به گزارش پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه، حجت الاسلام والمسلمین قنبریان طی یادداشتی با عنوان رمی برئ!” به بررسی فقهیی بهتان هایی که در رسانه ها به مناسبت نزدیک بودن به انتخابات ریاست جمهوری توسط نامزد های انتخاباتی و اطرافیانشان نسبت به بقیه زده خواهد شد پرداخته است که در ادامه مطالعه می نمایید:
کدامیک بیشتر دل می سوزاند؟
بی گناهی را “آیت الله اعدام” و “قصاب تهران” بخوانند و علیرغم دکتری، به “شش کلاسه” متهم کنند و…؟!
یا ممتد نیروهای اصیل انقلابی ای که رانده شدگان دائمی طراحی و اجرای نقشه توسعه کشور بوده اند، را مقصر پیامدهای بد برنامه های توسعه بخوانند؟! فقر و نابرابری و رکود اقتصادی و… را گردن آنها بیاندازند، در حالیکه “برئ” و برکنارند!
برای پاسخ، اول رجوعی به قرآن کنید!
“خط ترانزیت بهتان” در قرآن دو درجه و مرتبه دارد:
- به بی گناهی نسبت ناروا داده و اذیت و آزارش دهند در حالیکه تقصری ندارد (بغیر ما اکتسبوا) / آیه۵۸ احزاب: “کسانى که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بىهیچ گناهى که کرده باشند مىآزارند، تهمت و گناه آشکارى را بر دوش مىکشند.”
- از آن بدتر، خطا و گناه خود را گردن بی گناه انداختن (یرم به بریئاً) است! / آیه ۱۱۲نساء: “هر کس خطا یا گناهى مرتکب شود؛ سپس آن را به بىگناهى نسبت دهد، قطعاً بهتان و گناه آشکارى بر دوش کشیده است.”
این “حمل بهتان” (فقد احتمل بهتاناً) از اولی بدتر است!
آقای جهانگیری مرداد۱۴۰۰ جوانمردی کرد و در جلسه اعتراض عشایر اهواز اعتراف کرد: “من به عنوان آدمی که عمرم در توسعه گذشته است باید اعتراف کنم توسعه ای که اجرا کردیم متاسفانه عوارضش اینچنین نشان داده می شود! توسعه ای که رضایت مردم درش نباشد توسعه نیست؛ امروز توسعه وقتی معنا پیدا می کند که مردم از آن تبعیض و بی عدالتی و نابرابری متوجه نشوند…!
دهها رسانه و کاندید انتخابات در سالیان متمادی نتایج همین برنامه های معیوب (با اجرای ناقص) -که وضع موجود اقتصاد است- را گردن جریان انقلابی نظام انداخته اند!
درحالیکه همیشه الگوهای توسعه غربی، شعار آنها بوده و مجاری برنامه ریزی و اجرای آن هم (حتی وقتی به حسب ظاهر، دولت دست آنها نبوده) دست کارشناسان آنها بوده است.
این مصداق واضح “من یکسب خطیئه او اثماً ثم یرم به بریئاً فقد احتمل بهتاناً و اثماً مبیناً” است.
جریان انقلابی (مثل بهشتی و جهاد سازندگی اش) وقتی شعار “همه با هم جهاد سازندگی” را محقق و در مجامع جهانی مورد توجه کرد؛ تمجید امپراطور ژاپن را در پی داشت طوری که از آقای رفسنجانی پرسید: “چطور این نهاد توانسته در مدت کوتاهی مردم مناطق محروم را با خود همراه کند و بسیاری از مناطق را توسعه [بخوانید: پیشرفت] دهد؟!” (کتاب رسم جهاد ص ۱۳)
در تجارب و ادوار دیگر برای حل مشکل مسکن و اشتغال و… از مثل این الگوها پیروی شد.
توسعه غربی، هر نوع پیشرفت اقتصادی نیست؛ صورت و تعیّنی خاص بر فرآیند اقتصاد و سیاست و فرهنگ است؛ امروز اگر اعتراف آقای جهانگیری -بعنوان یک مدیر باسابقه در توسعه- به رخ جریان توسعه غربی کشیده شود، عذر بدتر می آورند که: عوارض نامطلوب، بخاطر اجرای ناقص برنامه های توسعه است!
اجرای کامل آن شامل عرصه فرهنگ و توسعه انسانی هم می شود که تئوری پردازی از آنها گفت: جامعه ای که سالی ۳میلیون زائر جمکران دارد، به مدرنیته [و توسعه] نمی رسد!
منتظر باشید ببینید بهتان پیامدهای این برنامه های معیوب و اجراهای غلط را این بار بعد از رئیس جمهور شهید گردن کدام نیروی متعهد انقلابی می اندازند!
امپراتور ژاپن به آقای رفسنجانی چه گفت؟
مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی تعریف میکردند: “زمانی که به ژاپن رفته بودم، جلسه ای نیز با امپراتور وقت ژاپن داشتم. پس از بحث و گفتگو درباره برخی مسائل دوجانبه، امپراتور به من گفت: علیرغم اینکه ما تحولات انقلاب شما را دنبال می کنیم، ولی برای برخی از سؤالات خود پاسخ روشنی نداریم!
اول اینکه ما مدتی است روی سازمانی در کشور شما بنام جهاد سازندگی مطالعه می کنیم! چطور این نهاد توانسته در مدت کوتاهی، مردم مناطق محروم را باخود همراه کند وبسیاری از آن مناطق را توسعه بدهد؟!
دوم اینکه[…]
بعد آقای هاشمی گفتند:”من در آن جلسه برای هیچکدام از آن سؤال ها پاسخ مشخصی نداشتم”!(کتاب رسم جهاد/مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی /ص۱۳)
اما سؤال مهم اینکه: چه فرقی بین “کار جهادی” و “مدیریت جهادی” هست؟!
در نقل اول دقت کردید؟ امپراتور ژاپن -که تحولات انقلاب را دنبال می کند- با وجود وجدان کاری بالای ژاپنی ها، دنبال چه چیزی در سازمان جهاد می گردد؟! آن چیست که آقای هاشمی پاسخش را نمی داند؟!
امپراتور دنبال کشف “مدیریت جهادی” بود نه صرفا “نیروی جهادی”!
مدیریت جهادی، مقابل “مدیریت بروکراتیک” و اداری گذشته و کنونی است. نیروی جهادی، مقابل “نیروی با تایم و مٲموریت اداری” و غیر چابک است. لذا ممکن است رئیس جمهوری(مثل خود آقای هاشمی با قریب ۱۶ساعت کار در روز)یا وزیر و مدیری، جهادی و بدون وقت اداری و بی مزایای مرسوم اداری کار کنند؛ اما مدیریت شان بروکراتیک باشد!(دقت کنید)
سازمان جهاد، مدیریت جهادی داشت نه صرف نیروی جهادی! “از پایین به بالا”، “شورایی”، “منطقه ای” و… بود که توانست چشم امپراتور ژاپن -کشوری که مثَل برای پرکاری شده- را بگیرد(۱).
جالب اینکه بین ناتوانی پاسخ آقای هاشمی -اززبده ترین سیاست مداران ایرانی- وآنچه آن سالها در ایران جاری بود نسبت مستقیم بود!
فن سالاری(تکنوکراسی)، بروکراسی خاص خود را احیاء کرده بود.(۲) سازمان جهاد هم، اداری و وزارت خانه شده بود! حالا ما در سودای ژاپن اسلامی بودیم!
هنوز نیروی جهادی پیدا می شد، اما ناگزیر بود اهداف انقلابی و جهادی خود را از طریق سیستم فرسوده اداری با شاخصه ی از بالا به پایین و “عدم درک نزدیک از میدان”، “ناتوان از درک تفاوتهای منطقه ای”، “متجزی در مٲموریت ها”(=یک اداره جزیی از کار را انجام وبقیه به اداره ای دیگر محول است تا بموقع بکند یا نکند!)و… انجام دهد.
اگر نخبگان مان به “سازمان جهادی” متفطن شدند، نظام اداره ای احیاء خواهند کرد که توقع دنیای جدید از انقلاب اسلامی ایران بود.
ژاپن می خواست روش انقلابی ما را بیاموزد، اما ما به ژاپن مسلمان عازم شدیم!