به گزارش خبرنگار صدای حوزه، روزنامه شرق امروز به موضوعی پرداخته است که دغدغه دوران پساقدرت اصلاحات به شمار می رود. معلق میان قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی، مساله داغ جبهه اصلاح طلبی است که البته سودای بازگشت دوباره به قدرت با یک ریکاوری سیاسی و بازآرایی راهبردی را دارند. این روزنامه به نقل از حجاریان از دلایل جدی شکست اصلاح طلبی را فقدان عناصری می داند که باید بیرون دولت ناظر و ناقد و راهبر می بودند ولی طمع قدرت و صندلی، آن ها را وارد دولت کرد.
با اشاره به کرباسچی دبیرکل حزب سازندگی و به نقل از او می نویسد که گفت: “من به دوستان اصلاحطلب خودمان میگویم، شما که مدام میگویید باید جامعهمحور باشیم و روی به جامعه بیاوریم و فقط به فکر این نباشیم که در قدرت باشیم، خب این الان جامعه! آقایان و خانمهای اصلاحطلب، چه طرح و چه همبستگیای برای خدمت به این مردم و رفع مشکلات آنها در مسئله کرونا ارائه دادید؟“. در واقع می خواهد القا کند که فقدان طرحی برای ارتباط بهتر و عمیق تر با جامعه را دچار شده اند.
در همین دوگانه قدرت یا سرمایه اجتماعی از احمد زیدآبادی دیگر فعال اصلاح طلب هم می نویسد که اظهار می کند: “نخبگان اصلاحطلب اصلا نگاهشان این نیست که انرژی جامعه است که در نهایت، قدرت تولید میکند؛ اصلاحطلبان فقط حضور در نهادهای قدرت را سیاست میدانند. این نگاه عیب دارد… مشکل اصلی این بود که اصلاحطلبان، بوروکراتیزه شده بودند اما یک بوروکراسی ناکارآمد را نمایندگی میکردند؛ یعنی صاحب شغلهایی در مناصب دولتی شده بودند که فقط میتوانستند دستور بدهند و کار این و آن را راه بیندازند”.
شرق، این نقل های اصلاح طلبانه را همچنان ادامه داده و اعترافات دیگری را در نقد و آسیب شناسی حزب مطبوعشان مطرح می کند که جای تامل دارد. هرچند که نباید از فرامتن این نقد و بررسی ها غافل شد که در نهایت یک بازگشت خاموش و یا به تعبیر دیگر زمینه سازی برای بازگشت گفتمانی با فرم ژورنالیستی است و بیشتر به نمایش آسیب شناسی شبیه است تا یک آسیب شناسی و واکاوی عالمانه که از سبک و سیاق و جمع آوری پراکنده و غیرمنسجم اقوال عناصر این حزب نیز این برداشت حاصل می شود.
یا در نقلی دیگر از محمدرضا تاجیک می نویسد که گفته بود: «در فردای پیروزی جریان اصلاحطلبی و تبدیل آن به گفتمان مسلط، اصلاحطلبان چندان به رخداد اصلاحطلبی و نظام آکسیومی آن وفادار نماندند. بیتردید، نفوذ و رخنه خودآگاه و ناخودآگاه عشق به قدرت در این بیوفایی تأثیری شگرف داشت. در فردای تبدیل پادگفتمان اصلاحطلبی به گفتمان مسلط و مستقر، سوبژکتیویته قدرت و بقا در قدرت جای سوبژکتیویته نقد و اصلاح مستمر قدرت را گرفت.
این مدل نقد و بررسی از جریان اصلاحات که میان دوقطبی قدرت و پایگاه اجتماعی معلق دیده می شود، یک نقد تاکتیکی است و به اصطلاح از پله دوم شروع می شود. به نظر می رسد که اگر جریان انقلابی دچار چسبندگی در قدرت و ماندن در شیرینی اریکه سلطه نشوند، اولا امید و اعتمادآفرینی نوینی در روح جامعه دمیده خواهد شد و در سطح تاکتیکال باعث خواهد شد که طول انزوای اصلاح طلبی از جامعه بیشتر شود.
در ثانی اگر جریان انقلابی در سطح راهبردی نیز توانایی تولید معنا و بازتولید مفاهیم انقلابی را در ساحت های مختلف فرهنگی و سیاسی و اقتصادی داشته باشد، بدلیل بن بست فلسفی و یا دچار تکرار شدن مفاهیم و اگزیوم های اصلاح طلبی در نسبت با جامعه، عمق ارتباطات این حزب با بطن جامعه نیز دچار نویزهای جدی شده و عملا نیازمند یک انقلاب حزبی و تعریف ساز و کار دیگری برای بازگشت به سپهر سیاست خواهند بود.
باید منتظر ماند و میزان هوشمندی جریان انقلابی در استفاده از موقعیت به وجودآمده با همه گرفتاری ها و مصائبش و همچنین سطح فرصت طلبی اصلاح طلبان در استفاده از اشتباهات احتمالی جریان رقیب را آنالیز و ارزیابی نمود و از آینده قدرت احزاب و حضور اجتماعی شان در جامعه به نکات تحلیلی تازه ای دست یافت.