به گزارش خبرنگار صدای حوزه، حجت الاسلام علیرضا محمدلو، طی یادداشتی به نقد و بررسی مینی سریالی جنجالی تحت عنوان “روز بلوا” با کاراکتر اصلی یک روحانی، پرداخته که در ادامه مطالعه می نمایید:
مقدمه
روز بلوا، مجموعه تلویزیونی به کارگردانی بهروز شعیبی و تهیهکنندگی محمدرضا تختکشیان محصول سال ۱۳۹۸ است.
این مجموعه در ابتدا تحت عنوان فیلم سینمایی در بخش سودای سیمرغ سی و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت و در سال ۱۴۰۰ این فیلم با درخواست کارگردان و تهیه کننده در آذر ۱۴۰۰ در قالب سریال سه قسمتی به صورت انحصاری از نماوا پخش شد.
روایت کوتاهی از ماجرای فیلم روز بلوا
داستان این فیلم درباره یک روحانی به نام عماد یا همان حاج آقای بدیعی است که استاد دانشگاهی خوشنام و یک چهره تلویزیونی معروف نیز به شمار می رود. پدر خانم عماد یا همان آقای امیری، یک شخصیت متمولی بوده و موسسه خیریه ای با برند شرکت سرمایه گذاری دارد که همین دامادش را مسئول اداره امورات موسسه منصوب کرده است. این شرکت با ثروت آقای امیری و وجهه و آبروی حاج آقای بدیعی، توانسته است که اعتماد مردم را در بازار جلب کرده و جذب سرمایه نماید. نقطه عطف ماجرا جایی است که یک مامور آگاهی پیش عماد رفته و اطلاع می دهد که ایمان، یعنی برادر حاج آقای بدیعی، بخشی از حساب شرکت را خالی کرده و متواری شده است.
از آنجایی که پای اکثر معاملات شرکت و قراردادها نیز امضای این روحانی مورد اعتماد بوده و بسیاری از وام هایی که برای شرکت اخذ شده ولی قسط هایش پرداخت نشده نیز با ضمانت ایشان صورت گرفته، پای روحانی به فساد اقتصادی باز می شود. متهم شماره یک ماجرا در این ارتشاء و اختلاس همین آقای بدیعی است و باید تمام تلاش خود را جهت روشن شدن ابعاد ماجرا و تبرئه شدن خودش به کار بگیرد. از طریق یک شخصیت هکر که دوست یکی از دانشجویانش معرفی می شود، دنبال ایمان می گردد.
توسط اطلاعاتی که از ایمان و پیج های مجازی اش در اختیار هکر قرار می دهد، او را در یکی از کارخانه های متروکه بیرون شهر پیدا می کند. ایمان پرده از پشت صحنه های ماجرا بر می دارد که دست امیری یعنی رئیس شرکت و به عبارتی پدرخانم عماد در راس کار است و عماد جهت آلوده نشدن بیش از حد زندگی اش دست به فرار زده است. از این به بعد، داستان وارد پرده گره گشایی و حل مساله می شود که چگونه پشت صحنه فساد را افشا کرده و پول مردم را برگرداند و آبروی خود را نیز حفظ کرده و اعتماد مردم به وجهه خودش را به اصطلاح ریکاوری کند.
در این مسیر که با همان آقای هکر همراه است، توسط شرکت شناسایی و تهدید می شود و حتی کار به کتک کاری و ضرب و شتم می کشد. حتی در یک فیلم ساختگی، خانمی را مجبور می کنند که علیه عماد و مسائل ضداخلاقی و خلاف شأن، اعترافات خلاف واقعی را جلوی دوربین مدعی شود. عماد میان دو راهی آبرو و افشای حقیقت دچار تردید می شود و عموی صاحب نفس و باصفایش که مغازه آبلیمو و آبغوره دارد، می گوید که حق الناس از آبرو مهم تر است. در نهایت و در شرایطی که عماد به تنهایی مطلق می رسد و حتی همسرش نیز او را باور ندارد، همه مدارک و اسناد مربوط به فساد و اختلاس و رشوه و فریب اقتصادی را تحویل مامور آگاهی می دهد و حقیقت را بر ملا می کند.
تحلیل دو بعدی سریال، دراماتیک یا سمبلیک
این فیلم و اثر سینمایی که طی تصمیمی توسط سازندگانش تبدیل به مینی سریال شد و پخش گردید دارای ویژگی ها و خصوصیات مثبت منحصربفردی است. از جمله اینکه موضوعی ترکیبی را روایت کرده و یک پله بالاتر از موضوعات مشابه و فیلم های نزدیک داستانی اش توانسته اقتصاد و روحانیت را باهم گره زده و یک مساله و شبهه اجتماعی را به تصویر کشیده و تا حدودی در صدد پاسخ گویی برآید. طلبه ای که از ویژگی های بارزش خانوده دوستی، جسارت در ورود به مسائل مدیریت اقتصادی و تلاش برای افشای حقیقت و همچنین خوشرویی و ارتباط معقول و مقبول با مردم در سطوح عمومی و نخبگانی است. اینکه شعیبی توانسته روحانیت و اقتصاد را سوژه قرار داده و از زوایه ای اجتماعی تحلیل کرده و به تصویر بکشد قابل تحسین و تمجید است. این روزها جای خالی چنین سریال هایی که بیتعارف، حرفه ای و معقول به سمت سوژه های ناب و اجتماعی بپردازند احساس می شود.
اما آنچه که به عنوان ملاحظه مطرح می شود و می توان به حساب نقد گذاشت، این است که ذهنیت پردازنده یا پردازندگان مینی سریال روز بلوا از دو زاویه دراماتیک و سمبلبک قابل ارزیابی و تحلیل است. از حیث درام ماجرا با طلبه ای مواجه هستیم که به دلیل چهره موجه خود، اعتماد مردم را جلب کرده و حال با یک چالش جدی در باب آبرو و اعتبارش مواجه شده است.اینکه روحانیت وارد عرصه اجرا شود و در میدان اقتصادی بازیگر بوده و ایفای نقش داشته باشد در این سریال سه قسمتی مورد چالش قرار گرفته است. سختی های میدان عمل و درگیری با ساختار و آلوده شدن و مشارکت ولو ناخواسته در برخی از خطاها و مفاسد اقتصادی کلان در این مجموعه داستانی به تصویر کشیده است. معصومیت و فارغ از خطا بودن و مساله قداست خاص روحانیت که در غالب سریال ها و فیلم های شبیه روز بلوا مطرح می شد نیز دیده نمی شود و یک اسطوره زدایی کامل را شاهد هستیم.
لغزش ها و استرس ها و تردیدهای عماد را در پلان ها و سکانس های مختلف تجربه می کنیم و یک روحانی زمینی و چه بسا رئالیستیک را در صحنه می بینیم. موقعی که با سادگی تمام و اعتماد به برادر و همسر و پدرخانمش قراردادها را امضا می کند یا ضامن وام های کلان شرکت به اسم کارآفرینی می شود. همچنین پارادوکس هایی که دچارش می شود مثل ابتدای داستان که مدعی شد مسئولین باید پاسخگو باشند یا حداقل معذرتخواهی کنند ولی در موقعیتی که مردم مقابل شرکت شعار می دهند، با لباس مبدل و تغییر لباس و عمامه سعی دارد که در انظار عمومی حاضر نشود. یا سبک زندگی لاکچری که روحانی داستان دست و پا کرده و خانه چندمیلیاردی و ماشین چندصد میلیونی و گوشی بیست میلیونی جزو دارایی های این روحانی به تصویر کشیده می شود هرچند به تبع پدرخانم سرمایه دارش باشد، ذوق و ارتکاز مخاطب را نسبت به روحانیت تغییر می دهد و برخی شبهات را تثبیت کرده و نسبت به قشر همراه و خوشبین نیز تردیدآفرین است.
خوانشی سکولار از ایمان؟
این افسون زدایی و دنیوی شدن در مقام و منزلت روحانیت از جهاتی شاید درست بوده و ضروری است که چهره ماورایی از طلاب را در ذهنیت مردم بازسازی کند ولی پرخطا نشان دادن و مستاصل شدن و مظلومیت در صحنه هم بقدری غلیظ طرح می شود که عادی سازی افراطی را به همراه دارد. اوج روایت سبملیک ماجرا هم، بازی با نام برادر عماد در فیلم است.
دیالوگ های متعددی در باب فرار ایمان و تنهایی ایمان و ضرورت بازگشت ایمان رد و بدل می شود که حاکی از محوری بودن این مساله در ذهنیت پردازندگان داستان است. اینکه ایمان آلوده بوده یا شریک جرم بوده یا چون در ساختار بوده دچار آلودگی شده و یا اینکه چون ایمان غایب است، بحران و نابسامانی را شاهد هستیم، قرائت هایی است که می شود از زوایه سمبلیک به ماجرا داشته باشیم. اینکه کارگردان و دست اندرکاران داستان، روایتی سکولار از دین و ایمان را قبول دارند و معتقدند که ایمان امری غیرساختاری و شخصی است، در فرایند فیلم قابل خوانش و برداشت است. از دیگر المان ها و نشانه هایی که به تاریخی بودن و قدیمی بودن دین و ایمان اشاره دارد، آن ساختمان و کارخانه متروکه ای است که ایمان در آن پنهان شده است. عماد برای ورود به کارخانه از میان گله شتر رد می شود تا ایمان را پیدا کند که یعنی محفوف بودن ایمان در میان نشانه های سنتی و تاریخی و قدیمی.
از طرفی بهروز شعیبی، روحانی داستان روز بلوا را پر از خطا و لغزش روایت کرده و رفتن اسباب بازی زیر پای عماد موقع ورود به منزل و شکستن چندباره گچ تخته سیاه موقع تدریس در دانشگاه و لکنت زبان در مواجهه با مامورآگاهی از مصادیق و نشانه های لغزش در روحانی داستان است. علاوه بر لغزش و خطاهای متعدد، حس تردید و شک و آشفتگی ذهنی روحانی را تا دقایق پایانی دنبال می کند و توان مدیریت بحران و ایجاد آرامش را در حداقل ترین حالت ممکن نشان می دهد. تغییرات چندباره لباس و کنارگذاشتن عمامه پشت فرمان و درآوردن لباس در مواقع حساس و خطری، نشانه های دیگری از ترس و تردید و عدم ثبات روحانی داستان در مواقع مواجهه با بحران و مخاطرات اجتماعی است.
سیاه نمایی در تصویرسازی از فساد در جامعه
نوع نگاه و تصویری که در این اثر از سیستم به تصویر کشیده می شود هم جای تامل و دقت دارد. مشخصا یک فیلم انتقادی، تندی های خاص خود را دارد ولی وقتی دچار افراط می شود گویی که از رسالت داستان هم فاصله گرفته و اندکی به سمت عوام پسند بودن سوق پیدا می کند. منظور از این بیان و نکته جایی است که داریوش ارجمند که نقش رئیس کارخانه و پدرخانم عماد را بازی می کند به روحانی داستان متذکر می شود که من به خیلی های دیگر وصل هستم و امکان حذف و آزرده شدن خاطر من وجود ندارد. این تعبیر از فساد را که نوعی اشاره به فساد سیستماتیک دارد را کنار این خط داستانی قرار دهید که تمام محیط این روحانی از همسر و برادر و رفیق و پدرزنش در فساد سیستمی شریک هستند و هرکدام سهمی از فساد را به دوش گرفته اند. رویکردی این چنین که منجر به تنهایی شخصیت روحانی فیلم در یک اتمفسر سراسر آلوده دارد، چیزی جز سیاه نمایی و نگاه عوام پسند و کلیشه ای به مقوله ضعف های سیستم و باگ های جامعه نمی تواند باشد. بنظر می رسد که خلا و فقدان یک تئوری قوی تری در پردازش علی معلولی خط داستانی فیلم وجود دارد که مرز میان آلودگی سیستم و فساد سیستم را تفکیک کرده و تصویری از روحانیت و جامعه و ساختار ارائه دهد که نیاز به اصلاح دارد نه انقلاب!
سخن پایانی در تصویرسازی فیلم از روحانیت
در انتهای فیلم که تنهایی حاج آقای بدیعی را مشاهده می کنیم، تغییر و تحول کاراکتر و نقش اصلی داستان را می بینیم که ماشین خود را برای فروش گذاشته و درصدد پاکسازی اموال خود از هرگونه بی آلایشی است. حتی لباس دیگری را عموی باصفا و صاحب نفسش به او هدیه می دهد و انگشتر شرف الشمسش را که جاگذاشته، به او بازمی گرداند. این تغییر روحانی با تسلیم مدارک و اسناد فساد شرکت به مامور آگاهی و مبارزه با مفاسد اقتصادی، کامل می شود و حضورش در حرم در پلان های نهایی، تاییدی بر تبرئه او از اشتباهات صورت گرفته تلقی می شود. اما در همان انتها نیز عبارتی را مامورآگاهی به عماد می گوید که نشان از آثار وضعی و ادامه دار خطاهای روحانی فیلم است: حاج آقا کار خیلی خوبی کردید که مدارک رو آوردید و پول مردم رو برگردوندید، ولی اعتماد مردم رو چی؟!..
سخن اینجاست که ایمان در این سریال نقش محوری دارد و آلوده شده است و آنجایی که میثم می گوید: بخدا اگر می دونستم اینطوری میشه نمیذاشتم ایمان وارد این کار بشه، نشان از این دارد که ورود ایمان به ساختارها و قرار گرفتنش در موقعیت های تصمیم ساز، ریسک بزرگی است و منجر به آلودگی و بحران خود و محیط پیرامونش خواهد شد. از طرفی روحانیت هم اگر وارد مسئولیت و مدیریت شود، دور می خورد و این یعنی طلاب حوزه های علمیه و مقوله دین، تیپ دیوانسالار و برو کراتیک نداشته و طبیعت این صنف، آموزشی و تبلیغی است نه مدیریتی و اجرایی. در یک نگاه دیگر تصویری که این سریال در ذهن قشر روحانی ایجاد می کند، ترسیدن از فضای اقتصادی و مخاطرات حقوقی است که اساسا اگر وارد شوند در مخمخصه ها و چالش هایی گیر می کنند که به تنهایی و انزوا و بی آبرویی ختم می شود.
بنظر میاد ناقد، فیلم را ندیده است،
این فیلم دارد پشت پرده برخی از رانتها را نشون میدهد که در پوشش موسسه خیریه است، نه حکایت زندگی یک روحانی
اسپویل کردن یه فیلم در حال پخش خوب نیست!
اسپویل کردن برا وقتی هس که فیلم رو لو بدیم و ما فقط تحلیل کردیم و مصداق اسپویل و افشا کردن قبل از پخش و اکران نیست