به گزارش صدای حوزه، هادی بهرامی؛ دبیر بازنشسته آموزش و پرورش و «خیر ازدواج» در همدان است. این روزها که ارزش را به جیب آدمی میسنجند او انسانیت را فریاد میزند و نذر میکند برای به هم رساندن زوجهای جوان دست خدا باشد، تاکنون نیز برای ۹۶ زوج جوان ضمانت کرده تا وام ازدواج بگیرند و آشیانه عشق بنا کنند.
همه چیز از یک راز آغاز شد، رازی که البته برای ما هم عیان نشد، اما رازی دیگری را برملا ساخت، زیبایی را به تصویر کشید، از عشق گفت و از سرودن سمفونی انسانیت برای انسان خبر داد.
داستان از یک گره آغاز شد، گرهای که گمان میرفت کور است و باز نمیشود اما این گره نه تنها باز شد، بلکه هزاران گره دیگر را گشود، گویی خداوند دومینویی طراحی کرد تا گره کار ۱۰۰ انسان را باز کند. قصه این بار قصه نذری است که دست خدا برای جوانان شد، برای شروع زندگی جوانانی که تعدادشان به ۹۶ زوج میرسد. آقاهادی نذر کرده بود که خدا اگر گره از کارش باز کند، گره از کار ۵۰ جوان بگشاید اما وقتی سقف تعهدش تکمیل شد تازه مزه دست خدا بودن زیر دندانش رفته و حالا میخواهد تعداد جوانان را بیشتر کند.
اوج داستان زمانی رخ میدهد که جوانی ناامید و نالان، دست از پا درازتر از بانک برمیگردد اما آقاهادی به اذن خدا از راه میرسد، اینکه جوان با خدای خود چه گفت و چگونه دلش شکسته بود را نمیدانم اما پروردگار پیش از آنکه دل جوان بشکند، آقای بهرامی را روانه بانک کرده بود تا بندهاش بداند او همواره یار و یاور مخلوقاتش است.
انگار خدا معجزه برای انسانها را به وسیله انسانهای دیگر رقم میزند، قبل از آنکه دل آدمی بشکند و آن تار مو از هم گسسته شود، او مددش را رسانده است، قهرمان ما نگفت که دلیل این نذر چیست و دقیقا چه شد که تصمیم گرفت دست خدا باشد؟
کار برای خدا هیچ پایانی ندارد
«هادی بهرامی» ۵۸ ساله و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش است البته کشاورزی و مرغداری هم میکند، او در روستای آبرومند شهرستان بهار زندگی میکند و با همین امکاناتی که دارد، خیریه بزرگی را رقم زده و نشان داده که کار خیر کردن در راه خدا هیچ پایانی ندارد.
این خیر نیکاندیش میگوید: گرهی در زندگیام افتاد و مشکلی در روند معمولی کارم پیش آمد، از خدا خواستم مشکلم را حل کند و نذر کردم برای ۵۰ عروس و داماد ضمانت کنم تا وام ازدواج خود را بدون دغدغه و دردسر دریافت و زندگی مشترک خود را آغاز کنند.
قرار و مدار آقا هادی با خدا از ۱۵ سال پیش آغاز شد و همچنان هم ادامه دارد اگرچه او تعهدش را انجام داده اما هنوز دل در گرو این نذر دارد و گاهی خودش دنبال زوجهای جوان میرود.
آقا هادی میافزاید: وقتی ضامن زوجهای جوان میشوم وجدانم راحت است و شبها آسوده و با آرامش به خواب میروم، گویی وظیفهام را انجام دادهام به طوری که ۵۰ ضمانت که تمام شد لذتش زیر دندانم رفته بود پس این کار را رها نکردم و تا امروز شمار ضمانتها به ۹۶ مورد رسیده است.
از هر دست بدهی، از همان دست هم میگیری
شاید شما هم این سوال را بپرسید که در میان این همه ضمانت آیا تا کنون تاوانی نیز پرداخته است؟ پاسخ آقای بهرامی همچون کارش شگفتانگیز است، او میگوید: این کار دل بزرگ میخواهد و البته سعادت که خدا را شاکرم این توفیق را شامل حال من کرده و خوشبختانه تاکنون هیچ مشکلی پیش نیامده است، همه جوانان اقساط خود را پرداخت میکنند و حتی اگر یک مورد هم بدعهدی نداشتم با این نذر فکر میکنم دینی در راه خدا دادهام.
این خیر ازدواج به این اصل اعتقاد دارد که از هر دست بدهی از همان دست هم میگیری، بنابراین اضافه میکند: اگر معجزه زندگی دیگران شویم، آنها هم معجزه زندگی ما میشوند، این قانونی است که خداوند برای هستی مقرر کرده بنابراین اگر گره کار مردم را باز کنیم، خداوند گره کارت را باز میکند و اگر برای دیگران گره ساختی، سر راهت گره و مشکل پیش میآید.
اعتقادات بیمانندش تمامی ندارد و در دنیایی که ارزش را به جیبت میسنجند، او انسانیت را فریاد میزند و بیان میکند: دنیا به شایستگیهای انسان پاسخ میدهد پس باید شایسته آرزوهایمان باشیم و دست مردم را بگیریم تا دستمان را بگیرند، تا دلت بخواهد معجزههای خداوند را در زندگی خودم دیدم.
او ادامه میدهد: همان خدای بالای سر از نظر مالی به اندازه کافی به من بخشیده پس برای کمک به همنوع ابایی ندارم و با کار خیر، مردم زیباترین دعاها را نثارم میکنند وقتی میگویند «خداوند بچههایت را نگاه دارد، خدا مشکلت را حل کند، خدا هر چیز جز درد و بلا بهت عنایت کند…» قند در دلم آب میشود.
تلخ و شیرینهای کمک به جوانان
اتفاقهای تلخ و شیرین بسیاری در این وادی برای او رخ داده، این خیر نیکاندیش گریزی به خاطرهای میزند و یادآور میشود: یک بار بانک بودم جوانی آمد برای ثبت نام وام ازدواج بدون معطلی متوجه شدم ضامن ندارد و پس از مدتی این پا و آن پا کردن با ناامیدی رفت البته با پیدا کردن شمارهاش ضامن این جوان هم شدم و شکر خدا توانست بدون دردسر وام بگیرد، اما در همان پریشاناحوالی این پسر دو نفر با یکدیگر گفتوگو و راه و چاه فرار از زیر بار ضمانت زوجهای جوان را بررسی میکردند.
آقاهادی اما از خاطره تلخی هم سخن به میان میآورد و میافزاید: برای یک جوان رعنا از اهالی «آبرومند» ضامن شدم ولی خیلی زود از دنیا رفت و فرصت آغاز زندگی مشترک را پیدا نکرد و این بزرگترین غم من در این مدت شد، کاش او هم مانند دیگران به آرزویش میرسید، اگرچه گاهی هم در کنار این غم بزرگ احساس خشنودی و آسودگی وجدان دارم که ضمانت این بنده خدا را پذیرفتم.
این خیر ازدواج از صحبتهای دوستان و آشنایان هم یاد میکند و میگوید: برخی معتقد هستند نذر من ادا شده و دیگر نیازی نیست ادامه دهم به ویژه اینکه این ضمانتها ممکن است بار مالی بیافریند و مجبور شوم اقساط عقب افتاده را پرداخت کنم اما اگر کار برای خدا باشد فقط برای خدا هیچ مشکلی پیش نمیآید همانطور که تاکنون دردسری پیش نیامده است.
به گفته هادی بهرامی از ۹۶ نفری که تاکنون ضمانت کرده، سه نفر آشنا و بقیه غریبه بودند که حتی نامشان را به خاطر ندارد، او بیان میکند: چندی پیش فردی را دیدم که ادعا میکرد سالهای دور ضامنش شدم اما اصلا به یاد نمیآوردم در اصل کار من از سال ۹۵ شدت گرفت تا جایی که بعضی از پروندههایی که دو تا سه سال پیش تشکیل شده اما وام نگرفته بودند را به روز کرده و بالاخره با ضمانت ما وام پرداخت شد.
ضمانت برای ۲۰۰ زوج
این خیر نیکاندیش برای ضمانت وام ازدواج گاهی فیش حقوقی میگذارد، برای عدهای چک میدهد و برای برخی از جوانان هم گواهی کسر از حقوق میگیرد و از کسانی که حاضر نمیشوند برای جوانان ضامن شوند گلایه میکند و میگوید: متاسفانه بسیاری از کارمندان و افرادی که دستشان به دهانشان میرسد حاضر نمیشوند ضامن تسهیلاتی بانکی شوند ناگفته نماند که اشتباه است امام معصوم میفرماید که «باز کردن گره از کار مردم باعث سعادت انسان میشود».
او میگوید: امروز از نظر قانونی دیگر اداره برایم گواهی کسر از حقوق صادر نمیکند اگر این مشکل رفع شود تعداد ضمانتها را به ۲۰۰ نفر هم میرسانم چراکه نتیجه این کار رزق و روزی را زیاد و انسان را آبرومند میکند همان طور که در روایات آمده اگر «۴۰ نفر به خوب بودن انسان شهادت بدهند جای فرد در بهشت خواهد بود».
این خیر ازدواج پس از این گفتوگو راهی شد تا برای نود و هفتمین زوج ضمانت کند، اندیشه خوب آقا هادی در این روزها نشانی از خدا بر روی کره خاکی است، نشانی که پایانی ندارد.