به گزارش صدای حوزه، شب شعر «دیدار ماه» همزمان با شب میلاد مبارک امام حسن(ع) با حضور حجتالاسلام و المسلمین محمد قمی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، محمدمهدی دادمان رئیس حوزه هنری و جمعی از شاعران در حوزه هنری برگزار شد. این دیدار که به صورت مستقیم از شبکه دو سیما پخش میشد، به یاد دیدار سالیانه شاعران با رهبر معظم انقلاب در نیمه ماه مبارک رمضان برگزار شده است که امسال به دلیل شیوع ویروس کرونا لغو شده بود.
در ابتدای این مراسم که اجرای آن را سعید بیابانکی، از شاعران کشور، برعهده داشت، متن پیام مقام معظم رهبری منتشر شد که ایشان در این پیام از دلتنگی خود برای این دیدار سخن گفتند. متن پیام ایشان به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
به جناب آقای قمی بگویید: فروکاستن جلسه شیرین و با صفای همیشگی به یک دیدار دورادور تصویری، دل مشتاق را که آرام نمیکند، هیچ؛ کام انسان را هم به نحوی تلخ میکند، تقدیر الهی فعلاً این است که حقیر از آن دیدار شوق انگیز محروم باشم.
میتوان با نگاه شاعرانه اینجور حوادث را ناز دستگاه حکمت الهی شمرد و بر احساس نیاز و اظهار نیاز افزود، یا به قول صائب: «نسازد لنترانی چون کلیم از طور مأیوسم/ نمکپرورده عشقم، زبان ناز میدانم».
چند نفر از شاعران عزیز هم در نامه به این حقیر، اظهار لطف فراوان کرده و همان درخواست را مطرح کردند. سلام و تشکر مرا به آنها برسانید و همین پاسخ را بدهید.
تو افتخار میهن و فخری تو را سزاست
شعرخوانی جمعی از شاعران پیشکسوت و جوان بخش دیگر این مراسم بود. عباسعلی براتیپور، از شاعران پیشکسوت که خود ۱۳ سال اجرای مراسم دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب را برعهده داشت، آغازگر این بخش از مراسم بود که سروده خود را به شهید فخریزاده تقدیم کرد:
ای استوانه شرف و عزت وقار
وی دانش و فضیلت و تقوی تو را مدار
تو افتخار میهن و فخری تو را سزاست
بر همت بلند تو ما راست افتخار
نور خدا به قلب شریف تو تافته است
انوار حق ز چهره پاک تو آشکار
روشن به نور علم و خرد دیدگان تو
ژرفای ذهن و ذوق تو عاری ز هر غبار
عزم گرهگشای تو حلِّال مشکلات
اندیشه سترک تو چون کوه استوار
دنیا به علم و حلم تو آورده سر فرود
تا دیدگان خصم شود کور و مرگبار
ایران محیط دانش و علمی ستودنی است
نابود گردد آنکه کند علم را شکار …
عرض ارادتی به مقام شکوهمند امام حسن(ع)
علی انسانی، دیگر شاعر پیشکسوت در این مراسم بود که سروده خود را به مقام شکوهمند امام حسن مجتبی(ع) به این شرح تقدیم کرد:
ای از بَهار، باغ نگاهت بَهارتر
از فرش، عرش در قدمت خاکسارتر
شبنم ز پاکی تو، به گلبرگها نوشت
گل پیش روی توست ز هر خار، خوارتر
باران کرَم نمود و ترنّمکنان سرود
کز هرچه ابر، دست تو گوهر نثارتر…
شهر مدینه با فقرا جمله واقفاند
آن شهر کس نداشت ز تو سفرهدارتر
ایّوب دید صبر تو، بیصبر گشت و گفت
چشم فلک ندیده ز تو بردبارتر
نامت حَسن، و لیک به هر حُسن، اَحسَنی
ناورده دست صُنع، ز تو شاهکارتر
سعید تاجمحمدی، از شاعران جوان کشور، با یادی از مدافعان سلامت و شهدای این راه، سرودهای را تقدیم جامعه پزشکی کشور کرد:
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
بر تنم رخت سپیدی چون لباس رزم مانده
خاکریز اینجاست، جان بر کف به میدان ایستادم
خوردهام سوگند باید مرهم هر درد باشم
قول دادم، پای سوگندم به قرآن ایستادم
پای تخت هر مریضی پای سجاده است گویا،
در نماز عشق با چشمان گریان ایستادم …
امید مهدینژاد، از شاعران حاضر در مراسم، شعری طنز به این شرح خواند:
و زیرکان که زیاد است عقل اندکشان
به هرچه دست رساندند، شد مبارکشان
نشسته قرقی اقبالشان به کتف و به کول
سوار باد بلند است بادبادکشان
به یک اشارۀشان باد راه میافتد
درخت بار میآرد بهمحض چشمکشان
حسابشان نه همین احتساب معمولی است
قریب دَه من و اندیست نیم چارکشان
برای آنکه بفهمند موقعیت را
به جنبش است شب و روز جفتشاخکشان
چنان مراقب پیش و پسند، کز بالا
کلوخ نیز ببارد، نمیگزد ککشان
چه چیزها که ندادند بهر علم مفید
چه پولها که نکردند خرج مدرکشان …
میراثدار زبان فارسی
هادی سعیدی کیاسری، از سردبیران سابق مجله «شعر» حوزه هنری نیز در ادامه این مراسم، ضمن یاد و تجلیل از مقام سیدرضا حیدر، از فعالان فرهنگی در کشور هندوستان گفت: ایشان که به تازگی دار فانی را وداع گفته است، از شخصیتهای تأثیرگذار در توسعه زبان فارسی بود که هم شخصاً عالم بود و هم مدیری توانمند و پشت و پناه اهل تحقیق بود.
وی در ادامه چند رباعی و یک غزل به این شرح تقدیم کرد:
در شهر شما گم است تنهایی من
بازیچه مردم است تنهایی من
من خود او را نمیشناسم شاید
اشک است تبسم است تنهایی امن
***
جانی که اسیر زندگی در تن ماست
بیچهره و بیچگونه نامش من ماست
این یک دو نفس گیر و گرفتاری نیز
جان کندن و جان کندن و جان کندن ماست
محمدحسن جمشیدی، شاعر و داستاننویس، نیز غزلی به این شرح خواند:
صبوری نیز راه گریه را بر من نمیگیرد
کسی راه مسافر را دم رفتن نمیگیرد
مرا آنگونه میخواهی که میخواهی، چه میخواهی؟
غباری را که طوفان نیز بر دامن نمیگیرد
تو در هر جامهای باشی به هر تقدیر زیبایی
کسی که اهل دل باشد سراغ تن نمیگیرد…