به گزارش خبرنگار صدای حوزه، شاخص کل بورس امروز با ریزش ۳۵ هزار واحدی در پایان معاملات به عدد یک میلیون و ۳۴۰ هزار واحد رسید. شاخص کل از اول آبان تاکنون ۶۷ هزار واحد کاهش داشته است. نمایندگان مجلس در واکنش به ریزشهای اخیر بورس تهران، این وضعیت را «ذوب و تبخیر ثروت مردم» و « قتلگاه سرمایه مردم» دانستند. آنچه که قابل مشاهده و تبیین صریح است، بلایی است که نان و سفره مردم را درنوردیده و به مرور پس لرزه های فروخفته ای را در حال رقم زدن است.
اگر این ریزش های بورسی که جیب مردم را هر روز بیشتر از دیروز تهدید می کند متوقف نشده و جراحی ضرب الاجلی صورت نگیرد، تمام توجیحات صورت گرفته و حتی قابل قبول نسبت به نقش دولت گذشته در ایجاد این دره های عمیق، دیگر محلی از اعراب و گوشی برای شنیدن نخواهد داشت. اگر از زاویه نگاه فرهنگی به مساله نگاه کنیم و دومینونی که این اتفاق اقتصادی در حال تحقق آن است را موشکافی کنیم، باید گفت که یک بحران اجتماعی با ادامه این روند در حال شکل گیری است.
اساسا لرزه های اقتصادی در فرامتن خود، پس لرزه های غیرقابل انکار سیاسی و فرهنگی را پایه گذاری می کنند. به تعبیری دیگر هر شوک اقتصادی به یک عصبیت و خشم سیاسی می تواند منجر شود. مثلا قهر انتخاباتی را اتخاذ می کنند و با تکرار این شوک ها به تدریج به یک افسردگی سیاسی در سطح سرمایه اجتماعی می رسد. به عبارت اخری باید گفت که اعتماد حاکم میان مردم و حاکمیت دچار خدشه های جدی شده و گسل های عمیقی را سبب خواهد شد که به بهانه های مختلفی بنزینی و برقی و آبی می تواند سر باز کرده و علیه سیستم عمل کند.
نکته مهم تر و بنیادی تر این اتفاقات، تبدیل افسردگی سیاسی و ناامیدی از مشارکت در فرایندهای انتخاباتی به یک افسردگی و تراژدی فرهنگی است. یعنی ذهن و روان مردم در نگاه علوم شناختی اصطلاحا سِر شده و از واکنش نشان دادن به هرگونه فرایند فرهنگی و معرفتی نیز عاجز می شود. هرگاه باورپذیری کف جامعه نسبت به سیستم به حداقل برسد و سنسورهای ذهنی مردم در نسبت با حاکمیت عمل نکرده و بی تفاوت باشد، بدین معناست که سیستم دچار فلج مغزی شده و در ارتباط با بدنه اش توانایی تولید فرمان و حرکت و راهبری را ندارد.
الغرض که آقای رئیس جمهور باید وضعیت بورس را در اولویت کاری خود قرار داده و مساله بهداشت و درمان باعث غفلت از یک شکاف عمیق اقتصادی خانمان برانداز نشود که اگر وضعیت به همین صورت ادامه پیدا کند تاب آوری ذهنی مردم به حداقل رسیده و محبوبیت و سلامت دولت هم توانایی جمع و جور کردن آشفتگی فکری مردم را نخواهد داشت. در واقع ادامه روند نزولی بورس و به اصطلاح رکود معاملات و ریزش بورس و چسبندگی رفتاری فعالان سرمایه، فراتر از افسردگی سیاسی به افسردگی فرهنگی خواهد انجامید و ذهن و ذائقه جامعه دیگر توان و انگیزه همراهی در سطح ایدئولوژیک را از دست داده و نظام دچار یک بحران معنا و ایدئولوژی خواهد شد.
این بحران معنا برای کشورهایی که فرهنگ و باورهای بنیادین را اموری فرعی و درجه دو و سه تلقی کرده و به تبع مکتب فرانکفورت، از صنعت فرهنگ و ابزاری شدن امور فرهنگی سخن می می گویند، امری عادی است. اما جمهوری اسلامی فراموش نمی کند که اولا فرهنگ، ریشه و اساس و هویت انقلاب اسلامی است در نسبت با سایر ساختارها مبنایی تر محسوب می شود و سیاست و اقتصاد و امنیت و عدالت در نهایت پای فرهنگ و تعالی فرهنگی بایستی تمام شود.
در ثانی همانطور که جوزف نای از دانشگاه هاروارد در سال ۱۹۹۰ درکتابی، با نام «تغییر ماهیت قدرت آمریکایی» درباره الگوریتم های نوین حکمرانی، سخن از “soft power” و قدرت نرم می کند، ادامه شوک های اقتصادی به تدریج قدرت نرم جمهوری اسلامی را در داخل و منطقه و حتی جهان بین الملل تحت الشعاع قرار خواهد داد و در جنگ های ترکیبی امروزی دچار بحران پدافند غیرعامل و عقبه دمکراتیک به زبان امروزی خواهیم شد. امید که دولت جدید و آقای رئیسی بیش از پیش و به طور سه فوریتی به فکر این بیمار کم رمق بازار سرمایه باشند که این میدان مین اقتصاد و بورس، انتحار فرهنگ و سوختن تمام عیار زمین معرفت را نتیجه ندهد!