به گزارش صدای حوزه، حجتالاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا، عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه، در ششمین نشست از سلسله نشستهای دورهای کرسیهای آزاداندیشی که با موضوع «فرایند تحقق انقلاب اسلامی» به همت دانشگاه طلوع مهر و مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری در قم به صورت مجازی برگزار میشود، گفت: مطالعات تاریخی اوضاع و احوال قرن بیستم نشان میدهد که پیش از انقلاب اسلامی، قیامها، نهضتها و انقلابهای ضد استبدادی و ضد استعماری زیادی، در جهان رخ داده بود؛ در خود ایران نهضت مشروطه ضد استبدادی بود، قیام تنباکو و نهضت ملی نفت ضد استعماری بودند، همه اینها پیشینهها، زمینهها و الگوهایی برای قیام علیه نظام استبداد شاهنشاهی بودند.
وی افزود: اما بعد از پیروزی نهضت در مراحل نظامسازی اسلامی و دولتسازی اسلامی، ملت ایران فاقد الگوی پیشینی در سنت اسلامی و در دنیای مدرن بود. در مرحله نظامسازی طراحی سبک زندگی پساشاهنشاهی و تعیین نقشه جامع نظامات زندگی و طراحی یک نظام درونزای مبتنی بر بنیادها و ارزش های اسلامی، متناسب با چارچوب زندگی مدرن، بدون الگوی قبلی، امری بسیار دشوار بود.
مهاجرنیا اظهار کرد: اما انقلاب توانست با استفاده از ظرفیتهای فکری رهبران خود این مرحله را به سرعت و به خوبی اجرا کند و در درون همین مرحله گامهای بعدی «دولتسازی»، «جامعهسازی» و « تمدنسازی» را هم پیشبینی کند.
استاد حوزه و دانشگاه بعد از تبیین مرحله نظامسازی به مرحله دولتسازی در فرآیند انقلاب اسلامی پرداخت و افزود: تجربه دولتسازی در تاریخ سیاست نشان میدهد که مرحله دولتسازی در جوامع مختلف مسبوق به یک هرج و مرج و فروپاشی دولت قبلی است. اینکه آن فروپاشی ناشی از چه عواملی بوده است، خود نیازمند به تحلیل دارد. آیا ناشی از عوامل «درونزا» بوده یا منشأ آن عوامل« برونزا» بوده است؟ آیا جنگها و تهاجمات خارجی سبب فروپاشی یک دولت شده است؟ یا بحرانهای اجتماعی و اقتصادی، جامعه را گرفتار هرج و مرج کرده است؟ آیا انباشت متغیرهای گوناگون سبب بحران و در نتیجه قیام و انقلاب علیه دولت حاکم شده است؟ یا توطئه و تحریکات دشمنان خارجی؟ هر چه باشد بعد از یک دوره هرج و مرج و بی دولتی، جامعه برای خودش یک دولتی را برمیگزیند.
وی در ادامه افزود: دولت در فرآیند دولتسازی، معنای واحدی ندارد. دست کم دو نظریه تاریخی در چارچوب دو پارادایم سنتی و مدرن قابل عرضه است. اول، دولت در معنای سنتی آن که پدیدهای فراتر از حکومت است. قدرت فائقه یا اقتدار عالیه و عام و فراگیری که از حاکمیت انحصاری و مشروع برخوردار است و میتواند به دلیل انباشت قدرت، مقررات آمرانه تعیین و اجرا کند. این دولت همه قلمرو سرزمینی و جمعیتی را تحت حاکمیت خود دارد و همه مردم عضو غیر ارادی چنین دولتی هستند.
مهاجرنیا بیان کرد: بنابراین دولتسازی یعنی کشورسازی. یعنی حکومتسازی و هیئت حاکمهسازی و مدیریتسازی برای اداره مملکت. این معنای بسیط از دولت تا یک قرن پیش در همه دنیا رایج بود. زیرا دولت مطلقه بود، نیازی به رأی مردم نداشت و دنبال کسب رضایت آنها یا رعایت مصلحت آنها هم نبود. چون پایگاه قدرت و مشروعیت قدرتش را از مردم نگرفته بود.
مهاجرنیا در تشریح معنای دوم دولت گفت: دولت در پارادایم مدرن متحول شد، نظریههای پلورالیستی بوجود آمد، در نظریه قراردادهای اجتماعی دولت در یک طرف قرارداد جای گرفت. در نظریه مارکسیستی دولت ضرورت تاریخیای بود که همیشه در طرف طبقه مسلط دیده شد و در نظریههای وابستگی، قدرت دولت ناشی از یک منبع بیرونی دیده شد. بنابراین در دوره مدرن، اطلاق دولتسازی شکسته شد و پدیده جدیدی به نام «دولت- ملت سازی» مطرح گردید.
استاد حوزه اضافه کرد: با ضمیمه شدن«ملت» دولتسازی در فازهای جدیدی به نام «دولت مشروطه»، «دولت اخلاقی»،«دولت دموکراتیک» قرار گرفت. در دوره دولتسازی مدرن، سؤالات جدیدی مطرح شد، از جمله اینکه برای دولت- ملتسازی، «دولتسازی» مقدم است یا «ملتسازی» یا «توأمان» و همزمان باید اقدام کرد؟ تجربههای واقعی مختلف است.
وی افزود: در قاره آمریکا دولتسازی مقدم بر ملتسازی بوده است. ابتدا دولتهای اروپائی در قاره آمریکا حاکم شدند و مردم بومی پراکنده در این قاره را گرد هم آوردند و یک ملت واحدی از آنها ساختند. در حالی که تجربه دولتسازی در کشورهای اروپایی عکس آن است ملتهای اروپایی هر کدام دولت خود را شکل دادند. در بخشی از کشورها همانند اروپای شرقی بعد از تجزیه از اتحاد جماهیر شوروی سابق و در کشوری مانند عراق پس از صدام حسین و در کشور افغانستان، کشورهای ابرقدرت بامصوبه سازمان ملل، دولت- ملت سازی را همزمان در آنها شروع کردند.
وی تصریح کرد: تجربه «دولت-ملت سازی اسلامی» در جمهوری اسلامی ایران که نظریهای فرادموکراتیک در مقابل دو نظریه رایج لیبرالیستی و سوسیالیستی است در همین پارادایم قابل خوانش است.