به گزارش صدای حوزه، محمدرضا پهلوی در طول سلطنت خود، بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط «انقلاب سفید» محمدرضا و بهویژه «اصلاحات ارضی» او صورت گرفت که توسط کندی رئیس جمهور آمریکا، دیکته شد.
بعدها در مسافرتهای اروپا و آمریکا به خصوص در مصاحبههای مطبوعاتی در خارج، اصلاحات ارضی تکیه کلام محمدرضا پهلوی بود و اصول آن را صدها بار به مقامات این کشورها و نمایندگان مطبوعات توضیح میداد و آن را بزرگترین پیروزی خود برای نجات ملت ایران توصیف میکرد!
چرا محمدرضا سراغ اصلاحات ارضی رفت؟
حسین فردوست در خاطراتش درباره عواقب اجرای این طرح در ایران مینویسد: «توضیحی که آمریکاییها به محمدرضا داده بودند، این بود که وقتی کشاورز صاحب زمین شد، از کمونیست شدن مصون میماند و علاوه بر اینکه انگیزه قوی در کار او پیدا میشود، زیرا برای خود کار میکند و نه برای صاحبان ملک. از زمین خود نیز دفاع خواهد کرد و دفاع از زمین، مفهومش مبارزه با کمونیسم است!
اینها همان نظرات کندی بود که محمدرضا در تمام دوران قبل و بعد از اجرای اصلاحات ارضی به طور مداوم و در هر موقعیتی تکرار میکرد. در اینکه طرح اصلاحات ارضی کندی، کشاورزی ایران را نابود کرد، تردیدی نیست، ولی آیا آمریکاییها از قبل نسبت به این مسئله وقوف داشتند؟
در پاسخ باید بگویم که اطلاعات آمریکاییها از بافت کشاورزی ایران نمیتوانست زیاد باشد در حالی که به عکس، انگلیسیها وقوف کامل داشتند و اصولاً آمریکاییها از بافت جوامع شناخت کافی و در مواردی حتی شناخت کم نداشتند و لذا تردیدی نیست که اگر آنها از قبل به نابودی کشاورزی ایران در اثر اجرای طرح اصلاحات ارضی وقوف داشتند، این اطلاعاتی است که انگلیسیها به آنها داده بودند. اشتباهاتی که آمریکا در نقاط مختلف جهان مرتکب میشود، علتش همان عدم شناخت کامل بافت جوامع است.
توهمات محمدرضا پهلوی با اجرای طرح اصلاحات ارضی
اهداف اصلاحات ارضی و نتایجی که غرب انتظار داشت از آن به دست آورد، از همان آغاز در سخنان محمدرضا به وضوح فهمیده میشد. او صریحاً میگفت که با مکانیزه شدن کشاورزی، با تعداد کمتر کشاورز، محصول بیش از قبل خواهد شد و کشاورزان اضافی به صنایع در حال توسعه رو خواهند آورد و درصد کشاورز از کل جمعیت که مثلاً در حال حاضر ۶۰ درصد است و درصد کارگر صنعتی که مثلاً ۲۰ درصد است، بالعکس خواهد شد؛ یعنی ۲۰ درصد کل جمعیت در بخش کشاورزی و ۶۰ درصد در بخش صنعت کار خواهند کرد.
ولی عملاً چه شد؟ آیا پس از اصلاحات ارضی کشاورزی ایران مکانیزه و تولید بیشتر شد؟
بودجهای که اگر صرف کشاورزی میشد، خودکفا میشدیم
براساس همین طرح، محمدرضا تمام درآمد هنگفت نفت را صرف پروژههای بزرگ و کوچک کرد که در واقع بخش عمده آن به جیب شرکتهای آمریکایی و انگلیسی و اروپایی میرفت و هدف آنها هم همین بود. در حالی که اگر این درآمد کلان نفتی در کشاورزی ایران خرج میشد، مسلماً ایران کشوری خودکفا میشد. پروژههای کشت و صنعت اگر اجرا میشد چنان بیمحتوا بود که به جز زیان سود دیگری نداشت.
زمانی که عضو کمیسیون قیمتهای پایه به ریاست نخست وزیر شدم (در آن موقع رئیس بازرسی بودم. سایر اعضا عبارت بودند از جمشید آموزگار، هوشنگ انصاری، صفی اصفیا و با گردانندگی مجیدی رئیس سازمان برنامه) متوجه شدم که در آن زمان سازمان برنامه ۶۰۰۰ پروژه بالاتر از ۱۰۰ میلیون تومان در سراسر کشور تحت کنترل دارد و علاوه بر آن پروژههای زیادی توسط بخش خصوصی و بخش دولتی در حال اجراست که بخش قابل توجهی از آن، ایجاد بناهای عظیم به خصوص در شهرهای بزرگ است.
اگر این پروژهها و اهداف آن بررسی شود، روشن میشود که چه سرمایه عظیمی صرف شده، چه چپاول هنگفتی توسط شرکتهای غربی و ایرانی صورت گرفته و چه نتایج عجیبی در نابودی بافت اقتصادی کشور داشته است.
طرحی که مردم را از روستاها روانه شهرها کرد
اصلاحات ارضی، برعکس ادعاهای محمدرضا موجب فقیرتر شدن خانوادههای کشاورز شد، به طوری که یک خانواده کشاورز (زن و شوهر و به طور متوسط ۴ بچه) بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ ریال عایدات ماهیانه داشت. لذا کشاورزان به سرعت به شهرهای بزرگ رو آوردند و جذب این پروژهها به ویژه در بخش ساختمانی دولتی و خصوصی و پروژههای شهری شدند که به وفور به نیروی کار نیاز داشت.
در نتیجه معضل شهرنشینی به یک معضل اساسی جامعه ایران بدل شد. در سال ۱۳۵۵ پس از تحقیقات «دفتر ویژه اطلاعات» مشخص شد که ظرف ۵ سال دو میلیون و ۷۰۰ هزار نفر به جمعیت تهران، صد هزار نفر به جمعیت مشهد، ۵۰۰ هزار نفر به جمعیت اصفهان و ۳۰۰ هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شده است. این افراد در اراضی موات حومه شهرها در کپر یا خانههای گلی که خود میساختند، زندگی میکردند.
در تهران ۱۳ شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بلدوزر تخریب میکرد که تلفاتی هم وارد میآمد، ولی دوباره این کپرها برپا میشد! بدین ترتیب جمعیت شهرهای بزرگ به ویژه تهران به طور غیرمنتظره افزایش یافت و چون هیچ برنامهای برای گسترش شهرها وجود نداشت، نظم شهرها به هم خورد. مسئله ترافیک و آلودگی هوای تهران به یک معضل اساسی مملکتی بدل شد و نیروی کار مفید و مولد جامعه به نیروی انگلی و مصرفی که در تهران و سایر شهرها انباشته بود، تبدیل شد.
کشتیهایی که ۶ ماه در بندر میماند و محمولهشان فاسد میشد
کاهش تولیدات کشاورزی از هر نوع، سبب شد که اقلام مختلف به ویژه گندم و گوشت، جز واردات اصلی شود و هرسال آمریکا دو میلیون تن گندم به ایران صادر کند! واردات گوشت یخ زده از استرالیا و آرژانتین و غیره نیز رقم بزرگی را تشکیل میداد. این وضعیت در مورد سایر اقلام کشاورزی نیز صادق بود و بدین ترتیب بخش مهمی از درآمد نفتی ایران صرف خرید مواد مصرفی میشد و بخش مهم دیگر صرف خرید اسلحه!
همیشه تعداد زیادی کشتی در بندرعباس در نوبت تخلیه بودند. یکبار هیأتی را برای تحقیق فرستادم و تا ۸۰۰ کشتی در انتظار نوبت را شمارش کردند که برخی ۶ ماه در انتظار بودند. برای صاحب کشتی تفاوتی نمیکرد، چون هزینه خود را به نام دموراژ روزانه دریافت میکرد و ضرر متوجه ایران بود که اکثر اجناس و محمولههای فاسدشدنی کشتیها فاسد میشدند.
پس از پرداخت دموراژ به صاحب کشتی، در موقع تخلیه از او تقاضا میشد که جنس فاسد شده را در دریا تخلیه کند و او برای تخلیه نیز مزد خود را دریافت میکرد. این رویه دائمی توقف کشتیها در بندرعباس بود. نتیجه بلاواسطه تخریب بافت جامعه توسط محمدرضا تبدیل تهران به یک معضل بزرگ اقتصادی و اجتماعی بود.»