به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، الهه دهقانی در کانال ایتای روزنگار نوشت:
چندروزی است که مرغ دلم، بالبال میزند. خودش را به این در و آن در میکوبد تا شاید راهی برای پرگشودن به سمت پیادهروی اربعین بیابد. بیقرار و ناآرام است. فکر و ذکرش قدم زدن در جادهی عشق و رسیدن به وصال محبوب است.
باخود میگوید، یعنی میشود دوباره پا در حریم یار بگذارم. چای تلخ عراقی بنوشم و مزهی مهماننوازی ساده و سخاوتمندانهی شیعیان عراقی را بچشم. آنان که بیهیچ مزد و منتی، فقط به عشق مولایشان حسین(ع)، تمام دارئیشان را در سبد اخلاص میگذارند و پیشکش زائران اباعبدلله (ع) میکنند.
آیا میشود، دوباره در آن بیابان بی آب و علف، رنگ سبز برادری و الفت را نظاره کرد؟ صوت “ماءالبارد” و صورت آفتابسوختهی کودکان عراقی را که با لبخندشان زائران را مهمان آب خنک، میکنند، دید؟ آتش صبحگاهی و دیگ شوربا که با نوای “شُربَه، شُربَه” تو را به نوشیدنش دعوت میکنند.
زنان عراقی که با یک جفت دمپایی پلاستیکی بر پا و بقچهای بر روی سرشان، دست کودکان خود را که از سرتا پا لباس مشکی برتنشان کردهاند، گرفتهاند و قدم زدن در مسیر عاشقی حسین(ع) را به آنان میاموزند.
زنان و دختران عربی که کپسول گاز را بر دوش میگذارند تا تنور نانوایی را روشن کنند و غروب بعد از اتمام پخت نان، کارشان را با نوحهخوانی و عزداری اباعبدالله (ع) پایان میدهند؛ همانها شبهنگام، با نانهای تازهی دستپخت خودشان و غذایی که تنها با سیبزمینی و پیاز و کمی ادویه پخته شده ، اما طعم لذیدترین فستفودها را دارد، میزبان مسافران راه هستند. هنوز خستگی پخت نان از تنشان بیرون نرفته است که لباس زائران را از آنها گرفته و شستشو میدهند.
سرزمین عجیبی است و مردمانی عجیبتر، شبیه افسانههاست!. چقدر چشمنواز و شورانگیز است. اری، دلیل تمنای دل، تماشای این همه دلدادگی است.
اللهم الرزقنا کربلا