به گزارش خبرنگار صدای حوزه، حجت الاسلام علی کشوری، دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی، با حضور در محل دفتر پایگاه خبری صدای حوزه به موضوع حوزه های علمیه و مسائل تمدنی پرداخت که در ادامه مشروح این گفتگو تقدیم شما می شود:
با توجه به اینکه معاونان آموزشی و پژوهشی حوزههای علمیه در مسائل مختلف پیشرفتهایی داشتهاند اما متاسفانه برنامهای جامع و کامل برای پرداختن به مسائل تمدنی ارائه ندادهاند و در حال حاضر، حوزههای علمیه، نقش مهمی در تحقق تمدن نوین اسلامی دارند.
در حال حاضر بالندگی حوزه تبیین تمدن اسلامی است، بنابراین حوزه علمیه باید به مسائل تمدنی بپردازد؛ چرا که تبیین صحیح از مسائل تمدنی بخشی از سواد، زمانشناسی و نفی سبیل حوزوی محسوب میشود.
اگر حوزههای علمیه به مسائل تمدن اسلامی بپردازند، نفی سبیل و سلطه دشمن بر جامعه اسلامی ایجاد نمیشود که نمونهی بارز آن تسلط صنعت توسعه پایدار ۲۰۳۰ بر حوزه تصمیمسازی کشور در سال ۱۴۰۰ است.
اگرچه به صورت رسمی سند توسعه پایدار ۲۰۳۰ لغو شده و جزو اسناد رسمی جمهوری اسلامی محسوب نمیشود، اما مفاهیم مطرح شده در تمامی وزارتخانهها مورد بحث قرار میگیرد.
متاسفانه در رسانه ملی برخی تحلیلگران و کارشناسان در تلاش هستند مفهومی از سند ۲۰۳۰ در کشور را جا بیندازند، بنابراین نمیشود با لغو این سند، جلوی سند ۲۰۳۰ در کشور را گرفت باید براط مقابله با آن، مفهومی راهبردی ساماندهی کرد.
راهکارهای حقوقی در مواجه با سند ۲۰۳۰ پاسخگو نمیباشد و ما نیازمند راهکار فکری هستیم و این راهکار باید در حوزههای علمیه تولید شود.
تنظیم بازار باید با فقه المکاسب باشد نه سازمان های بین المللی
بیشترین تدریس اساتید در حوزهها، مکاسب المحرمه است، اما متاسفانه تنظیم بازار قم به دست شاخصهای بینالمللی کار است که این موضوع کاملا متناقض است.
تنظیم بازار قم باید به دست فقهالمکاسب باشد نه به دست سازمان بینالمللی معلومالحال که بعد از جنگ جهانی برای تامین منافع سرمایهدارها ایجاد و فعالیت میکند، بنابراین معضل و دلیل این موضوعات، عدم تحلیل تمدن اسلامی در حوزهها است.
حاکمیت نظریه آمریکایی نوشهرگرایی بر قم
در حال حاضر نظریه آمریکایی “نوشهرگرایی” بر شهرداری قم حاکم است که این موضوع یک نظریه کاملا معیوبی است که نمیتواند روابط انسانی را از پایگاه مسکن و کالبد شهری لجستیک کند بنابراین همه این موارد ذکر شده تناقضهایی است که در رفتار ما وجود دارد.
چگونه از یک سو شعار امالقرا بودن قم را مطرح میکنیم از سوی دیگر مدیران شهری نظریه آمریکایی را برای اداره شهر مطرح کنند؟! بنابراین باید در نظریه مدیریت شهری مفاهیم اسلامی باشد و مجموعه روایتی که در خصوص شهر قم آمده است باید تجمیع شده و بر اساس مجموعه روایات، کار اجتهادی انجام گیرد.
اکنون نه نشستهای دورهای اساتید و نه مرکز مدیریت علمیه قم میتواند بدون پرداختن به این مسائلی که ذکر شد ادعای بالندگی کند.
در حال حاضر حوزههای علمیه با موضوعات مسئلهمحور باید به تحلیل تمدن اسلامی بپردازند چرا که بسیاری از مجموعههای مدعی مباحث تمدن اسلامی همین روال را در پیش گرفته و تمامی وزارتخانهها و بخشهای تحلیلی به صورت پنهانی در خصوص مفاهیم سند توسعه پایدار ۲۰۳۰ بحث میکنند.
چهار مشکل اساسی حوزه در مواجهه با مسائل تمدنی
در حال حاضر حوزههای علمیهای که به مباحث تمدن اسلامی نمیپردازند و مفاهیم غلط حوزه تمدنی را پذیرفتهاند از چهار مشکل اصلی رنج می برند که اگر این چهار مسئله حل و فصل نشود تسلط سازمان ملل متحد بر حوزه علمیه قم و بر تحلیلهای درسهای خارج طلاب ادامه پیدا خواهد کرد.
حوزه علمیه قم در خصوص موضوعشناسی ضعف دارد و اگر این ضعف را برطرف نکند نمیتواند در خصوص مسائل تمدنی قضاوت درستی داشته باشد که نمونه بازر آن حادثه تلخ بورس بود که وضعیت معیشت مردم را تحت شعاع خود قرار داده و سرمایه مردم را دچار چالش کرد.
در حال حاضر مدل موضوعشناسی در حوزه دارای ضعف جدی است که این موضوع باعث شد که حوزه علمیه نتوانست قضاوت درستی از بورس داشته باشد.
در دهه ۶۰ قانون بانکداری بدون ربا در کشور تصویب و به تایید شورای نگهبان رسیده و حال باید پرسید آیا عملیاتهای بانکی کشور بدون ربا است؟ بنابرابن همه علما معتقد هستند که عملیات بانکی کشور ما ربوی است و کارشناسان دیگر هم میگویند علاوه بر ربا در بانکها مفهوم کنز هم در فرآیند بانکی نادیده گرفته میشود.
مفهوم توزیع عادلانه پول و بودجه در بانکها نیز نادیده گرفته شد و همچنین مفهوم خلق پول که از نظر فقهی کاملا حرام است نیز بر مبنای عملیات بانکی است و نسبت به آن بیتوجهی شده است که علت آن نیز به ضعف موضوعشناسی حوزه برمیگردد.
در حال حاضر حوزه ضعف خود را در پرداختن به موضوع هوش مصنوعی نشان میدهد که بعد از دو دهه دیگر اگر هوش مصنوعی را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که این موضوع همانند بانکداری بدون ربای دهه ۶۰ شده است و بنابراین چالشی جدی برای مردم ایران ایجاد خواهد کرد.
حجیت قول خبره در مباحث مدرن
مرحوم نائینی و مرحوم آخوند در کفایه از قدمای اصولی هر دو در حوزه علمیه یک عبارتی در ذیل خبره مطرح میکنند که آن عبارت این است که قول کارشناس در شناسایی یک موضوع به این دلیل حجت است که اطمینانآور است و برخی دیگر این را تامین دادند که کلیه بناهای عقلایی به دلیل حجت است که اطمینان حاصل میکند و ما میتوانیم از مشورت با خبره در همه حوزهها در شناسایی موضوع به اطمینان برسیم.
اگر همین مبنای مرحوم نائینی و مرحوم آخوند را بپذیریم و توسعه مفهومی ندهیم و رای مختار ما چیز دیگری است که به نظر مختار خود در مورد قول خبره نمیپردازم و نظریه آخوند در کفایه را مبنا قرار دهیم که حجیت قول خبره به دلیل این است که برای فقیه اطمینان حاصل میکند
میتوان سوالی مطرح کرد:
اگر در مورد یک موضوعی مانند بانک، بورس و هوش مصنوعی اختلاف آرا بین خبرگان آن موضوع پیش آمد و اختلاف آرا از منشا عدم عدالت و دنیاپرستی خبرگان هم نبود و اختلاف رای از پایگاه کارشناسی بود آیا اطمینان قول خبره به چالش کشیده خواهد شد یا خیر؟ چون تعدد قول خبره و قول کارشناس در موضوعات مدرن وجود دارد و قول و مشورت خبره در یک موضوع مدرن منجر به ایجاد اطمینان به فقیه نخواهد شد.
اگر موضوعات مثل دورههای گذشته بودند و بر فرض مثال ما میخواستیم با یک خبرهای مشورت کنیم که زخمی در یک درگیری بر بدن یک انسان وارد شده چقدر عمیق است تا میزان ارش و دیه آن را مشخص کنیم و موضوع به این بساطت بود از مشورت با یک خبره پزشک در این مسئله بسیط، فقیه به اطمینان میرسید اما وقتی مسائلی چون بانک، هوش مصنوعی و واکسن مطرح میشود از مشورت با خبره نمیتوانیم به اطمینان برسیم.
یکی از دلایلی که فقیه با مشورت خبره در موضوعات مدرن نمیتواند به اطمینان برسد این است که تعدد اقوال در کارشناسان آن موضوع وجود دارد.
در حال حاضر در بحث واکسن کرونا هم مسئله مصداق پیدا میکند و خود کارشناسان پزشکی موجود از زمان ادوارجنر تاکنون کارشناسانی وجود دارند که نظر مخالف نسبت به کارشناسان حاکم بر سازمان WHO دارند و از ضرر واکسن دفاع میکنند.
وقتی تعدد اقوال کارشناسی در مورد موضوعات مدرن ایجاد شد آیا این مضر به اطمینان فقیه است؟ یا نه با فرض تعدد اقوال کارشناسی فقیه به اطمینان میرسد؟! بنابراین برخی مواقع اقوال کارشناسی متعدد منشا آن عدم عدالت کارشناس است یعنی به کارشناس پول دادهاند تا گزارش متفاوت منتشر کند، اما گاهی به این نتیجه میرسد اتفاقا عدم عدالت نیست واقعا نظام کارشناسی و تحلیلی متفاوتی در آن موضوع وجود دارد. بنابراین قول مرحوم نائینی و مرحوم آخوند کفایه محقق نمیشود، بنابراین ما نمیتوانیم در موضوعات مدرن این عبارت را مدام تکرار کنیم و بگوییم که قول خبره حجت است، نهخیر قول خبره حجت است مادامی که اطمینان برای فقیه ایجاد کند در فرض ما این قید اطمینان منتفی شده و گاهی مواقع که برخی موضوعات را بررسی کردهایم تا ۱۰ قول کارشناسی متعارض در مورد یک موضوع وجود دارد و اکنون فقیه بر اساس کدام فرض وارد بحث شود و حکم خود را صادر کند؟!
بر اساس هر فرضی که ورود پیدا کند یک فرض مخالفی در شناسایی موضوع بر او وجود دارد، پس بنابراین حرف روشن بنده این است که حوزه در پرداختن به مسائل تمدنی به دلیل موضوع شناسی ضعیف، درست عمل نمیکند و باید یک الگوی موضوع شناسی جدیدی برای موضوعات مدرن تدارک شود.(منظور بنده موضوعات شرعی و عرفی نیستند، بلکه پرداختن به موضوعات روز همانند واکسن، بورس و بانکداری اسلامی است)
مانع دوم برای پرداختن به موضوعات تمدنی اینست که جریانهای تمدنی حوزه علمیه ابتدا طبقهبندی فعلی علوم را میپذیرند و تلاش میکنند در گام دوم این طبقهبندی و ساختار را اسلامی کنند و طبق طبقهبندی موجود، علوم به سه قسمت، علوم پایه، علوم تجربی و علوم انسانی تقسیم میشود.
به طور مثال، برخی از جریانها میگویند که ما به دنبال علوم اجتماعی اسلامی هستیم، پرسش اینجا این است که آیا این جریان محترم در گام اول پذیرفته که علوم به سه دسته تقسیم میشوند؟
علاوه بر علوم انسانی به دنبال علوم تجربی اسلامی نیز هستند اما این اشکال به آنها نیز وارد است که آنها ابتدا این طبقهبندی پذیرفته اند.
حالا باید از اساتید حوزه این سوال را پرسید که چرا شما طبقهبندی فعلی علوم را به چالش نمیکشید؟ آیا قبول دارید؟ پس ادله آن را برای ما نیز توضیح دهید. آیا وقتی ما گفتیم علوم به سه دسته تقسیم میشود؛ آیا این یک منشا دینی دارد؟ مثلا اگر ما یک استنطاق بکنیم و محضر حضرت ولی عصر (عج) برسیم آیا آنها علوم را به همین سه دسته تقسیم کردهاند؟ یا طبقهبندی دیگری برای علم ارائه میدهند؟
به نظر بنده تقسیم علوم به سه دسته علوم انسانی، علوم تجربی و علوم پایه دارای حجیت نیست و نمیشود از آن دفاع کرد، بلکه میشود مناقشات فروانی برای این تقسیمبندی ارائه داد بنابراین به نظر میرسد اسلامی شدن علوم از ارائه یک طبقهبندی جدید شروع شود و سالیان سال است که این سوال از اساتید پرسیدهام که این سوال مسکوت مانده است و به آن پرداخته نشده است چون در جلسات خصوصی برخی اساتید فرهنگستان علوم بنده را لایق نداشته و به این سوال پاسخ ندادهاند، بنابراین بهتر است به دلیل گسترش فکری و آزاداندیشی در حوزه این سوال را مطرح کنیم، البته چون فرهنگستان علوم انسانی پیشرو علوم دینی می باشد این سوال را از راس قله جریانهای علمی و دینی پرسیدم.
به نظر میآید مادامی که حوزه علمیه طبقهبندی علم را میپذیرد و نمیتواند ورود صحیح و تامی را به مسائل تمدنی داشته باشد پس این موارد نیز مشکل دیگری است.
جریانهایی در حوزه علمیه اصل تمدن اسلامی را پذیرفته اند ولی علوم تولید کننده تمدن مدرنیته را در بخش طبقهبندی به چالش نکشیدهاند و میخواهند در گزارههای خرد آن علوم را به چالش بکشند و یا در روش تحقیق آن را به چالش بکشند.
چالش روش تحقیق
به طور مثال یکی از چالشهایی که مرحوم علامه سید منیرالدین حسینی هاشمی به علوم وارد کرده چالش روش تحقیق است که یک روش مهم است که همه ما باید به آن بپردازیم و علم طب هاریسونی و علوم شهرسازی غربی را از حیث روشهای تحقیق باید به چالش بکشیم اما به نظر میرسد که این کفایت نمیکند. غیر از اشکال روش تحقیقی اشکال ساختاری به طبقهبندی بیکنی از علم هم وارد است و بنابراین به نظر ما نمیشود ادعای اسلامی کردن علوم را در جامعه مطرح کرد ولی طبقهبندی موجود علم را هم پذیرفت.
طبقهبندی جریان اسلامیت در علم از اسلامیت در طبقهبندی آغاز میشود. و اکنون سوال دیگر مطرح است، چرا یک فقیه در جریان بررسی آیات و روایات باید به چشم معذر و منجز در فقاهت اکتفا کند؟ ما فکر میکنیم علت اینکه طلبههای فاضل ما قدرت ورود و خروج آنان در تحلیل مسائل تمدنی ضعیف شده این است که فقاهت در ذهن آنها اینطور پایهگذاری شده که فقیه تکلیفش کشف منجز و معذر می باشد ولاغیر.
وقتی پیشفرض فقاهت معذر و منجز بودن تعریف میشود، فقیه هیچ موقع به حوزه توصیفات ورود پیدا نمیکند و میگوید این ارتباطی به حوزه کار فقاهت ندارد، اگر ما در پیش فرض فقاهت ارتقا ایجاد نکنیم و یک تعریف جدیدی ارائه ندهیم به نظر بنده جریانهای ملای فقاهتی در حوزههای علمیه هیچ موقع به حوزه توصیفات وارد نمیشوند چون حوزه توصیفات از صنف کشف معذر و منجز نیستند اما در تمدنسازی بسیار تاثیر دارند و اکنون ما باید چکار کنیم که طلبه توجه کند که باید توصیفها را هم در فرآیند استنباط قرار داد؟
وقتی به یک فقیهی یک مسئله تمدنی عرضه میشود پرداختن فقیه به آن مسئله تمدنی در حد کشف اوامر و نواحی مسئله خواهد بود اما اگر تعریف فقاهت ارتقا پیدا کند فقیه ابعاد بیشتری را میپردازد پس این سومین مانع است.
چهارمین مانعی که اجازه نمیدهد حوزه علمیه قم به نحو تام و تمام وارد مباحث تمدنی شود الگوی پژوهش و ترویج و الگوی آموزشی است که از دانشگاه به حوزه سرایت کرده است و حالا مخاطب مشخص این مانع چهارم در صحبتهای بنده مرکز مدیریت حوزه علمیه قم است .
سوال این است که چرا الگوی آموزش ترمی واحدی که در دانشگاه بوده بعد از مدتی به پذیرش حوزه علمیه قم رسیده است آیا حوزه علمیه قم نباید الگوی آموزش اختصاصی خودش را داشته باشد و بحث بکند.
سخنران جلسه ای در مدیریت حوزه میگوید ما قوتهای دوره گذشته خود را بابد زنده کنیم که یکی از قوتهای مدل آموزش ما تقریر نویسی بود، اما آن الگو، تبدیل به یک برنامه نمیشود اولا مدل آموزش خیلی فراتر از اخذ مباحثه و تقریر است یعنی متغیرهای دیگری دارد، ثانیا چرا فقط توصیه میشود؟
در حال حاضر عمده طلبهها در فرآیند آموزش خود متکی هستند به شرح ها و خلاصههایی که برخی اساتید نوشتهاند و اساسا به دنبال کسب نمره و ارتقا به پایه دیگر هستند. این ضعف چرا به وجود آمده است؟ به خاطر این است که مدل آموزش حوزه از مدل آموزش دانشگاه تاثیر پذیرفته است.
الگوی ترویج هم در حوزه علمیه به همین روال است، که خود بنده به طور مکرر با مسئولان حوزه مباحثه کردهام و به آنان گفتهام، مثلا یک طلبهای و عالمی، یک نکته نظر خاصی در خصوص مکاسب و یا اصول دارد، شما آیا یک سیستم ترویج و نشر قوی برای این در نظر میگیرید یا میگویید حداکثر برای این موضوع، می توانیم نشست تخصصی بگذاریم و بعد مقاله آن را در نشریه پژوهشی چاپ میکنیم. یعنی شبیه همان مدل پژوهشی که وزارت علوم دارد ما هم در حوزه علمیه به کار بردهایم.
با برخی از اساتید فاضل که جلسه میگذارم خبر ندارند که یک کار دانشی خوبی در حوزه انجام شده و آنها این بحث را اصلا ندیدهاند.
بنابراین باید معاونت پژوهشی در الگوی ترویج کارهای جدید تحول ایجاد کند. نمیشود تنها از پایگاه ثبت مقاله در نشریات علمی و تخصصی استفاده کرد، یک الگوی ترویج و پژوهش دیگری میخواهد.
مثلا در مسئله الگوی پژوهش ما نباید متکی به نرمافزار پژوهش را آغاز کنیم چون نرمافزار فرآیند تربیت طلبه پژوهشگر را ندارد و فرآیند بهینه سوال هم در آن دیده نشده است اما در فحث جمعی مثلا ۱۰ طلبه با استادی شروع به بحث می کنند و خود این طلبه به لحاط علمی رشد پیدا میکند. در فرآیند پژوهش هم احتمال اینکه سوال استاد ارتقا پیدا کند احتمال منطقی و قابل توجهی است.
الگوی پژوهش، ترویج و آموزش در حوزه باید خودش از آیات و روایات استنباط شود بنابرابن نباید از دانشگاه قرض گرفت و یک تغییراتی در آن انجام کرد. اگر این کار را انجام بدیم سطح تحریک فکر در طلبهها ارتقا پیدا میکند و لذا تحلیل مسائل تمدنی برای حوزه علمیه نسبت به گذشته آسانتر میشود بنابراین به نظر بنده چهار مانع مفهومی بر سر راه حوزه علمیه وجود دارد و این چهار مانع مفهومی مادامی که برطرف و نقد نشود مسائل تمدنی در حوزههای علمیه ورود و خروج نسبت به ابن مسئله میسر نخواهد شد و ارتقا پیدا نخواهد کرد.
اولویت های تمدنی
فرض کنید این موانع برطرف شده چه مسائلی جزو مسائل تمدنی اولویتدار هستند؟ مثلا فرض کنید طلبههای میخواهند به مسائل تمدنی بپردازند از کجا بابد شروع کنند!
ما یک گزارشی اواخر سال ۹۹ منتشر کردیم که در آنجا گفته شد که ما حدود ۱۲ مسئله دارای اولویت تمدنی داریم که بنده به پنج مورد از این مسائل میپردازم.
یک مورد مسئله مسکن است که پرسش اصلی در خصوص مسکن این است که آیا ما مجتمعهای آپارتمانی برای مردم بسازیم؟ و یک پدیده غیر قابل سکونتی مثل پردیسان را ایجاد کنیم؟ یا دار واسعه برای مردم بسازیم؟ این موضوع پرسش مهمی است در مسئله تفاوت مجمتعهای آپارتمانی با دارواسعه هم ۱۰ تفاوت را قائل هستیم که در آینده به این مسئله هم خواهیم پرداخت.
مسئله دوم اولویتدار، مدیریت شهری است که سوال بنده این است که، آیا در شهر نیاز به مفهوم محله داریم؟ و اگر داریم مفهوم محله چیست؟
یا نه شهر را بدون توجه به مفهوم محله اداره خواهیم کرد؟ و چالشهای آن را باید مورد بحث قرار دهیم.
بنابراین معتقد هستیم که مثلا، شهر قم در دو دهه آینده باید تبدیل شود به ۱۰۰ تا محله و بلدیه و شهرداری قم باید خدمات شهری را در واحد محله برای مردم ارائه دهد، اما قبل از اینکه این آیندهنگری را برای شهر قم مورد بحث قرار دهیم، سوال اصلی از شهرداری قم این است که آیا میتوانیم در اداره شهر نسبت به مفهوم محله و محیط همسایگی بیتوجهی کنیم؟
مسئله سوم، سوال از آموزش و پرورش است که اینجا ما یک سوال مادر داریم، که باید در خصوص آن بحث کنیم که نقش خانواده در آموزش و تربیت افراد چیست؟ آیا مدرسه نهاد اصلی آموزش است یا خانواده نهاد اصلی آموزش است؟ در حال حاضر خانوادههای ما آموزش و پرورش را تفویض کرده اند به آموزش و پرورش، آیا این صحیح است؟ اگر صحیح نیست چه کارهایی باید انجام شود تا خانوادهها در مسئله آموزش و تربیت فرزندان توانمند شوند؟
مثلا یکی از این کارهایی که باید انجام شود، محتوای درسی متناسب با خانواده باید در اختیار خانوادهها قرار بگیرد و اکنون ما سه دسته محتوا آمادهکردهایم که در حال آمادهسازی هستیم که اگر پدر و مادرها بر اساس این کتابها فرزندان خود را آموزش دهند، سبک زندگی در همه حوزهها به خصوص در حوزه کسب درآمد و شغل ارتقا پیدا میکند.
مسئله چهارمی که جزو مسائل تمدنی است، مسئله سلامت کشور است که در حال حاضر در خصوص مسئله سلامت در کشور بحث و گفتوگو است که نظام سلامت کشور به حدی ضعیف است که نمیتواند حتی یک بیماری ساده به نام کرونا را مدیریت کند و مهمترین پروتکل سازمان WHO واکسیناسیون است ولی بعد از تزریق واکسن در کشور، دو خبر ناگوار توسط وزارت بهداشت تکرار میشود که خود این خبر تحلیل و درایه در آن نشان میدهد که نظام سلامت کشور ناکارآمد است.
خبر اول این است که زمزمههای دز سوم و چهارم برای واکسیناسیون در کشور آغاز میشود و بنده شنیدهام که در برخی کشورها بیش از ۲۰ دز پیشبینی شده و در برخی کشورها نیز بیش از ۱۵ دز پیشبینی شده و قرار است به صورت مکرر واکسیناسیون اتفاق بیفتد.
از نظر ما این ویروس یک بیماری ساده است اما همین بیمار ساده قرار است مکرر مردم را مورد تزریق واکسن قرار دهد.
در حال حاضر آیا از نظر نخبگان عجیب نیست برای مدیریت یک بیماری تا به این حد واکسن دریافت کنیم؟ و به صورت مکرر باید واکسیناسیون تکرار شود؟ آیا این نشاندهنده ضعف خود پروتکل نیست؟
اشکال دوم این است چرا زمزمه آغاز پیک ششم را بعد از واکسیناسیون مطرح میکنند؟ مگر قرار نبود با واکسیناسیون ایمنی جمعی ایجاد شود؟ آیا خود طرح زمزمه پیک ششم نشانه ضعف پروتکل نیست؟
بنده طرح سوالات جدی را از نظام سلامت کشور یک امری لازم میدانم و در مقابل معتقد نیستم که اثر طرح سوالات فنی کمتر از اثر تجمع است. اما برخی که مورد انتقاد هستند دائما بر مبنای تجمعات میخواهند به نظام سلامت کشور وارد کنند.
بنده احساس میکنم صدا به نظام سلامت کشور نخواهد رسید باید با نخبگان حوزه علمیه فضا را آرام کرده و پرسشهای جدی را از نظام سلامت کشور مطرح کرد و پرسشها هم تنها در حوزه واکسن نیست در دهها حوزه دیگر هم است، مثلا وزارت بهداشت باید جواب دهد چرا قدرت پیشگیری از بیماری را ندارد؟ باید پاسخگو باشد که چرا سازمان غذا و دارو به غذاهای ناسالم سیب استاندارد اهدا میکند؟
معیار سلامت غذا از نظر سازمان غذا و دارو چیست؟ در روزهای اخیر نامهای به وزارت بهداشت خواهم نوشت و مجموع سوالاتی که تیمهای پژوهشی ما از وزارت کشور دارند در آن قید میشود و از این تربیون از وزارت بهداشت میخواهم پاسخ فنی دهد و گفتوگو را حول این سوالات بپذیرد.
بنابراین از دکتر عینالهی خواهشمندیم به محوریت این پرسشها که بنده در نامه خواهم نگاشت، جلسات علمی را برگزار کنند و چه اشکالی دارد این جلسات برای مردم هم پخش شود و در اکثر مواقع هم در اختیار نخبگان قرار بگیرد.
اولویت پنجم هم حوزه علمیه که باید به آن بپردازد، مسئله تعیین تکلیف اسناد بینالمللی است و در این خصوص هم سوال مهمی است که مطرح میکنم. آیا اسناد بینالمللی از نظر علمای حوزه علمیه به دو دسته سند خوب بینالمللی و سند بد تقسیم میشوند ؟
اگر نهادها و اسناد بینالمللی به اسناد خوب و بد تقسیم میشود بهتر است قید کنند که بر چه مبنایی این تقسیم صورت میگیرد؟ مگر نه مبنای انقلاب این است که به اصل سازمان ملل مشکوک هستیم و علاوه بر اینکه تسلط وجود دارد مفاهیم آن نیز معیوب است. بنابراین حوزه علمیه باید قیام کند و جلوی هجوم اسناد بینالمللی به هویت شیعی را بگیرد و یک راه حل جدیدی را برای اداره جامعه مطرح کند.
چگونه مسئله وهابیت در حوزه به صورت دائم مورد بحث قرار میگیرد در مقابل بدعتهای مطرح و اسناد بینالمللی باید درس و بحث دائمی راه بیفتد تا حوزه بتواند قضاوت فنیتری داشته باشد و البته الویتهای تمدنی بیش از پنج مورد است…
سلام
متن پیاده شده دقیق نیست و حتی در بعضی موارد غلط هم هست و با صوت جلسه که شنیدم تطابق ندارد
لطفا پیاده کامل جلسه را منتشر کنید