروز شد، دیدم بازرگان را گذاشتند بعد بنی صدر را، تازه فهمیدم ایشان فرمود چهار نفر هم ندارم یعنی چه!»
و اما نقد؛
۱٫ بیتوجهی به تاریخ گفتگو
تاریخ این جلسه همانطور که از ابتدای صوت پیداست مربوط به حوادث سال ١٣۴٣ و قبل از تبعید امام خمینی به ترکیه و نجف است. ایشان بدون اشاره به تاریخ جلسه، بیان امام را اعتراف به نداشتن همراه در اداره حکومت تفسیر کرده است. آیا این به آن معناست که امام ١۴ سال بعد هنگام انقلاب هم در میان علما و مراجع تنها بوده است؟!
۲٫ متعلق کلام روشن نیست
ایشان در نقل کلام علی آقای بهجت امانت لازم را به خرج نداده و «این کار شما» را به «اداره حکومت» تغییر داده است، در حالی که روشن نیست متعلق کلام آیت الله بهجت و متعاقبا امام چیست و ناظر به چه کسانی است؟! شاید منظور امام نداشتن چهار نفر برای تغییر حکومت باشد، نه اداره انقلاب!
۳٫ حضورِ اندک ناقل کلام در جلسه گفتگو
چنان که از محتوای صوت پیداست، ناقل محترم -حاج علی آقای بهجت- به طور کامل در جلسه حضور نداشته و صرفا هنگام بردن چای این مطلب را شنیده و قبل و بعد آن در جلسه حاضر نبوده است. به جد محتمل است قرائنی در کلام هر یک از امام و آیت الله بهجت وجود داشته که به کلی معنا و مقصود را تغییر میدهد.
۴٫ مخالفت با سیره آیت الله بهجت
برداشت جناب اکبرنژاد از مخالفت آیت الله بهجت با اندیشههای مبارزاتی امام هیچ شاهدی در سیره آیت الله بهجت و بیانات ایشان ندارد بلکه برعکس شواهد متقنی بر نادرستی آن وجود دارد؛
١-۴. حاج علی آقای بهجت نقل میکند: « ایشان به شدّت با انقلاب و براندازی شاه، موافق بود. اغلب هم مورد مشورت امام خمینی بودند. یاد دارم که ایشان در جلسهای به امام پیشنهاد کرد که سریعترین راه برای اینکه موقعیتی برای شیعیان به دست آید تا حکومت سلطنتی شاه را از بین ببرند، این است که ترتیبی داده شود که شاه توسّط محافظان خودش از بین برود و راهی هم پیشنهاد کردند. ایشان معتقد بود تا شاه دیگری بیاید و به این خباثت و قوّت برسد، فرجهای ایجاد میشود و ما باید از این موقعیت استفاده کنیم و کارهایمان را انجام دهیم.
قبل از پیروزی انقلاب، دانشجویی ـ که الان فیزیوتراپ است ـ به من گفت: اگر میتوانی، از آقا بپرس بالاخره شاه پیروز میشود، یا امام خمینی؟ من منتظر فرصت بودم. یک روز بعدازظهر دیدم که آقا در حال وضو گرفتن، خیلی بشّاش است و در این عالم نیست، به گونه ای که متوجّه رفت و آمد ما نمیشود. در این گونه مواقع بود که میشد چیزی از ایشان پرسید و جواب گرفت؛ یعنی تا میخواست از آن عوالم بیرون بیاید و به این جا توجّه کند، در این بین میشد از او پاسخی دریافت کرد، و گرنه وقتی به این عالم میرسید، رازدار بود. ایشان در حال شستن صورت بود که به ایشان گفتم: آقا! بالاخره در این زد و خورد، شاه پیروز میشود یا آقای خمینی؟ ایشان فرمود: «بله؟» سؤالم را تکرار کردم. فرمود: «بله. آن آقای سِدِهی هم گفت که بار دوم، آقای خمینی پیروز میشود، و… » گفتنی است که آقا این طور مسائل را به خود، نسبت نمیداد.» (زمزم عرفان، ص٢۶۶ـ٢۶٧) ».
٢-۴. علی آقای بهجت همچنین نقل میکند: امام قبل از سال ۴٢ در یک سال سیزده بار آمدند و با پدرم جلسه داشتند. در یکی از این جلسات که من بودم امام به مرحوم آیتالله بهجت گفتند فکر میکنید چه باید کنیم؟ ایشان فرمود: «شاه را بزن! شاه را بزن!» [https://bahjat.ir/fa/content/12909]
٣-۴. آقای مسعودی خمینی دربارۀ دیدگاههای سیاسی که ایشان در درس خود مطرح میکردند میگوید: «همواره آقا میفرمودند: از صدر اسلام تا کنون اسلام را از بین بردند. و برخی از اوقات نیز با تعریض به شاه میفرمودند: «اینها خراب کردند؛ دین را دارند از بین میبرند.» همچنین یادم میآید در سال ۴۱ و ۴۲ که امام خمینی مبارزاتش را شروع کرده بود شخصی به ایشان گفت: آقا! شما احتمال نمیدهید که آقای خمینی خیلی تند میرود؟ آقا در جواب فرمودند: «شما احتمال نمیدهید که ایشان خیلی کند دارد میرود!؟» به نظر میرسد مقصود از «کند حرکت کردن» با اینکه امام علیه شاه سخنرانی میکرد این بود که باید اعلام جهاد بدهد». (برگی از دفتر آفتاب، ص١٠٠)
۴-۴. آقای آقاتهرانی نقل میکند: یادم هست بعد از ٢٢ بهمن بود که با ایشان برخورد کردم، فرمودند: «دیروز ظاهراً راهپیمایی خیلی باشکوه بود». گفتم: بله خیلی باعظمت بود و خیلیها آمده بودند. گفتند: فکر میکنی همه اینهایی که آمده بودند آقای خمینی و انقلاب را قبول دارند؟ گفتم نه. بعضیها هم ممکن است قبول نداشته باشند. گفت: پس چرا میآیند؟ من ماندم چه بگویم! فرمودند: «ولایت حاج آقا روح الله اینها را میکشد.» این عین عبارتی است که از ایشان شنیدم. وقتی اراده میکند میگوید بیایید بیرون، طرف بیرون میآید، حتی اگر انقلاب و حتی خود امام را قبول نداشته باشد.[https://bahjat.ir/fa/content/12909]
۵-۴. آیت الله مصباح یزدی میفرمایند: «بنده شهادت میدهم عاملی که باعث شد بنده توجه به این مسائل [سیاسی] پیدا کنم و به عنوان یک وظیفه دنبال این مسائل بروم، سفارش آقای بهجت (ره) بود». [https://eitaa.com/mesbahyazdi_ir/2304]
۶-۴. آیت الله ممدوحی میفرماید: ایشان از پشتیبان های سفت و سخت انقلاب بود و برای انقلاب بسیار دعا می کرد. گاهی دستور العمل هایی به افراد می داد و رفیق امام هم بودند. ایشان به امام ارادت داشت. ایشان به مقام معظم رهبری نامه نوشته بود که: «من همان نظری که به امام دارم به شما هم دارم. (عبد محبوب، ویژهنامه چهارمین سالگرد ارتحال آیت الله بهجت، ص ٢۵).
۵. تعارض با مشی آیت الله بهجت در تعامل با امام و رهبری
آیت الله بهجت بعد از انقلاب همواره پیگیر حوادث متعدد انقلاب و احوالات امام خمینی و رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنهای بودهاند. فرزند ایشان حاج علی آقای بهجت نقل میکند در همان اوایل انقلاب وقتی خبر بستری شدن امام بهدلیل عارضه قلبی به ایشان رسید دیدم ناراحتاند، و مرتب قدم میزنند و فکر میکنند. فردای آن روز وقتی از حرم برگشتند، دیگر حالت ناراحتی دیشب را نداشتند و فرمودند: «خداوند ده سال بر این امت رحم کرد!». [https://eitaa.com/kalame_tv1/240]
آقای مرتضی آقاتهرانی در این باره نقل میکند: «ما در مشهد بودیم که آیتالله مصباح یزدی برای بیعت با آیتالله خامنهای از قم به تهران و از آنجا هم به مشهد آمد. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمود که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم، ولی خدا را شُکر دست خالی نرفتم، چون آیتالله بهجت نامهای چهار صفحهای برای آقا نوشتند. شروع نامه هم اینگونه بود: «بنده انتصاب حضرتعالی را به سِمَت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض میکنم.» سپس رهبر معظم انقلاب به آیتالله مصباح فرموده بود: «تا حالا بسیاری از مردم و مسئولان با من بیعت کردند، ولی هیچکدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه، الّا این نامه که خیالم را راحت کرد؛ چون میدانم که ایشان اصلاً بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمینویسند و صحبت نمیکنند».
همچنین ایشان در ابتدای رهبری آیت الله خامنهای به ایشان فرموده بودند: «الحمدلله شما به مبانی مستحضرید. اگر به آنچه میرسید، طبق موازین عمل کنید، «من» ملتزمم که شما را تنها نگذارند.».
۶. تعارض با بیانات آیت الله بهجت
دیدگاه مورد ادعای آقای اکبر نژاد با بیانات آیت الله بهجت هم سازگار نیست. برخی از این بیانات بدین ترتیب است:
١. آیت الله بهجت در پاسخ به این سؤال که «آیا ایجاد حکومت اسلامی، پیش از ظهور حضرت مهدی عجّلاللّهتعالیفرجهالشریف و برای زمینه سازی حکومت ایشان جایز است؟»
میفرمایند: «اگر بتوانیم این کار را بکنیم واجب است و باید جلو آنهایی که مانع این کار هم هستند را گرفت و آنان را دفع کرد». (گوهرهای حکیمانه، ص١۴٧).
٢. «با اینکه میدانیم نظام مذهبی حق است، با گرفتن رشوهها و اشاعهی اکاذیب و اتهامات برای براندازی آن تلاش میکنیم، تا پست و مقام دیگران نصیب ما گردد!» [در محضر بهجت، ج٣، ص١۶٨].
٣. «از سوی دیگر از زمان مشروطه تاکنون تبلیغ کردند که اسلام قابل اجرا نیست. کفار و استعمارگران در دروغ گفتن و فریبدادن ماهرند و ما در فریبخوردن! …
حتی این مطلب را هم به صراحت گفتند که اسلام برای حکومت، ناقص است. مگر حکومت بنیالعباس پانصد سال طول نکشید؟!» [در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۱۷].
۴. «هرچند مقام علم بالاتر از همه مقامات دنیوی است و مقامات دنیوی در برابر آن ناچیز و ناپایدار است، ولی اگر کسی عقل و ایمان داشته باشد، حتی اگر علم نداشته باشد، میتواند مردم و جامعه را اداره کند؛ به شرط اینکه اگر علم داشت و آگاه بود، به علمش عمل کند، و اگر ندانست، از اهلش سؤال و تقلید کند؛ بنابراین، برای ادارهی تمام جهان کافی است که انسان عاقل و مؤمن و متدین باشد. دیانت و عقل برای ادارهی کرهی زمین کفایت میکند. این مسئله در همهی ادیان جاری است، نه فقط اسلام، بلکه در تمام ادیان، دین و عقل میخواهد». [در محضر بهجت، ج۲، ص۴٣].
۵. «عدّه ای به خدمت آقای بروجردی ـ رحمه اللّه ـ رسیدند و عرض کردند: اگر فرمان دهید، ما می توانیم محمّد رضا پهلوی را از بین ببریم. ایشان فرمودند: «آیا اگر بگویم و شما هم به فرض او را از بین ببرید، و بتوانید به جای او کشور را اداره کنید، آیا شرق و غرب می گذارند آب گوارا از گلویتان پایین برود!؟». بنده علما (نه عملاً) جواب میدهم: در صورت عمل به دستور اسلام، میتوانیم اداره کنیم، منتهی در صورت عمل به تکلیف، نه در صورتی که تشخیص دهیم احکام اسلام ناقص و اجرای آن برخلاف مصالح جامعه است». [در محضر بهجت، ج۲، ص١۶٣-١۶۴]
نکته پایانی:
عدم توجه نسبت به این نکات و طرح چنان ادعای بزرگی اصلا پذیرفتنی نیست. قضاوت پیرامون موافقت یا مخالفت بزرگان حوزه با حرکت سیاسی امام خمینی با استناد به شواهدی به غایت ناکافی بیشتر با رفتارهای سطحی بلاگرهای شبکههای اجتماعی تناسب دارد، نه کسی که داعیهدار کسوت استادی است. اینگونه شتابزده و متهورانه قلمزدن نه با اصول اخلاقی سازگار است و نه اعتباری برای دیگر ادعاهای نویسنده باقی میگذارد.
اکبرنژاد با چه رویی از مراجع دم می زند و دیدگاه ایشان را مغتنم می داند مگر همین اکبرنژاد مراجع و علماء را هجو و تخریب نمی کرد چه شده یاد مراجع افتاده بدبخت فکر کرده با این حرف ها می تواند آقامیری شود