به گزارش صدای حوزه، جواد عبدل زاده در یادداشتی به نقش فرقه ضاله بهائیت در رژیم پهلوی پرداخته است: انقلاب اسلامی مردم ایران در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ شمسی (۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۹۹ هجری قمری) بعد از ۱۵ سال تلاش پیگیر و تحمل رنج و مشقتهای فراوان، به رهبری مرجع عالیقدر جهان تشیع، حضرت امام خمینی (ره) به پیروزی نهایی رسیده و رژیم استبدادی پهلوی، بعد از ۵۳ سال خودکامگی، به عاقبت تمامی حکومتهای فرعون صفت تاریخ دچار گردید.
خون شهیدان به ثمر رسیده و بانگ اذان بر ماذنهها، طنین افکند. اسلام هراسی و اسلام زدایی پهلوی، به اسلامگرایی جمهوری اسلامی ایران مبدل گردیده و والفجر قرآنی، مجدداً تأویل خویش را بازیافت.
چنین روز مبارکی، مقارن ولادت حضرت خاتم النبین (ص) به نقل اهل سنت بود و حلاوت این میلاد فرخنده با شیرینی پیروزی انقلاب، افزونتر گردید.
از سوی دیگر چنین روزی در تاریخ مصادف بود با فتح بیتالمقدس در سال ۱۶ هجری توسط سپاه اسلام و اکنون بعد از قرنها پرچم افراشته اسلام با اقتدار بیشتر، در سرزمین سلمان فارسی که مفتخر به یاری و نصرت پیامبر اکرم (ص) بود، به اهتزاز در میآمد. چرا این دو مناسبت میمون را که پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مقارن با آنها بوده است یادآور شدیم؟ دلیل این تذکر را چنین توضیح میدهیم که:
در دوران ۱۶ ساله حکومت رضاخان پهلوی و دوران ۳۷ ساله حکومت پسرش، دین اسلام به عنوان دین رسمی کشور در قالب یک مزاحم برای خودکامگی پدر و پسر پهلوی قلمداد شده و روحانیون به عنوان نماد عیان تبلیغ و تبیین دین خاتم، در جامعه مورد اقبال و در نظر حکومت در مقام منتقد، قلمداد میشدند.
تجربه جریان مشروطه در دوران قاجار به عنوان یکی از تبلورهای نقش آفرینی روحانیون در دفاع از کیان اسلام در جامعه و حق طلبی مردم، اعلان خطری بود برای حاکمانی که نه از طریق قوم و قبیله، بلکه از طریق کودتای مورد حمایت استعمارگران بر تخت جلوس کرده و فاقد هرگونه جایگاه مردمی و حتی حمایتی در نزد سیاست مداران و سیاست پیشگان، بودند.
تنها دلگرمی این پدر و پسر بی شک حمایت دول استعمارگری بودند که حمایتهایشان بی اجر و مزد نبود. اجر و پاداشی که تنها به انباشتن حسابهای ارزی از مکیدن خون اقتصاد و نفت مملکت غنی ایران زمین محدود نشده و نقشه صهیون و کلیسا برای از میان برداشتن اسلام نیز در آن عیان بود.
سیاست دین سازی و فرقه پروری، از کثیفترین سیاستهای دول استعماری شرق و غرب در قبال دین مبین اسلام است که تاریخچهای به قدمت چندین و چند قرن دارد. در دوران پهلوی نیز این سیاست نخ نما که بذر خویش را در زمین جهل و فقر میکارد، تداوم داشته و حتی به اوج خود رسید.
دستگاه دین سازی استعمار برای ایجاد موج اسلام هراسی، در جهت جلوگیری از توسعه قلمرو اسلامی و تجزیه آن به ممالک خرد و حکومتهای ضعیف با حاکمان وابسته و بهره کشی اقتصادی و برده داری نوین از ممالک اسلامی اقدام به فرقه سازی در این کشورها نمود.
پشتوانه این حرکت سیاسی، اندیشه یهود و علم کلیسا بود و زور و زر دو بازوی قدرتمند سیاستمداران شیاد غرب و شرق در این امر. که با استفاده از دو نقطه ضعف، جهل و فقر موجود در جوامع اسلامی در اکثر زمانها موفق به ایجاد نمادهای دروغینی از مبانی راستین دین اسلام شده و جامعه را فریفته و یا به خود مشغول داشته است.
نتیجه این فرقه سازی ها هیچ گاه به هدف نهایی که همانا نابودی اسلام است منتهی نگردیده و نخواهد گردید.
اما ایجاد اختلاف و تفرقه در بین مسلمین (اختلافات قومی و نژادی و فرهنگی و مذهبی)، سوق دادن ممالک به تعرض به مرزهای یکدیگر و راه افتادن مسلمان کشی و برادر کشی، ایجاد تشکیک در اعتقادات جامعه و انحراف جامعه از صراط الله، ترویج غرب گرایی در باورها و رفتارها، تضعیف اقتصادی در سایه ایجاد بحرانهای اجتماعی و فرهنگی، مشغول سازی عالمان راستین به پاسخگویی به شبهات و غفلت آنها از تولید و ترویج علوم حقیقی، پیدایش هرج و مرج و از بین رفتن امنیت عمومی و یافتن بهانه برای لشکرکشی به این ممالک از اهداف ممکنالوصول استعمار گران بوده که متأسفانه در اکثر مواقع موفق به نیل به این اهداف شده و نتیجه توطئههای خویش را به دست آوردهاند.
فرقه ضاله بهائیت طبق اسناد موجود جیره خوار رسمی روس و انگلیس بوده و با حمایتهای بی مانند حکومت پهلوی نه تنها در ایران زمین، بلکه در سایر ممالک نیز در این دوران ۵۳ ساله به اوج آمال و اهداف خود و پدرخواندههایش رسید
فرقه ضاله بهائیت طبق اسناد موجود جیره خوار رسمی روس و انگلیس بوده و با حمایتهای بی مانند حکومت پهلوی نه تنها در ایران زمین، بلکه در سایر ممالک نیز در این دوران ۵۳ ساله به اوج آمال و اهداف خود و پدرخواندههایش رسید. هدف این نوشتار بیان تاریخ شکلگیری بهائیت نیست و در این باب علاقمندان بایستی به کتب متعدد منتشر شده در این باب مراجعه نمایند.
اما به طور خلاصه بایستی گفت که بهائیت فرزند دو مکتب شیخیه و بابیه است که با تکیه بر اصل رکن رابع شیخیگری و ادعای باب امام زمان بودن علی محمد شیرازی در سال ۱۲۶۰ هجری قمری (۱۲۲۲ شمسی)، بعد از اعدام باب در سال ۱۲۶۶ هجری قمری (۱۲۲۹ شمسی)، توسط میرزا حسینعلی نوری ملقب به بها الله متولد شد.
بها خود را وصی و جانشین علی محمد باب میدانست که از ادعای باب بودن برای امام زمان شروع و نیابت و امامت و نبوت را مدعی و در نهایت در ادعای الوهیت توبه نامه نوشت! همین ادعاها در میرزا حسینعلی نوری نیز تبلور یافت.
او در سال ۱۳۰۹ هجری قمری فوت کرده و جای خویش به عباس افندی، ملقب به عبدالبهاء داد که تا ۱۳۴۰ هجری قمری (۱۳۰۰ شمسی) در قید حیات بود و بعد از او شوقی افندی تا سال ۱۳۷۴ هجری قمری (۱۳۳۶ شمسی) ریاست این فرقه را برعهده داشت.
میراث این سه تن برای فریب خوردگان جاهل چیزی نبود جز: ادعاهای بی اساس در باب نبوت و مهدویت و الوهیت، کتابهای بی محتوای اقدس و ایقان، قبلهای ساختگی در حیفا، تقدس زایی خیالی برای برخی اعداد، تولد بیت العدل! برای اداره امور توسط ایادی امرالله، عقاید و احکام دور از عقل و مخالف با شرایع الهی و اذکار بی معنی و سست بنیان.
اضافه کنید به این سیاهه واقعیتهایی همچون تبعید بزرگان فرقه از ایران و آوارگی در ممالک مختلف، عدم پذیرش توسط دول مختلف و خانه به دوشی مکرر، دزدی و بدنامی طرفداران در کشورهای گوناگون از روی فقر و نداری، اختلافات اساسی درون فرقهای و انشعابات گوناگون (چون ازلیها و دیانی ها و بهاییها)، بی عفتی درون فرقهای و عیان در جامعه، سرسپردگی بی چون و چرا به روس و انگلیس و حمایت متقابل این دول در مشکلات موجود در باب این فرقه در ایران و عراق و عثمانی و احکام سخت و متعدد بزرگان دینی در باب منع مراوده با اهالی این فرقه.
نفوذ بهائیت در دوران پهلوی اول
رضاشاه پهلوی سالهای ۱۳۰۴ الی ۱۳۲۰ حکومت استبدادی خویش را بر مردم ایران تحمیل نمود و این دوران مقارن بود با ریاست و یا به قولی ولی امر الهی، شوقی افندی بر جامعه بهائیان جهان.
شوقی افندی تحصیل کرده دانشگاه آکسفورد انگلستان بود که با کادرسازی منسجم برای فرقه بهائیت در تمامی شهرهایی که دارای ساکنین بهایی بودند و تشکیل محافل ملی بهایی در ممالک گوناگون، با ترفند و حیله دادن پست و مقام به بهائیان در مناطق سکونتی خویش، باعث رونق شدید این فرقه در جهان گردید به گونهای که نوشتهاند تا سال ۱۳۳۶ هجری شمسی که شوقی افندی در قید حیات بود، ۴۲۰۰ مرکز بهایی در کل جهان شکل گرفته بود.
از سوی دیگر او اقدام به ترجمه آثار بهائیان به زبانهای مختلف نمود و آثار پرغلط بهائیان به زبان عربی را که برای فریفتن مردم جاهل در باب شباهت به آثار اسلامی به این زبان، با عدم رعایت هیچکدام از قواعد ادبیات عرب نوشته شده بودند، را به زبان عرفی بهائیان در مناطق مختلف دنیا تبدیل نمود.
طبق اسناد تاریخی نقش بهائیت در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که نخستین قدم برای رسیدن رضا پهلوی به حکومت بود، کاملاً عیان است و معرفی رضاخان میرپنج به عنوان کسی که شایسته مدیریت اوضاع آشفته بعد از قاجاریه باشد، از زبان یکی از بهایی زادههای معروف و بهائیان سرشناس یعنی حبیب الله عین الملک (پدر امیرعباس هویدا) بوده است.
رد پای بهائیت در جریان ترور شهید مدرس و تفرقه افکنی در صفوف نهضت جنگل نیز نشان از نقش آفرینی این فرقه در دوران پهلوی اول دارد.
رضاخان میرپنج تلاش عین الملک و موقرالدوله و حتی حسن نیکو در معرفیش به دولت انگلیس برای حضور در کابینه کودتایی سیدضیاء را با خوش خدمتی به دول استعماری و توجه ویژه به فرقه ضاله بهائیت نشان داد. این توجه از چند جهت قابل تأمل است.
نخست رشد عجیب بهائیت در ایران که بعد از جریان اعدام باب و تبعید بها به نوعی متوقف شده بود و نتایج این رشد به شکل باور نکردنی در دوران ۳۷ ساله پهلوی دوم عیان گردید.
دومین نظرگاه نیز بایستی به تغییر علنی در شیوه برخورد حکومت با دین و نمادهای دین داری در دوران پهلوی اول باشد.
آنجا که باستان گرایی جای اسلام گرایی را گرفته و از سویی دیگر اسلام زدایی در کشور از سوی حکومت بنیان نهاده شد. نظام آموزشی به سوی تقابل با روحانیت و ساختار مذهبی جامعه رفته و به عنوان نمونه مدارس و حوزههای علمیه از ۲۸۲ باب به ۲۰۶ و طلاب این مدارس از نظر آمار عددی به یک هفتم تقلیل یافت.
کشف حجاب نیز از تلخترین وقایع رخ داده برای دین اسلام در مملکت ایران بود که با نفوذ اجانب در ارکان قدرت و تحکم و استبداد رضاخانی به وقوع پیوست. به واقع دین ستیزی نمود عینی در دوران پهلوی اول داشت و چه چیزی مطلوبتر از این برای بهائیان و پدرخواندههای روس و انگلیسی شأن.
نقش فرقه بهائیت در دوران محمدرضا پهلوی
۲۵ شهریور ۱۳۲۰ آنگاه که حکومت از پهلوی اول به پهلوی دوم انتقال یافت، دوران طلایی این فرقه ضاله در ایران آغاز شد. دورانی که تا ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ تبدیل به شیرینترین زمان حیات این فرقه در ایران گردیده و شاید در هیچ زمانی و هیچ جایی قابل تکرار نباشد. این شکوفایی از چند منظر قابل بررسی است:
۱- شاه جدید سیاست دین ستیزی پدر را به خوبی ادامه داده و با حمایت و خط دهی علنی بیگانگان رواج فساد و بی بند و باری، ترویج باستان گرایی، اصرار بر کشف حجاب، وارد کردن بانوان به صنف نظامی گری، تغییر تاریخ هجری به تاریخ شاهنشاهی، برپایی جشنهای شاهنشاهی، انقلاب سفید، دستگیری و تبعید و زندانی کردن مراجع و روحانیون و حذف روحانیت از منصب قضاوت از واضحترین این سیاستها در جهت زدودن نشانههای اسلام از ایران زمین بود.
۲- شاه پسر با تاکید بر سیاست تجدد به جای سیاست تمدن، راه واردات بی رویه را به کشور گشوده و خود مبلغ مصرف گرایی در جهت غربی شدن جامعه گردید.
واردات کالاها که اکثراً از کشور تازه به رشد رسیده آمریکا انجام میگرفت، به نوعی در انحصار بهائیان قرار گرفته بود که سودهای کلان ناشی از آن در راه پیشبرد مرام این فرقه صرف شده و از سوی دیگر واردات باعث نابودی اقتصاد و تولید و کشاورزی ایران زمین میگردید. جالب آنکه حتی در مواقعی که تهیه ارزاق و اجناس با قیمت بسیار پایینتر از داخل کشور ممکن بود، با اعمال نفوذ بهائیان در دستگاههای دولتی این مواد از خارج از کشور وارد و سود کلان آن نصیب این فرقه میگردید.
۳- ثروتهای بادآورده بهائیان که ناشی از چراغ سبز رسمی دولت و شاه پسر بود، علاوه بر اینکه در باب خرید املاک و تصرف آنها در نقاط مختلف کشور به کار میرفت.
برای بهائیان خارج از کشور نیز بسیار مفید بود چراکه به صورت هدیه از سوی ایران به دستگاه رهبری بهائیت در حیفا ارسال میشد.
بسیاری از رشدهای بهائیت در آن دههها مرهون پول بهائیان ایرانی است که از طرق یادشده به آن دست یافته بودند.
از سوی دیگر تأسیس یا تملیک کارخانه جات و دستگیریهای مالی از مستمندان خود جذبه این فرقه را برای افراد ضعیف جامعه ایران فراهم کرده بود. شایعه بوده باشد یا شعار، اما همین که میگفتند بهایی بی کار نمیماند، خود میتوانست عامل جذبی قوی در جامعه بحران زده آن زمان ایران بوده باشد. در این باب لازم است.
تحقیق شود در باب نامهایی همچون هژبر یزدانی و حبیب ثابت مشهور به ثابت پاسال و مهندس ارجمند و مهدی میثاقیه که در زمان پهلوی به بالاترین سرمایه داران کشور تبدیل شده و همگی به افتخار بر بهایی بودن خویش میبالیدند.
بهائیان در دوران قاجار نیز در سیستم حکومتی افراد نفوذی داشتند لیکن در آن دوران همیشه اعتقاد خویش را مخفی کرده و از اعلان و بروز آن حذر داشتند
۴- نفوذ بهائیان در ارکان دولت با چراغ سبز پهلوی دوم، بالاترین فرصت را برای قدرت نمایی بهائیان در طول تاریخ فرقه و در کل ممالکی که حضور دارند را فراهم نمود.
بهائیان در دوران قاجار نیز در سیستم حکومتی افراد نفوذی داشتند لیکن در آن دوران همیشه اعتقاد خویش را مخفی کرده و از اعلان و بروز آن حذر داشتند. اما در دوران پهلوی این موضع کاملاً تغییر یافته و بهائیت رخ عیان کرده بود. نگاهی به لیست زیر نشان از مقدار نفوذ بهائیان در دستگاه حکومتی پهلوی دارد:
صنیعی آجودان مخصوص شاه و بعدها وزیر جنگ و وزیر تولیدات کشاورزی، عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص پهلوی دوم و رئیس بهداری ارتش، امیرعباس هویدا نخست وزیر ۱۳ سال از دوران پهلوی، زرندی رئیس دفتر همسر محمدرضا شاه، روحانی وزیر آب و برق و کشاورزی، آرام وزیر خارجه، کیانپور وزیردادگستری، تسلیمی وزیربازرگانی، شاهقلی وزیر علوم و بهداری، نهاوندی وزیر علوم و ریاست دانشگاه تهران و شیراز، فرخ روی پارسا وزیر آموزش و پرورش، سیهون رئیس دانشکده هنرهای زیبا، ورقا مدیر در دانشگاه تربیت معلم، ایمن رئیس مؤسسه تحقیقات تربیتی، شفقت ریاست ستاد ارتش، خسروانی آجودان همسر شاه و معاون نخست وزیر و وزیر تربیت بدنی، راسخ رئیس برنامه و بودجه، ثابتی معاون ساواک و بسیاری نامهای دیگر.
طبق اسناد موجود در کابینه هویدا ۹ وزیر بهایی حضور داشته و در سال ۱۳۵۱ تعداد ۱۱۲ تن از امرای ارتش و شهربانی و ژاندارمری از بهائیان بودند.
این مقدار از نفوذ در مناصب حکومتی و نظامی و آموزشی معادل است با تغییر کلی ذائقه تمام نهادها و ادارات زیرمجموعه. کیست که بتواند تأثیر دکتر ایادی در تحمیل بهائیان به شاه و تأثیر هویدا در رشد و ترقی بهائیان را نادیده بگیرد.
چنین نفوذی معادل است با آزادی کامل بهائیان در ایران زمین و طی نمودن ره هزار ساله در عرض چند سال و ریشه دواندن کامل بهائیت در تار و پود دیوان سالاری مملکت ایران اسلامی که از اسلام نامی بیش باقی نمیگذاشت.
۵- تأسیس تلویزیون توسط حبیب ثابت پاسال بهایی در ایران و اعلام رسمی او در طی نامهای به محفل ملی بهائیان ایران در باب اینکه هدف اصلی اش از تشکیل تلویزیون در ایران ایجاد کار برای بهائیان و ایجاد امکاناتی برای نشر افکار و معارف بهایی بوده است، یکی از بالاترین دردهای کمرشکن برای دین داران و مسلمانان صاحب دغدغهای بود که برای رساندن صدای خویش به گوش مردم با هزاران مانع از طرف حکومت مواجه بودند و سایه ساواک از سرشان لحظهای کم نمیشد و در مقابل فرقهای بی محتوا و ضاله و منحرف توانسته بود اختیار بهترین و جذاب ترین وسیله را برای منحرف سازی جامعه در قبضه خویش بگیرد.
در مقابل تمامی موارد مذکور چتر حمایتی شاه بر سر بهائیت مستدام بوده و تا آخرین لحظه از حکومت استبدادی پهلوی، ذرهای از این حمایت دستوری که جزو اوامر دول استعماری به شاه ایران بود کاسته نشد. بیجا نیست.
اگر گفته شود که محمدرضا دست نشاندهای بود که اوامر محافل بهائیت را از طریق دکتر ایادی دریافت و بی چون و چرا نسبت به عملیاتی کردن آنها اقدام مینمود. فردوست رئیس دفتر اطلاعات شاه پهلوی، جملهای دارد شنیدنی که میگوید: نمی دانم ایادی در کشور حکومت میکند یا محمدرضا؟
دوران طلایی بهائیت و ماه عسل این فرقه در زمان حکومت استبدادی پهلوی به بهترین صورت ممکن در حال طی شدن بود.
ولی در کنار تمامی این خوشیها، انتقادهای مکرر مراجع و روحانیون و نهادهای مذهبی مردمی، تلخکامی برای بهائیت را به وجود میآورد. آیت الله سیدحسین بروجردی تا زمان حیات خویش (۱۳۴۰ شمسی) مخالفتهای مکرر و علنی خویش بر ضد بهائیت را بروز داده و طلاب و متدینین را به تبلیغ و نگارش آثار بر علیه بهائیت دعوت مینمود. آیت الله صافی گلپایگانی و علی دوانی با هدایتهای ایشان بر نگارش کتب در تبلیغ و تبیین مهدویت اقدام و ادعاهای بهائیت را نقض مینمودند.
چتر حمایتی شاه بر سر بهائیت مستدام بوده و تا آخرین لحظه از حکومت استبدادی پهلوی، ذرهای از این حمایت دستوری که جزء اوامر دول استعماری به شاه ایران بود کاسته نشد
محمدتقی فلسفی و بسیاری دیگر از شاگردان آیت الله بروجردی با حضور در منابر با نهایت فصاحت توطئه بهائیان را رسوا و از عقاید مستحکم اسلام در مقابل توهمات بهائیت دفاع مینمودند. فداییان اسلام نسبت به این گروه اعلام خطر کرده و آنها را طی بیانیهای خطرناکترین دشمن برای جان و مال و ناموس و وطن و استقلال ایران برمیشمردند. شهید مطهری از احکام مربوط به مراوده با بهائیان در منابر سخن میگفت.
گروههای متدین نیز در این راه بی کار ننشسته و با تشکیل جلسات مختلف مذهبی و تشکیل حلقههای درس و برنامههای مذهبی فراوان نسبت به عیان کردن توطئه بهائیان اقدام مینمودند.
از جمله انجمن ضد بهائیت که از سال ۱۳۳۲ تأسیس و با آموزش عقاید حقه اسلامی و نقد آرای بهائیت، نسبت به نجات جوانان مسلمان از تور حیله و فریب بهائیت تلاش و با بحث و مناظره باعث رجعت بسیاری از بهائیان فریب خورده میشدند.
اما نتیجه اینهمه تلاش فقط در ردههای جزئی و پایین جامعه نمود داشت.
برگهای درخت بهائیت توسط این گونه کارها هرس میشد، اما ریشه درخت بیشتر و بیشتر در ارض ایران ریشه دوانده و درخت تنومند تر و میوههایش متأسفانه افزونتر میشد.
امام خمینی (ره) نیز که بعد از رحلت آیت الله بروجردی نقش محوری در بین روحانیون و دین مداران یافته بود بارها و بارها در بیانات خویش خطر بهائیت را متذکر شده بودند.
ایشان از اختصاص بودجه ویژه برای حضور بهائیان جهان در قالب تورهای گردشگری در ایران انتقاد کرده و از اینکه بسیاری از پستهای حساس در اختیار ایشان است، اعلام خطر کرده بودند.
امام به صراحت بهائیت را از عمال اسرائیل شمرده و حضور بهائیت در ارکان دولت را نشانه نزدیک بودن خطر اسرائیل به ایران و اسلام برمیشمردند.
در بیاناتی دیگر وجود مراکز تبلیغاتی صهیونیسم و بهائیت در تهران را برای گمراهی مردم و دور کردن از احکام و تعالیم اسلامی شمرده و هدم این گونه مراکز را وظیفه مسلمانان و روحانیون دانسته اند. امام در سال ۱۳۴۱ نسبت به فلج شدن اقتصاد ایران توسط بهائیان اخطار دادند. امام در آن سال اعلام کرده بود که تا وقتی حکومت از اسرائیل و بهائیت دفاع میکند، دست از مبارزه بر نخواهد داشت.
در سال ۱۳۴۳ شمسی امام خمینی نسبت به نجس و کافر بودن اعضای فرقه بهائیت فتوا داده و ازدواج با آنان را حرام اعلام کرده بودند. در آخرین روزهای دوری از وطن نیز که پیروزی نزدیک بود از مضر بودن بهائیان برای مملکت سخن گفته بودند.
امام آمد و مردم در ایام دهه فجر خونها برای اسلام نثار نموده و قیام پانزده ساله خویش را به ثمر رساندند. سلطنت پهلوی نابود و مجسمه حکومت شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله سرنگون گردید.
ثمره اصلی انقلاب بی شک سرنگونی حکومت طاغوتی و ضد اسلام پهلوی بود که به حاکمیت اسلام بر ایران منجر میگردید و بی شک حضور اسلام در رأس حکومت مساوی بود با نابودی دشمنان اسلام که بارزترین آن برچیده شدن دست اسرائیل و دست نشانده آنها، بهائیت بود.
انقلاب مردم ایران به رهبری مرجعی دینی، ایران را که در نقشه ده ساله شوقی افندی مقرر بود بعد از اسرائیل به عنوان دومین کشور بهائیت، نصیب بهائیان گردد از شر توطئه کشورهای استعماری روس و انگلیس و آمریکا نجات داده و نقشهها و وعدههای بیت العدل حیفایی را نقش برآب نمود.
بیت العدلی که ایادیهایش بعد از کشتار خونین مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اظهار تبریک خویش را نثار قاتلین مردم حق طلب مینمود و در طول تمامی این سالها، با نشاندن افراد خود بر پستهای حساس نظامی، مردم مسلمان را سیبل تیرهای خویش نموده بود.
۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که مصادف با میلاد خاتم النبیین (ص) و فتح بیتالمقدس بود، فتحی نو در ایران اسلامی برای سپاه اسلام در مقابل فرقه ضاله بهائیتی ارمغان آورد که همچون غدهای سرطانی کشور را به خویش آلوده کرده بود. فتحی شیرین که به یکباره کاخ حکومت بهائیان را در هم کوبیده و طاغوت فرعونی و هامانی و قارونی بهائیت را در ایران نابود ساخت.
از سویی دیگر شیرینی میلاد نبی را در کام مسلمین شیرینتر ساخته و تولد آخرین پیامبر و عقیده مسلمین در ختم نبوت را به عنوان سندی مسلم در مقابل تمامی فرقهها و مدعیان نبوت در تمامی اذهان متذکر گردید.
یکی از سران بهائیت بعد از پیروزی انقلاب گفت: جامعه بهایی احساس میکند از جهات اداری، اجتماعی و مالی در حال مرگ است و با بدترین بحران در تاریخ ۱۲۸ ساله اش مواجه شده است. آری تمامی تلاشهای قدمی و اثری و مالی و فکری و … در باب مقابله با بهائیت مأجور است و خداوند همگان را موفق به مقابله با مخالفین و دشمنان دین مبین اسلام نماید.
اما آنچه در انقلاب اسلامی رخ داد نجات یک نفر، نقد نویسی بر یک کتاب یا عقیده، سخنرانی در باب اثبات مهدویت یا نقد اراجیف بهائیان نبود، بلکه نتیجه انقلاب اسلامی مردم ایران برچیدن نفوذ بهائیت از ایران عزیز و خشکاندن ریشه آنها در این کشور اسلامی بود. درختی که به تبر بت شکن دوران از تنه نه، بلکه از ریشه کنده شده و آنچه بعد از آن باقی مانده دیگر هیچ منبع تغذیهای نداشت.
اندکی تأمل لازم است تا شیوه مبارزه با توجه به امکانات و زمان به روز رسانی شود تا بهترین نتیجه حاصل آید و آن کاری که انقلاب با بهائیت کرد پیمودن ره چند ده ساله در ایامی مختصر بود. درود بی پایان بر روح تمامی شهدای انقلاب و رهبر آزادمرد و دوراندیششان.