به گزارش صدای حوزه، دین و اخلاق دو دستمایه سرنوشتساز در سپهر سیاسی آمریکا هستند و هماره سیاستمداران دو جناح رقیب برای پیشبرد اهدافشان از آن دو بهره میبرند. با نگاهی به چند دوره اخیر برگزاری مناظرههای انتخاباتی در آمریکا درمییابیم که برخی بحثهای اخلاقی مانند سقط جنین، ازدواج همجنسگراها، مراسم دعا در مدارس، مجازات زندانیان و… چه سهم ویژهای در سیاست دارند.
ارزشهای اخلاقی در دیگر زمینهها نظیر اقتصاد نیز جای خود را در سیاست باز کرده است؛ موضوعاتی مانند مراقبت از کودکان، رفاه اجتماعی برای اقلیتها، مراقبت از کودکان کار و بیسرپرست، تامین هزینههای تحصیل و… بهشکلی جدی در جدالهای سیاسی و سخنان سیاستمداران مطرح است. از طرفی دین نیز نقش مهمی در این میانه دارد،
برای نمونه جورج دبلیو بوش در سخنرانیهای خود بهاندازهای از واژه خدا، زبان دینی و ارجاعات دین مسیح استفاده میکرد که در کارزارهای انتخاباتی سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۴ سایتی اینترنتی به نام bluefnet.com برای شمارش تعداد دفعاتی که نامزدهای انتخاباتی از واژه خدا استفاده کردهاند یک «خداشمار» در سایت خود قرار داد.
بسیاری از فیلسوفان اخلاق و سیاست همواره دغدغه این را داشتهاند که ارتباط میان اخلاق و سیاست به چه شکل قابلتعریف و تحلیل است، برای مثال جوزف نای۱ در کتاب «اهمیت اخلاق؟ روسایجمهور و سیاست خارجی آمریکا از فرانکلین روزولت تا ترامپ» بهدنبال پاسخ به این پرسش اساسی و مهم است که «آیا سیاست خارجی اخلاقی ممکن است؟» مایکل سندل۲ نیز یکی دیگر از افرادی است با کتاب «اخلاق در سیاست» درپی بررسی این رابطه است.
استیضاح؛ روایت رسوایی بیل کلینتون
«استیضاح» عنوان فصل سوم سریال «داستان جنایت آمریکایی» که بهتازگی پخش آن از سوی شبکه FX آمریکا پایانیافته، روایتی دیدنی از این ماجرای مهم، یعنی رسوایی بیل کلینتون، در تاریخ جامعه آمریکایی ارائه میدهد. رویدادی که بعد از گذشت نزدیک به دودهه در باب آن گفتوشنود میشود.
بعد از گذشتن سالیان هنوز هم جامعهشناسان، فیلسوفان سیاست و برخی فیلسوفان اخلاق بهدقت رفتار و نحوه برخورد مردم با آن ماجرا را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند. ماجرای پیچیده دختر جوانی که برای کارآموزی وارد کاخ سفید میشود و نرمنرمک سر از اتاق شخصی پرزیدنت کلینتون درمیآورد.
این فصل از سریال که پیشتر قرار بود همزمان با انتخابات ریاستجمهوری در آمریکا پخش شود بهعلت انتقادهای بسیار از سوی حاکمیت بهتعویق افتاد. دو فصل قبل این سریال یکی در باب پرونده جنجالی اتهام قتل او. جی. سیمپسون، بازیکن فوتبال آمریکایی است که در زمان خود در جامعه آمریکا سروصدای بسیاری بر پا و جامعهشناسان مختلفی را وادار به تحلیل و نوشتن در این باب کرد و فصل دیگر درباره قتل جانی ورساچه طراح مشهور مد بهدست یک قاتل سریالی است.
در فصل سوم نیز سازندگان بیپروا به مساله رسوایی اخلاقی بیل کلینتون، چهلودومین رئیسجمهوری ایالاتمتحده میپردازند. این فصل براساس رمان «یک توطئه گسترده: داستان واقعی رسوایی اخلاقی که نزدیک بود یک رئیسجمهور را به پایین بکشد» داستان ماجرایی را بررسی میکند که پائولا جونز، مونیکا لوینسکی و لیندا تریپ قربانیان آن بودند.
سازندگان این فصل سریال با مهارت بسیار سعی در نشان دادن لایههای پنهان این داستان، تحلیل و بررسی شرایط مختلفی که افراد در آن واقع شده بودند و واکنش جامعه آمریکایی به این مساله دارند. یک سمت ماجرا بحث اخلاقی رسوایی رئیسجمهور یک ملت است و نحوه برخورد رسانهها و مردم با این ماجرا و سمت دیگر ماجرا سیاستمداران دو حزبند. حزب رقیب سعی بر دمیدن به آتش این افتضاح دارد و حزب رئیسجمهور سعی در بیگناه نشان دادن مرد اول سیاست.
اما مونیکا لوینسکی از طرفی دلش بهحال کسی که دوستش دارد و مدت زیادی با او عشقبازی کرده، یعنی رئیسجمهور میسوزد و از سویی زیر شدیدترین فشارها و تهدیدها از سوی مقامات قضایی و امنیتی کشورش است. او بارها تهدید به زندان میشود و آینده خود را تباه شده میبیند. در اپیزودهای میانی به زیبایی هرچه تمامتر شاهد بهتصویر کشیده شدن این چالش درونی مونیکا هستیم. او که عمر خود را بر باد رفته میبیند، درنهایت حاضر به همکاری با مقامات قضایی میشود و ریزودرشت داستان ارتباطش با رئیسجمهور را با نهایت جزئیات تعریف میکند.
نکته جالب روایتی که سازندگان سریال از این رویداد تاریخی بهدست میدهند، شخصیتپردازی ویژه تکتک افراد دخیل در ماجراست، در پارهای موارد احساس همراهی و همداستانی و گاه نفرت نسبت به شخصیتها در ما ایجاد میشود. در بخشی از لحظات سریال، ما را بهخلوت کلینتون میبرد و با بهتصویر کشیدن مشکلات، دغدغهها و عواطف او کاری میکند با او همداستان شویم و در پارهای موارد با دروغگو و فریبکار نشان دادن او و علاقهاش به قدرت مخاطب را از او منتفر میکند.
در سکانسهای بسیاری با حالات و آنات دختری تنها در پایتخت سیاسی آمریکا همراه میشویم و خندهها، عاشقانهها، آرزوها و بلندپروازیهای او را تماشا میکنیم و در سکانسهای دیگری حقارت، اندوه، اشک و سختیهای همان دختر را با طراحی و ظرافتی دقیق مشاهده میکنیم.
در این سریال گویی همه افراد ماجرا بهشکلی در میانه اخلاق و سیاست دستوپا میزنند و مجبورند انتخاب موضع کنند. شخص بیل کلینتون که نماینده یک ملت است، مونیکا لوینسکی، رسانه، جامعه، همه و همه باید موضع خودشان را روشن کنند. حقیقت مهم است یا جوانب مختلف سیاست؟ اخلاق اهمیت دارد یا مصلحتهای شخصی و اجتماعی؟
از دیگر شخصیتهای مهم سریال که کارگردانان با دقت زیادی به شخصیت او پرداختهاند، هیلاری کلینتون است. او نیز بهگونهای دیگر در میانه اخلاق و سیاست بهدام افتاده و در مواجهه با بیاخلاقی همسرش که شخص اول کشور است، مجبور میشود بهسختی تمایلات زنانهاش را سرکوب کند و مسیری را پیش گیرد که سیاستپیشگان به او نشان میدهند.
هیلاری همواره از ناحیه دیگر زنان متهم میشود که در این داستان بهدلیل امور سیاسی و قدرت چشم خود را روی حقیقت بسته است. دوربین کارگردان در سکانسهای مرتبط با هیلاری کلینتون بهشدت همدلانه است و مساله جوری نشان میدهد که او هیچچارهای ندارد و برخلاف میلش و بهدلیل مصالح کشور باید بیشترین همکاری را با شوهرش داشته باشد.
از طرفی در جریان جلسههای علنیای که رئیسجمهور مجبور است در آنها حضور پیدا کند کلینتون بهراحتی سعی میکند با طفره رفتن و دادن جوابهای دوپهلو وقت جلسه را بگیرد و بحث را از مسیر اصلی منحرف کند. مشاوران او مدام درتلاشند راههایی را بیابند که او کمترین آسیب را ببیند، هرچند این راهها بهضرر دیگران یا همراه با بیاخلاقی باشد. درست در همین نقاط است که مخاطب کمکم این درک را پیدا میکند که در سپهر سیاسی آمریکا اخلاق قربانی اصلی است.
قدرت تنها چیزی است که باید از آن صیانت شود، به هر قیمتی که باشد. در این میان رسانه عنصری است که هم میتواند به سیاستمداران در جهت منافع و بیاخلاقیهایشان کمک کند و هم میتواند طرف حقیقت و مردم را بگیرد و تلاش کند حق مردم به بهترین شکل از نظام حاکم گرفته شود.
نکتهای دیگری که فیلم به آن اشاره دارد نحوه برخورد دستگاه قضایی آمریکا با این داستان است. در فیلم افرادی که عهدهدار جنبه قضایی هستند تمام تلاش خود را میکنند که به هر نحوی شده مچ رئیسجمهور را بگیرند و آنها نیز در این مسیر مرتکب بیاخلاقی میشوند و در پارهای از سکانسها آنچنان بغض و عداوتی نسبت به شخص رئیسجمهور دارند که مخاطب از جنبه عدالت و قضایی رفتار آنها هیچ نمیبیند.
بازهم مخاطب به این نتیجه میرسد که هرکسی و هر گروهی تنها سعی دارد قدرت خود را بهرخ بکشد و درپی حفظ و گسترش آن است. کارگردانان و تهیهکنندگان این فصل از سریال تمام امکانات خود را به کار بستهاند تا در عین وفادار ماندن به اصل داستان و پیش رفتن طبق واقعیت، جنبههای دراماتیک و جذابیتهای سینمایی را به آن بیفزایند. روایت کردن تاریخ معاصر در سینما و تلویزیون کار بسیار دشواری است؛ چراکه هنوز زمان زیادی از آن نگذشته و در خاطره مردم بهوضوح دیده میشود.
به گمانم دستاندرکاران این سریال با همه مشکلات و انتقادهایی که از نحوه روایت و سوگیریهای سیاسی آن میشود، توانستهاند مخاطب را به دیدن تمامی اپیزودهای آن وادار کنند و نشان بدهند که میتوان هنرمندانه یک داستان جذاب تاریخی و واقعی را برای مردم نقل کرد.
همچنین مایکل سندل، فیلسوف سیاسی معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد در کتاب «اخلاق در سیاست» به برخی سویههای این رویداد پرداخته است. او در فصلی زیرعنوان «استیضاح: گذشته و اکنون» به زیبایی به مساله استیضاح در سیاست آمریکا میپردازد. وی در باب مقایسه استیضاح نیکسون و داستان بیل کلینتون میگوید: «من هم زمانی کارآموز ۲۱ ساله کاخ سفید بودم.
در سالهای میانه تحصیلات دانشگاهی خود بهعنوان خبرنگار در دفتر روزنامه هوستون کرونیکل در واشنگتن کار میکردم… . تابستان سال ۱۹۷۴ بود و کمیته قضایی مجلس استیضاح نیکسون را بررسی میکرد. او گفته بود که بگذارید دیگران در لجن واترگیت۳ غرق شوند. من یکی از افراد خوششانسی بودم که در آنجا حضور داشت. هیجانی که استیضاح اخیر [کلینتون] بر پا کرده بود، مرا به فکر انداخت که مروری به پروندههای آن دوره داشته باشم… . بهرغم برخی شباهتهای ظاهری، جلسات دادرسی آن تابستان با آنچه اکنون در واشنگتن میگذرد، تفاوت داشت.
مهمترین تفاوت در ماهیت خطاهای دو رئیسجمهور بود. جرائم نیکسون سرپوش نهادن بر سرقت واترگیت و استفاده از افبیآی، سازمان سیا و سازمان اطلاعات داخلی علیه دشمنان سیاسی نمونههای کلاسیک جرائم جدی علیه نظام حکومت است و همانطور که کمیته بهدرستی استدلال کرد استیضاح برای آن طراحی شده است.
از این رو حتی حامیان سرسخت او نیز طرفدار استیضاح بودند اما در ماجرای کلینتون، جمهوریخواهان برای اینکه دموکراتها را قانع کنند که رفتارهای نادرست کلینتون اگرچه تاسف بارند تهدیدی جدی علیه نظام مبتنیبر قانون اساسی محسوب میشوند کار سختی داشتند.»
تحلیل شرایط و تصمیم مردم آمریکا در آن دوران کار دشواری است و باید جوانب مختلفی را در نظر گرفت. مایکل سندل در این باب میگوید: «یکی دیگر از دلایلی که تصور اجماع ملی برای استیضاح کلینتون را دشوار میکند با تغییر نقش رئیسجمهور در زندگی مردم آمریکا ارتباط دارد. ویتنام، واترگیت و اکنون رسوایی جنسی کلینتون شکوه و قداست ریاستجمهوری را کاهش داده است.
سبک پوشش رسانهای که نامزدهای ریاستجمهوری را تشویق میکند روح خود را دربرابر تماشاگران عریان کنند و در تلویزیون ملی به ناتواناییهای خود اعتراف کنند به این مساله دامن زده است. بیل کلینتون از ریچارد نیکسون محبوبیت بیشتری دارد ولی بهاندازه او احترام ندارد، عجیب است که این احترام نداشتن از کلینتون دربرابر خشم و آرمانگرایی زخمخوردهای که استیضاح نیکسون را میسر ساخت حفاظت کرد.»
پینوشتها:
۱- جوزف نای؛ دانشمند و پژوهشگر سیاسی اهل ایالاتمتحده آمریکا است. اصطلاح قدرت نرم به نام او به ثبت رسیده است. وی معتقد است که فرهنگ آمریکایی یکی از ستونهای قدرت آمریکا و یکی از مهمترین ابزارهای نفوذ قدرت آن کشور در صحنه بینالمللی است.
۲- مایکل جی. سندل، فیلسوف سیاسی معاصر آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد است. او بیش از همه بهخاطر درس «عدالت» هاروارد که بهطور آنلاین قابل مشاهده است و نقادیاش بر نظریه عدالت جان راولز در لیبرالیسم و حدود عدالت (۱۹۸۲) مشهور است. او عضو پیوسته آکادمی هنرها و علوم آمریکا انتخاب شده است. انجمن علوم سیاسی آمریکا در سال ۲۰۰۸ از سندل بهخاطر نبوغ اش در تدریس، تقدیر کرد. او سخنرانیهای پرطرفداری را با موضوع «شهروندی نوین» در شهرهای لندن، آکسفورد، نیوکاسل و واشنگتن دی.سی انجام میدهد.
۳- رسوایی واترگیت به رویدادهایی گفته میشود که میان سالهای ۱۹۷۵–۱۹۷۲ در هتلی به همین نام در واشنگتن دی.سی اتفاق افتادند که منجر به بالا گرفتن احتمال استیضاح و درنتیجه کنارهگیری ریچارد نیکسون، رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده آمریکا شد.
منابع:
سندل، مایکل، اخلاق در سیاست، ترجمه افشین خاکباز، نشر نو، ۱۳۹۷
نای، جوزف، اهمیت اخلاق؟ روسای جمهور و سیاست خارجی آمریکا از فرانکلین روزولت تا ترامپ، ترجمه مجتبی امیریوحید، انتشارات سهامی انتشار