حجت الاسلام محمد رضا جوان آراسته با حضور در پایگاه خبری-تحلیلی صدای حوزه به سوالات مدیرمسئول و سردبیر صدای حوزه پاسخ های روشن و بدون روتوشی ارائه کرد که مشروح این گفتگو هم اینک پیش روی دیدگان شماست.
گفتنی است جوان آراسته، از معدود طلاب اهل قلمی است که سالها در حوزه داستان نویسی و تدریس آن به ویژه در مدرسه اسلامی هنر فعالیت داشته است. پدر ایشان نیز از جمله روحانیون فاضل و اهل تحقیق و پژوهش می باشند. محمدرضا آراسته بی تکلف و بسیار گرم و صمیمی در جمع ما حاضر شد و علی رغم برخی مواضع انتقادی نسبتا تندی که پیرامون برخی موضوعات ابراز نمود، اعلام کرد که هیچ مشکلی با انعکاس آنها ندارد. مجموعه ما نقدهایی به محصولات مکتوب آقای حدادپور جهرمی داشت اما سبک و شدت جوان آراسته در بیان انتقاداتشان جور دیگری بود و البته صدای حوزه پذیرای پاسخ های احتمالی آقای جهرمی هم خواهد بود و این حق هم برای ایشان محفوظ است.
ذات سکولار آموزش های هنری و تغییر تیپ ظاهری و فکری برخی طلاب هنرمند از جمله موضوعاتی بود که پیرامونش با وی به بحث نشستیم. وی صریحا اعلام کرد که طلاب انقلابی را توصیه به ورود به عرصه هنری نمی کند چرا که ممکن است که سکولار شوند اما نگفت که با این حساب، آیا هنر را به آدم های کلیشه ای غربزده نمی سپاریم؟!
جوان آراسته همچنین روی ناخودآگاه تأکید زیادی داشت و جاهایی حس کردیم ایشان پارادایم تحلیل شخصیت فروید را کاملا پذیرفته و طبق همان مبنا تحلیل می کند در حالیکه به نظر می رسید صرفا به نحو موجبه جزئیه می توان از ضمیرناخودآگاه فرویدی دفاع کرد و الا به مشکل جبر و تخطئه آگاهی و سوژه گی انسان می رسیم.
صدای حوزه – جناب آقای جوان آراسته، با توجه به این که گفته می شود فضای هنر موجب تقویت سکولاریته می شود؛ آیا اگر شما به عنوان طلبه ای هنرمند، معمم نبودید، همین ظاهر را داشتید؟
نه، فکر نمی کنم. شاید اگر طلبه نبودم طور دیگری میشدم؛ اما اگر ملبس نبودم خیلی با ظاهر فعلی فرقی نداشتم.
صدای حوزه – چرا طلبه ای که وارد عرصه هنر، فیلم و یا داستان میشود، کم کم سبک زندگی اش تغییر میکند و با منش طلبگی فاصله می گیرد ؟
توضیح مفصلی دارد. ممکن است حتی با توضیح مفصل هم این مسئله قابل انتقال نباشد و مخاطب با توضیح من به درک موضوع نرسد.
سوال این است که چرا طلبهها سراغ هنر میروند؟ من خودم و همه آنهایی که می شناسم، وقتی که سراغ هنر رفتیم دنبال یک ابزار بودیم. در حوزه علمیه، محتوا، اطلاعات و دانش کسب می شود. همان طور که منبر یک فرم برای انتقال محتواست، فیلم و داستان هم یک فرم است. من با داستان و فیلم آن چه را می خواهم انتقال دهم می سازم. این چقدر اثرگذارتر است؟ آیا داستان قالب اثرگذاری دارد؟ همه میگویند آری. مردم کدام را در ذهنشان می ماند و از آن لذت میبرند؟ حتما اثر هنری.
غالب طلبهها به مثابه یک ابزار برای انتقال محتوا به سراغ هنر می روند، غافل از اینکه هنر ابزار نیست؛ بلکه هنر، فرم به علاوه محتواست؛ رسانه خود پیام است. اینکه بخواهیم بگوییم من این را می دانم و در ظرف رسانه میریزم تصور کودکانه و ابتدایی است. این نگاه باعث انحراف میشود. طلبه برای آموختن فرم اقدام می کند، اما محتوا را هم دریافت می کند. منظورم هنر برای هنر نیست هرچند اساساً حرف بی جایی هم نیست.
چرا هنر اثرگذارتر است؟ هنر، از لایه ابتدایی ذهن رد میشود و خودآگاه شما را مخاطب قرار نمیدهد، بلکه یک راست در ناخودآگاه شما می نشینید. تمام تکنیک های یک هنرمند، ابزارهایی برای اثرگذاری بر ناخودآگاه است. پیام را به لایههای زیرین میبرد، برای آنکه مخاطب نفهمد و گارد نگیرد اما در عین حال اثر بپذیرد.
اگر هنرمند با خودآگاه مخاطب طرف شود، با سپر و مقاومت روبرو میشود؛ اما بر ناخودآگاه مدیریتی نیست؛ بنابراین اساساً بستری پذیرا و منفعل است.
همه اساتید هنر به درستی تصریح میکنند کسی که وارد این حوزه میشود به مواجهه با هنر نیاز دارد. مخاطب هنر قرار گرفتن یعنی ناخودآگاه را بستر ورود آثار هنری قرار دهیم و وقتی بستر شد یعنی بدون مقاومت و به شکلی نفهمیده تغییر کردن.
بنابراین در پروسه هنرمند شدن با انگیزه استفاده ابزاری از هنر، به فرد دیگر تبدیل می شویم. محصول این تغییر ممکن است همچنان همان فرد مومن و مذهبی، اما غیر آن آدم باشد؛ ممکن هم هست کاملا متفاوت با آنچه بوده شود. تقریباً بدون استثنا هر کس سیر هنرمند شدن را طی کرده، آن تغییر و تحول در او رخ داده است.
صدای حوزه – پس نگاه به هنر آن است که، ناخودآگاه را هدف قرار دهیم تا منجر به مقاومت نشود. شهید آوینی با این نگاه که تفکر انتقادی را برای اینکه با مقاومت روبرو نشویم، سلب کنیم، مخالف است؛ مدل منبر هم بیان می کند که تفکر انتقادی را تقویت کن تا حق را از ناحق تشخیص دهی. حال در فضای هنر میگوییم سِپرت را کنار بگذار، این پارادوکس چه پاسخی دارد؟
منبر، یک فرم کلاسیک و سنتی است. آیا خطیب، در منبر از برهان و استدلال استفاده میکند یا خطابه؟ سراغ خطابه می رود، چون تهییج احساس میکند. بالا و پایین کردن صدا در منبر یک فرم است و بخاطر همین فرم است که مخاطب قبول میکند، نه چینش منطقی استدلال. جدا کردن فرم از محتوا ذهنی است و واقعی نیست. منبر یک پیام دارد که چرا فکر نمیکنی؟ یک فرم دارد که اساساً همراه با آن نیست، میگوید فکر نکن و این فکر کن را بپذیر. مثلا در کرسی آزاداندیشی فرم و محتوا هر دو در یک سو است. اما اساساً در خطابه نمی توان گفت که میخواهیم پرورش عقلانیت داشته باشیم، چون در خطابه تحریک احساس میکنیم.
صدای حوزه – ولی اسلام با آگاهی جلو میرود. دنبال مخدر نیست که بی حس کند و تاثیر بگذارد.
من میتوانم بگویم نه. مسیر ترویج دین در سیره، آیا مبتنی بر مناظرات هشامی است یا بر اساس «کونوا دُعاهَ الناسِ بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم» است؟ میگوید خوب با مردم زندگی کن سپس آنها دین دار می شوند. اصلا در آن استدلال لازم نیست.
صدای حوزه – از آن طرف بیان میشود که «کلم الناس علی قدر عقولهم». یعنی ما با نخبگان، هشامی برخورد میکنیم، با سطح عوام به صورت خطابی. چون مهم محتواست که قرار است در بستر خطابه یا استدلال یا سبک زیستن به عنوان الگو، با توجه به زبان مخاطب انتقال پیدا کند.
اساساً بیان قرآن یک بیان استدلالی به معنای استدلال فلسفه غربی، برهان نیست؛ بلکه توجه دادن به عمق فطری است که آن عمق فطری تلنگر دارد نه استدلال و مسیر آن الزاما با استدلال نیست.
آدم ها آنی دارند که به خودشان می آیند. ما تصور میکنیم «آن»، «آنِ» منطقی است اما غالبا منطقی نیست. چطور یک روحانی در یک جمع نه چندان متناسب با باورهای دینی، محبوب میشود؟ این روحانی آنها را به یک «آن» رسانده است. آنِ باور به این روحانی اما اصلاً منطقی و استدلالی نبوده است. من نافی بال استدلال و عقلانیت نیستم اما عوام، با ادبیات عقلانی دچار تحول نمی شوند؛ بلکه کسی مثل آقای کافی آنها را دچار تحول میکند؛ یعنی خطابه ی همراه با آهنگی که در تن صدایشان هست آنها را از جهالت بیرون می آورد.
صدای حوزه – چگونه طلبه ای که وارد پروسه هنر میشود، در مقصد خود که قرار بود خلق را به مقصدی برساند، خودش دچار تحول میشود؟ وقتی طلبه وارد هنر شد، زی طلبگی تا کجا باید عقب گرد کند؟
باید دید هویت دینی، ملی و فرهنگی او در ناخودآگاه آیا بافت محکمی دارد یا سست است؟ چون جنگی در ناخودآگاه قرار است شکل بگیرد. یک شخص است که در مسیر هنرمند شدن قرار است به آن هجمه وارد شود. پیروز کسی است که در ناخودآگاه برنده شود. هجمه هنری، هجمه پیچیده و قدرتمندی است.
طلبه از ناخودآگاه اش نمیتواند گزارش دهد. چون قدرت و استحکام آن چیزی که قرار است در ناخودآگاه او مورد هجوم واقع شود مشخص نیست. تغییر سبک زندگی حتی برای افرادی اتفاق افتاده که از ابتدا به خودشان باور داشته اند که به زعم خود ساختمان محتوایی محکمی داشته اند و می خواستند با انتقال آن، به بقیه کمک کنند؛ اما بعداً زمین خوردند!
صدای حوزه – ارزیابی ناخودآگاه چگونه است؟ چطور می توان گفت که، کدام طلبه ورودش به هنر مثبت است و کدام طلبه ورودش منفی است؟ ما صرفا در پیچ نهایی که نمی توانیم ارزیاب باشیم!
اساساً من باشم بیان میکنم که همه نیایند، الا ما خرج بالدلیل. آنقدر که ما از رفقای طلبه آسیب دیده ایم، بیشتر از نفعی است که به ما رساندند. من چهار سال مستمراً سر کلاس بودم تا یاد بگیرم. با اساتیدی که حتی از قم آمدن می ترسیدند.
مثلاً برخی از آثار آقای حدادپور جهرمی افتضاح است. اینکه چطور هنوز دادگاه روحانیت ایشان را نخواسته است جای تعجب دارد. در حالی که کتابهای ایشان انقلابی است، ولی برخی رمان های ایشان به گونه ای است که حتی تصور اثر هنری در مورد آنها کار اشتباهی است. این مصداق جزو افرادی است که اصلاً هنر را نیاموخته است و محصول ایشان اثر هنری نیست. من آثار ایشان را یک زباله می دانم. من به هنرمند حق می دهم که خطا کند، اما اینها واقعاً زباله است و اثر قابل نقد نیست. هم از لحاظ فرم و هم از لحاظ محتوا.
هنر سیر و سلوک دارد. کسی با دو روز ابزار هنری یاد گرفتن و تکنیک یادگرفتن هنرمند نمی شود. شخصی مانند آقای جهرمی ابتدائیات تکنیک را هم ندارد. در هر کتاب ایشان میتوان انبوه خطاهای تکنیکی را پیدا کرد.
کتابی که در شخصیت پردازی، فضاسازی و در زبان، درست پیش نرفته است، اصلا یک اثر داستانی نیست، در حالی که اولین چیزها اینهاست. برخی می فرمایند مهم این است که اثرگذار است؛ اشکالی ندارد؛ بگویند آثار ایشان یک مثلا فرمی به نام ” پاچال پیچو” تاثیرگذار است، نه یک داستان. مطالب ایشان همه فیک است. من نافی اثرگذاری اثرهای ایشان نیستم اما نافی عنوان آثار ایشان هستم.
صدای حوزه – اگر نام داستان را از آثار ایشان برداریم، آیا یک طلبه مجاز است این چنین بنویسد؟
منظور از این سوال فرم است یا محتوا؟ فرم که هر طور دوست داشته باشد می تواند بنویسد. حوزه در حیطه فرم نمی تواند اظهار نظر کند، چون در این زمینه بی سواد محض است اما حوزه باید در محتوا وارد شود. در حوزه محتوا، استفاده ابزاری از مسئله جذابیت جنسی در مبتذل ترین شکلش در رمان اینترنتی، وجود دارد. اولین نکته هم در مورد رمان اینترنتی این است که چاپ نمی شود، دوم آنکه، بستر پخش آن اینترنت است. رمان اینترنتی کاملا خالی از تکنیک است، چون نویسنده آن بی سواد است و هرکسی آن را می نویسند.
اما چه چیز اسباب جلب آن است؟ یک، حادثه؛ رمان های اینترنتی پر از اتفاق است و این مخاطب را نگه می دارد. این یک قدرت و حسن آن است. به علاوه جذابیت های جنسی که در آن ایجاد کرده اند و خیلی بی پرده است و به جهت چارچوب های جنسی خط قرمز ندارد و عریان است. کتاب های آقای جهرمی نیز از همین نمونه است.
بهره برداری ابزاری از جذابیت های جنسی خلاف اخلاق و ترویج ابتذال است. به همین دلیل این اثرها را زباله میدانم که کسی نباید آن را مصرف کند. مثل رمان های زرد نیست که بگویم وقتتان را برای آنها تلف نکنید، مثل آثار فهیمه رحیمی و م.مودب پور که صاحب قلمان رمان های عامه پسندند. اما کتاب های آقای جهرمی را میگویم کنار بگذارید و سر آنکه مطالعه نکنید با شما بحث و جدل می کنم. رمان های عامه پسند هم داستان های عاشقانه دارند اما مبتذل نیستند. اما این آثار مبتذل است، به گونه ای که طوری خیال مخاطب را در یک تصویرسازی جنسی به بازی می گیرد که رها شدن از آنها ممکن نیست؛ حال چه کسی این کار را انجام میدهد؟ یک نفر در لباس روحانیت!
صدای حوزه – آقای جهرمی را برای مصاحبه دعوت کردیم اما ایشان سوالات ما را نپسندیدند که امیدواریم بعد انتشار این مصاحبه بتوانیم در خدمت ایشان هم باشیم.
تاکید میکنم آقای جهرمی را یک هنرمند نمی دانم بلکه نهایتا یک وبلاگ نویس است. از زمان توسعه وبلاگ نویسی ایشان یکی از پایگاه های وبلاگ نویسی را داشت و از همان موقع یکی از پرمخاطب ها بود و کار می کرد، این چیزی که الان تولید میکند ادامه همان خط است. ایشان نمی تواند یک هنرمند و داستان نویس خوب باشد چون هنر را درک نکرده است و تکنیک هم نمی داند. در حالی که تکنیک دانستن هم شرط کافی برای هنرمند شدن نیست، بلکه شرط لازم است و هنرمند سلوک را نیز نیاز دارد.
صدای حوزه – تفاوت هنر دینی و غیردینی در چیست؟ مرز آن کجاست؟
در مسئله داشتن یا نداشتن هنر دینی، دعوای مفصلی است که هر دو طرف آن هم آدم های تنومند ایستاده اند. برخی معتقدند که هنر قابل تقسیم به دینی و غیر دینی نیست، همانطور که علم، قابل تقسیم به دینی و غیر دینی نیست. اما برخی دیگر قائل اند که قابل تقسیم است. آنها که قائل به هنر دینی هستند، برخی از دین، برای ساختار دادن به مبانی هنر استفاده می کنند؛ برخی هنر دینی را، به معنای هنر دینداران میدانند. یعنی هنر شکل گرفته در جوامع دینی، هنر دینی میشود.
آنچه در اینجا مطرح می کنم یک نظر شخصی است که کاملا قابل نقد و چالش است. به نظر من، هنر دینی نداریم؛ پس منِ طلبه دنبال چه می گردم؟ آن پیام و حرفی که ناخودآگاه مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد از کجای هنرمند آمده است؟ از ناخودآگاه هنرمند می آید. ناخودآگاه هنرمند در اثر هنری تبلور دارد و حضور پیدا میکند و چون از ناخودآگاه است بر ناخودآگاه مینشیند.
آنچه در ناخودآگاه من وجود دارد حاصل زیست من است. اگر زیست من، یک زیست دیندارانه باشد، آنچه در داستان، موسیقی و فیلم قرار میدهم، دیندارانه و مروج دین داری است و مخاطب را به سمت دین می کشد؛ اما اگر زیست من دیندارانه نباشد هر چند که این لباس بر تن من باشد آن اثر و پیامی که در نهایت منتقل میکند مروج دین نیست.
طلبه ای که کج راهه میرود بی هویت است. هنرمند غیر طلبه هویتش را از جامعه روشنفکری میگیرد. طلبه فقه و اصول خوان هویتش مشخص است که خودش را به کجا متصل می کند، اما طلبه هنرمند یا به دنبال هنر، هویت خود را از کجا باید بگیرد؟ هیچ جایی در حوزه او را تحویل نمیگیرد، که بخواهد به آن هویت دهد!
بنابراین هویت خود را از همان جا که، هنرمندان جستجو میکنند جستجو می کند. در نقد به انتشارات جوان که وابسته به آیت الله العظمی مکارم شیرازی است، این مسئله را مطرح کردم.(کتابفروشی انتشارات جوان در صفائیه قم و وابسته به دفتر آیت الله مکارم می باشد که توضیح کامل آن را میتوانید در این آدرس بخوانید.) متاسفانه به جایی کشیده شده ایم که حتی در کنار دفتر آیت الله مکارم شیرازی هم دغدغه نان کتاب هارا کنار هم چیده نه دغدغه فرهنگ! چون می خواهد فروش کند، کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد را کنار کتب فقهی برای فروش قرار داده است. کتاب های آقای جهرمی هم آنجا به فروش می رسد.
صدای حوزه – شما یک کثرتی را قبول می کنید؛ اما دائماً برگشت میکنید به یک وحدت؛ بیس هویتی که شما قبول دارید چیست؟
باید معلوم باشد که ما میخواهیم چه کار کنیم. یک کتاب فروشی در مجتمع ناشران این کتابها را کنار هم قرار دارد مشکلی نیست، اما دفتر آیت الله مکارم آن را بگذارد متوجه نمی شوم. آنها باید یک طیف از مطالب را داشته باشند. طبق گفته خودشان مسئله آنها انتقال معارف برای جوانان است، حالا این میشل اوباما شدن در این ادبیات جا دارد؟ تو با آن چیزی که خود تعریف میکنی، نمی سازی. سخن من این است که، استانداردهایی وجود دارد و شما را به رعایت آن استانداردها دعوت می کنم. اگر شما طلبهای و آقای جهرمی هستید و در شناسه شما کتاب داستانی نوشته شده است، چند توقع دارم که یک، مضمون آن به یک نویسنده روحانی بخورد، دوم داستان بخوانم چون خودتان را داستان نویس معرفی کردید. انتشارات نسل جوان همان چیزی را که میگوید، ندارد، کارویژه ای که خودتان معرفی کردید را هم ندارید. درد در این است که به خاطر پول این کار را انجام میدهند.
صدای حوزه – پس اینطور شد که طلاب انقلابی سمت هنر نباید بروند تا خیالمان راحت شود که سکولار نمی شوند و تکثرگرایی به آنها هجمه نمی کند. حال میشود به حوزه حق داد که چرا دنبال رواج فرمهای هنری نمی رود؟ از طرفی به نظر می رسد مدرسه اسلامی هنر که آقای نواب و دوستانشان راه انداخته اند به لحاظ سیاسی با روحیات کارگزاران و اصلاح طلبانه سازگاری بیشتری دارد. درنتیجه طلبهای که وارد آن می شود به سمت روحیات اصلاح طلبانه می رود. می شود بیان کرد این مدرسه را راه انداخته اند که این فضا را تقویت کنند؟ چون خروجی آن به این صورت است که طلبه انقلابی وارد می شود و سکولار خارج می شود. مدرسه اسلامی هنر سرمایه اجتماعی اصلاح طلبی را در حوزه تقویت می کند؟
آقای نواب مشخص است که یک چهره سیاسی دارند. پسر بزرگ ایشان که مدرسه اسلامی را راه انداخت، نه کنش سیاسی از ایشان می توانید پیدا کنید و نه فرد سیاسی هستند و مسئله ایشان فرهنگ است. این طوری نمی شود دسته بندی کرد. آن را دستگاهی در خدمت جریان سیاسی نبینید. واقعاً ممکن است خروجی چیزهایی را نشان دهد، اما هدف مجموعه نه در آغاز و نه احتمالاً الان، تولید کننده یک نیروی انسانی برای جریان سیاسی خاص نیست؛ نه حزب اللهی و نه اصلاح طلب.
مثلاً جمعی از طلبه های انقلابی، که خروجی مدرسه اسلامی هستند الان خانه عقیق را دارند، که در انیمیشن و فیلم سازی، حسین سلیمانی بالای سر آنهاست که به شدت انقلابی و حزب اللهی هستند. افراد دیگر این مجموعه مثلاً در مجموعه باسلام هستند که در کار توسعه کسب و کارهای خانگی که یکی از مهمترین دغدغههای رهبری است فعالیت دارند.
از آن طرف هم افرادی از خروجی های مدرسه اسلامی هستند که رمان هایی نوشته اند که در فضای مطلوب انقلابی نیست، مثلاً نشر نگاه آنها را چاپ می کند. اما در نهایت اگر از بالا نگاه کنیم نسبتاً توازن در خروجی این مجموعه دیده می شود. نمیشود گفت که هدفش تربیت برای جبهه انقلاب است و یا دستگاه تولید افراد برای جبهه روشنفکر است. نمیشود گفت الزاماً افرادی که به جبهه روشنفکر رفته اند اگر وارد این مدرسه نمی شدند، در جبهه انقلاب پیش می رفتند. چنانچه در بدنه حوزویان هم آن ها که اهل هنر نیستند هم این چنین است. اگر هنر نبود نیز در جای دیگر نمود پیدا می کرد. اینها افراد نرمال حوزوی نیستند. بستگی به ذات هنرمند، خروجی، فردی توانمند از سمت مثبت و یا از سمت منفی می شود.
برای مثال آقای زائری افرادی که تربیت کرده یکسری الان در بی بی سی کار می کنند و یک سری در این طرف کارهای قوی در حوزه انقلابی دارند. مدرسه علمیه حقانی سابق(پیش از انقلاب) محسنی اژهای خروجی می دهد، کرباسچی هم تحویل می دهد. همه جا خروجی هایی متفاوت دارد که این عیب موسسه نیست.
من آمار ندارم که بتوانم بگویم در کدام گروه خروجی بیشتر است؛ اما چون فرم هنر ذاتا تکثر گراست، شاید طبیعی است که خروجی یک گروه بیشتر باشد.
صدای حوزه – آیا رمان می تواند رسانه دینی باشد؟ چون رمان ذاتش توجه به جزئیات است مثل سبک زندگی غربی که سلبریتی محور است. گویا رمان نیز امتداد این فضاست. مثلاً در قصه های دینی خودمان، در قرآن ارکان اصلی بیان می شود؛ جزئیات و زواید بیان نمی شود و زمانی به جزئیات اشاره شده که واقعا مهم بوده است. آیا رمان با نوع قصه گویی دینی جور در می آید؟
توضیحی که بیان شد نهتنها در رمان بلکه در کل ادبیات های داستانی است. پای قرآن را وسط کشیدن خطاست چون قران داعیه دار داستانسرایی نیست. بلکه قصه است.
استوری مفهوم مدرن است، اما قصه مفهوم مدرن نیست. داستان، محصول تمدن مدرن قرن است و از جمالزاده به بعد، ما وارد کننده داستان هستیم؛ در حالیکه شاهنامه ها همه قصه هستند. یک مرز بین داستان و قصه وجود دارد. اساساً قرآن نمیتواند داستانسرا باشد؛ چون داستان از لحاظ تاریخی پسا قرآنی است. مثلاً اینکه قرآن به شعر نزدیک شود چیز جالبی نبوده است؛ هرجا لازم بوده به فرم های موجود نزدیک شده است. بنابراین خدا در عداد داستاننویسان جهان نیست.
می توان بیان کرد که ائمه وارد جزئیات شده اند و تصویر سازی می کنند. اگر قرار بود پرداخت به جزئیات بد باشد و منافی غرض شارع باشد، طبیعتاً مفسران قرآن از آن استفاده نمی کردند. بنابراین توجه به جزئیات بد نیست. پس نمیتوان به آن صفت خلاف مزاج شرع داد. چون جزئیات باعث اثر گذاری می شود و آن را باور پذیر می کند. با ساختن تصویر از طریق جزئیات می توان مطالب را باور پذیر کرد. وقتی حرف، باورپذیر شد، اثر را پذیرفته اید. بنابراین از جزئیات هم صحبت می شود. فرق قصه و داستان در این است که، قصه ها وارد جزئیات نمیشوند. قصه ها انباشته از دیو و پری هستند.
در زمان های قدیم چون به سمت بت پرستی میرفتند، تصویر سازی و مجسمه سازی مورد انتقاد بود. اما امروزه مجسمه سازی ایراد گرفته نمی شود. داستان با جزئیات کاری میکند که شما با تخیل انجام می دهید. در ادامه نکات قصه و داستان این است که، منطق در داستان با منطق در جهان امروز متفاوت است. منطق داستان منطق رئال است، منطق قصه منطق رئال نیست، همچنین داستان محصول انسان پسا مدرن است. در جامعه مدرن نشده اساساً میزان باورپذیری بالاست؛ اما در جامعه مدرن، نیاز به افکت های بیشتر برای پذیرش نیاز داریم. بنابراین امروزه با قصه نمیتوان ارتباط خوبی برقرار کرد.
مطالب مرتبط:
یک نوجوان اگر کتاب های حدادپور جهرمی رو بخونه باید در حین مطالعه همش مراقب طغیان ش ه و ت باشه
سلام ویدئوش کو پس؟!
سلام مجدد، خیلی از مصاحبه سانسور شده، خود تیزری که منتشر کردین خیلی مطالب رو داره که متن نداره
دو تا از کتابهای جهرمی را خواندم انگار داره به بهانه ی بتصویر کشیدن مجاهدتهای رزمندگان اسلام به خورد خواننده شهوت تزریق می کنه. تم همه کتابها یکی هست فقط افراد و مکانها عوض میشه. همه چی حول شهوت میچرخه. کتاباش ی هشدار هم ندارن که برای نوجوان خوب نیست