• امروز : پنج شنبه - ۱ آذر - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 21 November - 2024
کل اخبار 6316اخبار امروز 0
15
در مناظره ی دکتر الهی ­راد با دکتر سروش دباغ مطرح شد؛

الهی راد: اسلامِ سکولار، یک مفهوم مرکب پارادوکسیکال است/سروش: من تفکیک میان دیانت و سیاست و حکومت را معتقد هستم

  • کد خبر : 15515
  • 23 خرداد 1400 - 12:39
الهی راد: اسلامِ سکولار، یک مفهوم مرکب پارادوکسیکال است/سروش: من تفکیک میان دیانت و سیاست و حکومت را معتقد هستم
دکتر الهی­ راد در پاسخ به سروش دباغ: اینکه گفتید نظریه ولایت فقیه از اواسط قاجار به بعد و از زمان مرحوم نراقی شنیده شده است صحت ندارد زیرا بلافاصله بعد از غیبت کبری، شیخ مفید در کتاب المقنعه به صراحت نظریه ولایت فقیه را مطرح می کند.حتی ولایت‌فقیه هم مربوط به ده قرن پیش می شود.

به گزارش خبرنگار صدای حوزه، شامگاه چهارشنبه ۱۹ خرداد، مناظره­ای با موضوع اسلام و سکولاریسم، به میزبانی کلاب سالن اندیشه در بستر کلاب­ هاوس برگزار گردید، که طرفین مناظره حول موضوع مذکور به گفتگو پرداختند که شرح تفصیلی آن را خدمت مخاطبین گرامی تقدیم می کنیم:

 

الهی­ راد: در فضای نواندیشی جدید و روشنفکری، نسبت اسلام با سکولاریسم مطرح شده است. بهتر است ابتدا یک بحث مفهومی در مورد سکولاریسم داشته باشیم؛ سوال این است که منظور از دین اسلام و سکولاریسم چیست؟ دین یعنی مجموعه ­ی باورها و ارزش هایی که برای رسیدن انسان به سعادت ضرورت دارد. از حیث مبانی، وقتی می گوییم اسلام، یعنی آن مصداقی از دین که از نظر ما برای رسیدن به سعادت ابدی لازم است. از حیث مبانی معرفت شناختی، ما قائل به این هستیم که عقل، صلاحیت کشف واقع و از جمله وقایع دینی را دارد. در گام بعدی به مبانی هستی شناسی می رسیم و بر این باور هستیم که با ادله واضحی که وجود دارد، جهان، مخلوق خدایی است که او کمال مطلق است و این خدا یکی بیشتر نیست و قادر مطلق ، عالِم مطلق و حکیم مطلق است. قطعا نظام آفرینش او احسن است و قطعاً بیشترین کمال را برای مجموعه جهان و از جمله انسان می خواهد و بر اساس مبانی انسان شناختی، با توجه به اینکه انسان محدود به این بدن مادی نیست از یک ساحت روحانی و مجردی برخوردار است که فاعل مختار است. این انسان انتخابگر است، قدرت تفکر و میل به کمال تا بی نهایت دارد و هدف آفرینش انسان رسیدن به آن سعادت ابدی است.

این معنی ندارد که بگوییم اسلام باشد سکولاریسم هم باشد

مسئله اینجاست که وقتی انسان چنین ویژگی هایی دارد، چگونه می تواند به آن سعادت ابدی برسد؟ راه رسیدن به آن سعادت ابدی، که خدا ضرورتا باید با توجه به حکمت مطلق الهی خودش در اختیار انسانی با چنین ویژگی و هدف سعادت قرار دهد، اسم این راه را دین می‌گذاریم. پس دین، مجموعه آنها باورها – یعنی جهان بینی ما و مجموعه ارزش های فردی و مجموعه ارزش های اجتماعی – که برای رسیدن به سعادت ابدی لازم است را دارد.

با این رویکرد بنیادین که از دین تعریف کردیم، قلمرو دین هم مشخص می­شود. دین یعنی مجموعه باورها (مثل توحید و معاد) و مجموعه ارزش‌های فردی و مجموعه ارزش های اجتماعی. در اینجا نسبت دین و اسلام با سکولاریسم خودبه‌خود مشخص می‌شود. اگر اسلام فقط در حوزه باورها و ارزش های فردی باشد اما در حوزه ارزش های اجتماعی، از جمله عرصه حکومت، اقتصاد، علوم انسانی، مدیریت، تعلیم، تربیت و هنر نباشد، این دیگر دین نیست. یعنی وقتی می گوییم دین سه رکن اصلی دارد، باورها، ارزش­های فردی و ارزشهای اجتماعی، پس طبیعتا ما می‌گوییم دین باید در حوزه سیاست هم دخالت کند. به این تعبیر اگر بگوییم اسلامِ سکولار، یک مفهوم مرکب پارادوکسیکال است. همانطور که اسلام یا دین بدون توحید یک مفهوم پارادوکسیکال است، همانطور که دین بدون احکام فردی و اخلاقیات فردی پارادوکسیکال است، پس اسلام و دین بدون ارزش های اجتماعی و سیاسی و حکومتی هم قاعدتاً پارادوکسیکال خواهد بود و این معنی ندارد که بگوییم اسلام باشد سکولاریسم هم باشد.

 

حتی آقای طباطبائی هم به سکولاریسم سیاسی معتقد بودند

سروش دباغ: سکولاریسم اقسام مختلفی دارد اما دو نوع از سکولاریسمی که با بحث ما مرتبط است یکی سکولاریسم سیاسی است و دیگری سکولاریسم نظری یا فلسفی.

در سکولاریسم فلسفی سخن بر این است که جهان بر پای خود ایستاده و واجد ساحت قدسی نیست یا این که شخص قائل به این نظر ندانم انگار است، نمی داند که جهان دارای ساحت قدسی است یا خیر؟ همانطور که گفتیم سکولاریسم، اقسام مختلف دیگری هم مانند پلورالیسم و دموکراسی دارد که فعلا به همین دو نوع بسنده می کنیم. در سکولاریسم سیاسی، سخن بر سر تفکیک نهاد دیانت از نهاد حکومت است نه تفکیک نهاد دیانت از امر سیاسی.

دراین قسم از سکولاریسم سخن بر سر این است که شخصی می تواند قائل به این باشد که هستی واجد ساحت قدسی است. کسی که از نظر سیاسی قائل به سکولاریسم است می تواند قائل به توحید و نبوت و معاد باشد در عین حال قائل به رابطه حقوقی میان دیانت و حکومت نباشد، مانند بسیاری از دینداران یا حتی روحانیان معاصر یا در گذشته، مانند آیت الله سیستانی. لزومی ندارد که حکمرانی مطلوب از دل دیانت و فقاهت برگرفته شده باشد مرحوم آیت الله طباطبایی هم به این معنا قائل به سکولاریسم سیاسی است.

در بحث ما سخن بر سر این است که آیا مشروعیت سیاسی از دل دیانت بر می خیزد یا خیر؟ من می‌گویم هم تصوراً­، هم تصدیقاً، هم در مقام نظر و هم در مقام عمل چنین چیزی ممکن است. من از آیت الله طباطبایی و سیستانی مثال زدم که به این معنایی که گفته شد به سکولاریسم سیاسی معتقد هستند و کسی هم در مراتب مسلمانی ایشان شکی ندارد. از افراد غیر روحانی هم مهندس مهدی بازرگان و در کشورهای اسلامی مانند ترکیه­ی اردوغان را ببینید که به همین معنا سکولار هستند. پس آنچه محل بحث ما است نسبت سکولاریسم سیاسی با اسلام است که به نظر من تصوراً و تصدیقاً ممکن است و مصادیق متعددی دارد. این در مقام تنقیح محل نزاع و در فرصت بعد استدلال هایم را خواهم گفت.

 

بنده عباراتی از علامه طباطبایی را در اینجا دارم که خلاف حرف شما را ثابت میکند

الهی­ راد: شما چطور میان سیاست و حکومت تفکیک قائل می‌شوید، یعنی چیزی به نام سیاست را قبول دارید و در عرض آن چیزی به نام حکومت تعریف می کنید. حکومت یکی از شئون سیاست است. اگر می‌خواهید سیاست را به معنای تدبیر بگیرید، ایرادی ندارد، چون یکی از شئون یا مصادیق تدبیر، تدبیر در امور حکومتی است. پس لطفاً توضیحی در این باره بفرمایید که نسبت بین سیاست و حکومت چیست؟ اگر دین سیاسی را قبول می‌کنید آیا می­شود دین حکومتی را قبول نکنید؟ چون حکومت بخشی از سیاست است البته ممکن است تعریف شما از حکومت چیز دیگری باشد یا شاید با هم، هم­نظر باشیم. این را توضیح بفرمایید.

این که گفتید مشروعیت سیاسی هیچ نسبتی با دیانت ندارد، بحث مهمی است که بنده نقطه مقابل شما را اعتقاد دارم. چه خوب است که تعریف مشروعیت را هم از نظر خودتان ارائه بدهید. اگر منظور شما از مشروعیت، مقبولیت عمومی مردم است، ایرادی ندارد، چون این مشروعیت جامعه شناختی است. اما اگر منظور شما از مشروعیت سیاسی، مشروعیت به معنای فلسفی باشد، ما در فلسفه سیاسی اولاً بُعد فلسفی مشروعیت را بررسی می‌کنیم و در مرحله بعدی به بُعد جامعه شناختی می پردازیم .

وقتی در حکومت مسئله حق مطرح می شود، منشاء این حق چیست؟ چه کسی می تواند مجاز در تصرف باشد؟ طبیعتاً کسی که مالکیت نسبت به آن مسئله داشته باشد. وقتی ما نسبت به چیزی مالکیت نداشته باشیم مثل این است که کسی مالک باغی نباشد اما بتواند در آن باغ تصرف کند.

در مورد مشروعیت، وقتی گفته می‌شود که مشروعیت را از دین نگیریم، یعنی مشروعیت را از خدا نگیریم. ما در مورد کدام خدا صحبت می کنیم؟ خدایی که تنها هستی بخش حقیقی تمام عالم  است و غیر خدا عین نیاز و عین فقر می شود. کسی که تنها هستی بخش است مالک حقیقی هم اوست. وقتی تنها مالک عالَم، خدای متعال است، چگونه می­گوییم مشروعیت سیاسی از طرف مردم داده می­شود، یعنی حق تصرف در جان مردم و حق تصرف در اموال مردم، اینها از غیر خدا چگونه خواهد آمد؟ آقای سروش توضیح بدهید که چگونه می توان مشروعیت را از دین، یعنی از اراده تشریعی خداوند تفکیک کرد؟ ما انسانها که عین نیاز و معلولیت هستیم، آیا استقلالاً از خود حقی داریم؟ بلی آنکه صاحب حق است و همان مالک حقیقی است یعنی خدای متعال، می‌تواند به خلق خودش اذن و حق بدهد. اما این را باید ثابت کرد.

در مورد اینکه فرمودید: اسلام سکولار و دین سکولار به این معناست که می‌شود مشروعیت را از دین نگیریم، مگر کسی غیر از خدا شأنیت و مالکیتی دارد؟ به همین دلیل است که من اصرار دارم که بگویم اسلام سکولار یک مفهوم مرکب پارادوکسیکال است. وقتی می‌گوییم مسلمانیم و قائل به لا اله الله هستیم یعنی هیچ شأنی از شئون عالم هستی، از اراده خدای متعال خارج نیست.

اما در مورد علامه طباطبایی و آیت الله سیستانی اگر مستنداتی مبنی بر ادعای خود دارید که ایشان معتقد به اسلام سیاسی نیستند، ارائه بفرمایید زیرا بنده عباراتی از علامه طباطبایی را در اینجا دارم که خلاف حرف شما را ثابت میکند.

 

مشروعیت سیاسی از دیانت به معنای فقاهت و ولایت بر گرفته نمی ­شود

سروش دباغ: من نمی گویم اسلام سیاسی نداریم. قاطبه روحانیت در درازای تاریخ، آن کسانی که قائل به ولایت فقیه نبودند به این معنا اسلام سکولار داشته اند، یعنی قائل به این نبودند که احکام شریعت توسط یک فقیه اجرا شود. من تعجب می کنم که شما می گویید این یک تعبیر پارادوکسیکال است، تعبیر سکولار و نسبت آن با اسلام یک تعبیر مستحدث است.

رابطه دین و سیاست یعنی ریزش ارزش‌های دینی در امر سیاسی. یعنی می­ شود کسی قائل به آموزه‌های اسلام باشد، قائل به دین سیاسی باشد، یعنی قائل به این باشد که آموزه های اسلامی و ارزشهای اسلامی همچنان که در دیگر شئون زندگی ریزش میکند در نهاد سیاست هم ریزش میکند. اما این رابطه حقیقی دیانت و سیاست است و این با رابطه حقوقی دیانت و سیاست خیلی فاصله دارد. مشروعیت سیاسی از مردم می آید. به نظر من این صحیح است که بگوییم مشروعیت سیاسی از دیانت به معنای فقاهت و ولایت بر گرفته نمی ­شود. در کشورهایی مانند ترکیه و اندونزی که مسلمان هم هستند مشروعیت سیاسی به این معنا از دل فقاهت بیرون نیامده است. هم تصوراً و هم تصدیقاً، تقنین سکولار در یک جامعه دینی ممکن است. حقانیت و مشروعیت یک امر عقلایی است. نظریه ولایت فقیه را ما از اوایل قاجار به بعد داریم از مرحوم نراقی تا کنون، اما کثیری از فقها و کثیری از مسلمانان چنین باوری نداشته اند. مرحوم بازرگان پیش از انقلاب وقتی از رابطه دیانت و حکومت صحبت می کرد ایشان به این معنا قائل به اسلام سکولار بود، یعنی قائل به تفکیک نهاد دیانت از حکومت بود و می گفت که روحانیان مانند دیگر شهروندان می‌توانند در امور سیاست دخالت کنند.

کسی حق پیشینی ندارد، چه روحانی، چه غیر روحانی می‌‌تواند مشارکت سیاسی کند و در فرایند انتخاب شود. به این معنا تفاوتی میان روحانیون و دیگر شهروندان وجود ندارد، اما وقتی شما از مشروعیت دینی سیاسی به این معنایی که اشاره کردید یاد می کنید لازمه اش قائل شدن نوعی محدودیت و حق پیشینی برای جماعتی است و این به نظر من یک امر غیر اخلاقی است.

حکومت باید نسبت به آموزه های تمام ادیان و مکاتب و مذاهب بی‌طرف باشد این یک استدلال اخلاقی است و از لوازم این نگرش موجه دانستن فرایند تقنین سکولار است.

آنچه من برداشت می‌کنم، این است که، در کتاب قبض و بست شریعت دکتر عبدالکریم سروش، معنای نسبیت معرفت شناسی  بیرون نمی آید.

 

نظریه ولایت فقیه از زمان شیخ مفید(بلافاصله بعد از غیبت کبری) مطرح شد

الهی­ راد: اینکه گفتید نظریه ولایت فقیه از اواسط قاجار به بعد و از زمان مرحوم نراقی شنیده شده است صحت ندارد زیرا بلافاصله بعد از غیبت کبری، شیخ مفید در کتاب المقنعه به صراحت نظریه ولایت فقیه را مطرح می کند و بعد از او جناب شیخ طوسی و بعد از ایشان جناب ابن ادریس حلی و صاحب جواهر و بعد از آن هم مرحوم نراقی و دیگران آن را مطرح کرده‌اند. حتی ولایت‌فقیه هم مربوط به ده قرن پیش می شود.

جناب سروش دباغ فرمودند مردم مشروعیت می دهند، من سوال پرسیدم که مگر مردم مالکیت و هستی بخشی دارند که مشروعیت بدهند؟ این که شما می گویید سکولاریسم اخلاقی تر است، پس خوب است، منشا این خوبی چیست و آیا این خوب نباید انسان را به سعادت برساند؟

ما کشورهایی را مثال می زنیم مانند آل سعود که مسلمان هم هستند اما مردم یمن را قتل عام می‌کنند. آیا شما آنها را تایید می‌کنید؟ صرف اسلامی بودن این کشورها که دلیل بر حقانیت آنها نمی‌شود!

اشکالاتی که به مطالب شما گرفتم، به جناب بازرگان هم وارد است. کسی ادعا نمی‌کند که روحانیون حق پیشینی دارند. البته طبیعی است که در زمان غیبت این اسلام شناسان هستند که می‌توانند اراده تشریعی خداوند را کشف کنند.

این که خدا باشد، توحید و معاد باشد اما در امور دخالتی نکنند، این همان خدای ساعت ساز غربی است که از کلام معتزلین هم می‌شود آن را استخراج کرد. سوال من این است که این اسلام سکولار چه نسبتی با مبانی توحیدی دارد؟ و سوال دیگر اینکه مردم چگونه حق مشروعیت را کسب کرده‌اند؟ اگر ملاک مشروعیت مردم باشند اگر همین مردم بگویند ما باید برویم و کشورهای دیگر را از بین ببریم، طبق عقیده شما آیا این اخلاقی است؟ لازمه اعتقاد شما این است که دموکراسی دولتی که به کشورهای دیگر حمله میکند را تایید می کند قاعدتاً باید مشروعیت داشته باشند اما این به جنگل منجر می شود که بعید است شما به این پیامدها پایبند باشید.

 

هیچ شهروندی از حق پیشینی برای حکومت برخوردار نیست

سروش دباغ: کجا لزوما از دل هرمنوتیک نسبی‌گرایی در می آید؟ نه اخلاق کانتی نه معرفت‌شناسی کانتی به هیچ وجه نسبتی با نسبی‌گرایی ندارد.

اینکه من اندونزی یا را مطرح می‌کنم به عنوان یک سوشال فکت و امر واقع مهم است، به عنوان کشوری اسلامی که مشروعیت سیاسی آن سکولار است. از قضا ایران استثناء است. عموم کشورهای اسلامی، احکام شریعت در آنها اجباری نیست، مانند سیاست حجاب اجباری در جمهوری اسلامی که به اذعان کثیری از کارشناسان شکست خورده است. در عموم این کشورهای اسلامی تقنین سکولار است و حکومت دینی نیست.

بنده استدلال خود را مطرح کردم استدلالات من استدلال اخلاقی است. استدلال اول من این است که هیچ شهروندی از حق پیشینی برای حکومت برخوردار نیست چه روحانی چه غیر روحانی. مفروض آن هم این است که همه شهروندان در برابر قانون برابرند. اگر از لحاظ مبنایی می‌خواهید این فرض را نقد کنید باید استدلال بیاورید که چرا برخی شهروندان برابرترند؟ اما حکومت دینی این فرض را نقض می کند. در حکومت دینی، ولایت سیاسی حق بالاترین مقام، یعنی ولایت است. به عبارت دیگر شهروندان، هر چند فیلسوف یا پزشک و… نمی‌توانند ولایت سیاسی داشته باشند. اما در حکمرانی سکولار یا فرادینی، مشروعیت سیاسی از دل دیانت و فقاهت خارج نمی‌شود و تقنین سکولار است. این استدلال اول من برای حکمرانی خوب است.

استدلال دوم من ساز و کار دموکراتیک است. دموکراسی یعنی متضمن رجوع به رای اکثریت و دریافت نظر آن‌ها.

 

قرآن احکام جزایی و قضایی و حقوقی دارد یا نه؟

الهی ­راد: آیا قبول دارید در آیات قرآن آیات اجتماعی و سیاسی داریم؟ اگر قبول دارید، اجرا کننده احکام اجتماعی قرآن مردم هستند یا حکومت؟ اگر حکومت نخواهد قوانین احکام اسلام را پیاده کند، این پارادوکس چگونه جواب داده می شود؟ قرآن احکام جزایی و قضایی و حقوقی دارد یا نه؟ امر به معروف و نهی از منکر دارد یا نه، اقامه نماز دارد یا نه؟ در عقیده شما برای پیامبر چه کسی حق پیشینی تعیین کرده است که خداوند در قرآن می فرماید «اطیعوالله و اطیعوالرسول»؟

 

من تفکیک میان دیانت و سیاست و حکومت را معتقد هستم

سروش دباغ: البته که در قرآن آیات اجتماعی و سیاسی داریم. من معتقدم تحقق سیاست بدون حکومت، مانند کشور ترکیه، ممکن است. چون عموم شهروندان دیندار هستند، دین در جامعه یک قدرت است، در جامعه نفوذ دارد. دیانت و سیاست یک امر حقیقی هستند، اما دیانت و حکومت یک امر حقوقی است. در سوئد هم دیانت و سیاست با هم در تماس هستند و این امر حقیقی است اما چون دیانت قدرت ندارد بروز و ظهوری در اجتماع ندارد. در آمریکا هم همین­گونه است. شما حکومت و سیاست را با هم خلط می‌کنید. 

بنده قائل به اجرای حکم ارتداد نیستم چون آن را اخلاقی نمی دانم، این مجازات متناسب با عرف جامعه پیامبر بوده اما عرف آن جامعه، لزوماً بهترین عرف نبوده است.

منظور از اینکه هیچکس حق پیشینی ندارد این نیست که هیچکس حقی ندارد، بلکه به این معناست که همه دارای حق یکسان هستند.

آنچه قوام­بخش مشروعیت است اجماع عقلاست . تقنین و مشروعیت سیاسی از دل جامعه باید بیرون کشیده شود. من در سال­های گذشته، به مسئله حجاب پرداخته ام، استدلال کرده ام که نحوه پوشاندن موی سر و گردن در جامعه کنونی قبح اخلاقی ندارد. انتقاداتی به این نظر بنده شده که در کتاب «حجاب در ترازو» به این انتقادات پاسخ گفته‌ام.

عفت و رفتار عفیفانه در روزگاری اقتضائاتی داشته و در روزگار ما اقتضائات دیگر. این به معنای نسبی گرایی نیست. روزگاری برده‌داری را موجه می دانستند یا دست­کم غیرموجه نمی دانستند اما در روزگار امروز شهود های اخلاقی عرفی با برده داری مخالف است. به نظر من مجازات ساب النبی هم غیر اخلاقی است و استدلال های خود را در نوشته هایم گفته‌ام. در باب مجازات دنیوی ارتداد در قرآن هیچ آیه‌ای نداریم. در مورد سنگسار و در مورد ساب النبی هم همینطور، در مورد مباهته هم همینطور است. آیت الله منتظری هم در اواخر عمرشان همین نظر را داده اند.

من تفکیک میان دیانت و سیاست و حکومت را معتقد هستم. ارزش های قرآنی یا دینی در یک جامعه اسلامی در همه شئون ریزش میکند از جمله امر سیاست. احکام فقه اجتماعی هم در ترازوی اخلاق نهاده می شود و در چنین جامعه ای که حکومت نسبت به ادیان بی طرف است به نظر من دین داری خیلی جای خود را باز می کند و به نظر من بهتر هم می توان در چنین حکومتی دینداری کرد.

 

عباراتی از علامه طباطبایی داریم که صراحتاً ایشان اسلام سیاسی را مطرح می‌کنند

در جوامعی که حکومت­شان فرادینی است، مانند انگلستان و کانادا، به نظر من مجال دینداری فراهم تر است. ما قرآن و متن را با همین عقل خودمان می فهمیم. گریزی از این روش نیست زیرا خدا و پیامبر که در دسترس ما نیستند، ماییم و متنی که به ما رسیده است و تلاش می‌کنیم که آن را بفهمیم. ما قرائت رسمی از دیانت نداریم، این مشارکت جمعی را می طلبد و مجموعه آنها روی هم می شود فهم ما از قرآن و سنت. من راه بهتری نمیشناسم. مدلول منطقی نبود قرائت رسمی از دین، که امثال ما باور داریم، این نمی شود که هر کسی هر چیزی بگوید ، استدلال داریم و با همدیگر گفت‌وگو می‌کنیم.

در مورد قرآن ما در این زمینه و زمانه مخاطب متن واقع می شویم، قرآن ارزشمند است و می‌خواهیم آن را بفهمیم.

پس به نظر من انسان میتواند مسلمان باشد و دموکرات هم باشد. می‌تواند اصول بنیادین بشر را برکشد و مسلمان هم باشد از تقنین سکولار و حکومت عرفی هم دفاع کند.

الهی­ راد: شما چند بار فرمودید که ما حرف قطعی و نهایی نداریم، پس بنابراین خود این حرفهای ما و شما هم حرف نهایی و قطعی نیست. قبول دارید؟

سروش دباغ: خیر بنده معتقدم تا وقتی که برای ما مطلبی موجه و مستدل است، قطعی و نهایی است اما ممکن است بعدا کشف شود که استدلال ما علیل است. ما حرف نهایی و قطعی در طول تاریخ نداریم.

الهی ­راد: وقتی که ما بشریت ضعیف و ناقص هستیم، چگونه ممکن است که حق آفرین باشیم. بشری که از خود هیچ استقلالی ندارد و عین فقر است چگونه می­تواند به دیگری حق ببخشد و حق حکومت بدهد؟

در مورد ارتداد و سنگسار و سب النبی اگر در قرآن آیه­ای در مورد آن نیامده باشد، در روایات که آمده است. اگر حجیت سنت را کنار بگذاریم همه حرفایی که زدیم را هم باید زیرپا بگذاریم.

در مورد علامه طباطبایی و آیت الله سیستانی فرمودید که ایشان قائل به اسلام سیاسی نیستند و ما از شما دلیل مطالبه کردیم. ما عباراتی از علامه طباطبایی داریم که صراحتاً ایشان اسلام سیاسی را مطرح می‌کنند.

سروش دباغ: آیت الله سیستانی، مانند آیت الله خویی، قائل به حکومت دینی، به معنای فقاهتی که قوامبخش مشروعیت سیاسی باشد نیستند. ایشان اخیراً گفته­اند ما در شرع، عنوان شرکت در انتخابات به عنوان یک موضوع فقهی نداریم که حکم آن واجب یا حرام یا غیر آن باشد، آنچه در شرع داریم تقویت یا تضعیف حکومت عدل یا جور است یعنی تقویت حکومت عدل یا تضعیف حکومت جور، واجب است و تضعیف حکومت عدل و تقویت حکومت جور، حرام است. این سخن چند روز پیش است که از ایشان  در پایگاه اینترنتی معتبر ایشان منتشر شد.

لینک کوتاه : https://v-o-h.ir/?p=15515

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.