به گزارش صدای حوزه، «دشمن از دیکتاتوری رسانهای برای بزرگنمایی مشکلات در جمهوری اسلامی استفاده میکند. این یک واقعیت تلخی است که وظیفه جهاد تبیین را بر دوش همه میگذارد.» این بخشی از سخنان رهبر انقلاب در ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ خطاب به متولیان رسانههاست.
در زمانهای هستیم که نه تنها اهمیت رسانه بر هیچکس پوشیده نیست، بلکه با شکل متفاوتی از «سلطه و کنترل جهانی» از سوی غولهای رسانهای مواجهیم که به دنبال تسخیر چشمها، گوشها و افکار میلیونها بیننده، شنونده و خواننده هستند. موضوعی که رهبرانقلاب نیز از آن به «دیکتاتوری رسانهای» تعبیر کردند. اما در این میان تعداد اندکی از کشورها از این شکل جدید سلطه آگاه هستند، چرا که دیکتاتورهای رسانهای بدون هیچ اعمال خشونتی و با بستهبندی کردن محتوای رسانهای جذاب برای مردم دنیا به دنبال تسلط بر ذهن مخاطبان و کنترل رفتارهای آنان هستند.
راهبردهای استعمار دیجیتالی
تحمیق، در کنار تهدید و تطمیع همیشه سه شیوۀ اصلی برای اجرای سیاستهای استکباری در جهان بوده و یکی از ابزارهای اصلی تحمیق و تهدید و تطمیع هم همیشه رسانه بوده. در نتیجه جمهوری اسلامی ایران نه تنها باید از رسانههای کافی برای ارتباط با مردم جهان برخوردار باشد، بلکه همچنین لازم است فراهمآورندۀ پلتفرمهایی باشد که این ارتباط برای مردم جهان را تسهیل کند.
انچرا که نتیجه اعتماد به پلتفرمهای تحت کنترل دیگران از قبل مشخص است: به محض اینکه احساس کنند اثرگذار هستید، ماهوارهها سرویس نمیدهند، پُستها حذف میشوند و حتی به بهانههای مختلف از شما شکایت شده و با استفاده از قوانین و مقرراتی که به همین منظور تصویب کردهاند، در چارچوبهای کاملاً حقوقی از شما باجخواهی خواهد شد. و در مواردی خبرنگاران بدون ارتکاب هیچ جرمی ربوده یا کشته میشوند.
اصرار بر توجیه عملکرد رسانههای جهان سلطه مبتنی بر عبارتهای ماکیاولیستی مانند «منافع ملی در سیاست بینالملل» اولاً حقیقت را کور میکند، ثانیاً ادبیات مقاومت یعنی واژگان و تعابیری همچون «سلطه»، «استکبار»، «استعمار» را خنثی و بیاثر میسازد و ثالثاً و مهمتر از همه نوعاً به توجیه هر آنچه دولتهای سلطهگر بخواهند انجام دهد، میانجامد.
به آمریکای مثلاً «طرفدار آزادی» نگاه کنید: وقتی ارتش آمریکا (در دوران جنگ سرد) به ویتنام یا (در سالهای اخیر) به افغانستان لشگرکشی کرد، این لشگرکشیها توسط سیاستمداران و رسانههای آمریکایی در جهت تامینِ منافع ملی آمریکا معرفی شد. وقتی ارتش آمریکا فرار را بر قرار در این کشورها ترجیح داد، هم توجیه این فرارها توسط سیاستمداران آمریکایی «تأمین منافع ملی آمریکا» بود.
در مقابل، رهیافت دیپلماسی ایرانی چه به منطقه و چه به جهان برخلاف قدرتهای استکباری، همیشه مبتنی بر انصاف، عدالت، همزیستی مسالمتآمیز و احترام متقابل به سایر دولتها و ملتها بوده است. جمهوری اسلامی ایران حتی وقتی در شرایط تحریم درگیر جنگ تحمیلی بود و ناراضی نکردن حداقل یکی از ابرقدرتهای جنگ سرد میتوانست با «تأمین منافع ملی» توجیه شود اما از این توجیه ماکیاولیستی برای بیتفاوت ماندن در قبال اشغال افغانستان استفاده نکرد.
امتداد همین سیاست اصولی در حمله آمریکا به افغانستان و عراق یا تهاجم عوامل منطقهای آمریکا به سوریه و یمن نیز دیده میشود. گذشت زمان هم همیشه نشان داده که این سیاستها در بلندمدت هم تامینکنندۀ منافع مردم ایران و هم سایر کشورهای منطقه و جهان بوده است. به عبارت دیگر سیاست خارجی ایران همیشه بالاجبار مقاومت در مقابل سیاستهای اشتباهی که دیگران خودخواهانه یا کوتهبینانه در راستای تامین منافعملی خود ارزیابی کردهاند، بوده است. با این همه، تصویر و ترسیمی که از این مقاومت و راهبرد ارائه میشود، تصویری «ضد منافع ملی» برای داخل ایران و ترسیمی «منفعتطلبانه» برای خارج از ایران است.
مواجهه نامتقارن و آیندهنگرانه، رمز تبیین هوشمندانه
در نتیجه برای مقابله با این غول بزرگ استعمار رسانهای باید توجه داشت حضور رسانهای در کشورهای منطقه به ویژه حوزه ژئوپلتیک ایران زمانی ثمربخش خواهد بود که اولاً توجه داشته باشیم در پلتفرمهای تحت سلطه فقط امکان درگیر شدن به صورت «نامتقارن» وجود دارد. قدم نخست در این نامتقارن بودن، این است که حتی در فرم نیز به الگوبرداری از توپخانهها و ماشینهای پروپاگاندای جریان سلطه روی نیاوریم. الگوبرداری حتی فرمیِ گروهها، شبکهها و برنامههای به اصطلاح «جریان اصلی» زمینهساز تأثیرپذیری از آنهاست. البته که استفاده از زبان، امکانات و توجه به اقتضائات زمانه، به هیچ عنوان الگوبرداری فرمی محسوب نمیشود.
ثانیاً رسانههای ایرانی باید برای «آینده» کار کنند. آینده، غرق شدن در اوهام انتزاعی و فرضیات فانتزی فناورانه نیست. کار برای آینده در گروی فهم صحیح و متراکم از تاریخ است. بیاعتنایی به تاریخ به بهانه نگاه آیندهپژوهانه لاجرم ما را در موقعیت انفعالی و واکنشی قرار میدهد. اتصال رسانه به آینده تنها از راه تاریخ ممکن میشود.
با توجه به آنکه رسانهها، چه تعاملی مانند شبکههای اجتماعی و چه غیرتعاملی مانند شبکههای تلویزیونی، فراگیری و نفوذ بالایی در میان مردم کشورهای منطقه دارند، باید دانست استعمار دیجیتالی از سطح فرهنگ به حوزه اقتصاد نیز کشیده شده و وضعیتی دشوار پدید آورده است.
با این حال، تجربه شگفتانگیز انتشار اخبار و تحلیلهای جریان مقاومت در موضوع حمله صهیونیستها به محله شیخ جراح نشان داد با ابزار و امکاناتی که جریان سلطه برای حکومت بر ارادهها پدید آورده، میتوان علیه خواست آنان شورید. با این نگاه باید دانست «جنگ شناختی» مورد اشاره دو لبه دارد. برای آنکه لبه سلطهستیز این جنگ تیز و برّان شود، نباید منفعل شد و معرکه را به حریف واگذارد.
در دورانی که با پدیده استعمار الکترونیک یا استعمار دیجیتالی (Electronic colonialism) در سطح رسانههای جهان مواجهایم و غولهای رسانهای جهان، مدیریت اذهان و کنترل آنها را در جنگ روایتها برعهده دارند آنچه به عنوان روایتگری تحولات کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای جهان در رسانههای برون مرزی ایران در حال انجام است، فارغ از آنکه از چه میزان امکانات و فعالیتها بهره میگیرند، به هیچ وجه کافی نبوده و نیست.
البته این واقعیت که در مواقع بحرانی انواع و اقسام مشکلات برای محدود کردنِ خودِ این شبکهها و کارمندانشان ایجاد شده هم نشان میدهد که مسیری که آغاز کردهاند، چندان بیتاثیر هم نبوده است.