به گزارش صدای حوزه، مهدی جمشیدی که ظاهرا نوشته قبلی اش ناظر بر فرمایشات آیت الله صافی، واکنش های زیادی را مترتب شد که حتی جامعه مدرسین را به صدور بیانیه مجاب نمود، طی یادداشتی جدید، جریان سوءاستفاده چی و موج سوار عموما اصلاح طلب را به چالش کشیده و توضیحاتی را در باب سوءتفاهمات ایجاد شده ارائه و تبیین نموده که در ادامه می خوانید:
یادداشت این حقیر در نقد سخن یکی از بزرگان گرانقدر حوزه، با واکنشهای مختلفی روبرو گردید. از آن جمله، برخی نیروهای سیاسیِ حوزوی که وابسته به جریانِ «چپِ سیاسی» هستند، هوچیگری به راه انداختند و نسبتهای ناصوابی را روا داشتند که بر من دشوار آمد. برای کسیکه «مقلّد» است و دل در گروی «اسلام» دارد و «اسلامِ منهای روحانیّت» را «اسلامِ منهای اسلام» میداند و مرجعیت را «قلّۀ عظمت شیعه» میانگارد، تلخ است چنین برداشتهای سوگیرانه و تفسیرهای غرضورزانهای که جز در «سیاسیکاری» و «معادلاتِ غیرمعرفتی» ریشه ندارند.
سوءاستفاده از مرجعیت شیعه
جریانهای «تکنوکرات» و «لیبرال» که در خاک ناپاکِ دولتهای سازندگی و اصلاحات روییدهاند، همواره در پیِ این بودهاند که از مرجعیت، یک نیروی «منتقد» و «در برابر انقلاب» بیافرینند تا به این واسطه، فشار را تشدید کنند و انقلاب را به راهی که بیراهه است سوق بدهند. در واقع، برنامۀ ناگفتۀ آنها، «سوءاستفاده از مرجعیت شیعه» است؛ میخواهند سخنشان از «زبان مرجعیت» گفته شود تا مخالفتها و مقاومتها خاموش شوند. آنها به دنبال «توجیهسازیهای دینی» برای نسخۀ سیاستیِ خویش هستند و ازاینرو، «چشم طمع» به مراجع دارند و خواهان «استفادۀ ابزاری» از آنها هستند. پس مسألۀ آنها، «سپرکردن مراجع» است برای هدفهای تجدُّدیشان، نه «دلسوزی» برای مراجع و «حمایت» از آنها.
هر چند مراجع بزرگوار، اهل تشخیص و تمیز هستند، امّا چنانچه سخنی از ایشان در جامعه منتشر گردید که به دستمایۀ «استفادۀ ابزاریِ لیبرالها و تکنوکراتها» تبدیل شد، چه باید کرد؟! آیا باید سکوت کرد تا این توطئۀ نانوشته و مخرّب، تثبیت شود؟! یا باید «دلسوزانه» و «صمیمانه» موضعگیری کرد و توصیۀ به حقّ کرد و مجال نداد که جریانهای سیاسیِ بدنام و بدپیشینه و نفوذیهای این دفتر و آن دفتر، و پارهای آقازادههای بیگانه با زهد و بیتعلّقیِ مراجع بزرگوار، فرصتطلبی کنند؟! «حقّ» و «صلاح» کدام است؟!
جالب است که نیروهای تکنوکرات و لیبرال که پرچم «آزادی» و «دموکراسی» را در ایران به دست گرفته و به «لوترها و کالونهای معمّمِ» نقشۀ رفورمِ دینی تبدیل شدهاند و بر منبرهایشان، «مواعظ جان لاکی» میخوانند، یک سخن منتقدانه را بر نمیتابند و برای «سرکوب منتقد»، نمایش مبتذلِ رسانهای میسازند و از دین و «اسلام» و «اخلاق» و «مرجعیت» و «روحانیّت» و «حوزه» هزینه میکنند! اینهمه ولخرجی و گشادهدستی بدان سبب است که دست در انبانِ «اعتبارِ اجتماعی و قدسیِ حوزه» بردهاند، نه جیب خویش. «دینسازی» و «دینفروشی» میکنند تا «اسلامِ انقلابی» را مغلوب، و «لیبرالیسم» را مسلّط کنند. دیروز، در صف «مارکسیسم منافق» بودند و امروز در صف «لیبرالیسم منافق». و چهها که نمیکنند با «ضروریّات و مسلّماتِ اسلام» تا جامۀ «لیبرالیسم» به اندام آن موزون افتد. بیجهت نبود که آیتالله خامنهای تصریح کرد که دشمن در پیِ «استحالۀ نظامِ جمهوری اسلامی» است؛ چنانکه ممکن است حتّی فردی «معمّم» در رأس آن قرار گیرد، امّا هیچ خاصیّتِ قدسی و سیاستی بر این حضورِ نمادین، مترتّب نشود. و بیدلیل نیست اینهمه تأکید آیتالله خامنهای بر «نظریۀ نظام انقلابی» و اینکه حوزۀ مطلوب، «حوزۀ انقلابی» است.
یادداشت این حقیر، تند و گزنده بود، امّا این غلظت و تعدّی معطوف به جریانهای «تکنوکرات» و «لیبرال» بود که نان مردم را ربودند و سقف معیشت را بر سرشان فرو ریختند و وضع ناگوار امروز را رقم زدند. اینان که رسم «شارلاتانیسم مطبوعاتی» را از روزنامههای زنجیرهای عهدِ تاریک اصلاحات به ارث بردهاند و نام و نشان حوزوی را نیز ضمیمۀ خویش ساختهاند، یادداشتی را که آمرش، «وجدان اسلامی و انقلابیام» بوده است را به آمر «بیرونی» نسبت میدهند و مرا که تعلّق و تعهّد عمیقِ ایمانی به اصالتهای اسلامی و حوزوی دارم، «در برابر مرجعیت» تعریف میکنند تا بازیِ سیاسیِ آلوده و منفعتطلبانهشان کامل شود، غافل از اینکه همان یادداشت نحیف، محاسباتشان را در هم ریخت و غرضشان را نقش بر آب کرد. قصد آن داشتند که بهتدریج، از ظرفیّتِ مرجعیت برای «بازیسازی سیاسی» و «بازسازیِ سیاسیِ» خویش بهره ببرند و مرجعیّت را هزینه و هیزمِ آتشِ فتنۀ خویش سازند، امّا گمان نمیبردند که کسانی به بازی وارد شوند که دلنگران «حریم» و «اعتبارِ» مرجعیّت شیعه هستند و «صادقانه» و «خالصانه»، سخن حقّشان را با آنها در میان میگذارند؛ هر چند رسانههای لیبرالها و تکنوکراتها، سیل دشنامها و تهمتها را نصیبشان کند.