به گزارش خبرنگار صدای حوزه، دکتر حسنعلی شاکر، استاد دانشگاه، کارشناس و پژوهشگر تاریخ معاصر، طی سلسله یاداشت هایی با عنوان ماجرای یک تقابل، به جریان شناسی دگراندیشان حوزوی خصوصا تقابل جامعه محققین با مجموعه ریشه دار جامعه مدرسین پرداخته است که شماره اول از این مجموعه یادداشت ها، در ادامه تقدیم می شود:
اوایل دهه ۶۰ بود و جامعه مدرسین در اوج قدرت خود قرار داشت. آن روزها نه تنها حوزویان بلکه بسیاری از مردم در رخدادهای سیاسی_اجتماعی، نگاهشان به نظر و آرای این تشکل پرنفوذ حوزوی بود.
با این وجود صدای حوزه، منحصر در صدای جامعه مدرسین نبود. بودند عده ای که صدا و نگاهی متفاوت از جامعه مدرسین داشتند. آنها از نظر فکر و اندیشه و برداشت های فقهی و سیاسی کاملاً متمایز از جامعه مدرسین بودند. اما وقت آن نرسیده بود که صدای متفاوت خود را علنی کنند.
آنها دیده بودند که وقتی عضوی از جامعه مدرسین به قائم مقائم رهبری می گفت آبدارچی شما را نیز ،ما باید مشخص کنیم، پس باید بی نام قلم بزنند تا حیات فقهی و سیاسی شان باقی بماند. تشکیل دفترتبلیغات بهترین فرصت بود و مجله حوزه، محل مناسبی تا با نام حوزه، افکار متفاوت خود را بیان کنند. موسوی تبریزی، عبایی خراسانی، محمدعلی ایازی ،درایتی، موسویان حلقه اصلی مجله حوزه را تشکیل می دادند.مجله ای که مدیر مسئول آن، سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد دولت روحانی بود.
آنها مجله حوزه را که جهت گیری خاص خودش را داشت منتشر کردند. مقالات چندین شماره اول ، بی نام بود. آنها هنوز از بازخورد و برخورد جامعه مدرسین نگران بودند.
چند سال گمنامی ارزش داشت. آنها در این گمنامی، سنگ بنای روشنفکری را در حوزه رقم زدند و در غفلت جامعه مدرسین، تیم هم فکر خود را منسجم تر و قوی تر از هر زمانی گسترش دادند و حال وقت آن بود که با مجله نقد و نظر، بسیاری از آرا و افکار خود را در قالب نقد تفکر سنتی بیان کنند. حتی در این مجله نیز برای آن که بتوانند مورد هجمه حوزویان قرار نگیرند، برخی از مقالات از جمله مقاله “نجاست و طهارت یک امر شرعی نیست” را با نام مستعار منتشر کردند. مقاله ای که نویسنده آن صالحی نجف آبادی، مغز متفکر جریان روشنفکری در حوزه بود. دیگر برای آینده نیز برنامه داشتند.
درست زمانی که جامعه مدرسین هیچ برنامه ای برای کودکان نداشت، آنها به بچه ها سلام کردند. با سلام بچه ها به کودکان سلام کردند تا شاید جواب سلام خود را در سالیان بعد بگیرند و می توان ادعا نمود که درست نیز فکر کرده بودند، زیرا بخشی از جواب سلام خود را در سال ۷۶ پاسخ شنیدند و به چشم مشاهده کردند.
حدود ده سال از فعالیتشان در دفترتبلیغات می گذشت و دیگر آنها گمنام قلم نمی زدند. افکار نوگرایانه و متفاوتشان در بدنه سنتی، حوزه مخالفان جدی خود را پیدا کرد و آن جمع مجبور شدند از دفتر تبلیغات، کوچ کنند.
هرچند دیگر “سلام بچه ها” را در دست نداشتند اما “سلام” موسوی خوئینی ها را داشتند. بسیاری از آنها شاگردان آیت الله منتظری بودند، در این میان برخی نیز شیفته آرا و نظریات صالحی نجف آبادی شده بودند و کتاب حکومت صالحان و جهاد صالحی نجف آبادی زمینه ای را برایشان ایجاد کرد که این جمع در مباحث مربوط به ولایت فقیه و حکومت اسلامی، بی پرده تر از قبل، سوالاتشان را مطرح کنند تا با طرح مباحث چالشی از لحاظ سیاسی و فقهی از سایه جامعه مدرسین خارج شوند.
و در نهایت همان جمعی که روزگاری با گمنامی، مقاله می نوشتند، در دولتی که برای روی کارآمدنش با جامعه مدرسین جنگیده بودند، توانستند که پروانه فعالیت خود را کسب کنند و از سال ۷۸، افرادی مانند موسوی تبریزی، بیات زنجانی، ایازی، فاضل میبدی، نادی، صلواتی، ناظم زاده، کوشا ، با نام مجمع محققین و مدرسین در عرصه فقه و سیاست با جامعه مدرسین در تقابل قرار گرفتند و تفاوت فقهی و سیاسی خود را با این مجموعه ریشه دار حوزه، علنی تر از قبل نشان دادند. روزی بیات زنجانی، روزی ایازی ،روزی فاضل میبدی ها به میدان آمدند و…
ادامه دارد…