به گزارش خبرنگار فضای مجازی صدای حوزه،
روزنامهنگاری ایران در دهه اخیر، که رسانههای اجتماعی در جامعه رواج یافتهاند، مسیر پرفراز و نشیبی از سر گذرانده است. اغراق نیست اگر بگوییم در حال حاضر ساختار نظام رسانهای ایران مثل عضوی از بدن که از مفصلاش در رفته است قادر به حرکت نیست. نظام رسانهای ایران از اصل روزنامهنگاری هر روز دور و دورتر میشود. از چند منظر میتوان به بررسی این موضوع پرداخت. اما شاید ابتدا نگاهی به تأثیرات متقابل رسانههای جریان اصلی و رسانههای اجتماعی در کشورهای دارای روزنامهنگاری پیشرفته به درک شرایط فعلی روزنامهنگاری در ایران کمک کند.
اتکای شدید رسانهها به شبکهها
رسانههای سنتی جهان با رقیب قدرتمندی به نام رسانههای اجتماعی سرشاخاند. رسانههای اجتماعی نهتنها در روزنامهنگاری که در تمامی عرصههای جامعه بشری رسوخ کردهاند و از سیاست و فرهنگ تا اقتصاد را بهشدت تغییر دادهاند. روزنامهنگاری جهان به این نتیجه رسیده است که باید از امکانات رسانههای اجتماعی در جذب مخاطب بیشتر و ارایه گستردهتر محتوا استفاده کند، همچنان که در دهه ۱۹۹۰ نیز از ابزارهای اینترنتی بهنفع خود بهره گرفت. به همین ترتیب، رسانههای جهان حسابهایی کاربری در رسانههای اجتماعی درست کردهاند و چندی است به بازی رسانههای اجتماعی تن دادهاند. آماری هم که «گزارش اخبار دیجیتال سال ۲۰۲۱» در مرکز تحقیقات روزنامهنگاری مؤسسه رویترز در دانشگاه آکسفورد ارایه کرد مؤید این است که بسیاری از مخاطبان در ۴۶ کشور مختلف جهان، خاصه افراد زیر ۳۵ سال، حجم چشمگیری از اخبار روزمره را از رسانههای اجتماعی دریافت میکنند. در این گزارش، ۳۴ درصد از افراد زیر ۳۵ سال (نزدیک به یکسوم جمعیت) اخبار را عمدتاً از رسانههای اجتماعی دریافت کردهاند. افزون بر این، مقایسههای سالانه نشان میدهند هر سال شمار کسانی که اخبار دیجیتال را از تلفن همراه کسب میکنند از سایر وسایل الکترونیکی بیشتر میشود، چندانکه در سال ۲۰۲۱ حدود ۶۸ درصد اخبار دیجیتال، فیالمثل در بریتانیا، از طریق تلفن همراه دیده شده است. بنابراین دور از انتظار نخواهد بود که در سالهای آتی میزان مصرف اخبار در رسانههای اجتماعی، آنهم عمدتاً از طریق تلفنهای هوشمند، افزایش یابد.
اتکای شدید به رسانههای اجتماعی در توزیع اخبار و محتوا، خواه ناخواه بر رسانههای جریان اصلی و منطق حرفهای آنها اثر میگذارد. رسانههای اجتماعی با الگوریتم کار میکنند، به این معنی که الگوریتمها تعیین میکنند چه مطالبی به هر کاربر نشان داده شود. این الگوریتمها طوری طراحی و نوشته شدهاند که بیشترین توجه کاربران را به پلتفرم متبوع خود جلب کنند تا کاربران ترغیب شوند تا جایی که مقدور است در محیط پلتفرم باقی بمانند. اکنون دیگر روشن شده است که درآمد رسانههای اجتماعی عمدتاً از راه نشاندادن تبلیغات به کاربران و دادهفروشی است، بنابراین هرچه کاربر زمان بیشتری در پلتفرم این شرکتها باقی بماند احتمال اینکه بیشتر بتوان به او آگهی نشان داد و بنابراین درآمد زیادتری کسب کرد افزایش مییابد. رسانههای جریان اصلی هم اگر میخواهند شانس دیدهشدن مطالبشان را در رسانههای اجتماعی افزایش دهند چارهای ندارند که، بهقول معروف، دل الگوریتمهای رسانههای اجتماعی را به دست آورند. بهعبارت دیگر، رسانههای جریان اصلی و رسمی سعی میکنند مطالبی تولید کنند که مورد پسند الگوریتمهای رسانههای اجتماعی است، و درنتیجه این شانس را داشته باشند که مطالبشان را بیشازپیش به کاربران رسانههای اجتماعی نشان دهند.
الگوریتمهای جنجالدوست
الگوریتمهای رسانههای اجتماعی مطالبی را میپسندند که جنجالی باشند و احساسات مخاطبان را تحریک کنند. این دیگر مثل روز روشن است. دلیل ساده و واضحی هم دارد: با این کار مخاطب/کاربر را بیشتر با پلتفرمشان درگیر میکنند. افشاگرانی که سابقه کار در شرکتهای فناوری دارند، نظیر تریستان هریس (از طراحان سابق گوگل) و فرانسیس هاگن (از کارکنان سابق فیسبوک)، در سالهای گذشته از سازوکار این شرکتها در بهرهگیری از الگوریتمهای تحریککننده پرده برداشتهاند. اخیراً هاگن، بعد از قطعی جهانی ششساعتۀ پلتفرمهای زیرمجموعه فیسبوک، در سنای آمریکا شهادت داد که محصولات فیسبوک باعث نفرتپراکنی و دوقطبیسازی و تحریک به خشونتورزی و عصبانیکردن مخاطبان میشوند. در این بین، رسانههای جریان اصلی هم که در فرایند دیدهشدن محتواهاشان شدیداً به رسانههای اجتماعی وابسته شدهاند، خواسته یا ناخواسته، در پی موضوعات و تدارک گزارشهایی میروند که جنجالی و تحریکآمیز و دوقطبیساز باشند.
در واقع میتوان گفت رسانههای اجتماعی در کار تربیت و آموزش رسانههای حرفهایاند. آنها به رسانههای سنتی و حرفهای یاد میدهند که چه مطالبی تولید کنند و روزنامهنگاران را به نحوی تربیت میکنند که خودبهخود در این وادی گام بردارند. اما سنت چند صدساله روزنامهنگاری در جهان ثابت کرده است که اساس و مقصود روزنامهنگاری چیزی نیست جز تشریح منصفانه شکافهای جامعه و معضلات اجتماعی، آنهم با قوه عاقله و بهروشهایی منطقی، و نیز نظارت بر صاحبان قدرت و ثروت و در صورت امکان ایجاد تغییرات اجتماعی و اصلاح امور. بنابراین، سنت روزنامهنگاری و حرفهگرایی در یک نظام رسانهای باید سفتوسخت و بسیار منضبط مراقب باشد در دامی که رسانههای اجتماعی پهن میکنند نیفتد. بیجهت نیست که حتی در کشورهایی که روزنامهنگاری پیشرفتهای دارند شاهد لغزشهای گاهبهگاه رسانههای حرفهای هستیم.
از جا دررفتگی نظام رسانهای ایران
اوضاع در ایران بسیار وخیمتر از این حرفهاست. رسانههای جریان اصلی و رسمی ما بهعلت محدودیتهای بسیار زیادی که نهادهای نظارتی و قضایی اعمال کردهاند بیشازپیش ضعیف شدهاند، چندانکه میتوان گفت دیگر قادر به تأمین نیاز مخاطبانشان نیستند. شکاف میان نیاز مخاطبان و توان رسانهها هر روز عمیقتر و وسیعتر میشود. بنابراین عقل سلیم به مخاطبان میگوید سراغ رسانههای جایگزین بروند. رسانههای اجتماعی هم که حی و حاضر در خدمتاند. اکنون بسیاری از مخاطبان ایرانی از طریق رسانههای اجتماعی اخبار روزمره را پی میگیرند و از جریان رویدادها مطلع میشوند. حتی تفسیر این رویدادها را هم از رسانههای شخصی چهرههای مشهور در رسانههای اجتماعی طلب میکنند. مقایسه خواندن ۲ دقیقه و ۴۶ ثانیهای روزنامۀ چاپی و الکترونیک با استفادۀ یک ساعت و ۳۲ دقیقهای رسانههای اجتماعی در گزارش «سرانه مصرف فرهنگی ایرانیان در سال ۱۳۹۹» در مرکز آمار ایران خود گواهی است بر ضعفهای نظام رسانهای ما.
اما ماهیت رسانههای اجتماعی، که شرکتهایی تجاریاند، با ماهیت رسانههای رسمی، که متکی به اصول حرفهای و خیر عمومیاند، تفاوت دارد. رهیافت رسانههای اجتماعی با رهیافت رسانههای رسمی و جریان اصلی بسیار متفاوت است. الگوریتمهای رسانههای اجتماعی هدفی ندارند جز جذب مخاطب بیشتر، آنهم به هر قیمتی، درحالیکه هدف رسانههای رسمی تغییرات اجتماعی و اصلاح امور و نظارت بر صاحبان قدرت و افراد بانفوذ و حرکت به سوی خیر عمومی است. اغراق نیست اگر بگوییم رسانههای اجتماعی در نظام رسانهای ایران تا اندازهای جای رسانههای رسمی را گرفتهاند و رسانههای حرفهای، مثل عضوی از بدن که از مفصل در رفته باشد از جای خود در رفتهاند؛ نظام رسانهای ایران دچار «از جا دررفتگی» است.
روزنامهنگاری الگوریتمپسند
چنانکه اشاره شد، در دهه گذشته، روزنامهنگاری جهان هرچه بیشتر متأثر از رسانههای اجتماعی بوده، و طبعاً، روزنامهنگاری در ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما شاید در ایران آش کمی زیادی شور شده باشد. اکنون در ایران بخشی از وظایف روزنامهنگاری حرفهای را رسانههای اجتماعی انجام میدهند. سیاستگذاران و نظارتکنندگان در حاکمیت نیز این مسئله را دریافتهاند و دنبال ابزارهایی جدید، نظیر «طرح صیانت»، هستند تا کنترل محتوای رسانههای اجتماعی را در دست داشته باشند، نظیر ابزارهایی قدیمی که قبلاً در کنترل رسانههای سنتی مثل مطبوعات یا وبسایتهای خبری استفاده میشد.
اما روزنامهنگاران ایرانی چرا در کسب مشروعیت و هویت و فعالیت حرفهای خود از رسانههای اجتماعی مدد میگیرند؟ بسیاری بر این باورند که اغلب محتوای تولیدی در رسانههای ما بدون رسانههای اجتماعی دیده نخواهند شد. بنابراین نتیجه میگیرند که روزنامهنگاران چارهای ندارند و باید مطالب و گزارشهایشان را زیر بغل بزنند و با چرخ در رسانههای اجتماعی اطلاعرسانی کنند، وگرنه بعید است کسی از انتشار مطالبشان مطلع شود، غافل از آنکه روزنامهنگاران با این کار همه تخممرغهای خود را در سبد رسانههای اجتماعی میگذارند و در تلهای دیگر گرفتار میشوند: روزنامهنگاران و رسانههای ایرانی برای اینکه بیشتر دیده شوند و در رقابت انواع محتواهای خارجی فارسیزبان و عامهپسند و سرگرمکننده دوام بیاورند و از میدان به در نشوند هم باید سراغ مطالبی بروند که مورد پسند الگوریتمهای رسانههای اجتماعی است، و هم باید سوژههای خبریشان را از شبکههای اجتماعی پیدا کنند، به این امید که شاید مطالبشان بیشتر دیده شوند. اینجاست که، خواسته یا ناخواسته، سراغ موضوعات جنجالی و عجیب و پرسروصدا میروند که شاید پسند الگوریتمها و مورد توجه مخاطبان شبکههای اجتماعی باشد ولی ممکن است اهمیت خبری چندانی نداشته باشد و، حتی از همهمهمتر، در نهایت به خیر عمومی منجر نشود.
روزنامهنگاری برای خیر عمومی
ایران کشوری است در حال توسعه. در چنین کشوری روزنامهنگاری صرفاً کارخانهای نیست که «کالا» و «محصولی» بهنام «محتوا» تولید کند. در کشوری نظیر ایران روزنامهنگاری باید یک «خدمت عمومی» باشد ــ هرچند در کشورهای بهاصطلاح توسعهیافته هم در بر همین پاشنه میچرخد. اگر بپذیریم که «مخاطبان» محصول اصلی رسانهها هستند در آنصورت معیار سنجش کارایی «روزنامهنگاری توسعه» چیزی نیست جز حرکت در مسیر خیر عمومی. اگر روزنامهنگاری ما بنا باشد بهبهای جلبتوجه مخاطب و لایک و ریتوییت به موضوعاتی حساسیتبرانگیز تن دهد از مسیر خیر عمومی خارج شده است. موضوعاتی همچون خوابیدن بیخانمانها در اتوبوس، فروش موی دختران خانوادههای آسیبپذیر، عرضه محصولات کشاورزی برگشتهخورده از صادرات در چند محله فقیرنشین یا محاسبه سرسری چهارده برابرشدن عوارض خروج از کشور مشتی است نمونه خروار از مطالبی که اخیراً در فضای رسانهای ایران دستبهدست شده است. ناگفته پیداست که پرداختن به چنین موضوعاتی نهتنها فینفسه بد نیست که واجب است. باید بر انعکاس هر گونه ناراستی و آسیب در جامعه تأکید گذاشت. این از وظایف روزنامهنگاری است که معضلات و کاستیها را آشکار کند. اما این تمام ماجرا نیست. از دو زاویه میتوان این قسم خبرها را به نقد کشید.
نقد اول برمیگردد به نقطه تمرکز در انتشار گزارشها: گذاشتن تمام تخممرغهای روزنامهنگاری در سبد رسانههای اجتماعی باعث شده است که روزنامهنگاران بهجای تمرکز بر تهیه گزارشهای باکیفیت و انتقادی، مشغول تبلیغ برای گزارشهایشان در رسانههای اجتماعی شوند و از شیوههای کارزارهای تبلیغاتی بهره ببرند تا گزارشهایشان را به چشم کاربران برسانند. اما «مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید». وقتی در چشم روزنامهنگار «مخاطبِ» رسانههای جریان اصلی تبدیل میشود به «کاربرِ» رسانههای اجتماعی، نشانههای «از جا دررفتگی» در بدنه روزنامهنگاری ایران آشکار میشود.
اما دومین نقد برمیگردد به شرایط حاکم بر نظام رسانهای کشور. وقتی تمرکز خود نظام رسانهای بر خبرهای پرسروصدا و احساساتبرانگیز است طبیعی است که حواساش به مشکلات بزرگتر نباشد. پرداختن رسانهها به چند کامیون فلفلدلمهای که در مناطقی از شهر به فقرا عرضه میشود، نمیتواند جایگزین گزارشهایی عمیق و دنبالهدار درباره چرایی برگشت صادرات محصولات کشاورزی و چیستی سموم و کودهای کشاورزی و مرور سابقۀ این رویه در کشور و بررسی ریشههای ساختاری فقر مردم جنوب شهر شود. فروش موهای دختران چند خانواده فقیر نمیتواند مانع از تهیه گزارشهایی عمیق درباره سطح وسیعتر فقر در بسیاری از دهکها و جمعیت ۳۰میلیونی زیر خط فقر کشور شود. در وضعیتی که رسانههای ایران برای جلب مخاطب در رسانههای اجتماعی سراغ موضوعاتی الگوریتمپسند میروند چندان دور از انتظار نیست که سوژههایی مهم چون افزایش سن و سابقۀ کار برای بازنشستگی در بودجه سال آینده یا بحران آب در سراسر کشور یا مرگ هزاران نفر در سال بر اثر آلودگی هوا کمتر در رسانههای رسمی و حرفهای کشور مطرح شود.
روزنامهنگاران اگر میخواهند به دام روزنامهنگاری الگوریتمپسند در ایران نیفتند و در مسیر خیر عمومی حرکت کنند باید فعالیتهای حرفهای همکارانشان را با دیدی انتقادی بخوانند و آثار سوء فعالیت آنها را برشمارند و از راهحلهایی جایگزین بگویند. انگیزه یادداشت حاضر نیز چیزی جز این نیست. اگر روزنامهنگاران ایرانی به این خودآگاهی برسند که کار حرفهایشان دائم در معرض تأثیرپذیری از رسانههای اجتماعی است آنگاه اولین گام را در بازگشت به مسیر خیر عمومی، که یگانه وظیفه روزنامهنگاری است، برداشتهاند.