مسجد محل عبادت است نه محل سکونت، اما در جریان اعتکاف در مسجد مقیم میشود. دو روز به اختیار خود از مسجد خارج نمیشوی و شرایط خاص اعتکاف را رعایت میکنی تا در روز سوم امر الهی بر وجوب همان کارهایی که تا به حال مستحب بود، شامل حالت شود.
اعتکاف تجلی بلوغ بشر مختار است؛ کسی که فهمیده باید از اختیار خود در مسیر بندگی استفاده کند و به اختیار خود را در معرض امر الهی قرار دهد. در اعتکاف تمام ساعات شبانه روز خود را مقید میکنی که در محیط مسجد تنفس کنی. از چهار دیواری محراب بیرون نمیروی، و پا از زیر سقف گنبد دوار خانه خدا بیرون نمیگذاری.
گویی میخواهی از مسجد چیزهایی ببینی که دیگران آن را نمیبینند؛ دیگرانی که میآیند و نماز میخوانند و میروند. شب ماندن در مسجد مکروه است مگر برای اعتكاف. از این فرصت استفاده میکنی تا حتی خوابیدن در مسجد را نیز تجربه کنی. گویی این خواب به بیداری منجر میشود. انگار مسجد قسمتهای پنهانی دارد که وقتی مدتی در آن میمانی آنها را مییابی. میمانی تا بقیه بروند و منتظر مینشینی تا مسجد باطن خود را به تو نشان دهد.
معتکف میشوی تا چشم دلت باز شود
میخواهی ببینی بالاخره خانه خدا با جاهای دیگر چه فرقی دارد؟ آیا خدایی که همه جا هست، در خانهاش بیشتر حضور دارد؟ آیا در و دیوار مسجد به مرور با تو حرف خواهند زد؟ عالم غیب همیشه غیب است اما شاید اگر کنار متصلترین مکان به عالم غیب اقامت کنی کمی از غیب وجودش را به تو نشان دهد. راستی انسان غیب را با کدام حسش درک میکند و مییابد؟ با چشم و گوش که نیست با حس لامسه یا شامه که نمی شود. حتی کار ذهن هم نیست. به ما گفته اند غیب را با قلب می توان دید و فهمید. و قلب مگر یک وسیله ادراک است؟ بله، قلب تنها وسیله درک عالم غیب است و روز قیامت هم با قلبمان خدا را می بینیم.
پس در مسجد میمانی تا قلبت به کار بیفتد. چشم قلبت باز شود. حتی زبان از خوردن و آشامیدن میبندی تا به فرآیند بهکار افتادن قلبت کمک کند. از همین جا میتوانی آداب اعتكاف را هم بفهمی. شاید باید کمتر حرف بزنی و به دیگران تنها با لبخند و نگاهی مهربان و گذرا ارتباط داشته باشی. هر کاری که می توانی انجام دهی تا از قساوت قلب فاصله بگیری، انجام بده. ولی در میان جمع، تنهایی خودت را از دست نده.
وقتی ما نمی توانیم این معنا را درک کنیم که عالم محضر خداست و نمیتوانیم حضور خدا را احساس کنیم، پس خوب است به مسجد بیاییم و با درک محضر پروردگار که حضورش در مسجد بیشتر است، لااقل برای یکبار هم که شده کمی عمیق تر از همیشه و همه جا حضورش را احساس کنیم. بعد که از مسجد برویم تا مدتی در محضر او خواهیم بود.
اعتكاف اصرار برای ملاقات خداست
اعتكاف اصرار برای ملاقات خداست. این اصرار برای ملاقات باید به ما بیاید. به رزمندگان جهادگر میآمد که طالب شهادت باشند. معتکف باید وصیتنامهاش را نوشته باشد؛ مسجد محل نماز است و نماز محل ملاقات با خدا و تمرین و تمنای دیدار او.
معتکف از جان خود میگذرد. کسی که تجربه اعتکاف دارد و تمنای اقامت در دیار حضرت دوست دیگر از مرگ نمیهراسد. البته هرکس اینچنین باشد، زیاد به یاد این ملاقات خواهد بود، اعمال او نیکو شده و عمرش طولانی خواهد شد. ولی اعتكاف آمادگی برای اقامت ابدی در محضر خداست.
اعتكاف یعنی مقیم شدن در محل نماز. و اگر اوج نماز در سجده است، اعتكاف یعنی اقامت در محل سجده. مگر این نقطه نورانی حیات بشر چه عظمتی دارد که تمام عمر ما باید صرف فهمیدن آن شود؟ اعتکاف یعنی تلاشی برای درک سجده. برای درک هر چیزی باید به محل آن رفت تا بتوان آن را از نزدیک مشاهده کرد. مسجد یعنی محل سجده.
اعتکاف نقشهای طراحی شده برای غربتزدایی
من اگر به اعتكاف نمیآمدم و مدتی در این خانه خوب خدا نمی ماندم چگونه میخواستم تعریف حقیقی مسجد را دریابم؟ باید مدتی در این خانه بمانی تا بدانی چرا بیتالله الحرام، که رئیس مساجد عالم است را خانهای برای مردم خواندهاند.
اعتكاف نقشهای بود که برای آشنایی و یا غربتزدایی ما با خانه خدا طراحی شده بود. و تو پس از اعتکاف میفهمی همانقدر که به خانه خانوادگی خودت نیازمند بودهای، به این کاشانه کردگار عالم هم نیازمند هستی؛ بلکه بیشتر.
وقتی خانه خدا را با خانه خودمان مقایسه کنیم، میبینیم اگر کاشانه ما جایی برای کالبد مادی ما است، مسجد آشیانهای برای روح لايتناهی ما است. بعضیها عظمت روح خود را نیز در مسجد مییابند. آخر روح ما خیلی بزرگ است و هر کسی قادر به درک این مطلب نیست. گاهی باید تنها در مسجد ـ که خود از نظر معنوی بسیار با عظمت است و می تواند تنها ظرف وجود انسان شود ـ عظمت روح خود را دریافت.
اعتكاف تمرین عجیب رعایت جمع و حفاظت از تنهایی
اعتكاف تمرین دست جمعی عبادت فردی است. و یافتن گمشده خویشتن در میان جمع. پس باید مراقب بود که در مسجد و در جمع مؤمنان، خودت را گم نکنی و تنها به دیگران مشغول نشوی که تازه باید خودت را پیدا کنی و از او جدا نشوی. و مواظبت کن که جمع را مراعات کنی که تو تنها نیستی. تنها خود را دیدن در کنار دیگران عین خودخواهی است و رعایت جمع در عین حفاظت از تنهایی تمرین خداخواهی. اعتكاف تمرین عجیب رعایت جمع و حفاظت از تنهایی است.
ما هنگام اعتکاف در میان جمع مؤمنان، باید تمرین کنیم عبادت غیر متظاهرانه را؛ ریا نکردن نماز شب در میان انبوه جمعیت و بی اعتنایی کردن به نگاه دیگران را؛ بی رغبتی کردن به تشویق دیگران و بی میلی نشان دادن به محبت دیگران را؛ و بریدن از دیگران را در عین حالی که به دیگران نه فقط احترام که باید محبت بورزیم و به محبتشان پاسخ فروتنانه دهیم.
در میان جمعیت باید تمرین اخلاص کرد و تمرین تنهایی. در میان جمعیت باید مواظبت کرد مبادا خود را با دیگران بدجوری مقایسه کنیم که خود را ناامید سازیم؛ اگر بهتر از خودمان دیدیم که همه از ما بهترند. به خود بگوییم: «شاید خدا از من ضعیف، بیش از این انتظار نداشته باشد.» و اگر بدتر از خودمان دیدیم که پیدا نمی شود بگوییم: «شاید خدا از او بیش از این انتظار ندارد.»
آداب مراوده با مؤمنان در اعتکاف
اعتکاف دوره فشرده تمرین آداب مراوده با مؤمنان است: در رفاقت دل پاک باشیم و در سلام پیش دستی کنیم. نرنجیم و نرنجانیم. از کسی مقابل صورتش تعریف و تمجید نکنیم و از کسی پشت سرش غیبت ننماییم. تحمل کنیم و خود را تحميل نسازیم. بوی بد دهان روزه دار را به یاد داشته باشیم که یکی از زمینههای حرف نزدن با بغل دستی است. قبل از ورود به مسجد استحمام کرده باشیم و بعد از آن به پیراسته بودن اهتمام ورزیم.
از گریهها و مویههای دیگران مشمئز نشویم و از خندهها و سر به هواییهای اطرافیان ملول نشویم. در میان جمع با خدای خود تنها باشیم و مانند کودکی که در آغوش پدر به دیگران نگاه میکند، با دیگران معاشرت نماییم. کودک در چنین مواقعی تا خسته میشود روی برمیگرداند و سر به آغوش پدر میگذارد. سر به سجده بگذاریم.
چرا به اعتكاف آمدهایم؟
حالا ببینیم ما چرا به اعتكاف آمدهایم؟ یعنی خدا چرا به ما توفیق داده است و ما را به خانه خود راه داده است؟ به هر خانهای باید با اجازه وارد شد و بسیاری از معتکفین به صورت پیدا و پنهان از همین اجازه برخوردارند. همین که آمدهاند دلیل اجازه یافتن آنهاست.
ـ شاید به این دلیل توفیق یافتهایم که خدای مهربان خواسته است ما را به خود نزدیکتر کند و اندک عبادات ما را که خود به ما توفیق داده است، مایه این احسان قرار داده و می خواهد به جای خودش که ما را در دامان لطفش پرورانده به ما جایزه دهد. تا با عبادتی ارزان و پر قیمت سود کلانی حاصل کنیم؛ اگر بتوانیم قیمتش را حفظ کنیم.
ـ شاید به این دلیل راه یافتهایم که خداوند متعال دیده ما در حال از دست رفتنیم و اگر ما را به خانه خود نبرد و مورد لطف و مرحمت خود قرار ندهد، دیگر برایمان امیدی نیست و خود را در تباهیها نابود میکنیم. به این ترتیب از بس بدی داشتهایم دلش برای ما سوخته است و به ما ترحم کرده است.
ـ شاید به آن علت باشد که ما با اندکی خوبی دچار توهم شدهایم و به خود غرهایم؛ خواسته کسانی از ما بهتر را در این اعتكاف به ما نشان دهد تا به کمی خود پی ببریم و با دیدن افراد باصفا در اطراف خود، فروتنی نماییم و یادمان برود تصور اینکه ما هم آدم حسابی هستیم.
ـ شاید آمدهایم تا از دست دشمنان دوستنما رهایی پیدا کنیم. اینکه از دست دوستان بد نجات پیدا کنیم خیلی مهمتر از آن است که با دوستان خوب دست بدهیم. شاید این غیبت سه روزه، بتواند رفاقتهای ناجوری را از بین ببرد. رسول خدا(ص) فرمود: حضرت موسی (ع) پس از سه روز گفتگو با خداوند منان دیگر تحمل گفتگو با کسی را نداشت و از دیدار مردم مشمئز میشد.
ـ شاید خداوند متعال میخواهد الگویی از یک مؤمن با صفا در اختیار دیگر مؤمنان قرار دهد و ما را درسآموز اخلاص و تقوا برای دیگران قرار دهد؛ و چقدر بعید است. برای گوینده این کلمات که محال است ولی برای شما خواننده خوب هم اگر محتمل است به خود نگیرید چرا که خداوند متعال از کمترین خوبی بندگانش درسی برای خوبان و الگویی برای مشتاقان به دست میدهد. این از خوبی اوست.
تو آدم نمیشوی و خدا تو را تحویل نمیگیرد!
ـ شاید به خاطر این باشد که ما را از قعر ناامیدیها خارج کند و آثار زمزمههای شوم شیطان را که مدام در گوش ما خوانده است: «تو آدم نمیشوی و خدا تو را تحویل نمیگیرد» را از بین ببرد. تا معلوم شود ما هم هنوز خدایی مهربان داریم که هوای ما را دارد و می توانیم به عنوان مهمان خصوصی به خانه اش راه پیدا کنیم.
ـ شاید خداوند رحمان خواسته است ما را از عالم ناشکری و ناسپاسی که در متن درگیریها و مشکلات برایمان پیش آمده است نجات دهد. گاهی از اوقات خدا به جای برطرف نمودن مشکلات بندگان خود، که در آن رشد بندگان نهفته است، فرصت تنفس میدهد و با غرق کردن آنان در عبادت، به آنها نیروی مقاومت عنایت میکند.
شاید این آخرین فرصت حیات ما باشد
شاید این آخرین فرصت حرکت ما باشد به سوی خدا. و خداوند رئوف خواسته است ما را در آخرین مرتبه امتحان کند آیا به سوی او باز خواهیم گشت؟
آیا در روند زندگی خود تغییری ایجاد خواهیم کرد؟
آیا این آخرین فرصت بیداری را پاس خوهیم داشت یا نه؟ شاید هم واقعا این آخرین فرصت حیات ما باشد نه آخرین فرصت حرکت.