به گزارش صدای حوزه، در طول تاریخ قرائتها و دیدگاههای متفاوتی از دین اسلام توسط طیفهای مختلف از علمای دینی تا مستشرقان غربی ارائه شده است. آنچه در این مختصر به بررسی اجمالی و کلی آن خواهیم پرداخت، درکی از اسلام است که در تاریخ معاصر چه در حوزه نظر و چه در ساحت عمل رسمیت یافت و توجهات ویژهای به آن شد. آن قرائت معروف و مهم، «اسلام سیاسی» است.
اسلام سیاسی رویکردی در برابر اسلام سنتی
اسلام سیاسی که شاید ظهور و بروز عملی آن را باید از زمان سیدجمالالدین اسدآبادی به بعد دانست، نگرشی در برابر «اسلام سنتی» است که انفکاک و مرزبندی بین دین و دنیا را کنار میزند و معتقد است با عنایت و توجه به اصل اسلام و آموزههای اصولی آن که گستره عظیمی از این تعالیم مربوط به اجتماعیات است، دین را باید به عرصه عینی و عملی جامعه کشاند.
اسلام از سنخِ سنتی، اسلامی است که با نظامهای سیاسی تا حد توان به بهانه و توجیهات شرعی، عقلی، ضروری و… از درِ مماشات وارد شده و سازش دارد.
این نوع رویکرد که دین را بیشتر متولی امور فردی شخص مسلمان دانسته، نگرشی است با سابقه و قدمتدار در تاریخ اسلام؛ به طوری که عموم مردم این قرائت از اسلام را قرائت رسمی و اصلی میشناختند و با آن مأنوس بودند.
در این نگاه حاکم و عالم، دین و دنیا از هم جدا هستند، حاکم و سلطان به امور سیاسی و دنیوی مشغول است و عالم هم امور اخروی را برعهده گرفته و به نوعی عالم، ذیل حاکم تنفس و فعالیت میکند.
اما در مقابل، تعریف و دیدگاهی از اسلام وجود دارد که هرچند رسمیت یافتن و تئوریزه شدنش مربوط به تاریخ معاصر و نهایتاً به ۱۵۰ سال قبل میرسد، اما ریشه و مبنای آن از متون دینی و منابع اصیل اسلامی قابل کشف است.
در اسلام سیاسی، تمایز و مرزبندی بین دین و سیاست کنار رفته و این دین است که مرجعیت و زمامداری امور سیاسی را برعهده میگیرد. غربِ پس از رنسانس دخالت دین در دنیا را امری ارتجاعی و ناپسند قلمداد میکرد و با یورش همه جانبه خود به ملل مسلمان و تغییر ذائقه آنها در رابطه با مفاهیمی چون سیاست، دین، دنیا و… حاکمیت را فارغ از دین تعریف میکرد.
در مقابل مسلمانان سعی بر این داشتند که بار دیگر با بازگشت به معارف حقیقی اسلامی دین را به یکی از ساحتهای اصلی حیات انسانی یعنی سیاست وارد کنند که البته غرب و جبهه استعمار همواره سعی کرد این تحرک و سیر مبارزاتی را با الفاظی چون «بنیادگرایی دینی» یا «ارتجاع مذهبی» حرکتی افراطی نشان دهد.
سیاست؛ جزء جدانشدنی دین اسلام
اسلام سیاسی در پی تشکیل حکومت اسلامی اما با توجه به اقتضائات و شرایط زمان است و پویایی احکام و تعالیم دین را در سطح جامعه خواستار است. حضرت امام خمینی (رحمهالله علیه) در این باره فرمود: «آنقدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادات وارد نشده است.
شما پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه میکنید، هفت ـ هشت تا کتابی است که مربوط به عبادات است؛ باقیاش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بعد را ـ یک بعد ضعیفش را ـ گرفتیم.
اسلام را همچو بد معرفی کردهاند به ما که ما هم باورمان آمده است که اسلام را به سیاست چه! سیاست مال قیصر و محراب، مال آخوند! محراب هم نمیگذارند برای ما باشد، اسلام دین سیاست است، حکومت دارد. شما بخشنامه حضرت امیر و کتاب حضرت امیر به مالک اشتر را بخوانید و ببینید چیست.
دستورهای پیغمبر و دستورهای امام (ع) در جنگها و در سیاسات ببینید چه دارد، این ذخایر را ما داریم، عُرضه استفادهاش را نداریم. ذخیره موجود است، همه چیز داریم، عرضه استفاده نداریم، مثل اینکه ایران همه چیز دارد، اما میدهند او را به غیر، ما کتاب و سنتمان غنی است، همه چیز در آن هست؛ لکن بد معرفی کردند به ما.»
امام امّت در جای دیگر تأکید میکنند: «اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف، قضیه را فکر کرده باشد. اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد.
بیشتر بخوانید:
تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بیاطلاعاند. ادیان توحیدی آمدهاند برای اینکه هر دو طرف قضیه را نگاه بکنند و طرح بدهند. نسبت به هر دو طرف قضیه آنها حکم دارند، طرح دارند، اینطور نیست که یا این طرف را و از آن طرف غافل باشند یا آن طرف و از این طرف غافل باشند.
نه، آن طرف هم نظر دارند؛ این طرف هم نظر دارند. خصوصاً اسلام که از همه ادیان بیشتر در این معنا پافشاری دارد که همه احکامش یک احکام مخلوط به سیاست است، دست به گردن احکام است … نمازش مخلوط به سیاست است؛ حجّش مخلوط به سیاست است، زکاتش سیاست است، اداره مملکت است؛ خمسش برای اداره مملکت است.»
امام خمینی در کتاب ولایت فقیه و حکومت اسلامی صراحتاً بیان میکند که استعمار با نفوذ در مجامع علمی چون حوزه و دانشگاه و اغفال اهالی آن از سیاست دین را تحریف کرده است، یعنی امام، اسلامی که نگرش و آفاق سیاسی مردم مسلمان را با توجه به زمان در نظر نگیرد، اسلامی تحریف شده میداند.
سیر تاریخی اسلام سیاسی
همانطور که پیش از این بیان شد، سیر تاریخی اسلام سیاسی به عنوان یک حرکت جدی و نظریهپردازی شده را باید معطوف به تاریخ معاصر خاورمیانه دانست. رهبران مختلفی با رویکردهای گوناگون به اسلام سیاسی پرداختهاند.
سیدجمال اسدآبادی، محمد عبدُه، رشید رضا، عبدالرحمن الکواکبی، ابوالاعلی مودودی، حسن البنا، سید قطب، سیدمجتبی نواب صفوی و امام خمینی، بزرگترین رهبران و اندیشهپردازان اسلام سیاسی هستند. البته باز هم باید تأکید کرد که نوع نگرش آنها به محدوده نفوذ سیاست در جامعه و کیفیت آن متفاوت است.
اسلام سیاسی با نقد و چالش کشیدن استوانههای اصلی غرب چون سرمایهداری لیبرال و سیاستگذاریهای سکولار و جهانبینی اومانیستی، دعوی ارائه نظم نوین و راهکار جدید برای اداره و تعامل با جهان و جهانیان را داشته است.
چالشهای موجود قرن ۱۹ و ۲۰ در جوامع اسلامی در مواجهه با غرب و ارزشهای غربی و تأثیرپذیری نگرانکننده مسلمین از مؤلفههای مطلوب غرب از یک طرف و پاسخگو نبودن و ناتوانی اسلام سنتی در تقابل با این وضعیت، شرایط را طوری رقم زد که رجوع به اسلام سیاسی که در عقیده انقلابی ما، اصل همین رویکرد است، مسألهای اجتناب ناپذیر و ضروری بود.
تذکر این نکته مهم است که مواجهه حرکت اسلامگرا با غرب، همیشه از سر تقابل نبوده است، بلکه سیری است که هم تعامل با تمدن غرب را دارا بود و هم تقابل جدی با آن را در کارنامه خود دارد. تعامل با غرب که از سوی سیدجمال و محمد عبده صورت گرفت، هرچند برخی مزایا مانند شناساندن ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام را دارا بود؛
اما برخی اثرپذیریهای این جریان از غرب به عنوان «تمدنی پیشرفته که راهحل معضلات جوامع اسلامی پیوستن به آن است»؛ ارزشهای غربی را در آن، تبدیل به اصولی کرد که مسلمین در پی انطباق و تشبیه ارزشهای خود با آنها بودند. تلاش برای تشبیه شورای اسلامی با دموکراسی غربی، نمونهای از تحمیل این نگرش است.
اسلام گرایی و تقابل با غرب
اما از اواخر قرن ۱۹ اسلامگرایی پا به عرصه تقابل و رقابت جدی با غرب نهاد. در این سیر، اسلام خود صاحب الگو در عرصههای مختلف است و اسلام دموکراسی یا سوسیالیسم نیست. اسلام، اسلام است که شخص باید تصمیم بگیرد یا تن به حاکمیت طاغوت ندهد یا با آن مماشات کند و به احکام خدا پشت.
نظریهای کردن این اندیشه در قالبهای مختلف و نوع چگونگی ایصال به مطلوب مسلمین در چهارچوبهای مختلفی ارائه میشد. سید قطب، حسن البنا، مودودی و حضرت امام از این دست رهبران اسلام سیاسی بودند.
اندیشه سیاسی امام خمینی محصول اسلام فقاهتی بود
در بین جریانهای مختلف اسلامی، تنها حرکتی که توانست به نتیجه برسد، نهضت امام خمینی با پشتوانه قیام مردمی بود. اندیشه سیاسی امام که محصول اسلام فقاهتی ایشان بود و در نظریه ولایت فقیه تبلور یافت، حاکمیتی است که در عصر غیبت حکومت را در شأن فقیه میدانست؛
چرا که تنها فقیه و مجتهد است که با دانستن اصول و مبانی اسلام و قدرت انطباق صحیح آن با زمانه میتواند قوانین را فهم کند. نکته قابل توجه در نظریه سیاسی امام خمینی، نوع مواجهه آن با مقوله ولایت فقیه است. حضرت امام با نظری سیاسی ـ اجتماعی به اصل ولایت فقیه، نقطه کشف آن را فارغ از آیات و روایات که روش فقهای سنتی بود، از نیازها و ضرورتهای جامعه مسلمین بهدست آورد.
شاهد این مدعا، مقدمه کتاب ولایت فقیه است. امام در این کتاب به اولین موضوعی که اشاره میکند، موضوع سیاسی روز یعنی «استعمار» است. او در این مقدمه، مسلمانان را به تقابل و مبارزه با مطامع استعماری فرا میخواند.
بنیانگذار جمهوری اسلامی در مقدمه کتاب ولایت فقیه بیان میکند: «اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالتند. دین کسانی است که آزادی و استقلال میخواهند. مکتب مبارزان و مردم ضداستعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگر معرفی کرده و میکنند.
تصور نادرستی که از اسلام در اذهان عامه بهوجود آورده و شکل ناقصی که در حوزههای علمیه عرضه میشود، برای این منظور است که خاصیت انقلابی و حیات اسلام را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند، آزادی خواه باشند، دنبال اجرای احکام اسلام باشند.»
از جمهوری اسلامی تا داعش؛ کدام اسلام سیاسی؟
مسأله مهمی که در اینجا مطرح میشود، مربوط به نوع رویکرد و نگاه به اسلام سیاسی و احکام و چگونگی اجرای آنهاست. در ظاهر انقلاب اسلامی، اسلامی سیاسی است و در مقابل داعش و القاعده هم داعیهدار اسلام با نگرش سیاسی و پویا در سطح جامعه است.
نکته مهم این است که در نظر گرفتن چه ظرایف و لطایفی در مورد اسلام سیاسی منجر به انقلاب سال ۵۷ ایران و ایجاد جبهه مقاومتی میشود که شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی را زیر چتر خود به تقابل با استعمار و استکبار میکشاند؛
و در طرف مقابل، چه سوءتفاهمی در اینباره کار را به پدیدههای تلخ و نگرانکنندهای چون داعش و النصره و بقیه گروههای تکفیری میرساند. در بررسیها پیرامون اسلام سیاسی، درک و فهم این خلأها میتواند ما را از کشیدن به ورطه خطا و کجفهمی مصون بدارد.