روشن بینی های ظریف
محمد جواد ظریف، گاه روشن بینی های ستایش آمیزی دارد. در همان فایل صوتی حقایقی را می فهمد و یادآور می شود که صرفنظر از داوری ارزشی او، نشان از بصیرت و ژرفنگریاش دارد. بصیرتی که کوردلانِ خبیث و قدرتپرستان معاند از آن بیبهرهاند.
مثلاً ظریف میگوید: «مردم میدان را انتخاب کردند». مصاحبهکننده میگوید: اما مردم به شما رأی دادند و شما را انتخاب کردند! اما ظریف مقاومت میکند و شواهدی را بر اینکه مردم میدان را میپسندند، ذکر میکند. همین که او این واقعیت تاریخی را میبیند و انکار نمیکند، از خیلیها جلوتر است. البته ممکن است ظریف علت محبوبیت میدان را به عوامل رسانهای زودگذر مثل تبلیغات صداوسیما یا تبانی نیروهای سیاسی برگرداند اما این در درجه دوم اهمیت است.
یکی دیگر از مثالهایی که وسعت و عمق نظر ظریف را نشان میدهد اشاره او به مبانی نظریاش در روابط بینالملل است. او میگوید «من رئالیست نیستم». ظریف میداند که رئالیسم یعنی «انسان، گرگِ انسان است» و پذیرش این معنا بهعنوان اساس ارتباط با جهان یعنی ما باید با کمترین میزان ملاحظه، بِدَریم و بزنیم و بشکافیم و پیشروی کنیم. حال آنکه قدرت انقلاب اسلامی در نفوذ نرمافزاری و مخاطبهاش با فطرت مردم است و سلاح ما باید مبتنی بر سخن انقلاب اسلامی کار کند.
قدرت ما در ایده ماست
اینجاست که سومین روشنبینی ظریف را میتوان مشاهده کرد. او بهدرستی به مؤلفه اساسی قدرت جمهوری اسلامی که همانا قدرت مردمی و ایمانی است اشاره میکند و بر واژه «ایده» دست میگذارد. قدرت ما در «ایده» ماست؛ همانطور که افول قدرت آمریکا در افول ایده آمریکا و ناتوانی او در الهامبخشی نهفته است. این بسیار مایه خرسندی است که وزیر جمهوری اسلامی ایران امور را به سطح استراتژی فرونمیکاهد و سطح مسئله را تا ایدههای مبنایی عمق میبخشد. آنجایی هم که گفت آمریکا اگر بخواهد میتواند با یک بمب کل سیستم دفاعی ما را نابود کند و قدرت ما در ایمان جوانان و مردم ماست نه در قدرت نظامیمان، هر چند که بخش اول حرفش مطابق با واقعیت نبود و اگر هم بود، بر زبان آوردنش عاقلانه نبود؛ اما اینکه او مبنای قدرت را درست تعریف کرده است، بسیار مهم است.
اینها نقاط امیدی است که میتوان راه گفتوگو با امثال آقای ظریف را باز نگه داشت؛ اما همه اینها نافی ضعفها و سادهاندیشیهای او در پارهای امور نیست و همه ی نقاط قوت و امیدی که در بالا به آن اشاره کردم از وجهی دیگر میتواند نقطه ضعف او باشد!
خوش بینی های ظریف
او واقعیت محبوبیت سردار میدان را میبیند و به آن اذعان میکند اما از عهده ی تحلیل تاریخی و هویتی این پدیده بر نمیآید و آن را به تبلیغات صدا و سیما فرومی کاهد همان صدا وسیمایی که صبح تا شب از عدم اعتبارش نزد مردم سخن می گویند!البته وقتی به درون خود نیز می نگرد میبیند که خودش هم سردار را عمیقا دوست دارد و درآن مصاحبه هم به این دوستی اشاره میکند. در جای دیگری فداکاری سردار برای تامین امنیت و قدرت ایران را دلیل محبوبیت سردار قلمداد میکند اما همچنان دلیل هویتی این پدیده و تقابلش با ایده غرب گرایی را به خوبی درک نمیکند.از نگاه او حاج قاسم یک{نظامی صلح طلب}است یک نظامی که فقط به نظامی گری فکر نمیکند و به فکر جان مردم هم هست. اما آیا هویت و مکتب سردار به همین مفهوم خلاصه میشود؟
او درجایی از همین مصاحبه به درستی میگوید که مزیت نسبی ما در نظامی گری و امنیتی کردن اوضاع نیست اما تصور میکند کار میدانی جمهوری اسلامی یک کار امنیتی و نظامی بوده است حال آنکه اساسا ورود نیروهای ما به میدان،یک ورود ایده محور بر مبنای بالفعل کردن ظرفیت مقاومت درمنطقه بوده است. ورودی که با کمترین هزینه،نیروی انسانی و لجستیک نظامی همراه بوده است. پیش از آنکه سلاح و قدرت ما در منطقه کار کند ،ایده ماست که الهام بخش و جذاب است و نیروهای بومی را متحد می کند.مگر کل بودجه نظامی ما چقدر است و چقدرش در سوریه خرج میشود؟در مقابل بودجه ای که دشمنان منطقه ای و فرامنطقه ای ما خرج میکنند چقدر است؟ وقتی او نمیتواند کار ویژه سردار را درک کند و آن را به نظامی گری صلح طلب فرو می کاهد،طبعا دوگانه میدان و دیپلماسی را تولید میکند و می پندارد که دیپلماسی نماینده ایده ماست و میدان نماینده قدرت سخت ما.
به همین دلیل است که آن جمله پر بسامدش در مصاحبه را میگوید که “میدان هیچگاه هزینه دیپلماسی نشد”؛ جالب اینجاست که مصاحبه کننده از او میپرسد:یعنی شما نخواستید خون جوانان ما ریخته شودکه ما در دیپلماسی دست برتر را داشته باشیم و امتیاز بگیریم؟ ظریف میگوید: “نه!حتی ریخته نشود!” (یعنی ما درمیدان عقب نشینی کنیم تا بتوانیم امتیاز بگیریم!).
عقب نشینی در میدان یا پیشروی، مسئله اینست!
اونه فقط نمیداند که سردار به واقع چه کرده است؛ بلکه از آنجا که هابزی هم به ماجرا نگاه نمیکند و رئالیست نیست، تصور میکند عقب نشینی ما در میدان عامل قدرت ما در دیپلماسی است نه پیشروی مان!
اینجاست که کم کم خوش بینی افراطی او نسبت به روابط بین الملل آفتابی می شود. او نه فقط حقوق بین الملل را یک تخصص و خود را یک متخصص در آن می پندارد بلکه به حقوق بین الملل عمیقا باور دارد!
این دانش آموخته روابط بین الملل که مدام به تخصصش در این رشته ارجاع میدهد،پس از انعقاد برجام در پاسخ به یکی دیگر از متخصصان روابط بین الملل (فواد ایزدی) گفته بود از نظر حقوقی امکان ندارد که رئیس جمهور بعدی آمریکا با یک خط یا امضا از برجام خارج شود و اگر هم خارج شود،کسی در دنیا برایش تره خرد نمیکند و اثری ندارد!
آمریکا رفتار غیر حقوقی نمی کند!
یکی دیگر از خوش بینی های افراطی او این است که با افتخار،دستاورد برجام را خروج ایران از فصل ۷ شورای امنیت میداند؛ اینکه سایه ی جنگ را از سر ایران برداشته اند. او تصور میکند اگر آمریکا و نظام سلطه بخواهد به ایران حمله نظامی کند،منتظر کسب و جاهت حقوقی برای اقدامش میماند و حتما تا کنون که حمله نکرده است ،به این علت بوده که نتوانسته مشروعیت حقوقی برای کارش دست و پا کند؛ البته طبیعتا یک دیپلمات ایرانی باید حداکثر تلاشش را بکند که جامعه ی بین الملل را از نظر حقوقی با کشورش همراه و دشمنش را منزوی کند اما هرگز نباید نسبت به کاری که میکند دچار توهم شود و آن را بزرگتر از چیزی که به واقع هست، بپندارد.
ظریف به درستی رئالیست نیست؛ اما آن سوی رئالیسم ،دره سانتی مانتالیسم دهان باز کرده است.نگاهی خوش بینانه که ریشه در آرای کانت دارد و به سرشت اخلاقی و نیک انسان ها با خوانش مدرن امید بسته است.البته جان لاک نیز که پدر لیبرالیسم است همین رویکرد را دارد و جالب آنکه درهمین مصاحبه اخیر ظریف به صراحت از جان لاک نام میبرد و خودش را متاثر از او میداند! وزیر امور خارجه انقلابی ترین حکومت جهان،متاثر از لیبرال ترین و محافظه کار ترین متفکر جهان است!
انقلاب اسلامی نه هابزی است نه کانتی و جان لاکی!
راه انقلاب اسلامی از میان این دونگاه می گذرد. اگرچه ما هابزی نیستیم و انسان را گرگ انسان نمیدانیم؛ اما میدانیم که هابز با این جمله به روشنی از باطن دنیای مدرن پرده برداری کرده است. ما برای مقابله با مناسبات هابزی جهان مدرن، نمی توانیم و نباید به نگاه خوش بینانه ی کانتی و لاکی پناه ببریم. اگر ما توانسته ایم تا کنون مقاومت کنیم و در دنیای مدرن هضم نشدیم به همین دلیل بوده است.