به گزارش صدای حوزه، استاد محمدرضا حکیمی نمایندۀ ممتاز اندیشمندان مصلح عصر جدید بود که در دوران حیات پرثمر فکری و قلمی خودش بخشی از نفیسترین آثار روشنگرانه و تحولخواهانه عرصۀ اندیشه و عمل دینی را به جامعه عرضه کرد. جویندگی و نوخواهی او بهویژه در دایرهالمعارف حدیثی “الحیاه” و از منظر مبانی فکری مکتب تفکیک بارها و بارها مورد نقد و تأمل صاحبنظران قرار گرفته است اما درباره ابعاد هنری و زیباییشناختی آثار وی و نیز شیوه زیست و سلوک فردی ایشان اطلاعات اندکی در دست است.
پرداختن به این مسائل در گفتوگو با امیرمهدی حکیمی، وصیّ علامه حکیمی و مدیر مؤسسه الحیاه، مطمح نظر بوده است و تلاش کردهایم پرتوی هرچند گذرا بر این وجوه تاریک حیات مرحوم علامه بیفکنیم:
نفس اهتمام علامه حکیمی به مقوله هنر و ادبیات و مبانی زیباییشناسی کلام، بین عالمان تراز اول حوزوی امری کمیاب و استثنایی است، بهنظر شما این علاقه و اهتمام از کجا ناشی میشود و این امر چهاندازه در میراث فکری مرحوم علامه مهم است؟
قطعاً بخشی از این علاقه بهدلیل جوهره و ذات هنری ایشان بوده است. ایشان در سنین حدود ۱۰ تا ۱۲ سالگی، شعری برای حضرت علی(ع) سروده بودند که نشان میدهد جوهره هنری و ذوق شاعرانگی از همان ابتدا در ایشان وجود داشته است؛ ولی بعدها که به حوزه درس ادیب نیشابوری راه پیدا میکنند، طبعاً آشناییشان با شعر و ادبیات فارسی و عربی هم گسترش پیدا کرده بود و شعرهای استادانهای به هر دو زبان میسرایند که بسیار درخشان است. در جوانی قصیدهای در مدح استاد خود، مرحوم ادیب نیشابوری، بهعربی میسرایند که بسیار مورد توجه ایشان قرار میگیرد و تعبیر ادیب نیشابوری در این باره این بوده است که؛ این طلبه جوان مشهدی هنوز پایش را از مشهد بیرون نگذاشته اما شعرش همانند شعر متنّبی، شاعر برجسته عرب، است.
میخواهم بگویم آن ذوق شاعرانه از همان بدو کودکی و سنین جوانی در ایشان نمود داشته است؛ سپس مطالعات گسترده ایشان و خواندن رمانها و آشنایی ایشان با ادبیات داستانی و خواندن گسترده دواوین شعرا در این توجه ادبی نقش بسزایی داشته است. از سوی دیگر حضور ایشان در انجمنهای ادبی مشهد که از قضا بسیار پررونق و راهگشا هم بوده نیز مطرح است. آنطور که اطلاع دارم ایشان بیش از ۱۵ سال در این انجمنها حضور فعال داشتند. از طرف دیگر آن توجهی که خود اهلبیت(ع) به شعرا نشان میدادهاند نیز در توجه گستردهتر ایشان به شعر و ادبیات مؤثر بوده است، به همین دلیل هم هست که توجه به مبانی و اصول زیباییشناسی شعر و نثر در آثار ایشان اینقدر برجسته است و نمونههای ماندگاری از آن در مجموعه آثار استاد ثبت و ضبط شده است.
اما این علاقه و ذوق منحصر به حوزه ادبیات نبوده است و ایشان علاوه بر شعر و نثر، با سایر حوزههای هنری مثل گرافیک و صفحهآرایی کتاب هم آشنایی قابلتوجهی داشتند که نمود برجسته آن را میتوان در طرحجلدهای ساده و چشمنواز ایشان دید. آن دایره قرمز کوچک روی جلد سفید کتابهای ایشان بهخلاف طراحی سادهای که دارد، بسیار جذاب و خاطرهانگیز است بهویژه که چند دهه پیش از انقلاب، طراحی و اجرا شده است یعنی در زمانی که چنین گرافیکی در هیچ یک از آثار مذهبی آن دوران معمول نبود.
این طراحی کار خودشان بوده است؟
بله؛ ایده، ایده خودشان بوده است. ایشان حتی در صفحهآرایی کتابهایشان هم نقش داشتهاند. خاطرم هست در مورد صفحهآرایی “الحیاه” ایشان تعریف میکرد که “چون کتابهای روایی که تا پیش از این منتشر شده بود، هیچکدام گیرایی و سامان هنری درستی نداشتهاند، من خودم میرفتم پیش حروفچینها مینشستم و در مورد تکتک اجزای آن نظر میدادم تا حاصل کار، زیبا و قابلقبول شود.”، حتی تأکید میکردند که “راجع به صفحهآرایی “الحیاه” بهاندازه ۱۵۰ صفحه حرف دارم.”، یعنی ایشان حتی به زیباییشناسی فیزیکی کتاب و صفحهآرایی و گرافیک مناسب آن هم فکر میکردند.
حضورشان در نمایشگاههای گوناگون نقاشی، عکاسی و… و احاطه و آگاهیشان به سینما و هنرهای نمایشی هم از دیگر وجوه قابل تأمل ایشان بود که بخشی از خاطرات خوب من از ایشان را شکل میدهد. در مجموع آگاهی ایشان نسبت به تحولات فرهنگی روز و فضاهای هنری در کمتر چهره حوزوی مشاهده میشود و ایشان از این امور برای نشر مفاهیم اسلامی استفاده میکردند.
برخی معتقدند که صرف پرداختن به مفاهیم والای معارف اسلامی، هرگونه ضعف و کمبود در شکل و قالب ارائه را جبران میکند، مرحوم علامه در این خصوص چه نظری داشتند؟
اتفاقاً خاطرم هست که یک بار از ایشان پرسیدم که “آیا اگر کسی که برای انتقال مفاهیم مورد نظر قرآن و اهلبیت بهزبان شعر یا سایر قالبهای هنری اثری خلق کرده، مجاز است که از معیارهای فنّی هنر تجاوز کند و قوّت و استحکام لازمه آثار هنری را نادیده بگیرد؟”، ایشان گفتند “اگر کسی که این مفاهیم را بهزبان هنر ارائه میدهد، مثلاً نمرهاش ۱۰۰ نشد اشکالی ندارد اما همین که رسید به ۸۰ و زیر ۸۰ باید آن را دور بریزید”. ایشان قائل به این بودند که کاری که برای اهلبیت، برای قرآن و برای مفاهیم اسلامی میشود باید در اوج ظرافت و زیبایی هنری باشد، همانطور که در شعر ایشان و نثر ایشان، این را میبینیم.
شما به آشنایی و علاقه مرحوم علامه به مقوله سینما و فیلم اشاره کردید اما، چگونه است که خود ایشان تا این حدّ از صوت و فیلم گریزان بودند که اجازه نمیدادند صدا و تصویرشان در جایی ثبت و ضبط شود؟
خب، این دلیل دیگری دارد که بهنظر من اساسش را باید در تربیت سلوکی ایشان نزد اساتیدشان و بهویژه مرحوم آیتالله شیخ مجتبی قزوینی و مرحوم حافظیان سراغ گرفت. این استادان اهل سیر و سلوک بودند و همواره از شهرت و مطرح کردن نام خودشان پرهیز میکردند، مرحوم علامه هم بهتأسی از همانها نمیخواست خودش را در جامعه مطرح کند. شما ببینید تا همین چند روز پیش که ایشان رحلت کردند، چقدر جامعه اسلامی و ایرانی ما ایشان را میشناخت؟! تقریباً هیچ. این حجم خبری که این روزها راجع به ایشان منتشر میشود، قبلاً کی وجود داشت؟ این انزوای خودخواسته و سکوت خبری تحت تأثیر همان فضای سیر و سلوک ایشان شکل گرفته بود.
آیا از مرحوم علامه شعر منتشرنشدهای هم در دست هست؟
مجموعه اشعار ایشان چندین سال قبل با مقدمه خودم ذیل عنوان “ساحل خورشید” منتشر شد، اما نمیدانم که ایشان در سالهای بعد هم شعر تازهای سرودهاند که در آن کتاب نیامده باشد یا نه، این محتاج بررسی بیشتری است.
در مورد سایر آثار ایشان چطور؟ آیا کار منتشرنشدهای دارند؟
یکی دو تا کار بوده که نمیدانم به پایان رسیده است یا نه، البته یکی دو نوشته که در واقع متن پیادهشده جلسات شفاهی ایشان است وجود دارد که هنوز به سرانجام نرسیده است، اینها را باید دقیقاً بررسی کنیم و بعد از اینکه بررسیها انجام شد اگر چیزی قابل چاپ باشد حتماً در اختیار علاقهمندان قرار خواهیم داد، البته با حفظ همان حساسیت و وسواسی که ایشان برای ارائه چاپ آثارشان داشتند اگر هم نتوانستیم که ایبسا آرزو که خاک شود!
آیا تکاپوی فکری ایشان تا روزهای پایانی حیاتشان ادامه داشت، یعنی مثلاً حلقه درس و بحثی وجود داشت یا اینکه ضعف جسمانی مانع از این کار میشد؟
در این چند سال اخیر جلسه خاصی نداشتند حتی تقریباً دیگر حالی برای نوشتن هم نداشتند، چون هم بهلحاظ جسمی بسیار نحیف شده بودند و هم از نظر روحی. با توجه به شرایط موجود در جامعه و فشاری که بر توده مردم بود و ایشان به آنهمه رنج و درد مردم آگاهی داشت، دیگر آن نشاط گذشته را نداشتند، بههرحال ایشان عمری را با دغدغهها و دلمشغولیهای وسیع مذهبی و اجتماعی از سر گذرانده بود و طبیعی است که قوای بدنیشان تحلیل رفته بود.
یکی از انتقاداتی که گاهی از سوی برخی دوستداران علامه عنوان میشود این است که ایشان بهخلاف دانش وسیع و احاطه کمنظیرشان بر مجموعه معارف اسلامی، در زمینه شاگردپروری و تربیت نسل شاگردانی که بتوانند راه ایشان را ادامه دهند، اهتمام چندانی نداشتند، شما این نقد را قبول دارید؟
بله، این نکته درستی است. برخی از علما به حوزه تدریس و شاگردپروری توجه زیادی دارند اما ایشان بهخلاف این گروه، در این زمینه خیلی فعال نبودند و بیشتر بر همان کارهای پژوهشی خودشان متمرکز بودند البته جستهگریخته شاگردانی هم در برخی جلسات ایشان حضور داشتهاند و به آنها نکاتی را انتقال میدادند اما این امر رسمیّت و استمرار نداشت.
در مورد تجرّد ایشان گفتوگوهای غیررسمی فراوانی اینجا و آنجا صورت گرفته است که چندان پذیرفتنی بهنظر نمیرسد، بهنظر شما آیا پشتوانه نظری و ادلّه عقلی خاصّی بر آن مترتب است یا اینکه مشکلات و مصائب خاص زندگی اینگونه ایجاب کرده بود؟
من تعبیر خود ایشان را در این زمینه عرض میکنم که میگفتند “تجرّد من اختیاری نبود”، و حق هم همین است. ایشان در دورههای مختلفی از حیاتشان قصد ازدواج داشتهاند اما در هر دورهای به مشکلاتی برمیخورند که منتج به نتیجه نمیشود. فکر میکنم حدوداً ۵۰ سالشان بود که نزدیک یک سال موارد زیادی خواستگاری رفتند، سختگیری هم نمیکردند، اما هربار بهدلیلی نشد. یکی از آقایان اهل معرفت و سلوک به ایشان پیغام داده بود که “قسمت شما نیست که در این دنیا ازدواج کنید!”، ایشان میگفتند “اینگونه نیست که اینهمه من، همه را به روایات پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) دعوت کنم اما خودم به آنها توجهی نداشته باشم و بخواهم سنّت ازدواج را نادیده بگیرم؛ این تجرّد بر من تحمیل شده و جبر شرایط اینطور اقتضا کرده است.”، در واقع ایشان اهل سختگیری هم نبودند اما بعضی مواقع قرار نیست امری اتفاق بیفتد و از دست کسی هم کاری ساخته نیست.
این روزها خاطرهای بهنقل از آقای حیدر رحیمپور ازغدی درباره انتساب جملهای به علامه محمدرضا حکیمی درباره رهبر انقلاب در برخی از سایتها و خبرگزاریها در حال انتشار است که چند روز گذشته کانال رسمی مرحوم علامه، صحّت آن را مردود اعلام کرد، بهنظر شما هم این نقل ناشی از سهو ناقل یا ثبتکنندگان این خاطره است؟
بله. ایشان به خود من گفته بودند که “یادم نمیآید چنین چیزی بین من و حاج حیدر آقای رحیمپور اتفاق افتاده باشد.”، شاید در نقل آن خاطره اشتباهی رخ داده و گفتوگوی دیگری بوده که سهواً به ایشان نسبت داده شده است.
مقام معظم رهبری در پیام تسلیت خودشان از مرحوم علامه حکیمی با تعبیر “رفیق دیرین” یاد کردند؛ شما از کیفیت ارتباط ایشان با مرحوم علامه اطلاع دارید؟
خب، میدانید که این دو بزرگوار هر دو از فضلای بنام مشهد هستند و طبیعی است که بهدلیل همین همشهری بودن و قرابت فکری و تعهد مشترکشان به مبانی فکری اسلام و حضور در انجمنهای ادبی، رفاقت و دوستی دیرینهای هم با یکدیگر داشته باشند که سابقه این آشنایی و رفاقت از روزگار طلبگی در مشهد شروع شده بود و تا پس از انقلاب ادامه پیدا میکند.
برخی سعی دارند از مرحوم علامه تصویر یک انقلابی پشیمان را ارائه بدهند و اینطور القا میکنند که گویا ایشان در اواخر دوران حیات فکریشان نسبت به آرمانهای انقلاب و امام(ره) تردیدهای جدی داشتهاند؛ نظر شما در این باره چیست؟
مرحوم علامه از سابقون انقلاب بهشمار میآید که در سال ۱۳۳۸، یعنی ۴ سال پیش از آغاز نهضت امام(ره) در ۴۲، از سوی ساواک از سخنرانی ممنوع شده بود. ایشان تا پایان عمر در مبانی انقلابیگری خودش ذرهای تردید نکرد و به همان مفاهیمی که از پیش از ۴۲ و پس از آن معتقد بود، وفادار ماند، البته ممکن است در مقاطعی نسبت به برخی اشخاص، روندها و رویّهها انتقاداتی داشته باشد که همه آنها را هم در کتابها و آثار قلمی خودش ثبت کرده است؛ بهخصوص در همین بحث جنگ فقر و غنا و مستضعفین و سرمایهداری،که خود حضرت آقا و بقیه دلسوزان هم مطرح کردهاند؛ ایشان حساسیّت بالایی داشت و نارضایتی خودش را هم پنهان نمیکرد اما موضع او همیشه موضع منتقدی مشفق و دلسوز بود و پایبندی ایشان نسبت به اصل انقلاب، تا پایان عمر تغییری نکرد.
با این همه چرا بعضیها سعی دارند مسئله را بهگونه دیگری جلوه بدهند و با ارائه تصویری وارونه از ایشان، در نفس اعتقاد و التزام فکری و عملی علامه به انقلاب و آرمانهای آن تشکیک کنند؟
این را باید از خود آنها پرسید، آنچه من میدانم این است که موضع انتقادی ایشان همیشه وجود داشت اما انتقاد بهمعنای نفی و انکار ارزشها نیست، بله، ایشان منتقد بود اما انتقادهایش از سر اصلاح بود نه تخریب! ایشان از اصل این انقلاب و اصل خون شهدا هرگز کوتاه نیامد و هیچ وقت نسبت به اینها شک و تردید نکرد، حتی در این روزهای آخر که با ایشان گفتوگو میکردیم میدیدم که همچنان سر اصول خودش استوار است، حتی بعضی وقتها تصریح میکرد که “بعضیها نقد میکنند که این حکومت نباید باشد اما من اصلاً چنین چیزی را قبول ندارم؛ حرف من این است که چرا در جاهایی آن چیزی که باید اتفاق میافتاده، نیفتاده و آنطور که باید باشد، نیست.”، بهجرأت میشود گفت که ایشان مصلحترین و مشفقترین منتقد در انقلاب اسلامی بود.
این نکته را هم اضافه کنم که برخی از منتقدان درونی، بهدلیل منافع ازدسترفته خودشان زبان به انتقاد از حاکمیّت باز میکنند اما مرحوم علامه از این جنس افراد نبود، حتی وقتی ما درصدد تشکیل دادن مؤسسه “الحیاه” بودیم وقتی با حضرت علامه و مرحوم حاج علی آقا و پدر گفتوگو کردم و این ایده را با ایشان در میان گذاشتم، هر سه برادر با من شرط کردند که در حیات و بعد از حیاتشان راضی نیستند که یک ریال از بودجه بیتالمال در این مؤسسه خرج شود برای اینکه معتقد بودند بیتالمال متعلق به فقراست و باید برای همانها هم خرج بشود، این همان کاری است که یک منتقد مخلص و اصلاحگر میکند.