به گزارش صدای حوزه، زوجینی که امروز در سنین فرزندآوری هستند، میتوانند با تصمیم بر تکفرزندی، آینده دشواری را برای خود و فرزندشان رقم بزنند اما بهعکس، با تولد چند فرزند و تحمل دشواری کوتاهمدت، در درازمدت یک سرمایهگذاری برای زیست سالم، شخصیت متعادل فرزندان و خودشان خواهد بود؛ در ادامه به مهمترین آثار زیاد بودن تعداد فرزندان در خانواده اشاره شده است.
افزایش جایگاه و اقتدار والدین
در خانواده پرجمعیت امکانات محدودیت دارد و جمعیت زیاد است؛ مثلاً خانوادهای که هشت فرزند دارند، در خانهای که دو اتاق دارد، یک نفر میخواهد تلویزیون ببیند، دیگری میخواهد بخوابد و بهدنبال خاموش کردن چراغ است و میخواهد صدا نباشد، یکی هم میخواهد درس بخواند، طبیعتاً این بچهها دعوایشان میشود و بر سر و کله هم میزنند؛ در اینجا پدر و مادر به میدان میآیند و داوری میکنند؛ در این سیستم کمکم جایگاه پدر و مادر مهم میشود، چون اینها داور هستند و اقتدار والدین افزایش پیدا میکند؛ در خانوادههای پرجمعیت معمولاً امکان بروز فرزندسالاری وجود ندارد.
جامعهپذیری بهتر
از آنجا که در خانوادههای پرجمعیت بچهها مدام بر سر و کله هم میزنند، پوستکلفت میشوند؛ این دعواهای خانوادگی مانور حضور اجتماعی است یعنی جامعهپذیری این بچهها؛ در این خانوادهها اینگونه است که اگر بعداً در اجتماع کسانی پیدا شوند که خلاف میل آنها رفتار کنند و نظر بدهند، بهلحاظ روحی چندان دچار مشکل نمیشوند، چون عادت دارند اما کسی که تکفرزند است، همه چیز وفق مرادش بوده است، این افراد، زودرنجتر و شکنندهتر هستند، در محیط اجتماعی که میآیند اگر یک نامرادی ببینند سخت متأثر میشوند.
کاهش شکاف نسلی
در خانوادههای پرفرزند شکاف نسلی اتفاق نمیافتد، چون پدر و مادر برای فرزندان مهم شدهاند و باعث میشود که این مرجعیت والدین برای فرزندان حفظ میشود، ولی در خانوادههای تکفرزند و کمفرزند، والدین در خدمت فرزند بودند یعنی بیشتر لجستیک بودند، این اقتدار برای فرزند جا نیفتاده است و احتمال شکاف نسلی افزایش پیدا میکند.
رشد تربیت اخلاقی
در خانوادههای پرجمعیت محدودیت امکانات وجود دارد؛ در گذشته اگر بچهای از پدر خود میخواست که مثلاً یک توپ بازی برایش بخرد، پدر میگفت “تا ببینم چه میشود”، این «تا ببینم» یعنی “پنج ماه باید بدوی تا برایت بخرم”! وقتی بچه به پدر میگفت “برایم دوچرخه نمیخری؟”، پدر میگفت که “برو در مغازه کار کن یک بخشی از پول آن را خودت به دست بیاور و مقداری هم من میدهم”!
بنابراین بچههای آن دوران قدر این امکانات را میدانستند اما بچهای که صبح درخواستی از پدر میکند و ظهر آنچه خواسته است به دستش میرسد، اینطور نیست؛ مواجهه با محدودیت امکانات را بچههای آن دوران یاد میگرفتند یا بچهای که اصلاً از محدودیت امکانات تصوری ندارد؟ ایثار را فرزندان خانوادههای پرجمعیت بیشتر یاد میگیرند یا در خانوادههای کمجمعیت؟ بچههایی که با هم دعوا میکنند، کمکم به یک الگویی از تعامل میرسند که یک جاهایی باید بهنفع هم کوتاه بیایند.
در چین مدتی بهدلیل جمعیت زیاد، سیاست تکفرزندی را اعمال کردند اما امروزه دوباره از این سیاست عدول کردند؛ البته بیشتر بهدلیل پیری جمعیت است اما خودشان هم پیامدهای منفی تربیتی را دیدهاند، میدانند که پدران و مادرانی که یک فرزند دارند، محبت را بر او سرازیر میکنند، پدربزرگها و مادربزرگها نیز محبت خود را سرازیر میکنند، چنین بچهای لوس، ننر و کمظرفیت میشود؛ الگوهای فرزندسالارانه در این شرایط بیشتر شکل میگیرد.
کاهش روحیه فردگرایی
در بعضی پژوهشها بر این نکته تأکید شده است که الگوهای خانوادههای کمجمعیت بهخلاف خانوادههای پرجمعیت، متناسب با الگوی تربیتی فردگرایانه است؛ اتفاقاً این پژوهشگران در دفاع از فردگرایی مقاله مینوشتند، بحث امروز برنامهریزان دنیا این است که “شما باید بهسمت الگوهای فردگرایانه بروید و برای تحقق این امر باید کاهش زادآوری داشته باشید” اما چون آنها میدانند که جمعیت مؤلفه قدرت اقتصادی هم هست، میگویند که “باید حواستان باشد که سرعت این جریان در دیگر کشورها باید بیشتر از ما باشد و آنها زودتر به بحران حیات جمعیتی برسند و انقراض تمدنی پیدا کنند تا ما بتوانیم دنیا را در دست بگیریم”.