به گزارش صدای حوزه، نوزدهم آبانماه ۱۳۶۴، روزی تاریخی برای انقلاب اسلامی ایران بود و تصمیمی در آن گرفته شد که میتوانست سرنوشت ملت را بهگونهای دیگر رقم زند. آیتالله حسینعلی منتظری در چنین روزی ازسوی مجلس خبرگان بهعنوان «رهبر آینده انقلاب» تعیین شد و فصلی جدید در حیات سیاسی وی و عصری جدید در تاریخ انقلاب اسلامی آغاز گشت.
این رخداد توسط ناظران مختلف از زوایایی متفاوت به بحث گذاشته شده است. برخی اقدام خبرگان در انتخاب آیتالله منتظری را غیرقانونی خواندهاند و برخی عزل وی را؛ کسانی فارغ از مباحث حقوقی، نفس انتخاب را صواب دانستهاند و افرادی خطا. یادداشت حاضر بر آن است که ضمن مداقه در مبنای حقوقی و مبانی عقلانی این انتخاب، به یک مساله مهمتر بپردازد و آن، برکات و تبعات تصمیم خبرگان است؛ چه در این مهم درسها و اندرزهای فراوان نهفته است. انتخاب آیتالله منتظری بهعنوان رهبر آینده انقلاب، یک اقدام غیرمنتظره ازسوی خبرگان نبود.
دغدغه جانشین حضرت امام قدس سره
از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، هرگاه این پرسش مطرح میشد که پس از امامخمینی(قدسسره) چه کسی شایستگی بهدست گرفتن سکان هدایت انقلاب را دارد، اذهان متوجه ایشان میشد، تا جایی که مرحوم حاجاحمد خمینی، فرزند حضرت امام در سال۵۸ بحث قائممقامی آیتالله منتظری را برای رهبری مطرح کرده بود. مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی میگوید: «برای همه ما، یعنی سران و امام، روشن بود که بناست اگر حادثهای پیش بیاید، آقای منتظری را جایگزین کنیم.»
مساله بهقدری روشن بود که فردی در قامت آقای سیدجلالالدین طاهریاصفهانی، امامجمعه وقت اصفهان -که سال۱۳۸۱ در حمایت از آقای منتظری از امامت جمعه استعفا کرد- نهتنها بهصورت عمومی اعلام کرد که اکثریت قاطعی که به امام(قدسسره) بهعنوان ولیامر توجه دارند، به آیتالله منتظری نیز توجه دارند، بلکه در آستانه تاسیس مجلس خبرگان رهبری (موضوع اصل۱۰۷ قانون اساسی) با این استدلال که رهبر آینده مشخص است، با تشکیل این مجلس مخالفت کرد.
آقای هاشمیرفسنجانی نیز طی یک نشست خبری در آذرماه۱۳۶۱ رسما اعلام کرد «ما صفات ولایت امر را در آیتالله منتظری میبینیم.» در چنین فضا و شرایطی، اقتضای عقلانیت و تدبیر این بود که اولا برای پذیرش شخصیت آیتالله منتظری در جامعه زمینهسازی شود؛ و ثانیا تعیین آیتالله منتظری به رهبری، مشخصا از مسیر مجلس خبرگان صورت گیرد تا کارکرد و سرنوشت نهاد متولی تعیین رهبر در قانون اساسی، قربانی برخی تمایلات و احساسات و گرایشات غیرمنطقی -که نیازی به تاسیس این مجلس نمیدیدند- نشود. این بود که در هر دو جهت، اقداماتی صورت گرفت.
تلاش ها برای تثبیت آقای منتظری
آیتاللهالعظمی خامنهای میگویند: «از اوایل انقلاب ما سعیمان بر این بود که برای ایشان [آیتالله منتظری] یک تمیّز و تشخصی را هم فرض کنیم، هم تحقق ببخشیم.» آقای هاشمیرفسنجانی میگوید در همین جهت و برای اینکه آیتالله منتظری «مرجع تقلید محسوب شده» و برای آینده زمینهسازی شود، برای نخستینبار در یکی از نمازهای جمعه وی را «آیتاللهالعظمی» خطاب کرد و در تابستان۱۳۶۲ وقتی متوجه شد که رساله عملیه آقای منتظری درحال اتمام است، در خاطرات خود نوشت: «خوشحال شدم. برای مقدمات رهبری و تثبیت عنوان مرجعیت، [انتشار] رساله ضرورت دارد.»
درجهت دوم، یعنی صیانت از نهاد مجلس خبرگان رهبری، طرح شناسایی آیتالله منتظری به رهبری آینده در اجلاسیه تیرماه۱۳۶۴ مجلس خبرگان مطرح و در اجلاسیه فوقالعاده ۱۸ و ۱۹ آبانماه۶۴ دراینباره رایگیری شد. در جریان بررسی موضوع، وقتی یکی از اعضای خبرگان این اقدام را با توجه به بدیهی بودن رهبری آیتالله منتظری، «تحصیل حاصل» خواند و با آن مخالفت کرد، گفت: «مردم خودشان انتخاب خواهند کرد»
آیتاللهالعظمی خامنهای استدلال کردند که انتخاب رهبر آینده خارج از مسیر خبرگان، باعث میشود این نهاد انقلابی و قانونی که در آینده تاریخ موثر خواهد بود، از اثر خواهد افتاد: «ما اگر امروز مجلس خبرگان را از دور تصمیمگیری برای رهبر اسقاط کردیم و بیرون راندیم، در آینده معنایش این خواهد بود که چهارنفر راه بیفتند یک شعار بدهند، یک نفر را مطرح کنند، تا مجلس خبرگان بخواهد حرف بزند بگویند آقا! مجلس خبرگان چهکاره است؟ شما در دورههای قبل چه کردید که حالا بخواهید بکنید؟» آقای هاشمیان نیز از این استدلال حمایت کرد و گفت اگر خبرگان تصمیمگیری نکند، ممکن است دشمن توطئه کند و با مطرحکردن افراد دیگر، در کشور اختلاف ایجاد کند.
یک تصمیم داخلی و غیررسمی که علنی شد
درباره اقدام مجلس خبرگان رهبری، این پرسش را میتوان مطرح کرد که آیا این مجلس مجاز بود در حیات دوران حضرتامام(ره) دست به تعیین رهبر آینده بزند؟ آیا تضمینی وجود داشت که آیتالله منتظری پیش از ارتحال حضرتامام(ره) از دنیا نروند؟ آیا تضمینی وجود داشت که شرایط و صفات رهبری در آیتالله منتظری تداوم یابد؟ پاسخ این پرسشها در اجلاسیه آبانماه به این صورت داده شد که اقدام خبرگان شاید در دوره حیات حضرتامام(ره) حجیت قانونی نداشته باشد، اما یک کار واجب و مقدمهای عقلانی برای آینده است؛ درواقع یک تصمیم داخلی و غیررسمی است و باید در وقت لازم، مجددا خبرگان تشکیل جلسه داده و درصورت حیات آیتالله منتظری و بقای ایشان بر شرایط و صفات رهبری، رسما ایشان را بهعنوان رهبر انقلاب به مردم معرفی کند.
اما این تصمیم داخلی و غیررسمی که بنا بود محرمانه بماند، نهفقط علنی شد، بلکه عنوان «قائممقام رهبری» نیز توسط اطرافیان آیتالله منتظری برای ایشان ترویج و تثبیت شد و زمینه مداخلات گستردهتر ایشان و بیتشان در امور کشور را فراهم کرد. بهعبارت دیگر، افشای تصمیم خبرگان و حوادث متعاقب آن، ماهیت این تصمیم را از یک «آیندهنگری درونسازمانی» عملا به یک «نهادسازی جدید» در ساختار جمهوری اسلامی تغییر داد. روسای قوا، گاهی نخستوزیر و گاهی همه دولت به بیت آیتالله منتظری میرفتند و از ایشان رهنمود میگرفتند. یکی از نزدیکان آیتالله منتظری به ایشان گفته بود شما قائممقام رهبری هستید و باید رختخوابتان را همانجا درکنار امام بیندازید و همیشه آنجا باشید.
انتخاب آیتالله منتظری به رهبری آینده توسط مجلس خبرگان رهبری، مبانی عقلانی و حقوقی صحیحی داشت و هرچند پیرو این انتخاب و عزل متعاقب آن، هزینه سنگینی به نظام تحمیل شد، اما میتوان به جرات مدعی شد که برکات اقدام خبرگان، بهمراتب از تبعات سوء آن بیشتر بود. با وجود این، در ادامه بحث خواهم کرد که شاید اگر سازوکار دیگری برای این امر طراحی میشد، هزینهها به حداقل کاهش مییافت.
میتوان حیات سیاسی آیتالله منتظری را به دوران قبل و بعد از انتخابشان به رهبری آینده تقسیم کرد. پیش از انتخاب، شخصیت آیتالله منتظری در دو بعد برای نخبگان نظام شناختهشده بود. نخست، فقه ثقیل ایشان که در تالیفات وی خصوصا در زمینه ولایتفقیه تجلی یافته و موجب شده بود حضرتامام(ره) لقب فقیه عالیقدر را برای او بهکار ببرند و دوم، شجاعت ایشان که در دوران مبارزات با رژیم طاغوت، به انحای گوناگون خود را نشان داده بود.
منتهی وجوه و ابعاد دیگر شخصیتی ایشان که نشان دهد مجتهد جامعالشرایطی هستند که میتوانند رهبری انقلاب اسلامی را برعهده بگیرند، نهتنها همچون «فقاهت» و «شجاعت» محل ابتلا و آزمون قرار نگرفته بود که عیارشان مشخص شود، بلکه نگرانیهایی نیز در این زمینه وجود داشت. آیتالله محمدیگیلانی ضعفهایی شخصیتی در ایشان دیده بود و ضمن انتقال این موارد به حضرتامام، از ایشان خواست جلوی اقدام مجلس خبرگان را بگیرد. آیتالله مشکینی نیز پیرو نگرانیها درباره افراد مسالهدار حاضر در بیت آیتالله منتظری (مشخصا داماد و برادر داماد وی)، رسما به ایشان نامه زده و نگرانی آقایان خبرگان را منتقل کرد.
حضرتامام(ره) برای مجتهد جامعالشرایطی که میتواند رهبری امت اسلام را برعهده بگیرد، ویژگیهای دقیقی میشمارند که لازمه شناسایی آنها در یک فرد، قرار گرفتن او در سر بزنگاهها و خروج موفق از آزمونها و ابتلائات مرتبط است: «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. برای مردم و جوانان و حتی عوام هم قابلقبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسی اظهارنظر نمیکنم.
آشنایی به روش برخورد با حیلهها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکتهشده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهداری و کمونیسم که درحقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم میکنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکی و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیراسلامی را داشته باشد و علاوهبر خلوص و تقوا و زهدی که درخور شأن مجتهد است واقعا مدیر و مدبر باشد.»
آیا آیتالله منتظری در همه مسائل و مشکلات مبتلابه نظام حضور فعال داشت؟ به مسائل زمان احاطه داشت؟ صاحب بصیرت و دید اقتصادی بود؟ از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان مطلع بود؟ سیاستها و سیاسیون و فرمولهای دیکتهشده آنان را میشناخت؟ با موقعیت و نقاط ضعف و قوت دو قطب سرمایهداری و کمونیسم و استراتژی ترسیمشده توسط آنان بر جهان آشنا بود؟ آیا آیتالله منتظری زیرکی و هوش و فراست هدایت جامعه را داشت؟ آیا علاوهبر خلوص و تقوا و زهدی که درخور شأن مجتهد است، واقعا مدیر و مدبر بود؟
آزمون روزگار
حیات سیاسی آیتالله منتظری پس از انتخاب بهعنوان رهبر آینده و جعل عنوان قائممقامی برای ایشان، محملی برای پاسخ به این پرسشها بود. پس از رای نوزدهم آبان۶۴، سیدمهدی هاشمی برادر داماد آقای منتظری که سوابقی سوء ازجمله قتل در پرونده داشت، بیش از پیش فعال شد و سودای نخستوزیری در دوران رهبری آیتالله منتظری را در سر پروراند. خانه تیمی تشکیل داد و تسلیحات جنگی انبار کرد، اسناد محرمانه نظام را سرقت و نگهداری کرد، در امور کشورهای همسایه مداخله کرد و هزینه سنگینی به جبهه مقاومت و نظام تحمیل کرد، با منافقین ارتباط گرفت و پای لیبرالها را به بیت آیتالله منتظری باز کرد.
با ورود وزارت اطلاعات به پرونده سیدمهدی هاشمی و روشن شدن ابعاد و زوایای هولناک شخصیت و اقدامات این فرد، انتظار طبیعی از آیتالله منتظری این بود که با جراحی این غده سرطانی در بیت خود همراهی کنند. اما با وجود نامه صریح حضرتامام(ره) و تاکید ایشان بر ضرورت پاک شدن دامان آیتالله منتظری از ارتباط با سیدمهدی هاشمی، او راه حمایت تمامقد از این مجرم و تقابل با امام(ره) و نظام را در پیش گرفت. توصیهها و اندرزهای دلسوزان و دوستداران آیتالله منتظری نیز فایدهای نداشت.
او چنان تحتتاثیر سیدمهدی هاشمی قرار گرفته بود که به تعبیر خودش به وی «ایمان» داشت، جز تعهد و تقوا در او نمیدید و در واکنش به رسیدگی به پرونده وی، طی نامهای به حضرتامام(ره) رسما اعلام کرد هرچند مخالفت با امام(ره) را حرام میداند، اما «تایید و همکاری» را هم «مشروع» نمیداند، از «کارهای سیاسی کشور» کنار میکشد و به درس و بحث در حوزه میپردازد و نهایتا از امام(ره) خواست «کاری به من ارجاع نشود». باید توجه داشت که این موارد مربوط به فروردینماه۱۳۶۵ است و آقای منتظری در این مقطع است که از کارهای سیاسی کشور اعلام کنارهگیری میکند و تایید حضرتامام(ره) و همکاری با ایشان را مشروع نمیداند. پس از بازداشت سیدمهدی هاشمی در مهرماه۱۳۶۵ نیز آیتالله منتظری دست به اعتصاب زد، درس خود را تعطیل و ملاقاتهایش را قطع کرد؛ بهنحوی که مسئولان ردهاول نظام نیز اجازه ملاقات با وی را نیافتند. حتی «خواهش» شخص حضرتامام(ره) برای پایان این وضعیت نیز افاقه نکرد.
همراه با ضد انقلاب
پس از اعدام سیدمهدی هاشمی و تبعید برادر وی -سیدهادی هاشمی داماد آقای منتظری- بهدلیل اتهاماتی ازجمله زمینهسازی برای ارتباط وابستگان به منافقین با بیت آیتالله منتظری، زاویهگیری آیتالله منتظری با نظام و امام(ره) نهتنها کمتر نشد، بلکه بیشتر نیز شد. مهدی و هادی کار خود را کرده بودند و حضور و نفوذ منافقین و لیبرالها به بیت آیتالله دیگر از وساطت این دو برادر بینیاز بود. عبدالعلی بازرگان فرزند مهندس بازرگان میگوید در خانه آیتالله منتظری به روی ما باز بود و ما بیانیههای خود علیه «ولایتفقیه» و ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به دفترش میبردیم یا برایش پست میکردیم. ابراهیم یزدی، سرکرده گروهک لیبرال نهضت آزادی تا جایی به آیتالله نزدیک شده بود که میگوید به وی توصیه کردم اندکی مماشات کند تا امور به ایشان واگذار شود.
ازجمله نتایج و تجلی این نفوذ، تکرار مواضع رادیو بغداد -به تعبیر حضرتامام(ره)- علیه نظام، دفاع صریح آیتالله منتظری از منافقین در تابستان۱۳۶۷، سخنرانی آتشین علیه امام(ره) و انقلاب و دفاعمقدس در زمستان۱۳۶۷ و درخواست «توبه» توسط امام(ره) و نهایتا درز نامه محرمانه وی به امام(ره) در دفاع از منافقین به شبکه بیبیسی لندن و… بود. دیگر برای امام(ره) مسجل شده بود که آقای منتظری صلاحیت و مشروعیت رهبری انقلاب اسلامی را ندارد و پس از ایشان، کشور و انقلاب و مردم را به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین خواهد سپرد. این بود که در تاریخ ششم فروردین۱۳۶۸ طی نامه شدیداللحنی خطاب به آیتالله منتظری، عدم صلاحیت وی را برای رهبری آینده اعلام کردند.
شاید اگر مجلس خبرگان آیتالله منتظری را به رهبری آینده انتخاب نمیکرد، چنین فضا و انگیزهای برای بروز و ظهور گستردهتر ایشان و بیتشان در سپهر سیاسی کشور ایجاد نمیشد و این ابتلا و آزمون بزرگ، برای وی پیش نمیآمد و عیارش مشخص نمیشد. در جریان این ابتلائات بود که کنشها و واکنشهای آقای منتظری نشان داد دریافت و معلوماتش از جامعه و جهان و جریانات، چنان سطحی و کمعمق است که با جلوسش بر جایگاه ولایت، فاتحه انقلاب اسلامی را خواهد خواند. پیرو اقدام خبرگان، فرصتی فراهم شد تا ربط و ارتباطات داماد و برادر دامادش -که گرداننده بیت وی بودند- با منافقین و لیبرالها آشکار شود و آثار سوء خود را نشان دهد. درنتیجه این ابتلائات بود که روشن شد آقای منتظری آن مجتهد جامعالشرایطی نیست که بتواند رهبری جامعه اسلامی را برعهده بگیرد.
آنچه میتوان بهعنوان درس و اندرز از این تجربه آموخت این است که شاید بهتر این بود که در دوران حیات حضرتامام(ره)، درباره رهبری آینده رایگیری در صحن خبرگان انجام نمیشد. مساله باید به شناسایی رهبر آینده در سطح کمیته تحقیق خبرگان محدود میماند و درمقابل، تدبیری میشد که بدون عناوینی چون «رهبر آینده» و «قائممقام رهبری»، فضایی دیگر برای حضور جدیتر گزینه مدنظر خبرگان در مسائل و مشکلات و مدیریت کشور فراهم میگشت و در این بستر، وجوه و ابعاد شخصیتی وی از منظر شرایط و صفات یک مجتهد جامعالشرایط در معرض آزمون و ابتلا و ارزیابی قرار میگرفت. امروز شاید بتوان گفت اگر اقدام خبرگان به شناسایی کمیته تحقیق محدود میماند، رایگیری در صحن خبرگان انجام نمیشد و انتخاب به زمان خودش موکول میشد، با عیان شدن آنچه پنهان مانده بود، آیتالله منتظری هرگز بهعنوان رهبر تعیین نمیشد و هزینهای که نظام بابت این جراحی پرداخت کرد، به حداقل کاهش مییافت.