به گزارش صدای حوزه، حجت الاسلام علیرضا محمدلو طی یادداشتی به بررسی شش گسل صورتبندی جدید جنگ شناختی علیه جامعه ایران پرداخته و در انتها نیز یک راهکار عملیاتی برای آن بیان کرده است که در ادامه مطالعه می نمایید:
مقدمه
در همزمانی کمسابقهی تهدیدات خارجی، تنشهای امنیتی منطقهای و فشارهای اقتصادی، فضای اجتماعی ایران شاهد تراکم رویدادهایی است که در ظاهر مستقلاند، اما در سطح تحلیل شناختی، از الگوی مشترکی پیروی میکنند: بازتولید هدفمند گسلها برای اخلال در ادراک ثبات و نرمالسازی بحران.
۱٫ گسل قومیتی؛ فوتبال بهمثابه مهندسی احساس جمعی
ماجرای پرتنش بازی پرسپولیس تراکتور و حواشی رسانهای همزمان با قرعهکشی مقدماتی جام جهانی، نمونهای روشن از انتقال تعارض از رقابت ورزشی به منازعه هویتی بود. فوتبال، بهعنوان یکی از آخرین میدانهای وفاق عاطفی، عملاً به عرصهی بازتعریف «ما» و «دیگری» بدل شد.
رسانههای معاند، با انتخاب گزینشی سوژهها و برجستهسازی نشانهها، تلاش کردند احساسات لحظهای را به ادراک پایدار تبعیض قومی تبدیل کنند؛ همان نقطهای که جنگ شناختی، عاطفه را جایگزین عقلانیت میکند.
۲٫ گسل مذهبی؛ مناظرهای که بحران نشد
مناظرهی میان حججاسلام کاشانی و اردستانی، ذاتاً میتوانست به ستیزی فرساینده در سپهر عمومی تبدیل شود. اگر این مناظره یا برگزار نمیشد، یا بهدرستی مدیریت نمیگردید و درایت حجت الاسلام کاشانی در صحنه و هیات های مذهبی در تم حمایت عملیاتی نمی شد، یا فضای نفرت، برائت و فحاشیِ پیرامونی مهار نمی گردید، گسل مذهبی میتوانست به بحران مشروعیت دینی ارتقا یابد.
کنش رسانهای جریان معاند دقیقاً بر همین امکانِ «لغزش به بحران» متمرکز بود؛ با القای این گزاره که اختلاف نظر، نشانهی فروپاشی انسجام اعتقادی است. در حالیکه نفس مناظرهی کنترلشده، خود میتواند نقش ضربهگیر شناختی ایفا کند.
۳٫ گسل جنسیتی؛ سنتشکنی بهمثابه پروژهی بصری بلندمدت
در مستند مربوط به ترانه علیدوستی و موج حمایتهای سلبریتیمحور، آنچه برجسته شد صرفاً یک روایت فردی نبود؛ بلکه همان عبارتی که خود او بهکار برد—«میل به سنتشکنی و تغییر عادات تصویری و بصری مردم ایران در چهار دهه و اندی اخیر»— قلب پروژه را آشکار میکند.
در اینجا مسئله، نه صرفاً حقوق زنان، بلکه بازتعریف ناخودآگاه بصری جامعه است؛ پروژهای تدریجی که از تصویر آغاز میشود و به هنجار میرسد. جنگ شناختی دقیقاً در همین نقطه عمل میکند: وقتی تغییر اجتماعی، پیش از استدلال، از مسیر تصویر طی میشود.
۴٫ گسل نسلی؛ شبیهسازی بحران برای القای سرنوشت محتوم
انباشت تحلیلها درباره «نسل Z» بعد از سخنان رئیس جمهور و مقایسه ایران با نمونههای آفریقایی یا آمریکای لاتین در بخش خبری سایت ها و خبرگزاری ها، تلاشی برای طبیعیسازی تعارض نسلی بهعنوان سرنوشت اجتنابناپذیر است. با حذف زمینههای تاریخی و فرهنگی، این پیام القا میشود که هیچ مسیر اصلاحی و بومی معناداری متصور نیست و انقلاب نسلی در شرف تحقق است.
اینجا جنگ شناختی، مستقیماً «آیندهپذیری ذهن نسل جوان» را هدف میگیرد.
۵٫ گسل سیاسی؛ اقتصادیسازی نارضایتی برای بحرانسازی ادراکی
ماجرای استعفای رئیسجمهور، در بستر تورم و فشار معیشتی، بهگونهای بازنمایی شد که گویی نظام تصمیمگیری دچار انسداد کامل است. حتی برخی جریانهای همسو، ناخواسته در این قاببندی افتادند و مرز میان نقد مسئولانه و بحرانیسازی سیاسی را مخدوش کردند. آش در حدی شور شد که عباس عبدی ها هم از انسداد سیاسی لاینحل سخن می گویند.
۶٫ گسل امنیتی؛ پیوند میدان سخت و روایت ناامنی
شلوغی های بلوچستان و شهادت چندتن از جوانان نیروی انتظامی در مقابله با اشرار و بهویژه خبر تجمیع گروههای اشرارجنوب کشور ذیل یک پرچم واحد، در رسانههای معاند نه بهعنوان رویداد امنیتی، بلکه بهمثابه نشانهای از «تکثیر کنترلناپذیر ناامنی» بازنمایی شد.
در اینجا، میدان سخت تابع میدان روایت شده و امنیت، بیش از آنکه تهدید شود، معنازُدایی می گردد.
جمعبندی راهبردی: ضرورت شبکه فرماندهی شناختی و ششضلعی ترکیبی
مواجهه با این شش گسل، نیازمند واکنشهای مقطعی و جزیرهای نیست، بلکه مستلزم شبکه فرماندهی در حوزه شناختی و جنگ است؛ شبکهای که توان تشخیص، تبیین و مداخله را همزمان داشته باشد.
این شبکه، باید بر یک ششضلعی ترکیبی استوار شود:
- تشخیص دقیق گسلها
- مدیریت روایت و زمانبندی
- بهرهگیری از مهرههای معتبر در هر حوزه (دینی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی)
- بازنمایی فعال و پیشدستانه
- مهار هیجانات قبل از انباشت شناختی
- و در نهایت، بازگرداندن جامعه به ریل طبیعی مواجهه با رویدادها
در غیر این صورت، حتی رویدادهای طبیعی جامعه نیز، بهسادگی به سوخت بحرانهای مهندسیشده یا موجسواریهای معاند تبدیل خواهند شد.























