به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه، احمدحسین شریفی در کانال ایتای نویسندگان حوزوی نوشت:
مولوی در مثنوی دفتر ششم با بیان نمونهها و مصادیقی عینی نشان میدهد که عامل بسیاری از پیشرفتها و فعالیتهای پیشبرنده آدمیان، «ترس» و «حرص» و سایر رذایل اخلاقی است!
ابتدا میگوید قصد اولی و اصلی پادشاهان و حاکمان از توسعه صنعت وسایل جنگی و حمل و نقل دریایی خدمت به مردم و تأمین وسایل امنیت و آسایش آنان نیست، بلکه کشورگشایی و یا تأمین امنیت ملک و حکومت خود و استقرار و برقراری پادشاهی خویشتن است. اما ناخواسته امنیت و رفاه مردم هم تأمین شده و گشایشهای اقتصادی و اجتماعی هم ایجاد میشود:
پادشاهی را خدا کشتی کند
تا به حرص خویش بر صفها زند
قصد شه آن نه که خلق آمِن شوند
قصدش آنک ملک گردد پایبند
در نمونهای دیگر میگوید قصد اصلی چارپایی که «خراس» آسیاب را میچرخاند، روغنگیری یا آبکشی از چاه نیست، بلکه او صرفاً دنبال رهایی از درد و رنج ناشی از تازیانه و زخمی است که صاحبش بر پشت یا گردن او وارد میکند؛ اما ناخواسته منافع دیگران را هم تأمین میکند یعنی آب را از چاه میکشد یا روغن را از کنجد میگیرد و امثال آن:
آن خراسی میدود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دم مناص
قصد او آن نه که آبی بر کشد
یا که کنجد را بدان روغن کند
خدای متعال ترس از درد و رنج زخم و تازیانه را در دل چارپایان نهاده است تا آنان از ترسِ درد به حرکت درآیند و در سایه حرکت آنها مصالح مردمان هم تأمین شود. یک گاو هرگز به قصد حرکت دادن و نقل و انتقال ارابه و وسایلی که بر پشت او گذاشته شده است حرکت نمیکند، او از بیم زخم صاحبش، میدود و حرکت میکند اما مصالح مردم هم در سایه این بیم و ترس گاوان تأمین میشود:
گاو بشتابد ز بیم زخم سخت
نه برای بردن گردون و رخت
لیک دادش حق چنین خوف وجع
تا مصالح حاصل آید در تبع
و درباره فعالیتهای اقتصادی مردمان هم سخنی شبیه پارهای از اقتصاددانان لیبرال مثل برنارد ماندویل و آدام اسمیت و فردریک هایک میگوید و آن اینکه هر کسی دنبال سود شخصی خودش است اما حاصل جمع همین سودجوییهای شخصی تکتک افراد رونق اقتصادی جامعه و تأمین منافع فقرا و مستمندان است!:
همچنان هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
به طور کلی جهانبینی مولوی به این شکل است که ستون اصلاح این جهان را ترس نهفته در جان جانداران اعم از چرندگان و درندگان و پرندگان و آدمیان میداند و میگوید:
هر یکی بر درد جوید مرهمی
در تبع قائم شده زین عالمی
حق ستون این جهان از ترس ساخت
هر یکی از ترس جان در کار باخت
حمد ایزد را که ترسی را چنین
کرد او معمار و اصلاح زمین
و البته مولوی مثل همه موارد دیگر، از این واقعیت جهانشناختی و انسانشناختی نیز یک نتیجه اخلاقی هم میگیرد و آن اینکه آدمیان هم اگر میخواهند پیشرفت معنوی و روحی داشته باشند باید از ترس نهادینه در وجود خود پلی برای پیشرفت و تعالی معنوی بسازند:
این همه ترسندهاند از نیک و بد
هیچ ترسنده نترسد خود ز خود
هیچ وهمی بیحقیقت کی بود
هیچ قلبی بیصحیحی کی رود
آن حکیمک وهم خواند ترس را
فهم کژ کردست او این درس را