به گزارش صدای حوزه، ۲۹ آذر سال ۱۳۸۸ شمسی، مردی درگذشت که عمری مبارزه کرده بود و روزگاری قائممقام رهبری ایران بود، ولی عاقبت معلوم شد «کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران» را «به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین» خواهد سپرد!
آیتالله «حسینعلی منتظری» شاگرد امام خمینی (ره) بود و شاگردی محبوب بود و جوانیاش را گذاشته بود برای درس و طلبگی و البته مبارزه با رژیم پهلوی؛ بارها و بارها دستگیر و زندانی و تبعید شد. وقتی هم که انقلاب اسلامی پیروز شد، یار امام (ره) بود و سال ۱۳۶۴ شمسی مجلس خبرگان رهبری وی را بهعنوان قائممقام ولی فقیه انتخاب کرد.
این مسئولیت تا سال ۱۳۶۸ ادامه داشت، ولی بعد معلوم شد که دل امام خمینی (ره) خون است از دست این شاگردشان و عاقبت، امام (ره) با وجود دشواریهای فراوان به تکلیف عمل کردند و در نامه عزل «حسینعلی منتظری» نوشتند: «سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پُر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم. من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم».
امان از دست «مهدی هاشمی»!
یکی از اختلافات منتظری با امام خمینی (ره) بر سر موضوع «مهدی هاشمی» بود. این مهدی هاشمی که برادر داماد منتظری بود، پیش از انقلاب متهم به مشارکت در چند فقره قتل بود، ولی بعدها با سفارش منتظری پست و مقام گرفت و داستانهای جدیدی درست کرد و بعدا در کیفرخواستش چنین آمد: «محاربه، افساد، ایجاد فتنه، رعب و وحشت در بین مردم»، «سازماندهی و رهبری گروههای ترور و آدمربایی، قبل و بعد از انقلاب»، «خارج کردن بیش از ۲۸۰ قبضه سلاح و مهمات و اموال بسیاری از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جاسازی و اختفای آنها» و «ایجاد شبکه نفوذ در ارگانها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقهبندیشده و کسب اخبار و اطلاعات».
معلوم است مهدی هاشمی مجازات شد، ولی در این میان منتظری مدام دنبال کار او بود و امام (ره) هم در نامه عزل منتظری به همین موضوع اشاره کردند: «در مسئله مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است، مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم».
مطالبی که دیکته شده منافقین بود
موضوع دیگری که موجب اختلاف شد، نظر منتظری درباره نحوه برخورد حکومت اسلامی با منافقین بود که البته تذکرات امام (ره) به ایشان هم راه به جایی برد و باز در نامه عزل منتظری مشاهده میشود که: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. بهقدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم…
اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود میدانید ـ که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند ـ با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید، چند نصیحت میکنم. دیگر خود دانید… سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد… از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد… دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند…
نامهها و سخنرانیهای منافقین که بهوسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید، ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی له الفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند».
و در همین نامه حقایقی دیگر روشن شد برای تاریخ: «واللّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید، ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید، مسلماً تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. واللّه قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم، ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. واللّه قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم».
نمیخواستم در قانون دخالت کنم
حسینعلی منتظری، پس از نامه اول، برای امام (ره) نامه استعفاء نوشت و امام (ره) در نامهای دیگر با این موضوع موافقت کردند و بخش دیگری از مسائل را مطرح کردند تا معلوم شود چه رنجها بردهاند برای عمل به تکلیف و باز روشنگری کردند: «همانطور که نوشتهاید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما میخواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمیخواستم در محدوده قانونی آنها دخالت کنم».
بعد در نامهای دیگر که امام (ره) برای نمایندگان مجلس و وزرای دولت نوشتند تا خبر را به آنان بدهند، معلوم شد: «همینقدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدینجا ختم نگردد، ولی متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلی پرخون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم… سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخیبردار نیست؛ و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد».
نظر «محمد منتظری» درباره خانه پدرش
پس از این واقعه حاج سیداحمد خمینی، فرزند امام (ره) رنجنامهای نوشتند به حسینعلی منتظری که بخش دیگری از حقایق را روشن کرد و البته رنجنامه از این جهت بود که آن اعتمادها به منتظری از بین رفته بود و دلها خون شده بود و البته این سید احمد آقا بود که نخستینبار سمت قائممقامی را برای منتظری پیشنهاد داده بود. ایشان در رنجنامهای مفصل نوشتند: «نظر شما را به قمستی از پیام امام خطاب به مجلس خبرگان که تیرماه سال ۶۲ صادر گردید جلب میکنم. این پیام بیش از سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی[مهدی هاشمی] است، گویی فقط برای شما نوشتهاند و گویی تنها کسی که گوش به آن نداده است شمایید. توجه بفرمایید: باید بدانید که تبهکاران و جنایتپیشگان بیش از هر کس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممکن است خداینخواسته فاجعه به بار آورند و با یک عمل انحرافی نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوری اسلامی سیلی زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود…
گویی امام ۵ سال بعد را میخوانده است و کانون خطر را دقیقاً از ۵ سال قبل نشانه رفته است. آیا خدا را خوش میآید شما گوش به حرف چنین مرد زیرک و باهوشی ندهید؟»
در این رنجنامه جانکاه نکات مهم بسیار است و یکی اینکه: «بارها و بارها شهید بزرگوار آقای محمد منتظری [پسر حسینعلی منتظری که در حادثه بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ شهید شد] میگفت: منزل پدر من جای امن منافقین است و من نخواهم گذاشت منافقین آنجا را تصاحب کنند. ولی دیدید که به هر وسیلهای بود آنها او را از پای درآوردند و منزل شما تصاحب شد. معذرت میخواهم که قلمم گاهی تند میشود؛ چرا که ما صراحت را از شما آموختهایم».
عاقبت کار؛ احترام و طلب خیر
حسینعلی منتظری با وجود وقایع تلخی که رخ داد در سالهای بعد در ایران با امنیت و احترام زیست و هنگامی که در سال ۱۳۸۸ درگذشت، این بود پیام رهبر انقلاب؛ پُر از احترام و طلب خیر؛ «اطلاع یافتیم که فقیه بزرگوار آیتالله آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری رحمهاللهعلیه دار فانی را وداع گفته و به سرای باقی شتافتهاند. ایشان فقیهی متبحر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند. دورانی طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیمالشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داده و سختیهای زیادی در این راه تحمل کردند.
در اواخر دوران حیات مبارک امام راحل امتحانی دشوار و خطیر پیش آمد که از خداوند متعال میخواهم آن را با پوشش مغفرت و رحمت خویش بپوشاند و ابتلائات دنیوی را کفاره آن قرار دهد. اینجانب درگذشت ایشان را به همه بازماندگان بهویژه همسر مکرمه و فرزندان محترم آن مرحوم تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی را برای وی مسألت میکنم».