به گزارش صدای حوزه، روز ۱۳ آبان که در تقویم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به عنوان روز مبارزه با استکبار جهانی نامگذاری شده، یادآور سه واقعه مهم در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره مختلف رخ داده است. تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه در ۱۳ آبان ۱۳۴۳، ۱۳ آبان ۱۳۵۷ که روز دانشآموز نام گرفت و تسخیر لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ عنوان این سه واقعه تاریخی است که نمیتوان هیچ یک را از نظر اهمیت نسبت به دیگری اولیتر دانست؛ چرا که هر کدام در دوره وقوع، تاثیرگذاری خاص خود را داشته و شرایط را به نحوی تغییر دادهاند.
برای فهم رویدادهایی که در این روز اتفاق افتاد و شبهاتی که منتقدان روز استکبارستیزی مطرح میکنند با دکتر یعقوب توکلی مورخ، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی به گفتوگو نشستیم.
روز ۱۳ آبان روز سرنوشتسازی در تاریخ ایران است. تبعید امام به ترکیه در سال ۱۳۴۳، کشتار دانشآموزان انقلابی در سال ۱۳۵۷ و تسخیر لانه جاسوسی در سال ۱۳۵۸ از رویدادهایی هستند که در این روز تاریخی اتفاق افتادهاند. اعتراض امام در سال ۱۳۴۳ به کاپیتولاسیون وجه ضداستعماری انقلاب اسلامی را نشان میدهد.
آیا استعمارستیزی از شعارهای اصلی انقلاب اسلامی بود یا به قول بعضی از روشنفکران لیبرال، انقلاب اسلامی تحت تأثیر جنبش چپ به استعمارستیزی روی آورد؟
انقلابها در دنیا به چند گروه تقسیم میشوند. بعضی از انقلابها، انقلابهای ضداستبدادی بودند و به شکلی مستقیم حاکمیت موجود در آن کشور را هدف قرار دادند؛ مثل انقلاب روسیه و انقلاب فرانسه که با دیدگاههای حاکم بر خودشان حرکت کردند.
بعضی از انقلابهای ضداستعماری بودند؛ یعنی با حاکمیت خارجی مسلط بر آن کشور بهطور مستقیم در حال جنگ و نبرد بودند؛ مثل انقلاب الجزایر، انقلاب ویتنام، انقلاب اول کوبا که علیه اسپانیاییها صورت گرفت که وجه عمده آن مبارزه با دشمن خارجی است که سیطره پیدا کرده و نه با حاکم کشور؛ اما در کشورهایی که استعمار و استبداد در واقع دو روی یک سکه و مکمل یکدیگر هستند، انقلاب ضداستعماری و ضداستبدادی صورت گرفته است.
امام خمینی در دوران آغاز نهضت اسلامی، در منزل شخصی در شهر قم
یعنی بهطور مشترک هم آماجها متوجه سلطه استبدادی و استعماری است و هم جریان سلطه و استعمار مشترکاً علیه انقلاب مبارزه میکنند. انقلاب کوبا و انقلاب اسلامی تا حدودی این مشخصه را دارند که هم علیه استبداد و هم علیه استعمار خارجی مبارزه کردند. نیکاراگوئه هم همین وضع را دارد و هر جایی که سیطره خارجی و استبداد داخلی با هم متحد میشوند، فشار هر دوی آنها بهقدری زیاد میشود که مردم همزمان هر دو کانون را هدف قرار میدهند.
آنچه به عنوان ادبیات چپ در دنیا مطرح است، به دلیل این است که موضع جریان چپ در دنیا موضع مبارزه با سرمایهداری بوده است. اتفاقاً آنها ادبیات گستردهای را در نقد سرمایهداری تولید کردهاند.
چپ یا راست؛ چه فرقی می کند؟
انواع و اقسام آثاری که در دنیا نوشته شدهاند، فضای حاکمیتی ناشی از قدرت سرمایهداری را چپها تأمین کردهاند. این واقعیت داشت. سئوال من این است که این دشنه خارجیای که در دل ملتها فرو رفته است، حالا آن پزشک یا پرستاری که میخواهد گزارش بنویسد چه تفاوتی میکند که چپ باشد یا راست؟ آقایان روشنفکر راستگرا میخواهند بگویند این دشنهای که در دل شما فرو رفته است، دشنه نیست؟ من دارم دشنه را با تمام وجودم حس میکنم. اگر کسی در دنیا گزارش کرد که این دشنه است، آقایان میخواهند اثبات کنند که این ناز و نوازش و کرشمه است؟ ملتهای دنیا دشنه سلطه غرب را درون خودشان احساس کردهاند. عقلای دنیا هم حس کردهاند و حالا روشنفکران و ملیگرایان اصرار دارند که بگویند این دشنه نیست. اگر دشنه یا سلطه نیست، پس چیست؟ حالا اگر من علیه سلطه خارجی علیه کشورم حرف زدم و بیانیه صادر کردم یا خواستم تحت سلطه کسی نباشم، حتماً تحت تأثیر جریان چپ هستم؟ این جزو دروغهایی است که روشنفکران ما در ایران به مردم گفتهاند و دروغ سنگین و بزرگی هم هست.
یکی از دروغهایی که گفته شد، همین است. بنابراین سئوال اینجاست که چرا آمریکاییها بعد از ۷۰ سال هنوز یقه کوباییها را رها نکردهاند؟ چون انقلاب کوبا علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی با هم بود. چرا ما را رها نکردند؟ مگر ما با آمریکاییها چه کار کردیم؟ آنها پول ما را بلعیدند. سرمایهداران ما هم که فرار کردند و پول مملکت را بردند آن طرف. واقعاً ملت ایران چه اقدام جدیای علیه آمریکاییها کرد؟ گروگانگیری که در دنیای سیاست آن روز یک امر معمول بود که ضعفای دنیا به خاطر اینکه ظلم و ستمی را که دنیای سلطه بر آنها تحمیل میکردند، در جایی مویی از تن این خرس سلطه میکندند تا داد او در بیاید. این سیستم هم از مظالم رژیم صهیونیستی زاده شد.
از بس که رژیم صهیونیستی به فلسطینیان ستم و آنها را دستگیر و زندانی میکرد و آنها را در زندانها میکشت، برای اینکه زندانیهای خود را آزاد کنند، مجبور بودند یک نفر را گروگان بگیرند تا بتوانند زندانیهای خودشان را آزاد کنند. شما آن حجم عظیم ظلمی را که صهیونیستها میکنند، به حساب نمیآورید؟ حالا یک واژه در دستگاه قضایی خودتان درست کردهاید تحت عنوان گروگانگیری، در حالی که این در واقع نوعی تبادل است.
شما شاه را بردید، از او حمایت و به او کمک کردید، جریانهای ضدایرانی را تقویت کردید، به صدام و شبکههای تجزیهطلب کمک کردید و امکانات دادید، فعالیتهای CIA بهطور مستمر در ایران تداوم داشت و عملیاتهای مختلفی داشت صورت میگرفت. اقدام دانشجویان اقدامی بود در جهت اینکه یک تعادل عملیاتی صورت بگیرد مبنی بر اینکه شما دخالت نکنید.
من میخواستم به تبعید امام هم اشاره کنم که در ۱۳ آبان اتفاق افتاد و اینکه تبعید ایشان، آیا به خاطر وجه استعمارستیزی حرکت امام بود.
ماهیت ضد استبدادی حرکت امام خمینی در دهه ۴۰
اگر بخواهیم حرکت امام را در دهه ۴۰ تحلیل کنیم، گام اول ایشان با ماهیت ضداستبدادی و توجه و تذکر به سلطه خارجی شروع میشود، اما در پی اتفاقات سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۲ که امام دستگیر و زندانی میشوند، وقتی آمریکاییها و رژیم پهلوی حس کردند همه مخالفان سرکوب و ساکت شدهاند، روند تصویب کاپیتولاسیون را در مجلس پی گرفتند و در آنجاست که وجه ضداستعماری حرکت امام کاملاً آشکار میشود که میگویند شما نوکر آمریکا هستید و آنها کاملاً سلطه دارند.
امام در سخنرانی معروفی میفرمایند آمریکا بدتر از انگلیس، انگلیس بدتر از آمریکا، شوروی از هر دو تا بدتر و به سلطه اسرائیل در ایران اشاره میکنند. این کاملاً نشان میدهد که امام دقیقاً سلطه استعماری را شناختهاند. جریان مبارزه و همراه امام این سلطه را دقیقاً شناخته است و مواجههای که اتفاق افتاد، یک مواجهه عمومی بود.
هر چند رژیم توانست در آن زمان اقدامات مردم مسلمان ایران علیه استعمار را به خاطر عملیات پیشگیرانه سرکوب کند، اما سخنرانی امام، صدور و توزیع اعلامیه و سایر اقداماتی که در معارضه با استعمار خارجی و تصویب مجدد کاپیتولاسیون انجام دادند، مبارزه با استعمار و استبداد را توسط جریان اسلامگرا به اثبات رسانده است.
بنابراین بر اساس گفتههای شما، استعمارستیزی یکی از شعارهای بنیادین انقلاب اسلامی بود و تحت تأثیر گفتمان دیگری نبود.
دوستان نهضت آزادی و جریان لیبرال خیلی زور زدند که در بعضی فیلمهایی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشود بهجای اینکه از اقدامات ضداستعماری جریان اسلامگرا سخن بگویند از اقدامات آنها سخن گفته شود. نهایت فشاری که آوردند این بود که چهار تا نامه نوشتند و در خانه کارگزاران و کارمندان شرکتهای آمریکایی در ایران انداختند. اوج استعمارستیزی اینها همین است. خودشان در تاریخشان آوردهاند.
مگر آمریکاییها به اقدامات جریان لیبرال اعتنایی کردند؟ تازه در حد همین نامهها هم که شما چرا به مردم ظلم میکنید نتوانستند تحمل کنند و پدر کسانی را که این نامهها را نوشته بودند، درآوردند و با آنها برخورد کردند. اوج استعمارستیزی این آقایان همین حد است و هیچ کدامشان بهطور جدی علیه کاپیتولاسیون و سلطه خارجی حرف نزدهاند و این روند بعدها هم ادامه پیدا کرد.
این وجه اختصاصی تفکر اسلامگرا در ضدیت با سلطه بیگانگان، ابتدا با معارضه با سلطه نظامی روسها در منطقه شمال قفقاز شروع شد که البته در آنجا شکست خورد. بعد در ماجرای تنباکو ادامه پیدا کرد و بعد تبدیل به ماهیت ضداستبدادی شد و در جنبش مشروطه سرشان کلاه رفت و دوباره در جنبش ملی شدن صنعت نفت ظهور و بروز ضداستعماری پیدا کرد. یعنی مدام مبارزه جریان اسلامگرا در دو محور ضداستبدادی و استعماری میچرخید.
در انقلاب اسلامی این جریان به بلوغ کامل رسید و مبارزان به این نتیجه جدی رسیدند که باید دوگانه استبداد و استعمار را همزمان هدف قرار داد و اگر هر یک از اینها را بدون دیگری هدف قرار بدهید، نتیجه نخواهید گرفت و حرکت اشتباهی خواهد بود. لذا این جزو ذات جریان اسلام انقلابی و اندیشه امام و تفکر حاکم بر جریان اسلامگرا و ایراندوست کشور بود.
دومین رویدادی که در این روز اتفاق افتاد، کشتار دانشآموزان در آبان سال ۱۳۵۷ بود. شما جزو پژوهشگرانی هستید که در این زمینه تحقیق کرده و کتاب هم نوشتهاید. طبق نوشتههای سولیوان (William Healy Sullivan)، رژیم شاه بعد از این تظاهرات تصمیم گرفت، دولت نظامی ازهاری را سر کار بیاورد و تظاهرات را بهشدت سرکوب کند و چراغ سبز این کار را هم آمریکا داد. نقش آمریکا در تعیین دولتها در رژیم پهلوی از جمله دولت ازهاری چه بود؟
تمام اقدامات ضدشورش در ایران رژیم شاهنشاهی متأسفانه در کاخ سفید طراحی میشد. احاطهای که CIA بر حوزههای داخل ایران داشت و مطالعاتی که اینها درباره ایران داشتند و همچنین احاطه موساد و سایر بخشهایی که در ایران حضور داشتند، حتی آمرانهتر از احاطه خود ساواک بود و ساواک هم در واقع مجری تصمیمات آنها بود.
اختلافی که در شورای امنیت ملی آمریکا و وزارت خارجی بر سر نوع عملکرد در ایران به وجود آمده بود ـ که من این را در جاهای مختلف توضیح دادهام ـ شورای امنیت ملی آمریکا معتقد به مشت آهنین و وزارت امور خارجه آن کشور معتقد به روش انگلیسیها و سوار شدن بر موج انقلاب بود.
به همین دلیل میبینیم در دورهای که انقلاب در ایران شروع میشود، دولتهایی با شعارها و عملکردهای متفاوت سر کار میآیند. مثلاً شریف امامی با عنوان «دولت آشتی ملی» سر کار میآید، اما حکومت نظامی اعلام میکند و کشتار ۱۷ شهریور را راه میاندازد و در ادامه به ماجرای ۱۳ آبان میرسد.
بعد دولت ازهاری را سر کار میآورند که کارهای ناتمام دولت قبلی را به سرانجام برساند، اما دولت ازهاری موقعی سر کار آمد که مردم بر اثر خشم از کشتار دانشآموزان به سفارت انگلیس و بسیاری از مراکز آنها حمله کرده بودند.
ارتشبد غلامرضا ازهاری
فردای آن روز یعنی در روز ۱۴ آبان تهران پر از آتش و خون است و تظاهرات و اعتراضات بسیار گستردهای صورت گرفت و رژیم پهلوی هم بهشدت ترسید که ریختن خون دانشآموزان بیگناهی که داخل محوطه دانشگاه میآمدند و شعار میدادند، دامنش را بگیرد.
روز اولی هم نبود که آنها به دانشگاه میآمدند، بلکه در روزهای قبل هم در آنجا جمع میشدند و شعار میدادند. آنقدر هم عقل رژیم نمیرسید که مثلاً با نیروی پلیس این تظاهرات را جمع کند و با نیروهای نظامی لشکر گارد و با عناصر مسلح به تفنگ ژـ۳ با دانشآموزان مقابله کرد.
کسانی که اسلحهها را میشناسند میدانند ژـ۳ چه نوع اسلحهای است و چه بلایی بر سر شخص آسیبدیده میآورد و رنج ناشی از جراحت آن بسیار بالاست. آن وقت آنها با چنین سلاحی به جان مشتی دانشآموز سیزده ـ چهارده ساله که به فضای تظاهرات آمده بودند، افتادند. آن هم در محوطه دانشگاه و در حالی که نه جایی را تخریب کرده و نه به کسی صدمه زده بودند و فقط شعار میدادند. فاجعه بهقدری دردناک بود که حتی رادیو و تلویزیون رژیم هم نتوانست آن را مخفی کند و چند ثانیهای از آن را نشان داد.
وقتی مشت آهنین جواب نمی دهد!
انتخاب ازهاری برای نخستوزیری کشور توسط شورای امنیت ملی آمریکا صورت گرفته بود، چون آنها به دنبال اینگونه برخوردها بودند، اما واقعیت این است که با روی کار آمدن دولت ازهاری به آمریکاییها ثابت شد که سیاست مشت آهنین جواب نمیدهد. ازهاری حتی نمیتواند کابینهاش را هم تکمیل کند و کابینهاش را با هفت وزیر تشکیل داد. خود ازهاری هم نمیدانست باید چه کار کند. محمدرضا پهلوی در خاطراتش مینویسد که طفلک سیاست نمیدانست و به محض اینکه امر کردیم، آمد و پذیرفت. حتی وقتی ارتشبد عظیمی را هم به عنوان وزیر جنگ دعوت کرد، او حاضر نشد بیاید. خیلیها حاضر نشدند وزیر کابینه ازهاری شوند، چون دولت او را رو به سقوط و اضمحلال میدیدند. لذا آمریکاییها نتوانستند سیاست مشت آهنین خود را اجرا کنند و مجبور شدند جاهایی تظاهراتها و شعار دادنها را بپذیرند و هر چه ازهاری ادعا کرد که اینها صدای نوار و چه و چه هستند، یا در جویها مرکورکروم ریختهاند که جویها پر از خون شدهاند، سودی نبخشید!
اگر به سخنرانیهای ازهاری در آن دوره گوش بدهید، متوجه میشوید که چقدر از واقعیت جامعه ایران پرت و بیاطلاع بود و این بیاطلاعی چه تأثیر عمیقی بر سیاست رژیم پهلوی در مواجهه با مردم گذاشت. آمریکاییها از قبل تصمیم گرفته بودند و این یک اتفاق یک شبه و یکی دو ساعته بعد از ماجرا نبود.
سئوال بعدی من درباره تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان است. امروز این ایده مطرح میشود که هزینهای که امروز کشور میپردازد، ناشی از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان است و اگر سفارت آمریکا توسط دانشجویان تسخیر نمیشد، امروز ایران زیر فشار تحریمها و دشمنیهای آمریکا قرار نداشت. آیا دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی با تسخیر سفارت آمریکا شروع شد و ادامه پیدا کرد؟
سئوال این است که چرا سفارت تسخیر شد؟ قبل از تسخیر سفارت آمریکا این کشور تمام اقدامات ضدایرانی، اعم از بسیج نیروهای نظامی، بسیج عناصر جاسوسی، بسیج مخالفان، انجام ندادن قراردادهای ایران، پناه دادن به شاه، تدارک کودتا و… را انجام داده بود.
اولین تقاضای دانشجویان، بازگرداندن شاه و عدم دخالت آمریکا در امور ایران بود. این اقدام برای جلوگیری از گسترش این توطئهها علیه ایران بود. قرار بود آمریکاییها حتی اگر شاه را هم برنگردانند، دست کم در امور ایران دخالت نکنند که بعداً قبول کردند پولهای ما را برگردانند که البته در تمام این اقدامات هم فریبکاری کردند.
دیپلماتهای سفارت آمریکا در لحظات اولیه دستگیری توسط دانشجویان در محوطه سفارت
مسأله این بود که به مصالحه رسیدند و گروگانها آزاد شدند. چرا آمریکاییها به اقداماتشان ادامه دادند؟ چرا حتی در سالها بعد که در قضیه مکفارلین (McFarlane) به سمت مصالحه رفتند، باز آمریکاییها به اقدامات ضدایرانی خود ادامه دادند؟ چرا در زمان جنگی که خودشان به ما تحمیل کرده بودند، ما را تحت فشار تحریم قرار دادند؟
یک وقت ممکن است شما با کسی گلاویز شوید و دو تا فحش رد و بدل شود. بعد طرف بیاید و پسر شما را بکشد. بعد که پسرتان را کشت، زندگی شما را هم آتش بزند. بماند که قبل از اینکه شما به او فحش بدهید، او حریم خانه شما را شکسته، نفت و همه چیز شما را به غارت برده بود. حالا شما در برابر همه ظلم و تجاوز دو تا «مرگ بر آمریکا» گفتهاید و یک سال هم عدهای از اعضای سفارت در اینجا گروگان بودند و ذرهای هم آسیب ندیدند و به آنها اهانتی هم نشد.
منطق همانندی «بغض» ایرانیها و اقدامات بعدی آمریکاییها اصلاً با هم نمیخواند. برای ایالات متحده آمریکا تنها چیزی که مهم بود، بازگرداندن نظام سلطه بود و همه این اقدامات هم برای این بود که این فضا برگردد. کسانی که تصور میکنند اگر آمریکاییها به ایران برگردند، همه چیز گل و بلبل میشود، سخت در اشتباه هستند.
آنها استبدادی بسیار خشنتر و وحشیانهتر از پهلویها را بر ایران حاکم میکنند تا انتقام انقلاب را از مردم بگیرند و پس از آن دست به کشتارهای گسترده خواهند زد و وقتی سلطه پیدا کردند، یکی از نوکرهای خودشان را میآورند و بر اینجا حاکم میکنند تا بر اساس سیاست آنها عمل کند.
این کمال سادهلوحی است که بعضی از جوانها تصور میکنند بازگشت آمریکاییها یعنی بازگشت رفاه و امنیت. آمریکاییها در طول تاریخ چنین کاری نکردهاند و حتی به محمدرضا هم چنین کمکهایی نمیکردند. آنها بیشتر رضاخان و محمدرضا پهلوی را دوشیدند. راه تداوم سرمایهداری، دوشیدن ملتهاست و اگر شما این راه تداوم را ببندید، او مثل تمساح به شما حمله میکند و به هیچ چیز شما هم رحم نخواهد کرد.
شما چرایی و علت تسخیر سفارت آمریکا را مورد اشاره قرار دادید. سئوال بعدی من درباره شبهاتی است که راجع به این رویداد مطرح میشوند؛ بهخصوص اظهار ندامت برخی از کسانی که در این تسخیر مشارکت داشتند و تعدادشان اندک هم هست، قابل بررسی است و این سئوال را ایجاد کرده که آیا دانشجویان دیروز، امروز از اقدام آن روزشان پشیمان هستند؟
من معتقدم که پشیمان نشدهاند، بلکه بر اثر فشار فضایی که به وجود آمد، این تصور به آنها منتقل شد که شما باعث این فشارها شدید و حالا میخواهند به شکلی خودشان را از آن فشار رها کنند. مگر اینکه در مواردی آمریکاییها توانسته باشند با بعضی از این بچهها ارتباط بگیرند و در فضایی غیر از فضای رسمی و علنی با اینها وارد گفتوگو شده باشند.
مثلاً بهطور مشخص آقای عبدی است که مصاحبهاش را با بیبیسی دیدهایم که همین حرفهای شما را زده و گفته است شما میگویید تسخیر سفارت آمریکا اشتباه بود. چرا ما برجام را امضا کردیم، آمریکا از برجام بیرون رفت؟
امروز از من خواستند بروم و درباره اعتماد به آمریکا صحبت کنم. من گفتم واقعیت این است که به دلیل ماهیت انقلاب اسلامی، این آمریکاست که به ما اعتماد نمیکند. آیا شما از گروه آقای روحانی و آقای ظریف دوستتر با آمریکا سراغ دارید؟ نه!
عدم اعتماد آمریکا حتی به دوستان خود
آمریکا حتی به این گروه از دوستان خودش هم اعتماد نکرد. چرا؟ چون به دلیل معرفتی که نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی در شاکله سیاست خارجی آمریکا وجود دارد، با نظام معرفتی انقلاب ما بهشدت زاویه دارد. آنها بهقدری با ایران دشمنی دارند که حتی میخواهند از این ماجرای تاریخ مصرف گذشته علیه مردم ایران یک تابو درست کنند و با فضا و تابویی که درست میکنند به مردم به خاطر انقلابی که اتفاق افتاد و به خاطر اینکه مردم نخواستند استبداد و استعمار را تحمل کنند، فشار بیاورند. به نظر من این آمریکاییها هستند که به خاطر بحرانی که در نظام تعقلی آنها نسبت به ایران وجود دارد، دچار فهم غلط و اشتباه برداشت هستند.
نتیجهای که از فرمایشات شما میگیرم این است که آمریکا حتی به همین دوستانی هم که در پی رابطه با آمریکا هستند، اعتماد نخواهد کرد؛ چون ممکن است ذیل انقلاب اسلامی تعریف شوند یا علقهای به انقلاب اسلامی داشته باشند. آمریکا به خاطر تضاد بنیادینی که با انقلاب دارد به همینها هم اعتماد نخواهد کرد.
بله، حتی با اینها همراهی نمیکند. آمریکا به چیزی کمتر از سقوط ایران رضایت نمیدهد. یعنی حتی اگر ما تمام موشکهایمان را باز و پودر کنیم، باز هم آمریکاییها اعتماد نمیکنند. هر تسلیمی که اتفاق بیفتد آنها گام بعدی را برمیدارند و به چیزی جز نابودی همه چیز ما رضایت نمیدهند.