به گزارش صدای حوزه، گفتگوی یک ساعته و نیمهمان که به پایان رسید، در لابهلای گپ و گفت خودمانی خارج از گفتگو، خندید و گفت «اخبار تلویزیون را من و کامران نجفزاده نابود کردیم!» از شعرخوانی در لابهلای اخبار رسمی مثال آورد و منظورش همان سبک و سیاقی بود که با نسل تازه گویندگان اخبار، در مقطعی ساختار خبرهای رسمی را بهطور کل برهم ریخت و قالب خشک سابق را زیرورو کرد. شعر، قصه و طنازی به روایتهای خبری وارد شد تا «خبر» سروشکلی تازه پیدا کند. در میان آن نسل محمد دلاوری با تکیه همین سبک و سیاق «صرفا جهت اطلاع» را راهاندازی و به یکی از معدود برندهای تلویزیون در حوزه «خبر» تبدیل کرد.
دلاوری با تکیه بر همین سبک و سیاق تازه هم بود که در ادامه مسیرش توانست از معدود مجریان برنامههای چالشی، انتقادی و مطالبهگر این سالهای تلویزیون شود. مجریای که وقتی جلوی یک مقام مسئول مینشیند، برخلاف برخی دیگر مجریان، مخاطب احساس نمیکند که او لباس رزم پوشیده و قرار است به جنگ با جبهه سیاسی خاصی برود، سوالات صریحش هیچگاه رنگ و بوی بازجویی بهخود نمیگیرد، کلامش خیلی تلخ و رسمی و عصا قورت داده نیست اما در عین حال هیچگاه حریم شخصی فرد مقابلش را خدشهدار نمیکند. اینها همه ویژگیهایی است که محمد دلاوری را به چهرهای متفاوت در قاب تلویزیون تبدیل کرده است.
دلاوری با همان آرامشی که معمولاً جلوی دوربین سیما ظاهر میشود، پاسخگوی سوالات صریح ما شد اما این آرامش چیزی از صراحت و تیزی کلامش کم نکرد! حتی شاید خواندن همین پاسخها بهصورت مکتوب و بدون پسزمینه لحن آرام او، تند، خشک و گاهی حتی معترض به نظر بیاید درحالیکه همه را با آرامش، بدون واکنشهای هیجانی و با یک لبخند دائمی پاسخ داد.
پای میز گفتگوهای صریح و چالشهای سیاسی و اجتماعی در قاب تلویزیون هم غالباً هم با همین «ورِ» لبخند بر لب و آرامش مینشیند و احیاناً برای همین است که باز جزو معدود مجریان برنامههای سیاسی است که در بحثها کمتر مخاطبان و حتی مسئولان در تیررس نقدش، او را به جبههگیری سیاسی متهم میکنند چرا که ادله و سند ارائه میکند و در موضعی که دارد همه را به باد نقد و پرسش میگیرد؛ بدون هیچ تعارف و ملاحظهای.
به پشتوانه همین تجربه، زمانی که تصمیم گرفتیم به آسیبشناسی جای خالی «نقد صریح» و «مطالبهگری» در برنامههای تلویزیون طی سالهای اخیر بپردازیم، بهترین گزینه محمد دلاوری بود.
آنچه در ادامه میخوانید، بخش نخست گفتگوی صریح خبرگزاری مهر با محمد دلاوری درباره مصائب تولید برنامههای چالشی در تلویزیون است.
* بهنظر میرسد عمر برنامههای چالشی و مطالبهگر در صداوسیما کوتاه است. خود شما چند دورخیز در این حوزه داشتهاید که معروفترین آنها «صرفاً جهت اطلاع» بود. غیر از «تهران ۲۰» که تازهترین تجربه شما است، عمر باقی آن تجربهها چندان بلند نبود و امروز هیچکدام روی آنتن نیست. از اینجا گفتگو را شروع کنیم که اولاً آیا این برداشت درباره عمر کوتاه برنامههای چالشی در تلویزیون درست است و اگر بله، چرا؟
کلاً عمر هر برنامهای در تلویزیون کوتاه است. چراکه سالها مصائب و مشکلات تولید برنامه از تغییرات مدیران گرفته تا مسائل مالی، دستبهدست هم داده تا ما هیچوقت نتوانیم، یا کمتر بتوانیم برنامهای را پایهگذاری کنیم و در درازمدت تولید آن را ادامه دهیم. اینکه یک برنامه دوام و ثبات داشته باشد، نیازمند حضور تیمی است که بهطور کامل بتواند روی آن برنامه تمرکز داشته باشد. برای تمرکز چنین تیمی، باید دستگاههای اداری، سیاسی و اقتصادی کشور و مهمتر از همه خود رسانه ملی دستبهدست هم دهند و کمک کنند تا چنین تیمی در کنار هم بمانند، اما از آنجایی که ما همواره در معرض تندباد هستیم، تیمها خیلی زود از بین میروند…
از بدترین رفتارها در رسانه ملی این است که وقتی خطایی در برنامهای رخ میدهد، کل برنامه تعطیل میشود. نمیگویم این اتفاق صرفاً تقصیر مدیران تلویزیون است. نهالی که کاشتهایم و در حال بزرگ شدن است، بهمحض دچار شدن به یک آفت، به جای آنکه به فکر درمان آفتش باشیم، نهال را از ریشه میکنیم* در مواردی همه دستگاهها دستبهدست هم میدهند تا چنین تیمی برقرار نماند!
این هم هست. یکی از بدترین رفتارها در رسانه ملی این است که وقتی خطایی در برنامهای رخ میدهد، کل برنامه تعطیل میشود. نمیگویم این اتفاق صرفاً تقصیر مدیران تلویزیون است اما این اتفاقی است که شاهدش هستیم. نهالی که کاشتهایم و در حال بزرگ شدن است، بهمحض دچار شدن به یک آفت، به جای آنکه به فکر درمان آفتش باشیم، نهال را از ریشه میکنیم و دور میاندازیم!
اصولاً از روز اولی که آدمها دورهم جمع میشوند تا درباره یک برنامه تصمیمگیری کنند روی تعداد قسمتهای محدود صحبت میکنند و کمتر کسی تیم جمع میکند که بیایید برای ۱۰ سال آینده میخواهیم برنامه بسازیم. معمولاً میسازیم تا ببینیم چه میشود! چرا؟ چون آن کسی که میخواهد به من نوعی سفارش برنامه بدهد هم نمیداند تا چه زمانی مدیر است! حتی بالادستیهای او هم از آیندهشان خبر ندارند. به همین دلیل ما همواره در مسیر تندبادها داریم کار میکنیم.
اینکه در این سالها من توانستهام برنامههای شاخصی مثل «صرفاً جهت اطلاع» و «تهران ۲۰» را داشته باشم که یکی دو سه سال و دیگری سه چهار سال روی آنتن بود، بابتش خیلی خوشحالم. خودم فکر میکردم هرکدام از این برنامهها خیلی زودتر از اینها تعطیل میشوند! دلیلش هم این است که این جنس از برنامهها نه تنها با آن تندبادهای معمول طرف هستند که با تندبادهای دیگری هم مواجهند!
* اتفاقاً خاطرم هست در اولین قسمت «صرفاً جهت اطلاع» و در نریشن پایانی به این مضمون اشاره کردید که «نمیدانم تا کی قرار است باشیم» (باخنده)!
چه حافظه خوبی! آخر آن برنامه گفتم «اگر تا قسمت بعد نرفتیم روی هوا، برمیگردیم»، حتی خاطرم هست فردای آن روز مردم در خیابان مرا میدیدند میگفتند، هنوز نرفتی هوا! (میخندد)
* ولی همین که شما عمر سه ساله تولید چنین برنامهای را برای خود توفیق میدانید و بابتش خوشحالید، مؤید همان نکته اولیه است که «چالش» میتواند عمر یک برنامه تلویزیونی را بهشدت کوتاه کند.
قطعاً همینطور است. چنین برنامهای همه مکافات معمول را دارد و در کنارش یک مجری چغر بد بدن هم دارد که خودش میتواند یک مشکل جداگانه محسوب شود. تهیهکننده چنین برنامههایی معمولاً فهرستی از مصائب و مشکلات دارد که دردسرهای مجری هم به آن مضاعف میشود! شخصاً از اینکه تا امروز همچنان هستم، خوشحالم! (با لبخند)
* خب اتفاقاً میخواهیم درباره همین حس شما صحبت کنیم، چرا در رسانههای معتبر دنیا، رسانه است که کیف میکند یک مجری برندشده و معتبر را برای مدت زمان طولانی در اختیار دارد و اینجا باید مجری خوشحال باشد که بعد از چند سال تولید برنامه چالشی و مطالبهگر، هنوز روی آنتن است و حذف نشده!
همه زنجیرههایی که آخرین حلقهشان در تولید یک برنامه میشود، مجری، هزاران مشکل برای خود دارند. برای اینکه این آخرین نفر، برقرار بماند، تمام حلقههای قبلی زنجیر، تحت هزاران فشار قرار دارند. به همین دلیل من درک میکنم پشت سرم چه زنجیرهای از مصائب بوده و چه کسانی باید فشارها را تحمل کنند تا من بتوانم شوت آخر را گل کنم. به همین علت بدون آنکه بخواهم چاپلوسی مدیران سیما را بکنم (که اساساً خودشان هم میدانند اهلش نیستم)، بابت فشارهایی که برای بودن من تحمل کردهاند، از آنها سپاسگزاری میکنم.آنها میتوانستند برنامهای بیدردسر داشته باشند با درآمد مالی بسیار بالا که اتفاقاً کسی هم به آنها ایراد نمیگرفت.
اگر محمد دلاوری از تلویزیون حذف شود، شاید دو صباحی بگویند فلانی کجاست اما خیلی زود فراموش میشود. اینکه هستند مدیرانی که بهرغم فشارها، من نوعی را تحمل میکنند، جای تشکر دارد. مضافبر اینکه شخصاً اصلاً شرایط رسانهای خودمان را با رسانههای هیچ جای دیگر دنیا مقایسه نمیکنم. میدانم که آنها چارچوب کاریشان را روی چه زمینی بنا کردهاند و ما روی چه زمینی. ما نه فقط در «رسانه» که در خیلی چیزهای دیگر هم گویی هنوز نوپا هستیم. به همین دلیل مقایسه این دو فضا چندان درست نیست.
* اما واقعیت این است که تلویزیون همواره «حاشیه» دارد و شکی در این نیست. اما مدیرانی که از آنها یاد میکنید، گاهی در برابر فشارها و حواشی تاکشوها و برنامههای اجتماعی و سرگرمکننده، بیشتر مقاومت میکنند تا در برابر فشارها نسبت به یک برنامه جدی مطالبهگر. فشار و حاشیه برای «ماه عسل» و «دورهمی» و «خندوانه» هم هست، اما مدیر تحمل میکند و پشت برنامههایش میایستد، اما همین مدیران پای یک برنامههای چالشی و مطالبهگر نمیایستند و این دست برنامهها غالباً خیلی زود حذف میشوند.
(با خنده) چون برنامه من یعنی «تهران ۲۰» هنوز حذف نشده نمیتوانم چنین موضعی را تأیید کنم، اما واقعیت این است که تأثیر فشارها، گاهی بسیار به میزان توان و تحمل مدیر، بستگی دارد. برخی از مدیران بهواسطه سابقه طولانی و ارتباطات قوی با بدنه اقتصادی و سیاسی کشور، قدرت تحمل و چانهزنی بالاتری دارند. به همین دلیل وقتی برخی مدیران به بنده لطف میکنند و پیشنهاد تولید برنامه میدهند، خودم از آنها خواهش میکنم این کار را نکنند، چون میدانم این جنس برنامه نیاز به یک پشتوانه قوی برای تحمل فشارها دارد.
در کلاسهای اجرا هم برخی دانشجویان میگویند ما میخواهیم برنامه چالشی بسازیم، میگویم فعلاً این کار را نکنید، اجازه دهید، ۱۰ سال، ۲۰ سال سابقه اجرا پیدا کنید، بعد. این کار شبیه جراحی مغز است، هیچ پزشکی روز اول سراغ جراحی مغز نمیرود. حتماً از جراحیهای کوچکتر آغاز میکند.
کار، کاری پیچیده و سخت است. عدهای باید برخی رنجها را تحمل کنند تا راه برای ساخت این جنس برنامهها هموار شود. اگر زمانی «صرفاً جهت اطلاع» ساخته نمیشد، مطمئن باشید امروز کار من نوعی سختتر بود. قطعاً بعد از ما هم دیگرانی میآیند که کارهای جدیتر و قویتری در این حوزه میکنند.
* بهنظر میرسد پشت این توضیحات شما این اصل بهعنوان یک قاعده پذیرفتهشده وجود دارد که «تأثیر فشارهای بیرونی برای تصمیمات مدیران امری طبیعی است». اما فکر نمیکنید همین مسئله یک آسیب جدی است؟
نمیتوانم در این زمینه حکم کلی صادر کنم. اگر مدیری آنقدر استخوان خردکرده است و راههای چانهزنی و مذاکره را میداند و در این حوزه کارآزموده شده، اما بازهم از زیر مسئولیتی که دارد، فرار میکند، این حتماً یک آسیب است. به تعبیری چنین مدیری، «عافیتطلب» است و با خود میگوید بهتر است یک برنامه بیخاصیت روی آنتن داشته باشم تا به زندگیام برسم.
یکی از تهیهکنندهها زمانی به من میگفت نمیدانم تو چه بیماریای دارد، من این همه برنامه میسازم که هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و همه چیز خوب و باصفا پیش میرود، تو چرا این همه دردسر برای خودت درست میکنی!؟* دقیقاً همین تصور درباره اغلب مدیران سیما وجود دارد، اینکه غالباً معتقدند سری که درد نمیکند را چرا باید دستمال بست!
واقعیت این است، مدیرانی که من با آنها تا به امروز کار کردهام از این جنس نبودهاند. دلیلش هم مشخص است، مدیری که چنین باوری دارد، اصولاً سراغ من نمیآید! حتماً چنین مدیرانی هم وجود دارند، اما سمت امثال دلاوری نمیآیند. یکی از تهیهکنندهها زمانی به من میگفت نمیدانم تو چه بیماریای دارد، من این همه برنامه میسازم که هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و همه چیز خوب و باصفا پیش میرود، تو چرا این همه دردسر برای خودت درست میکنی!؟
به نظرم چنین تهیهکننده و چنین مدیری، به مسئولیتی که برعهده دارند، خیانت میکنند. از سوی دیگر من خودم شاهد هستم، مدیران و تهیهکنندگانی که با من کار کرده و میکنند چه فشارهایی را تحمل میکنند، طبیعتاً نمیتوانم به اینها هم بگویم شما عافیتطلب هستید. گاهی دعوا و کشمکش و بداخلاقی هم با هم داشتهایم اما تهش این است که این مدیر میتواند بهراحتی مرا حذف کند، اما نمیکند. پس تا همینجا میگویم دست شما درد نکند.
* کلاً به نظر میرسد خودتان را برای رضایت از وضعیت موجود قانع کردهاید و میخواهید با همه چیز کنار بیایید!
(باخنده) من که سلطان نارضایتی هستم. اما حرفم این است، کسی که قرار است خطی را بشکند و راهی را باز کند، باید به همه فرصتهای ممکن با دید مثبت نگاه کند. من تصمیم گرفتهام بروم و لب دیوار حرکت کنم، اگر از لب دیوار پایین نمیافتم، باید خدا را شکر کنم. منتظرم هر لحظه بیفتم و همه چیز تمام شود، طبیعتاً وقتی میبینم هنوز نیفتادهام، خوشحالم.
* این البته صرفاً هم از سر شانس و اقبال نیست. این نیفتادن از لب دیوار، یک بلدی هم نیاز دارد. کمااینکه محمد دلاوری مواضع و چالشهای بسیار تندوتیز را طوری روی آنتن مطرح میکند که وقتی میبینی، میدانی کسی نمیتواند مچش را بگیرد، برخلاف برخی مجریان که مطالب بهمراتب کمتر ملتهب را بهگونهای طرح میکنند، که مشخص است برنامه بهزودی هوا میشود…
من که نمیتوانم این تعریفها را از خودم بکنم، اما واقعیت این است که من همیشه تلاش میکنم، خیلی خوب مصاحبه کنم. خیلی این کار را دوست دارم. فکر میکنم وظیفهای دارم که باید انجامش دهم.
* اما سوال این است که چرا بعد از چهار دهه از تجربه برنامهسازی چالشی در تلویزیون، هنوز فرد کاربلدی مانند شما هم احساس میکند دارد لب دیوار راه میرود؟ ما از همان سالهای اول انقلاب قالبهایی مانند برگزاری مناظرههای تلویزیونی و برنامههای چالشی را آزمونوخطا کردهایم، اما هنوز احساس میکنیم لب دیوار راه میرویم!
از منظر نقد اجتماعی، نقد شما درست است، اما درباره شخص من اگر سوال میکنید، دلیلش این است که اگر این پشتبام را ده متر دیگر هم بزرگتر کنید، باز هم من میروم و لب دیوار میایستم، من اهل وسط ایستادن نیستم. من خودم را فوروارد میدانم. زمین فوتبال ۵ برابر هم بزرگتر شود، بازهم فوروارد، فوروارد است.
من باید لب دیوار باشم چرا که سالها تجربه کسب کردهام و کمی هم هیجانطلب هستم، پس باید لب دیوار حرکت کنم. اما از منظر نقدی که شما مدنظر دارید، در پاسخ به اینکه چرا ما در این ۴۲ سال، آن اندازه که انتظار داشتیم در زمینه آزادانه حرف زدن و گفتگو رشد نکردهایم تا به مرزهای جدیدی از فعالیت رسانهای هم برسیم، باید گفت ما آدمهایی بیحال، تنبل و بی انگیزهایم. چون که عافیتطلب هستیم. خودرو میسازیم اما یا رشد نمیکنیم، یا آنقدر کند رشد میکنیم که از همه عقب میمانیم. خیابانهایی که میسازیم، برایمان مهم نیست که حتماً نیاز به رشد دارد. حتی نجاری که میکنیم، نگاهمان این نیست که میخواهیم بازار جهانی داشته باشیم.
این حس بیحالی و بیانگیزگی در کنار غر زدن مدام به دیگران، در ما بسیار قوی است. بزرگترین علت همه اتفاقات اطراف ما همین ویژگی است. ما باید خودمان را به آبوآتش بزنیم، برای ایجاد تغییر. به معنای واقعی کلمه باید به آبوآتش بزنیم. خاطرات خودم را که مرور میکنم، از همان روز اول فعالیتم در رسانه، خدا میداند چقدر جنگیدم و دعوا کردم. به چهره آرامم نگاه نکنید، با همه مدیران و عالم و آدم در این سالها در جنگ و جدال بودهام. ما نمیتوانیم بگوییم «به من چه!».
* چقدر هزینه دادید در این مسیر و امروز که سود و زیانش را حساب میکنید، چه قضاوتی مسیری که پیمودهاید دارید؟
بسیار سود کردهام و به همین دلیل میگویم جای خوبی ایستادهام. اگر بگوییم، هزینهاش از دست دادن پست و مقام بوده است که از ابتدا اساساً نمیخواستم. اگر بحث پولهای کلان بوده، که در حد نیازم همواره داشتهام…
* یعنی ضرر مالی هم کردهاید؟
من علاوهبر کار رسانه، مشاور رسانهای هم میدهم. مواردی بوده که صبح قرارداد مشاوره با جایی بستهام و شب روی آنتن بهواسطه طرح یک انتقاد، قرارداد کنسل شده است (میخندد). بچهها میگویند صبح قرارداد میبندی، شب روی آنتن هوا میکنی! البته من هیچکدام را ضرر نمیدانم. همهاش را میگویم نوش جانم.
* اگر این هزینه از دست دادن آنتن و فرصت اجرا باشد چه؟
من روی آنتن نباشم که نمیمیرم! طبیعتاً اینگونه است. جای دیگری مشغول میشوم، مثلاً کتابم را مینویسم. مستند میسازم. پس روی آنتن نباشم، نمیمیرم! چرا باید هراس داشته باشم؟ جدیتر از آن، آنتنی که مطابق میل من نباشد، به چه درد من میخورد؟ فرض که بگویند یک خانه خوب در جایی به تو میدهیم که اصلاً من نمیخواهم آنجا زندگی کنم، چه فایدهای دارد؟
* یعنی این تلویزیون که امروز روی آنتنش هستید، تلویزیون مطلوب و ایدهآل شما است؟
اصلاً نیست….
* اما گفتید آنتنی که مطابق میل من نباشد، به درد من نمیخورد!
در این لحظه و تا اینجا از حضور در این تلویزیون راضیام. من راهی را انتخاب کردهام و دارم در همان پیش میروم. من در این زمین به اندازه مشخصی میتوانستهام پیشرفت کنم که از میزان پیشرفت خودم تا به امروز، راضیام. ولی اگر دوربین را کمی بالا ببرم و نمای عمومی بگیرم، حتماً میگویم تلویزیون ما خیلی خیلی میتوانست بهتر و حرفهایتر از آنچه امروز است، باشد. من اگر بخواهم به آنچه باید میبود و نیست فکر کنم، مجبور میشوم صحنه را ترک کنم. ترجیح میدهم واقعبین باشم تا ایدهآلگرا. در شرایط فعلی تلویزیون و متکی بر توان و توشهای که داشتم، بد پیش نرفتهام.
* آنچه از بیرون به نظر میرسد این است که چالشهای روی آنتن و طرح مطالبات تندوتیز و در لحظه، محصول تسلط و البته جسارتهای فردی یک مجری است. شما اما روایتی از زنجیره عوامل داشتید که گویی بر اساس یک طراحی و پشتیبانی چیزی شبیه به اتاق فکر این اتفاقات رقم میخورد. مشخصاً درباره خود شما، چقدر برای طرح یک موضوع حساس و چالشی روی آنتن، پیش از اجرا مطمئن میشوید که پشتتان گرم و چقدر در لحظه اقدام به موضعگیری میکنید؟
اگر همه فوتوفن کارم را لو بدهم ممکن است بعد از این دستم را بخوانند! (میخندد) واقعیت این است که بعد از سالها راه رفتن روی لبه پشتبام، راه و روش آن را یاد گرفتهام. سالها تلاش و فکر کردن در این حوزه به من یاد داده است که چگونه باید روی آنتن چالش کنم که کسی تخریب نشود و آنقدر هم مستند صحبت کنم که طرف مقابل نتواند به آن ایراد بگیرد. چندوقت پیش کسی تماس گرفت که مراقب باشید کارهایتان برای صداوسیما حاشیه ایجاد نکند! گفتم شما یک مرور بکنید در ماهها اخیر، صداوسیما چند حاشیه مهم داشته که هیچکدام مربوط به من نبوده است….
* تماس از داخل سازمان صداوسیما یا از نهادهای بیرون از سازمان؟
از درون سازمان. خیلی هم اظهار لطف کردند اما در عین حال گفتند مراقب حواشی باشید. من هم گفتم هیچگاه برای صداوسیما حاشیهسازی نکردهام. علاقهای هم به حاشیهسازی ندارم.
* در موضوع پوشش ترور شهید فخریزاده از شبکه خبر، بعد از آنکه مدیر شبکه خبر از فشارهای بیرونی انتقاد کرد، شما هم موضعی گرفتید که خیلی بازتاب داشت. این جنس موضعگیریها شما را در مقام نماینده سازمان صداوسیما قرار میدهد که گویی قرار است یک موضع مشخص را علیه یک جریان خارج از سازمان مطرح کنید. اتفاقی که شائبههایی از جنس «دلاوری هم از خودشان است» و «پشتش گرم است» را در ذهن برخی مخاطبان میتواند ایجاد کند. برای این جنس موضعگیریها که کمتر از جنس مطالبهگری است و بیشتر موضعگیری سازمانی به نظر میآید هم شخصی و در لحظه تصمیم میگیرید، یا دستور سازمانی و برآمده از یک اتاق فکر است؟
تا به حال یادم نمیآید اتاق فکری در سازمان تشکیل شده باشد و جمعی برای طرح یک موضوع تصمیم گرفته باشند! اینکه کلیت حضور محمد دلاوری در سازمان پذیرفته شده است و به او اجازه ورود به حوزههای پرمخاطره داده میشود را نمیتوان نفی کرد، چرا که همه دارند میبینند که اینگونه است. این قابل رد کردن نیست اما اینکه بهصورت سازمانی حرفی به من ابلاغ شده باشد تا آن را روی آنتن مطرح کنم، واقعاً نبوده است و یادم نمیآید. مگر موضوعات خیلی ساده که گاهی به ذهن مدیر شبکه و مدیر گروه میرسد و به ما منتقل میکنند.
سالهای سال است که بخش عمدهای از فضای رسانهای ما اطلاعرسانی و خبررسانی را تبدیل به یک معامله کردهاند. این رویکرد نه فقط در رسانه ملی که در اغلب رسانههای ما وجود داشته و دارد. این معامله اتفاق افتاده و میافتد و به همین دلیل مردم به فضای رسانهای بدبین هستند. طبیعی است احساس کنند اگر دلاوری به کسی نقدی وارد میکند، یا پول گرفته و یا از جایی دستور رسیده استدر مورد مصداق شبکه خبر هم شخصاً مدتها است که نسبت به این مدل از اطلاعرسانی و فشار بر اطلاعرسانی گلهمندم. اساساً نمیفهمم که گروهی در شورایعالی امنیت ملی بنشینند و بگویند همه باید اطلاعرسانی را متوقف کنند تا ما تصمیم بگیریم چه بگویید! این غلطترین روش است. اگر بعد از ۲۰ سال کار در این حوزه، کارشناس خبر محسوب میشوم، به نظرم این رویکرد غلط است. من هم منتقدم به این رویکرد صداوسیما در اطلاعرسانی.
* قبول دارید غالباً نگاه مخاطب این است که موضعگیریهای چالشی و مطالبهگر در تلویزیون مبتنیبر یک نگاه سیاسی مطرح میشود و یک طیف سیاسی معمولاً از این دست به چالش کشیده شدنها در صداوسیما مصون هستند؟
خاطرم هست زمانی دکتر ولایتی این مسئله را مطرح کردند که مردم ما باید از مردم یمن یاد بگیرند و برای مقاومت اقتصادی لنگ ببندند! من روی آنتن انتقاد کردم و گفتم اگر ما قرار است یاد بگیریم شما پیشقدم شوید، لنگ ببندید تا ما هم یاد بگیریم. روزنامه «فرهیختگان» که متعلق به دانشگاه آزاد است، همان زمان یک مقاله بلندبالا نوشت تا ثابت کند محمد دلاوری با سیاستهای مقاومتی ایران در کشور یمن مخالفت دارد و یک فرد وابسته به خانواده آقای هاشمی رفسنجانی است!
چند هفته بعد پسر آقای هاشمی به برنامه ما آمد و انتقاد جدی به او کردیم، روزنامههای نزدیک به این طیف گفتند دلاوری از اساس با خاندان هاشمی مشکل دارد و نزدیک به اصولگرایان است. بعد از آن آقای فتاح به برنامه آمدند و دیدید که در برابر آن حجم از انتقاد چه پیش آمد. بازهم عدهای تلاش کردند روابط دیگری را به بنده نسبت دهند. واقعیت این است که من به همه این موضعگیریهای بدبینانه حق میدهم. سالهای سال است که بخش عمدهای از فضای رسانهای ما اطلاعرسانی و خبررسانی را تبدیل به یک معامله کردهاند. این رویکرد نه فقط در رسانه ملی که در اغلب رسانههای ما وجود داشته و دارد. این معامله اتفاق افتاده و میافتد و به همین دلیل مردم به فضای رسانهای بدبین هستند. طبیعی است احساس کنند اگر دلاوری به کسی نقدی وارد میکند، یا پول گرفته و یا از جایی دستور رسیده است. بدون شک و بدون تردید من نه با کسی عقد اخوت بستهام و نه از کسی دستور میگیرم. یک مجری ساده تلویزیونی هستم، اما آیا با این حجم از بدبینی با پشتوانه تاریخی که به آن اشاره کردم، آیا میتوانم ثابت کنم که من هم به اعتماد مخاطبم خیانت نکردهام؟ فکر نکنم بتوانم.
* فارغ از این بدبینی تاریخی ولی بپذیریم که بالاخره نسبت تلویزیون با گروههای مختلف قدرت اعم از سیاسی و اقتصادی، در دورههای مختلف یکسان نیست و جاهایی را راحتتر از جاهای دیگر زیر تیغ نقد میبرد…
من برنامهسازی چالشی و انتقادی در دو دولت را تجربه کردم. در دولت آقای احمدینژاد «صرفاً جهت اطلاع» را ساختم و در دولت آقای روحانی «تهران ۲۰» را. اینکه بخواهم بگویم صداوسیما کاملاً بینقص است و هیچگاه نگاه سیاسی بر آن حاکم نبوده که حتماً درست نیست، بهویژه متناسب با تغییر مدیران، حتماً چنین اتفاقی در سازمان رخ داده است. اما من همواره منتقد این رویکرد بوده و هستم. معتقدم اگر صداوسیما در مقطعی به دلیل منفعتهای سیاسی مسیری را رفته است، رسانههای دیگر باید بهشدت بهآن انتقاد کنند و مطالبهگر باشند در این زمینه. فکر هم نمیکنم مقام معظم رهبری که بالای سر این سازمان هستند، چنین انتظاری از مدیران آن داشته باشند. اگر کسی چنین کاری میکند، حتماً باید مورد موأخذه قرار گیرد.