به گزارش صدای حوزه، بسیاری از صاحبنظران و پژوهشگران سیاست بینالملل، از جهانی شدن به عنوان قدرتمندترین و پیش رونده ترین پدیده دوره مدرن و یکی از پیشران های اصلی بروز چالش های هویتی معاصر نام آورده اند؛ عاملی که با مداخلات مستقیم و غیرمستقیم خود عناصر و مولفه های سازنده فرهنگ های بومی و محلی را به چالش کشانده و درصدد القای نوعی تنزه طلبی فرهنگی و تمایزگذاری میان پدیده های دوره سنت و مدرن است. لذا، می توان متوقع بود ابزارهای جهانی شدن، زمینه بروز تعارضات فرهنگی و در نتیجه شکلگیری هویت های فرهنگی متعارض را فراهم آورد؛ عاملی که می تواند موجب به چالش کشیده شدن نظام های هنجاری کنشگران سیاسی شود و الگوی حکمرانی درون جوامع ملی را به خطر بیاندازد.
از سوی دیگر، جوامع اسلامی نیز به واسطه تماس مستقیم و منفعلانه با امواج قدرتمند جهانی شدن و متاثر آن دچار بحرانهای مختلفی از جمله بحران هویت، بحران مشروعیت، تضاد طبقاتی و بحران های فرهنگی شده است. لذا در برابر این گسست فرهنگی که به واسطه فرهنگ هویت شکل یافته است، شاهد ظهور ایدئولوژیهای مختلفی همچون سلفیسم، سکولاریسم، و ناسیونالیسم در پاسخ به بحرانهای مذکور در پهنه جهان اسلام هستیم.
با این حال، تمامی این ایدئولوژیها در ارائه پاسخی کارآمد و مورد پذیرش و اجماع نسبت به پیامدهای بحران های متعاقب جهانی شدن توفیقی به دست نیاوردند؛ مردمسالاری دینی به عنوان الگوی برخاسته از عمق ارزشهای عقلگرای دین بنیاد و متبلور شده در انقلاب اسلامی ایران، علیرغم عمر کوتاه خود در عرصه عمل، به واسطه اتصال به سنت دیرینه اندیشگی خردگرای دینی، میتواند بدیل کارآمدی برای عبور از بحرانهای مذکور باشد که البته از قابلیت انعطافپذیری، ترمیمپذیری و بومیسازی نسبت به مختصات دیگر جوامع اسلامی نیز برخوردار است.
الگوی مردمسالاری دینی به عنوان الگویی دینبنیاد
به باور نگارنده، در مقابل این ترتیبات همگونساز و ادغامگرایانه ناشی از فرایند جهانی شدن، الگوی مردمسالاری دینی به عنوان الگویی دینبنیاد و مطابق با نظام هنجاری جوامع اسلامی، الگویی است که از ظرفیتهای بالایی برای صیانت از ارزشهای بومی و اسلامی این جوامع برخوردار بوده و میتواند جهان اسلام را از خطرات ناشی از بحران هویتی ناشی از جهانی شدن حفظ نماید و یا اثرات مخرب آن را به حداقل برساند.
طبعاً بزرگترین عامل کارگزاری در برابر فراگیری الگوی مردمسالاری دینی، وجود نظامات خودکامه و وابسته به کانونهای قدرت جهانی میباشد؛ نظامهایی که با استفاده از قدرت سرکوب، مانع از کنشگری آزاد کنشگران قدرت اجتماعی میشوند.
بر این اساس هر چند بهار عربی با آغازی پرشور، دومینویی از خیزشهای مردمی را در پهنه جهان عرب از تونس تا سوریه برانگیخت، ولی به علل متعددی همچون حمایت قدرتهای بینالمللی از حاکمیت سیاسی و سکوت آنها در برابر نحوه اعمال قدرت سخت در برابر معترضین همچون آنچه در مناطق شیعه نشین در عربستان سعودی و یا بحرین اتفاق افتاد، فقدان رهبری موثر، فقدان شبکه کارگزاری میان نیروهای انقلاب، فقدان ایدئولوژی سیاسی مبارز، فقدان برخورداری از الگوی بدیل حکومتی و … به سرانجام مطلوبی نرسید و در بعضی موارد نیز با مداخله نیروهای غیرمحلی، به دسیسهای تمام عیار برای نابودی تمام ارکان زندگی اجتماعی در آن جوامع منجر شد که لیبی و سوریه دو نمونه از آن است.
بر اساس آنچه گفته شد الگوی مردمسالاری دینی در صورت تحقق بایستههای آن در جامعه، میتواند بدیل موثری برای الگوی حکمرانی در جوامع اسلامی باشد؛ هر چند ایجاد سازگاری میان دموکراسی و دین، به عنوان یکی از چالشهای قدیمی اندیشهورزی دینی که اتفاق نظری در باب آن وجود ندارد، از دیگر الزامات تحقق آن است. لذا، مانع دیگر در تحقق الگوی مردمسالاری دینی، مسئله اندیشگی است که غلبه گفتمانهای سلفی و واپسگرا در برخی از جوامع اسلامی که هر گونه نماد دوره مدرن را نماد کفر میدانند، از دیگر چالشهای مردمسالاری دینی است.