به گزارش صدای حوزه، چند هفتهای است که انیمیشن قرمز شدن محصول کمپانی پیکسار اکران سراسری خود را آغاز کرده است. کارگردان و نویسندهٔ این انیمیشن، «دومی شی» زن انیماتور کانادایی چینیتبار است و داستان فیلم هم در تورنتوی کانادا میگذرد.
«قرمز شدن»، عنوانی است که در خود ایهام دارد. یعنی در لایهٔ اول اشاره به تبدیل کاراکتر اصلی فیلم به یک «پاندای قرمز» دارد و در لایهٔ دوم، اشاره به بلوغ دخترانه و مسألهٔ شروع عادت ماهیانه در دختران.
در یک دههٔ اخیر، انیمیشن تبدیل به رسانهای اصلی برای هالیوود شده تا گزارههای ایدئولوژیک خود را از طریق آن القاء کند. مخاطب اصلی انیمیشن قرار است کودکان و نوجوانان باشند، لیکن بسیاری از این انیمیشنها ربطی به دنیای معصومانه و زلال کودکان ندارند، بلکه تزریق نوعی خاص از جهانبینی بزرگسالانه به ذهن بیدفاع کودکان و نوجوانان است.
قرمز شدن یکی از مخرّبترین محصولات هالیوود
از این منظر، «قرمز شدن» نهتنها از این قاعده مستثنی نیست، بلکه یکی از مخرّبترین محصولات هالیوود از جهت پیامها و کُدهای القایی است.
«قرمز شدن» دربارهٔ وقایع عجیبی است که در ١٣سالگی برای دخترکی چینیتبار ساکن تورنتوی کانادا بهنام «مِیلین» رخ میدهد. او که دختر خوب و شایستهٔ پدر و مادرش تصویر میشود، کمکم در ارتباط با دوستان خود، درگیر فعل و انفعالات جسمی و روحیِ ناشی از بلوغ میگردد. همزمان، مِیلین دچار طلسمی میشود که دختران خاندان مادری او در هنگام بلوغ دچار آن میشدند: «ظهور یک خرس پاندای سرخ از درون آنها»!
فیلم بهنحوی آشکار، نمادین است و عناصر و اجزای آن در خدمت ترسیم یک پازل نمادین دربارهٔ معصومیت دخترانه، شروع زنانگی، نفسانیّت و دست و پنجه نرم کردن با غرایز در زمانهٔ حساس و بحرانی بلوغ است.
«پاندای سرخ» در یک نمادپردازیِ نه چندان پیچیده، بهویژه با توجه به رنگ سرخ آن، نماد و نشان بیدار شدن غرایز جنسی در هنگامهٔ بلوغ است. تنها راه رهایی میلین از «پاندای درون» این است که در شب ماه خونین، طی مناسکی، طلسم او باطل و پاندای درون او را در یک سنگ یاقوتفام به دام بیاندازند.
مادر و مادربزرگ و سایر زنان خانواده تلاش میکنند او را برای این مناسک آماده کنند، اما فکر و ذکر میلین و دوستانش، حضور در کنسرت یک گروه پاپ نوجوانانه (شبیه گروههای کی پاپ) است که قرار است در همان شبِ اجرای مناسک در تورنتو برگزار شود.
در جریان تلاش میلین و دوستانش برای جور کردن پول بلیط این کنسرت با هدف دیدن اسطورههایشان، او بهنوعی دلبستگی با پاندای درون خود میرسد. این در حالیاست که به گفتهٔ مادربزرگش، هرچه دلبستگی او به پاندا و درنتیجه بروز بیرونی آن بیشتر شود، بیرون راندنش در حین مناسک سختتر میگردد.
مادر نماد سنّت و مظهر استبداد
کنسرت برای این دختران بهعنوان نقطهٔ رهایی (طلوع زنانگی) تصویر میشود، در حالیکه مادر نماد سنّت و مظهر «استبداد»ی است که باید از آن خلاص شد! حضور در کنسرت برای ایشان به هدف، معنا و انگیزهی زندگی تبدیل میشود. چرا؟ پاسخ از زبان میلین خطاب به دوستانش:
«فردا وقتی به اون کنسرت میریم، دختر بچهایم. وقتی بیرون بیایم، زن شدیم!»
اینکه کنسرت مانند مناسک، قرار است در شب ماه خونین برگزار شود، در واقع وجهی آیینی و مناسکی به کنسرت میبخشد. در نمادشناسی جادوی سیاه، هم ماه کامل و هم ماه خونین معانی و قدرتهای خاصی دارند که میتوانند «دگرگونی»های بزرگ را موجب شوند.
از سوی دیگر، مادری که یکسره نگران و محافظ دختر دلبند خود است، غیرمستقیم و تدریجاً بهصورت هیولایی کنترلکننده تصویر میشود که اجازه نمیدهد دخترش حیوانیّت درونی خود را حفظ کند! در واقع، در منطقِ «قرمز شدن»، انتخاب میان خانواده و «جمعِ رفقا» یک انتخاب صفر و صدی است و هیچ حد وسطی ندارد!
پیام اصلی انیمیشن، پذیرش هیولای درون
اما مسأله و پیام اصلی انیمیشن، پذیرش هیولای درون است و این چیزی است که بهصراحت در فیلم بیان میشود: هنگام گفتوگوی پدر و دخترش در آستانهٔ انجام مناسک طرد هیولای درون. جایی که پدر به میلین نصیحت میکند که هیولای درونش را بپذیرد و با آن زندگی کند.
وقتی میلین از مناسک میگریزد و در هیأت پاندای سرخ خود را به استادیوم محل کنسرت میرساند، حرف اصلی را خطاب به دوستانش میگوید:
«یک عمر وسواسِ گرفتنِ تأیید مادرم رو داشتم… الان فهمیدم که از دست دادنِ شما برام سختتره تا از دست دادنِ اون.»
و وقتی در برابر مادر غولآسایش در محل کنسرت میایستد، میگوید:
«من دیگه دختر کوچولوی تو نیستم، مامان… من پسرا رو دوس دارم. موسیقی با صدای بلند رو دوس دارم. قر دادن رو دوس دارم. من ١٣ سالمه. کنار بیا با این موضوع!»