به گزارش صدای حوزه، سیدابراهیم رئیسی، پیش از این نیز در شعارهای انتخاباتی همین رویکرد را دنبال کرده بود و همین کلیدواژه را تکرار. او تلاش میکند تحولخواهی را در خودش و همکاران و همنوردان بهسوی قلههای تعالی نهادینه کند، که بسیار ممدوح است. اما یک تعریضی و سؤالی هم داشته باشیم: آیا زیربناها و اقتضائات تحولخواهی هم در دولت سیزدهم رعایت خواهد شد؟ برای جلوگیری از کلیگویی و اطناب سخن، بهصورت مصداقی یک وزارتخانه را بررسی کنیم:
وزارت جهادکشاورزی
وزارت جهادکشاورزی، ضمن اینکه متولی اصلی تأمین مایحتاج غذایی مردم (به بیان فنیتر امنیت غذایی) است، دستگاهی بسیار بزرگ و پیچیده، و بدتر از آن بزرگشونده و پیچیدهشونده طی زمان بوده و هست. دلیل اصلی تطوّر اینچنین در وزارت جهادکشاورزی (و اصولاً در تمامی دستگاهها)، این است که در ایران ما اتکاء نهاد دولت عموماً به درآمدهایی است که بدون زحمت و طی بیش از یک سده، از فروش نفت (و نه ارائۀ خدمت مفید و دارای خریدار و به ازای حل مسئله) عایدش شده. درحقیقت با توجه به بودجۀ نفتی، نهاد دولت بهجای تولیگری و رهبری و سیاستگذاری و نظارت کلان و راهبردی (که وظیفۀ اصلی او است) به سمت ایجاد نهادها و دستگاههایی رفته که تصدیگرانه، خود رأساً به حل جزئیترین مسائل بخش بپردازند. اینقدر جزئی، که از مسائل اصلی و تولیگرانه بازبمانند.
برای اینکه عیار دستمان باشد خوب است از کشاورزان فامیل بپرسیم “طی ۲۰ سال گذشته چند نفر از طرف جهادکشاورزی به مزرعه یا باغ یا دامداری شما سرزده و در رفع مشکلات شما کوشیدهاند؟”. تجربه و پرسشهای مکرر صاحب این قلم نشان میدهد که تقریباً در تمامی موارد پاسخ سؤال یک کلمۀ مشترک است: «هیچ»! اگر باور ندارید، امتحان کنید! نهتنها در بخش کشاورزی، بلکه در همۀ بخشها در اثر همین بیماری که عرض شد، تا این اندازه بین مردم و دولت شکاف ایجاد شده و دولت از وظایف نظارتی و تسهیلگری راهبردی خود جا مانده و به تصدیگریهای کمبازده پرداخته است.
امکان برقراری ارتباط با وزیر جهادکشاورزی خودمان را نداشتهام!
یکی از دوستان میگفت “من بهعنوان یک شهروند ایرانی (و نه هلندی)، بهراحتی امکان برقراری ارتباط تلفنی هفتگی با معاون وزیر اقتصاد هلند را دارم، اما چند سال است در جایگاه مسئول دو تشکل بزرگ کشاورزی کشور، امکان برقراری ارتباط با وزیر جهادکشاورزی خودمان را نداشتهام!” در کشورهای موفق، کار میدان و صف به مردم سپرده شده، که هم بهرهورتر و هم با انگیزۀ بیشتر و هم برای حل نیازهای روزمرهشان امور را اداره میکنند؛ و دولت منحصر است در ستاد سیاستگذار و نظارتکننده و رفعکنندۀ عدمتوازنها و بحرانهای غیرسیستمی (برخی بحرانها هم بهصورت سیستمی حل میشوند و تنها درصدی از آنها نیاز به ورود مستقیم مسئولان دارد).
آقای اسکندری، وزیر جهادکشاورزی دولت نهم، میگفت که وقتی برای واردات لبنیات به دانمارک رفته، با مسئول «سندیکا»ی این محصولات وارد مذاکره شده، نه با وزیر جهادکشاورزی دانمارک! یعنی این طرف وزیر ما تصمیمگیر است و آن طرف نمایندۀ مردم! ملاحظه میفرمایید؟ ساختار دستگاهها و دولت در ایران، با ساختار کشورهایی که مفید و بهرهور عمل میکنند زمین تا آسمان متفاوت است. خصوصاً در آن کشورها، نقش مردم در اقتصاد، نقشی کلیدی و پایه و بیجایگزین است.
خب، حالا دولت محترم بنای تحول دارد. اما این سؤال مطرح است که بدون اصلاحات و تغییرات بنیادین و ساختاری به سمت بهرهوری حداکثری و عدالت، آیا حرکت به سمت تحول ممکن است؟ آیا طی چهار سال، امکان تغییر جدی ــ و نه حتی تحول ــ در چنین سطحی میسر است؟ آیا امکان واگذاری وظایف و نهادها و تصمیمسازیها و حتی تصمیمگیریها به مردم در حوزههای گوناگون میسر است؟ آیا در این سو، آن مردمی که تاکنون در هیچ مقطعی از تاریخ ــ چه طی یکصد و پنجاه سال اخیر که ساختار بروکراتیک از غرب کپیسازی و وارد شد، و چه پیش از آن ــ چنین رویهای را تجربه نکردهاند دچار مشکلات جدی در تصمیمگیری نخواهند شد؟ (چیزی شبیه اصلاحات اراضی، که رعیت اصلاً گیج شد و نمیدانست با زمین و محصولش چه باید بکند)! یا در آن طرف امکان تعدیل ساختاری و ادغام و کوچکسازی دولتی در فرآیندهای صف وجود دارد و بدنۀ دولتی عادت کرده به وضع موجود این را برخواهد تابید؟ آیا امکان آموزش و تبدیل این بدنۀ لَخت و ناکارآمد صف به بدنۀ کارآمد ستادی و آمادهسازی آنها برای نظارت و سیاستگذاری طی ۴ سال فراهم است؟
پاسخ این است که گرچه دشوار است، اما بله، ممکن است، به دو دلیل مهم:
ظرفیتهای به فعلیت درنیامدۀ بیشمار
اول، ظرفیتهای به فعلیت درنیامدۀ بیشمار در بخش کشاورزی و سایر بخشهای کشور این اجازه و این نوید را میدهد که تحول امکانپذیر است. در ایران، مطابق آمارهای صادرۀ بانک مرکزی، ضریب خوداتکایی در اقلام خوراکی اساسی طی یک دهۀ اخیر حدود ۵۵ تا ۶۰ درصد در نوسان بوده است. یعنی ما اکنون غذای حدود ۵۰ میلیون از ۸۴ میلیون نفر را در داخل تأمین میکنیم. درحالیکه در خبرگزاری تسنیم بارها با ارائۀ راهکارهای متعدد و روی زمین نشان دادیم که ایران ظرفیت تأمین غذای دستکم نیممیلیارد نفر را دارد!! یعنی ما حتی از یکبهده امکانات و ظرفیتمان در این بخش استفاده نمیکنیم.
این همان است که در حکم تنفیذ رهبر فرزانۀ انقلاب خطاب به رئیسجمهور سیزدهم هم آمده:
“امروز میهن عزیزمان، تشنهی خدمت و آمادهی حرکت جهشی در همهی عرصهها، و نیازمند مدیریّتی باکفایت و جهادی و دانا و شجاع است که بتواند توانمندیهای آشکار و نهفتهی ملّت، بهویژه جوانان را که بسیار فراتر از مشکلات است، بسیج کرده و به میدان کار و تلاش سازنده آورَد؛ موانع را از سر راه تولید بردارد؛ سیاست تقویت پول ملّی را بِجِد دنبال کند، و قشرهای متوسّط و پایین جامعه را که سنگینیِ مشکلات اقتصادی بر دوش آنها است، توانمند سازد؛ مدیریّتی که با مشی فرهنگی خردمندانه، مسیر اعتلای مادّی و معنوی ملّت ایران را هموار کرده، حرکت کشور بهسمت جایگاه شایستهاش را شتاب بخشد.”
اگر از «مرعوب رسانههای غربی بودن» دست برداریم و بخواهیم
دوم، ما بارها توانستهایم! زمانی که حاجقاسم برای غلبه بر داعشی که همۀ منطقه را کاملاً مرعوب کرده بود و شکستناپذیر مینمود. کمتر از یک دورۀ ریاست جمهوری بود. یا موشکی را نگاه کنید! یا هستهای را! یا دو برابر شدن میزان تولید گندم طی ۱۰ سال در اول انقلاب را! یا خودکفایی منظم و پایدار همین گندم را! یا تبدیل شدن از واردکنندۀ دام و طیور و لبنیات با همت بچههای جهادسازندگی در دهۀ ۱۳۷۰ را! و به همین ترتیب شیلات را!
بله میشود اگر از «مرعوب رسانههای غربی بودن» دست برداریم و بخواهیم. امام چه راست گفت: “اطمینان داشته باشید که اگر بخواهید میشود، و اگر بیدار بشوید میخواهید”.
لزوم تعریف درست از تحول
اما الزاماتی هم دارد. اولین الزام هم این است که تحول را درست تعریف کنیم. تحول در شرایطی که برشمرده شد، نیازمند تغییر و تحول در مبانی و زیربناهاست. ترمیم ظواهر و نوسازی روبنا و همزمان رسانهدرمانی و پوپولیسم ــ به اسم تحول ــ دیگر پاسخگوی نیازهای کشور نیست. خوشبختانه فشارها کار را به جایی رسانده که مماشات و حرف و وعده دیگر جواب نمیدهد؛ و مدیریت انقلابی کشور باید کار را بهسرعت یکسره کند و تکلیف هر بخش را روشن نماید. «خوشبختانه»، چون همین فشار، شفتهریزی و بنیانسازی خواهد بود برای پالایش (بخصوص از سه عامل مهم فساد و تنپروری و غربگرایی) و تعالی دستگاههای بروکراتیک کشور، که نهادهای کشور را به نهادهای تراز انقلاب اسلامی نزدیک خواهد کرد و در مسیر «دولتسازی اسلامی» یک گام بزرگ به پیش خواهد بود. (یادآوری اینکه دولتسازی اسلامی، مرحلۀ سوم از منظومۀ فکری رهبری است به سوی تمدنسازی اسلامی).
لزوم بکارگیری مدیران باتجربه
دومین الزام، پس از تعریف درست تحول، این است که وزرا و مدیرانی که بر بخشهای گوناگون کشور بهکار گمارده میشوند، گذشته از خصوصیات پایه، مانند کاردانی و انقلابیگری و ایمان، دارای تجربۀ کافی در آن حوزه و مسلط به مسائل بخش باشند و بخصوص سوابقشان نشان بدهد که شجاع و اهل تحول هستند. مدیران کلاسیک، که هرجایی بگذاریشان مدیریتش میکنند، برای تحول کافی نیستند. به این دلیل ساده که تحول، اشراف به مبانی بخش را لازم دارد، برای تغییر یا تقویت آن مبانی. و این نحله از مدیران، مبانی آن بخش را ــ جز برخی کلیات ــ نمیشناسند. مدیر یک بخش باید در آن بخش استخوان خرد کرده باشد و پیچوخمها را کاملاً بشناسد تا بتواند تحول ایجاد کند.
این روزها خیلیها برنامههای تفصیلی نوشتهاند، اما خوب است از کسانی که برنامه ارائه میکنند، پرسیده شود: از کجای سابقه و تجربۀ شما مثلاً «تحولخواهی در بخش کشاورزی یا مسکن، یا صنعت و …» یا هر بخشی که سودای مدیریت آن را دارید، برمیآید؟
تحول ممکن است، ولی با این شرط مهم که مدیر هر بخش این رویکرد را داشته باشد.