• امروز : یکشنبه - ۴ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
کل اخبار 6317اخبار امروز 0
17
گفتگوی اختصاصی با خانم زینب پاشاپور، همسر شهید و خواهر شهید مدافع حرم؛

مشکل نسل جدید دختران ما این است که قهرمان ندارند/ شخصیت یابی، عامل اصلی گرایش جوانان و نوجوانان به فضای مجازی است

  • کد خبر : 19066
  • 27 تیر 1400 - 14:37
مشکل نسل جدید دختران ما این است که قهرمان ندارند/ شخصیت یابی، عامل اصلی گرایش جوانان و نوجوانان به فضای مجازی است
هدف من و علاقه اصلی خود من، نوشتن از مقاومت و به ویژه زنانی است که در این میدان نقش آفرینی می کنند. همان الگو هایی که نیاز داریم نشان داده شوند تا یک مقدار از آن فضای فانتزی که هالیوود نشان می‌دهد فاصله بگیرند.

خانم زینب پاشاپور، نویسنده کتاب های «بی تو پریشانم» و «عروس یمن»، همسر شهید حجت الاسلام والمسلمین محمد پورهنگ و خواهر شهید اصغر پاشاپور و رتبه ۱۲ کنکور سال ۱۳۸۵، در مصاحبه با پایگاه خبری-تحلیلی صدای حوزه، به سوالات خبرنگار این پایگاه، پاسخ گفت. مشروح این گفتگوی پر نکته خصوصا درباره نقش آفرینی زنان در حوزه فرهنگ، در ادامه از نگاهتان می گذرد:

 

صدای حوزه: در ابتدا لطفا خودتان را معرفی کنید و تحصیلات، سوابق و فعالیت هایی که داشته اید را بیان بفرمایید.

با عرض سلام خدمت شما و مخاطبان گرامیتان؛ من زینب پاشاپور ، متولد سوم مرداد ۱۳۶۷، فارغ التحصیل کارشناسی حقوق از دانشگاه امام صادق و کارشناسی ارشد مطالعات زنان از پژوهشکده زن و خانواده هستم و در حال حاضر دو کتاب چاپ شده دارم. یکی کتاب بی تو پریشانم، زندگی‌نامه داستانی همسرم، شهید مدافع حرم، حجت الاسلام و المسلمین محمد پورهنگ و دیگری کتابی به نام عروس یمن ، زندگینامه خانم فاطمه مومنی و همسرشان که اصالتاً یمنی هستند، که این کتاب در واقع دورنمایی از اتفاقات و تحولات منطقه به خصوص منطقه یمن را روایت می‌کند. هم چنین کتاب‌های دیگری دارم که در دست نگارش است و مهمترین آن ها، کتابی در مورد برادرم، شهید اصغر پاشاپور است.

همچنین عضو هیئت تحریریه ی ماهنامه فکه هستم که بیش از ۲۰ سال است در زمینه ی ادبیات پایداری سابقه فعالیت دارد و عضو گروه تخصصی رویکرد بانوی فرهنگی هستم که در واقع متشکل از جمعی از بانوان نویسنده است.

صدای حوزه: اساساً چه شد که شما به عنوان یک نخبه علمی و باتوجه به رتبه ۱۲ کنکور، سمت رشته ی مطالعات زنان گرایش پیدا کردید و چرا در اولویت فکری و تحصیلی شما قرار گرفت؟

درباره ی اینکه چرا به سمت مطالعات زنان گرایش پیدا کردم، باید بگویم که رشته حقوق، رشته ای بود که من با علاقه و با اراده خودم آن را انتخاب کردم و در ابتدای ورود به این رشته فکر می‌کردم آینده ی تحصیلی من با همین رشته در یکی از گرایش های آن، ادامه پیدا خواهد کرد اما کمی که گذشت، با مسائل زنان بیشتر آشنا شدم و به ویژه با توجه به توصیه ای که مقام معظم رهبری داشتند در مورد اینکه امروزه مسئله ی زنان، مسئله ی بسیار مهمی است و باید متخصصینی پیدا شوند که به این مسئله اشراف داشته باشند و از طرفی موج های فمنیستی – که البته نمی توانم بگویم در کشورمان با آن شدتی که در غرب وجود دارد، با آن مواجه هستیم اما بالاخره در تفکرات غالب جامعه نسبت به زنان بی تأثیر نبوده است – ، این مسائل باعث شد که به این حوزه علاقه پیدا کنم و به سمت این رشته نوپا بروم.

البته رشته ی من مطالعات اسلامی زنان است، نه مطالعاتی که به عنوان مطالعات زنان در دنیا مطرح است و بر جنبش ها و حرکات فمنیستی تمرکز دارد؛ اگر چه ما در این رشته آشنایی کافی با این حرکت ها و جنبش ها و تاریخچه و نقطه عزیمت هر کدام از آنها پیدا می‌کنیم، ولی چیزی فراتر از اینها، اینکه ماهیت این جنبش ها چیست و چقدر خواسته های این جنبش ها قابلیت تطبیق با وضعیت جامعه ما دارد، همه اینها باعث علاقه و کشش من به این سمت شد و فهمیدم که خلأیی وجود دارد که باید پر شود و چه بسا آن پشتوانه حقوقی به من کمک کند که مطالعات زنان را دقیق‌تر و عمیق‌تر بخوانم. بسیاری از متفکرین رشته ی مطالعات زنان، حقوقدانانی بوده اند که وارد این حوزه شده‌اند، بنابراین خواندن حقوق با مطالعات زنان منافاتی نداشت اما مطالعات زنان در سطح ارشد از موضوع حقوق متفاوت می‌شد.

 

صدای حوزه: در وضعیت موجود، هندسه ای که از مسائل زنان جامعه ی ما ترسیم می کنید چگونه است؟ به نظر شما مهم ترین محور ها و آسیب هایی که زنان و دختران کشور ما را تهدید می کند چه مواردی هستند و کدام یک دارای اولویت است که مسئولین و مراجع مربوطه باید بر روی آن تمرکز بیش تری کنند؟

در مورد مسئله روز و دغدغه اصلی زنان که نوعاً زنان با آن درگیر هستند و خیلی از شبهات شاید از آنجا ریشه می گیرد، فکر می‌کنم دورنمایی است که حرکت ها و جنبش‌های فمنیستی برای زنان جامعه های دیگر می سازند که شبیه سرابی است که کم و کاستی هایی دارد و در جامعه ما به واسطه خوانش نادرستی که بعضا از اسلام شده است بیشتر خودش را نشان دهد. ما یک اسلام عزیز داریم که جایگاهی متعالی را برای زن به نمایش می‌گذارد ولی خوب این جایگاهی که اسلام برای زنان در نظر گرفته است، که می‌تواند به عنوان یک عضو مترقی ، هم به وظایف فردی شان رسیدگی کنند و هم به صورت موفق در جامعه حضور داشته باشند، به خاطر کم کاری هایی که خواسته یا ناخواسته در این راه شده است یا معرفی نکردن الگوهای درست و آن خلأها، باعث شده است این سراب خودش را واقعی تر نشان دهد.

این باعث شده است که نه تنها زنان، بلکه خیلی از خانواده ها از خاستگاه اصلی خودشان فاصله بگیرند و این طور تصور کنند که الگویی که غرب دارد از زن ارائه می دهد آن ها را به سعادت شان بیشتر نزدیک می کند و الگویی تمام تر و کامل تر است، در صورتی که وقتی ما از درون خود این مفاهیم به آنها نگاه می کنیم اینها در واقع سعی می کنند که آدم ها را دور از آنچه که هدف خلقت آنها بوده است نگه دارند و نوعی جهل مرکب نسبت به جایگاهی که حقیقتا باید داشته باشند، به آنها بدهند. الگویی که غرب ارائه می کند حقیقتاً الگوی جذابی است که در سایه کم کاری ما خیلی هم جذاب تر دیده می‌شود و با ابزارهای مختلفی که دارد و آن سلطه علمی ای که دارد ، باعث شده است که سرابی را به زنان نشان دهند که فکر کنند الگوی درست و صلاح و صواب آن است و از فرهنگ عمیق شان فاصله بگیرند، بدون اینکه بسیاری از آنها نسبت به جایگاه اسلام برای زنان، اشراف و اطلاع داشته باشند. من فکر می‌کنم همه در این مسئله مقصر هستند و اگر بخواهیم واکاوی کنیم، هرکس به نوعی مسئول است، علما و مسئولین هرکدام به اندازه ی خود مسئول هستند. این کم کاری های ما و پرکاری های جبهه مقابل باعث شده است که این خلأ و فاصله با این الگوی نادرست خود را پر کند.

یک نکته دیگر اینکه اگر زنی احساس کند که دوست دارد موفق باشد، با الگویی که به او داده شده است فکر می‌کند که نمی‌تواند یک زن کامل باشد، چرا که یا باید به خانواده، به وظایف همسری و مادری خود بپردازد و از طرفی اگر بخواهد در زمینه اجتماعی موفق باشد باید حیطه شخصی و خانوادگی خود را رها کند. آن تصویری هم که ارائه شده است به عنوان یک زن موفق، تصویری است که عرصه ی خانوادگی و خصوصی را از عرصه عمومی و اجتماعی جدا می کند و این طور القاء می کند که زن موفق، باید بین خودش و موفقیتش یا خانواده اش یکی را انتخاب کند و این دو با هم قابل جمع نیستند که این امر تبعاتی مانند کاهش آمار ازدواج و کاهش فرزندآوری را دارد، چون همه اینها به عنوان مانع شناخته می‌شود؛ در صورتی که در الگوی اسلامی در واقع همه اینها پله های پیشرفت زن هستند که متاسفانه خیلی درست و دقیق برای زنان جامعه‌ی ما بازنمایی نشده اند .

 

صدای حوزه: چطور می شود که امروزه در مناسبات مختلف سیاسی و… از زن به عنوان ابزار، سوء استفاده می شود؟ از نگاه شما آیا این مسئله مختص جامعه ی ماست یا در فضای بین الملل نیز وجود دارد؟ آیا این تحلیل را قبول دارید که در این زمینه غرب دچار یک افراط و ما دچار تفریط هستیم؟

درباره نگاه ابزاری به زن اگر بخواهیم بی پرده و صریح صحبت کنیم باید بگویم که استفاده ابزاری از زنان مختص به جامعه ما و زمان ما و کشور ما نیست، در خود جوامع غربی تحقیقات و اسنادی وجود دارد مبنی بر استفاده از جذابیت های زنان، برای قلقلک دادن خریداران یک کالا یا جلب توجه برای اینکه محصولی اعم از مادی، معنوی و فرهنگی به فروش برسد. خود جوامع غربی با وجود اینکه قید و بند و آن محدودیت ها را ندارند و روابط آزادانه تری دارند و حتی زن به عنوان یک کالا هم شناخته نمی شود – چرا که خیلی در دسترس و در معرض است و خیلی رسیدن به جذابیت های زنانه سهل‌الوصول است – ، در همان جامعه هم باز از جذابیت های زنانه در امر تبلیغات استفاده می شود. البته خواسته یا ناخواسته خود زنان هم به این مسئله دامن زده اند که در فضای رقابتی که پیش آمده است، از یکدیگر پیشی بگیرند.

ما باید این را بپذیریم که این فرهنگ کم‌کم به جامعه ما هم رسوخ پیدا کرده است و ما یا از روی غفلت یا از روی الگوپذیری عامدانه، به این مسئله روی آورده ایم که ما هم از زنان استفاده ابزاری کنیم. حضور زنان هر روز در بیلبورد هایی که در سطح شهر مشاهده می شود، دارد بیشتر می شود؛ از بی ربط ترین کالاها تا مرتبط ترین کالاها در تبلیغات مختلف تلویزیون و صفحات فضای مجازی، از زن و جذابیت های زنانه استفاده می شود. شاید خود این، یک جور نادیده گرفتن حقوق زنان و حتی نادیده گرفتن بعد انسانی آنان است، چون ما او را تبدیل به یک ابزاری کرده ایم برای اینکه به مخاطب تحمیل کنیم به خاطر آن جذابیت های زنانه، بپذیرد که این کالا، کالایی است که مورد نیاز او است و کیفیت دارد. در جامعه ما متاسفانه چند سالی است که باعث شده است برای مقاصد سیاسی به ویژه در ایام خاص، زمان انتخابات یا روز ۲۲ بهمن، برای مقاصد خاص، مقداری کوتاه می آییم و خیلی چیزهایی که جزء اصول دین و جزء قانون کشور ما نیست را مباح می دانیم.

متاسفانه ما شاهد آن هستیم که آن نگاه ابزاری که در غرب است در جامعه اسلامی ما هم به صورت دیگری نمایان می شود؛ نمی‌خواهم بگویم که آنها دچار افراط هستند و ما دچار تفریط، هر کس بنا بر مقصد خود و بنا بر هدف خود و آن منفعتی که دارد به نوعی از زنان استفاده می کند اگرچه ما از جذابیت های زنان شبیه به غرب استفاده نمی کنیم و آن را به نمایش در نمی آوریم، اما باز هم متاسفانه برای مقاصد سیاسی و تشویق مردم به مشارکت، از چیزی استفاده می کنیم که بزرگان دین، ما را نهی کرده اند. من بارها و بارها شنیده ام که برای هدف مقدس باید از وسیله مقدس استفاده شود ولی در سال های اخیر حتی در فضای مجازی آنچه دیده می شود و حتی باعث تمسخر می‌شود، این است که ما داریم چیزی را تبلیغ می‌کنیم که زیاد به آن اعتقاد نداریم و فکر می‌کنم از این بابت هم ما دچار ضعف هستیم، چون باز هم مقاصد اقتصادی و سیاسی آنقدر برای ما پررنگ هستند و اهمیت پیدا کرده اند که ما راه درست تبلیغ را گم کرده ایم.

هلیا

صدای حوزه: به عنوان یک مسئله ی امروزی، ریشه ی پدیده هایی مانند هلیا را چطور تحلیل می کنید؟ آیا این مسائل وارداتی و استثنا است؟ آیا در چنین پدیده هایی یا پدیده ای مانند مائده هژبری، برخورد قانونی کافی است و مشکل را حل می کند یا راه کارهای پیشینی در این طور مسائل وجود دارد؟

درباره پدیده هلیا من معتقد هستم که این یک امر استثنایی نیست بلکه چیزی است که دارد در بطن جامعه اتفاق می‌افتد، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم و چه قبول کنیم و چه قبول نکنیم بخشی از جامعه دارد به این سمت گرایش پیدا می‌کند و دلایل مختلف روانشناختی و جامعه شناختی و دلایل مرتبط به زنان را دارد. من فکر می‌کنم اولاً ما الگویی درست از یک زن موفق مسلمان ارائه نداده ایم؛ بارها گفته ایم اما چیزی ارائه و نمایش نداده ایم. اما از آن طرف یک الگوی کج و معوجِ ناقص، تحویل زنان داده‌ایم؛ زنی که زنانگی ندارد، نباید مادر باشد، نباید همسر باشد، نباید احساسات زنانه داشته باشد و باید آنها را سرکوب کند. من فکر می‌کنم مشکل این نسل از دختران و زنان این است که قهرمان ندارند و قهرمان هایی را به عنوان الگوی خودشان قرار داده اند که قهرمانهای واقعی نیستند، از خودشان و فرهنگشان فاصله دارند و وقتی سعی می‌کنند شبیه آنها بشوند، در واقع به سمت الگوهای مردانه می روند و به یکباره پدیده‌هایی مانند هلیا یا مانند خانم هژبری پیش می آید.

برخی فیلم ها اخیرا ساخته شده است که افکار کاملاً فمنیستی دارد و سعی می کند که زنان را از زنانگی دور کند و قصد دارد با پررنگ کردن نقش زنان، قهرمان سازی کند. فیلم هایی مانند مالفیسنت ، کروئلا ، بیوه سیاه، فیلم هایی که دارد به دختران نمایش می دهد که قوی تر باشند و این قوی تر بودن لازمه اش این است که زن نباشند. همان حرفی که فمنیستها می زنند که زن، جنس دوم است و چرا باید از مرد الگو ارائه داده شود؛ اما در واقع دارند همان الگوی مردانه را بدون اینکه خودشان بدانند، ارائه می دهند و نوجوان هایی که قطعاً اینها از نظر خانوادگی و فرهنگی دچار خلأ هستند به این قهرمان ها روی می آورند.

من فکر می کنم که یکی از علت های مهم گرایش جوان ها و نوجوان ها به فضاهای مجازی به خصوص اینستاگرام این است که این فضاها، به آنها یک شخصیت جدید مجازی می دهد و کوچکترین حرف و عملی که انجام می دهند، هزاران لایک می خورد و شنیده و دیده می‌شود و شخصیت جدیدی کسب می‌کنند که این یک اتفاق خوشایند برای آنها است. انسان ها نیاز دارند که دیده و شنیده شوند اگر در فضای واقعی چنین اتفاقی بیفتد، که چه بهتر، اما اگر نشد، نوجوان نیاز دارد که حرفش را کسی بشنود و او را جدی بگیرند و وقتی در فضای مجازی این اتفاق می افتد، سعی می کند با قاعده فضای مجازی عمل کند و بر اساس آن فضایی که وجود دارد، در آن زمین بازی کند و رفتاری انجام دهد که مخاطب فضای مجازی می‌پسندد؛ حالا این رفتار اگرچه در فضای حقیقی یک چیز عجیب و غریب و خیلی دور به نظر می‌رسد اما در فضای مجازی پذیرفته است و این فرد خودش را اثبات می‌کند.

من فکر می‌کنم که پدیده هلیا، استثنا نیست و دارد اتفاق می‌افتد و فضای مجازی ابزاری است برای دیده شدن هلیاهایی که شاید حرفشان دیده نشده و شاید جدی گرفته نشده اند و خود ماها نخواستیم آنها را ببینیم و نخواستیم عضوی از جامعه ما باشند. خود آن آدمها هم نیاز داشتند که بیشتر دیده شوند و من فکر می کنم قطعاً برخورد قضایی، آخرین راهکار است و مراحل پیش تر و مهم تری وجود دارد. حضرت آقا بسیار گفته اند که فضای مجازی باید مدیریت شود. فضای مجازی و فضاهایی از این دست، وارداتی هستند و ساخته و پرداخته ما نیستند اما ما می‌توانیم در این زمین بازی، طوری بازی کنیم که همه چیز به نفع ما تمام شود. ما از این فضا و از این ظرفیت غافل هستیم، خیلی برای من عجیب است که برخی دوستان می‌گویند ما به این فضا وارد نمی شویم چون این فضا، فضای ما نیست و ما را دور میکند. کدام سربازی است که از میدان جنگ فرار کند با این عنوان که این میدان، میدان ما نیست؟ قطعاً بازگذاشتن این فضا، کمک کردن به دشمن است. باید مجهز شویم و وارد این فضا شویم و فرهنگ خودمان را وارد کنیم، فرهنگی که خیلی ها دوست دارند ما از آن فاصله بگیریم و خودمان هم خیلی به آن کم لطفی کرده ایم.

 

صدای حوزه: به عنوان یک نویسنده ی با دغدغه در زمینه ی شهدا و با عنایت به این که خود شما همسر و خواهر شهید هستید، دلیل رغبت شما به کنشگری در زمینه ی نویسندگی با موضوع شهدا چیست؟ آیا این مسئله ناظر بر مسائل روز است یا صرفا یک ادای دین به شهدا و دغدغه ی شخصی است؟ آیا چنین قلم زدن هایی می تواند هلیاهای امروز را به قله ی هویت برساند تا شاهد چنین پیامدهایی نباشیم؟

در خصوص نوشتن درباره شهدا باید بگویم که ورود من به صورت جدی در عرصه نویسندگی با شهدا بود و رزقی بود که خداوند آن را نصیب من کرد و مفتخرم که برای شهدا قلم می‌زنم، اما ادامه مسیرم، صرفاً و منحصراً با شهدا نیست، اگرچه به نظرم برکت قلم، از خون شهید است. یکی از هدف ها و انگیزه های من در نوشتن از شهدا این است که شهدا را خیلی زمینی و دست یافتنی معرفی کنم، آنطور که واقعاً بوده اند. به دور از آن فضایی که در سال‌های دفاع مقدس و پس از آن سعی کردند که شهدا را خیلی دست نیافتنی نشان دهند، من سعی کردم آن طور که شهید هست او را دست یافتنی نشان دهم و همان طور که شهید هم مثل همه مردم مشکلات داشته و زندگی کرده، برخی از آنها، گذشته خیلی روشنی هم نداشتند، اما به یک آینده روشن رسیدند.

از شهدا مینویسم از این بابت که مخاطبانی که آن را می خوانند، خودشان را به جای آن شهید بگذارند، هم ذات پنداری کنند و بدادند که اگر بخواهند، می‌توانند و می شود این اتفاق بیفتد. سعی کردم برای شهدا بنویسم و با مخاطبانی که این آثار را خوانده‌اند، ارتباطم را قطع نکنم و ببینم که چه اثری گذاشته است. آیا به قول شما آن هلیا ها، ذهنشان قلقلک داده شده است یا نه و دیدم که بله؛ کمابیش می تواند اثرگذار باشد. وقتی کسی می بیند که آدمی که در کنارش داشته زندگی میکرده و شبیه او بوده، با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کرده، هر از گاهی، گناهی مرتکب می شده و توبه می کرده، می بیند که شهادت، چیز دست نیافتنی نیست و اگر آنها هم بخواهند می‌تواند تغییر کنند. یکی از انگیزه های اصلی این بوده و فکر می کنم تا حدودی توانسته تاثیر بگذارد اگرچه فعلا خیلی کم است و کار کوچکی است.

اما هدف من و علاقه اصلی خود من از نوشتن از مقاومت و به ویژه زنانی است که در این میدان نقش آفرینی می کنند. همان الگو هایی که نیاز داریم نشان داده شوند تا یک مقدار از آن فضای فانتزی که هالیوود نشان می‌دهد فاصله بگیرند و ببینند که الگوهایی وجود دارد، زنانی شبیه خودشان و هم سن و سال خودشان وجود دارد که واقعا قهرمان اند؛ مادر بودند، همسر بودند، از نظر اجتماعی هم، نخبگان و قهرمانان جامعه خودشان به حساب می آمدند و این مادری و همسری مانعی سر راهشان نبوده است.

کتابی که درباره یمن نوشتم، قهرمان آن زنی بود که سن و سال زیادی نداشت اما وارد فضای مقاومت و جهاد شد و در واقع با این مفاهیم بزرگ شد و یک قهرمان شد و دوست دارم که باز هم از این الگوهای زنانه بنویسم و معرفی کنم و بگویم که دست ما خالی نیست، اگرچه ما تا الان کوتاهی کردیم و نمایش ندادیم. اتفاقاً آخرین مطلبی که در ماهنامه فکه نوشتم، درباره یکی از زنان بوسنی است که مورد ستم و تجاوز قرار گرفت اما ایستادگی کرد به خاطر مذهبش، به خاطر فرزندانش و همسرش ونهایتاً راه نجات خودش و خانواده اش را پیدا کرد. این زنان دور و بر ما کم نیستند اگرچه گمنام و ناشناخته هستند اما دوست دارم از آنها بگویم و در کنار گفتن از شهدا، شهدایی که واقعاً قهرمانان اصلی هر ملتی هستند، دوست دارم از این قهرمان ها هم بگویم، از الگوهایی که به آنها پرداخته نشده است. احساس می کنم در این زمینه رسالتی وجود دارد که باید گفته شود، نشان داده شود، نمایش داده شود و ان شاالله تاثیر خودش را بگذارد.

صدای حوزه: به نظر شما بانوان جامعه چطور می توانند در عرصه فرهنگی مانند نویسندگی و رمان نویسی و… کنشگر باشند به طوری که هم حقوق آنها رعایت شود و هم در میدان بودنشان با حفظ هویت واقعی آنها تحقق پیدا کند؟ خودتان چگونه عمل کرده اید؟

در عرصه کنشگری اجتماعی بانوان، من تصورم این است که زنان، خود را دست کم می‌گیرند و به قابلیت‌ها و توانمندی‌های خود اشراف ندارند. خانم‌های شاغلی را دیده ام که دغدغه بزرگ کردن فرزندانشان را دارند و مدام فکر شان این است که کاش من شاغل نبودم و در مسئله خانواده داری و تربیت فرزند تمرکز می کردم. در مقابل زنان خانه‌داری هستند که مدام فکر می کنند که اگر حضور اجتماعی داشتند و شاغل می بودند، خیلی موفق تر می‌شدند. ولی من فکر می‌کنم که طبق فرمایش حضرت آقا، اگر هر کس هر جایی که هست آنجا و آن وظیفه و مسئولیتش را مرکز کره زمین بداند و مرکز دنیا تصور کند، فکر می کنم که بهترین عمل را می تواند داشته باشند.

کسی که خانه دار است اگر اینطور فکر کند که  تربیت نسل و انسان سازی او در واقع مهم‌ترین رسالت است، قطعاً آن را به بهترین شکل، به سرانجام می‌رساند و کسی مانند حاج قاسم را تحویل جامعه می دهد و کسی که شاغل است و فضای اجتماعی را انتخاب کرده است در کنار همسری و مادری، اگر این را به نحو احسن انجام دهد، قطعاً بسیاری از فساد هایی که در محیط های اداری شاهد هستیم، برطرف می‌شود.

من فکر می‌کنم بسیاری از خانم‌ها اشراف ندارند و خود را دست کم می‌گیرند و فکر می‌کنند که حضور اجتماعی، حضور فیزیکی در اجتماع است و نمی دانند که تاثیرگذاری لزوماً به معنای حضور فیزیکی نیست و از طرفی اگر در جامعه حضور دارند، حضورشان در جامعه را خودشان را مهم بدانند و در واقع واقف باشند به تاثیری که دارند. در عرصه نویسندگی، به ویژه عرصه ای که خودم در آن حضور دارم، در گروه باغ انار ، کلاسی دارم و به شاگردانم توصیه می‌کنم که وقتی قلم به دست می گیرید، برای چیزی بنویسید که ارزش دارد؛ به مخاطب خود احترام بگذارید و بدانید که هر کلمه ای که می نویسید، قرار است اتفاق بیفتد. آیا قرار است تأثیر بگذارد؟ مخاطب می خواهد از آن چه درسی بگیرد؟

اگر اینطور فکر کنیم، هر یک خطی که نوشته می شود، با بالاترین کیفیت و بالاترین تأثیر نوشته می شود. توصیه من این است و خودم این طور عمل می کنم، سعی می کنم برای نوشتن سوژه های ارزشمند انتخاب کنم، سوژه‌هایی که مقدس هستند. در واقع وقت و ذهن و زمان مخاطب را امانتی می دانم که قرار است با نوشته من پر شود و توسل می کنم به ائمه اطهار و سعی می کنم زیر نظر آنها و با عنایت آنها بنویسم و فکر می‌کنم که اگر انسان وصل باشد به این دریا، از برکت آن دریا آثارش هم خواندنی تر می شود. چون در سایه آنها بودم این عنایت را دیده‌ام و فکر می‌کنم که ما زنان توانمندی داریم که خودشان را باور ندارند، به ویژه به عنوان همسر شهید، همسران شهدایی را می شناسم که فکر می کنند با شهادت همسرشان، رسالتشان تمام شد؛ اما نمی دانند که رسالت اصلی آنها و کار اصلی آنها تازه شروع شده است و آن پرچمی که همسرشان بلند کرده است قرار است اینها آنرا پرچم داری کنند و به اهتزاز در بیاورند و با حرکتی که می کنند، مانند کاری که حضرت زینب کرد را انجام دهند. ما بهترین الگو را داریم و از آن غافلیم، در واقع قیام امام حسین را حضرت زینب بود که به همه نشان داد. من سعی کردم خودم این کار را انجام دهم و جهادی که همسرم و برادرم شروع کردند را در قالب کتاب، نوشته و به همه نشان دهم.

عزتی که خدا به من داده به عنوان کسی که به شهدا منسوب هستم، باید از آن استفاده کنم و چیزهای ارزشمند را بنویسم که دیده نشده اند و نیاز است. به ویژه نوشتن از زنان مقاومت، زنان محور مقاومت و در این زمینه امیدم به خداست و دوست دارم که بیشتر فعالیت داشته باشم و در کنار آن وظیفه اصلی تربیت فرزندان که در واقع امانت اصلی آنها هستند. یکی از مشاغلی که فکر می کنم خیلی با روحیات و طبیعت و سرشت و فطرت زنانه سازگار است، همین نویسندگی است که بیشترین تاثیر را دارد. در واقع بدون اینکه انسان حضور فیزیکی در جامعه داشته باشد می‌تواند با یک کتاب کلی از انسان‌ها را از مسیری که دور شده‌اند نجات دهد و آنها را دوباره وارد مسیر کند.

یک دلیل اصلی من برای کنشگری زنان و اینکه چرا من به این سمت و سو گرایش پیدا کردم این است که ما در این سالها به خصوص در حوزه مسائل بانوان، خیلی دست به عصا حرکت کردیم و حرکت های ما بیشتر جنبه دفاعی داشته است. منتظر بودیم که دشمن یک عملی داشته باشد و ما یک عکس العملی نسبت به عمل دشمن انجام بدهیم. ولی به خصوص در این سال‌های اخیر با صحبت‌هایی که مقام معظم رهبری داشتند به ویژه خطاب به خانواده‌های شهدا و همسران شهدا این بوده است که الان ما می‌توانیم تهاجمی وارد شویم و پشتوانه قوی در این زمینه داریم. در حال حاضر جای دفاع نیست و ما باید سعی کنیم در این میدان برنده باشیم، چرا که هر یک ساعت برای ما بسیار ارزشمند است و هر قدمی که برمی داریم بسیار دیر است و از این بابت بیشتر احساس تکلیف کردم و دوست دارم نسبت به صرف یک همسر شهید یا یک خواهر شهید بودن، فعالیتهای بیشتر و اثرگذارتری داشته باشم.

صدای حوزه: بعنوان همسر شهید و خواهر شهید، در صورت امکان، نکته و خاطره ای خاص از این دو شهید بزرگوار هم نقل بفرمایید چرا که با توجه به نوع شهادت خاص این دو قهرمان مدافع حرم، نکات ویژه ای حتما برای گفتن وجود دارد.

این دو شهید نامشان با هم گره خورده است. قبل از ازدواج بنده و این وصلت خانوادگی، برادرم و همسرم سابقه دوستی طولانی مدتی داشته اند و دوران جوانی شان را با هم گذرانده اند و با هم بزرگ شده اند. ما بارها شنیده ایم که هر کس شبیه رفیقش می‌شود و می توان آدم‌ها را از رفیق هایشان شناخت و این دو نفر بسیار شبیه هم بودند، شبیه هم فکر می‌کردند و عمل می‌کردند و در بزنگاه ها شبیه هم انتخاب می‌کردند و در واقع سرنوشت شان هم شبیه هم گره خورد و شبیه هم شده بودند.

این دو شهید بزرگوار ویژگی های مشترک زیادی دارند، ولایت پذیری، خواندن حرف مقام معظم رهبری حتی قبل از آنکه به زبانشان بیاید، انتخاب درستی که داشتند، آن غیرتی که نه تنها غیرت دینی بود بلکه غیرت انسانی بود که قبول نمیکرد روی خاکی راحت و آسوده نفس بکشند که روی همین خاک دارد به عده‌ای فارغ از اینکه آنها مسلمان هستند یا نه، بلکه به این خاطر که انسان‌های مظلومی هستند و دارد به آنها ظلم می‌شود و از آن مهم‌تر و بزرگ‌تر و ارزشمندتر، حرمی بود که اجازه ندادند مجدداً به آن تعرض شود. خیلی خاطره دارم، از سال‌های قبل از ازدواج ما این دو بزرگوار با هم بوده اند، از حضورشان در ایام فتنه خاطره دارم.

یک چیزی را در خاطر دارم که برادرم جمله ی ارزشمندی را به من گفت که من تعبیر این صحبت را درباره خودشان به چشم دیدم. آن هم این بود که در ایام سال دومی که مأموریت همسرم تمدید شده بود و رفتیم پیش ایشان، قبل از آن ایام مسمومیتی که باعث شهادت همسرم شد، برادرم برای من پیامی فرستاد. برادرم هم پنج سال در سوریه بودند و در آن دو ماهی که کنار همسرم بودم و برخی روزها می توانستم ایشان را ببینم، برادرم یک پیام فرستادند که اگر کاری را برای خدا انجام بدهیم و آن را زیر خروارها خاک دفن کنیم، چون آن کار برای خدا انجام شده است، خداوند آن را از زیر خاک بیرون می‌کشد و شبیه خورشید به همه نشان می دهد. من آن پیام را خواندم و به فراخور آن وضعیتی که داشتیم، یک درک ساده و سطحی از آن داشتم. ولی وقتی که شهادت خود ایشان رقم خورد، دقیقاً یک ماه بعد از سردارسلیمانی و آن وابستگی و دلبستگی که ایشان به فرمانده شان داشتند، به همان واسطه برای همه مشخص شد، به واسطه محبتی که خداوند در دل آدمها انداخته بود.

تعبیر این آیه که خدا اگر بخواهد میتواند محبت هر آدمی را در دل بندگان بیندازد، به واسطه محبت سردار سلیمانی محبت ایشان هم به عنوان یار سردار سلیمانی و سرباز سردار سلیمانی با آن عبارت ساده آقا اصغر در دل ها افتاد و آن خورشیدی که می‌گفتند را من توانستم با چشم ببینم و درسی که من از این دو شهید دیدم و برای همه زندگیم کفایت می‌کند، واقعاً همین است که اگر مخلصانه به چیزی دل ببندی، خدا تو را و زندگی و عاقبتت را به نزدیک ترین حالت ممکن به محبوبت قرار می دهد. مگر در روایت هایمان نداریم که «هل الدین الا الحب؟»؛ دوستی در مورد هر کدام از این دو شهید بزرگوار به یک صورت خودش را نشان داد.

همسر من خیلی امام رضایی بود، در عین اینکه به همه ائمه به خصوص حضرت زهرا و امام زمان علیهما السلام عنایت زیادی داشت، یک ارتباط خاص و دلی ویژه نسبت به امام رضا داشتند و به تعبیر خودشان، خودشان را در دریای محبت امام رضا غرق کرده بودند و سرنوشت شان دقیقاً مثل امام رضا و امام حسن علیهما السلام بود که مسمومیت منجر به شهادت ایشان شد. اما برادرم یک ارتباط دلی و نزدیک با حضرت زهرا داشتند و دقیقاً شبیه پسران حضرت زهرا، شبیه امام حسین و حضرت عباس به شهادت رسیدند و واقعاً آن جمله که هرکس شبیه آن چیزی می‌شود که دوستش دارد، درباره این دو بزرگوار با شهادتشان به زیباترین شکل ممکن تعبیر شد.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=19066

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.