حجتالاسلام سعید صلح میرزایی، متولد ۱۳۵۸، از اعضای جوان خبرگان رهبری، مدیر موسسۀ انقلاب اسلامی و استاد سطح عالی و خارج فقه و اصول حوزههای علمیه است. دغدغۀ انقلاب اسلامی و حوزۀ انقلابی در فعالیتهای ایشان پررنگ است. جالب است که برخی ایشان را بهواسطۀ بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم جعلی اسرائیل میشناسند! چون کتابی که وی در سازمان ملل روی دست گرفت و بهعنوان سندی برای راهبرد ایران در نفی موجودیت اسرائیل معرفی کرد، از تألیفات ایشان است. با ایشان دربارۀ معنای تبلیغ و تحول در تبلیغ از دیدگاه رهبر معظم انقلاب به گفتوگو نشستیم
تبلیغ یعنی پیامرسانی
معنای تبلیغ، بنابر چیزی که از فضای حوزه دریافت شده، صرف انتقال مفاهیم دینی است. یعنی طلبهای روش سخنرانی یاد بگیرد و همین آیه و حدیثی که در حوزه آموخته را به مردم انتقال دهد. اما بنابر سخنان رهبری، تعریف تبلیغ متفاوت است. نگاه ایشان به تبلیغ چیست؟ و تفاوت نگاه ایشان با نگاه رایج چیست؟
معنای لغوی واژۀ تبلیغ، «رساندن» است. مقام معظم رهبری این را بارها گفتهاند. به همین خاطر ایشان منبر را یک رسانه و ابزار برای رساندن میداند. منابع اسلامی یک سری محتوای غنی دارد و تبلیغ در واقع یک نوع پیامرسانی و لولهکشی از این محتوا به اذهان مردم است. آن هم نه فقط انتقال به ذهن، بلکه رساندن آن به حیطۀ تزکیه و عمل و تحقق حاکمیت الله در زمین. در واقع تعریف تبلیغ «پُرکردن فاصلۀ بین ذهن مردم و معارف» است. این فاصله عرض زیادی دارد و محتواهای متنوعی را دربرمیگیرد. از مباحث معارفی گرفته تا مباحث اخلاقی، شریعتی و عمل مخاطب. یکی از ابزارها یا گونههای تبلیغ، تبلیغ سنتی یا گفتوگوی چهرهبهچهره با مردم است. گونۀ دیگر، ارتباط مکتوب با مردم است. رهبری در دیدار اخیر برخی کتابهای علما را مصداقی از تبلیغ شمردهاند. کتابهایی که به تعبیر ایشان برای «کوتاهکردن دستوپای جهّال از این عرصه» نوشته شده است. تبلیغ صرفاً بهمعنای رساندن نیست. یکی از شئون تبلیغ، قطعکردن چیزهایی است که گاه از همین لولهها میآید؛ درحالیکه از معارف سرچشمه نمیگیرد. محتوایی که از این مسیر میآید حجم زیادی دارد و مخاطب احساس میکند تمام این مطالب از دین دریافت میشود.
رهبری مفهوم تبلیغ را توسعه داده و در سخنرانی ۲۱/۴/۱۴۰۲ مقابله با موانع این ارتباط را هم تبلیغ میداند؛ علفهای هرزی که راه دین را میبندند، خود را بهجای دین جا میزنند و مردم را از اصل و حقیقت دین رویگردان میکنند. مثلاً وقتی مجموعه یا تفکر مارکسیستی تلاش میکند اصل پذیرش معارف دین را بد و دگماتیسم جلوه دهد، علامه طباطبایی «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را مینویسد تا موانع تبلیغ دین را رفع کند. البته این کار همۀ طلاب و مبلغین نیست. افراد خاص و مبرّزی میتوانند تبلیغ کنند. با این توسعۀ معنایی، تبلیغ چیزی فراتر از منبررفتن و سخنرانیکردن و مانند آن است. اعم از فضای مجازی یا حقیقی.
رهبری میفرمایند: تحول یعنی حرکت نوبهنوی محتوایی. به نظر شما این حرکت در تبلیغ چگونه شکل میگیرد؟ چرا تاکنون شکل نگرفته؟
مقام معظم رهبری تحول را در زمینههای بسیاری مطرح کردند. ایشان تحول در تبلیغ را بهمعنای کنارگذاشتن شیوههای سنتی و روشهایی که جواب داده، نمیدانند. اولین نکته فهمیدن اصل فرمایش رهبری دربارۀ تحول حوزه و اولویت و حیاتیبودن آن است؛ که عملاً در حوزههای علمیه دیده نمیشود. بهعنوان مثال تغییر نگرشها، بازیابی روشهای آموزشی، مسیر تحصیلی و راهنمایی استعدادها واقعاً درست انجام نمیشود. خیلی از طلاب نمیخواهند بهطور جدی مجتهد شوند؛ اما چون باید پس از گذراندن پایۀ دهم وارد تقسیمات دیگر شوند، ناچارند این درسها را بخوانند. بنابراین درد اصلی تحول فهمیده نشده است.
امارۀ این فهمنشدن اینکه در سالگرد این بیانات، حتی بهصورت صوری و ظاهری، اقدامی مشاهده نشده است. اعم از همایش یا گزارش عملکرد به افکار عمومی طلاب. از مسئولان امر تبلیغ در سازمان تبلیغات، دفتر تبلیغات و حوزۀ علمیه پیگیری کردیم؛ گفتند قبول داریم که ضعف و اشکال وجود دارد و کار نشده است. یا گفتند ما این کارها را در تبلیغ کردیم و میکنیم ولی طلاب مثل قدیم عزم تبلیغ ندارند. از این گزارشها معلوم میشود که دغدغۀ رهبری فهمیده نشده است. مشکلات دیگری هم وجود دارد؛ ازجملۀ مشکلات مالی و بودجه، موازیکاریها و تداخلات، نبود هماهنگی و عزم جدی برای برداشتن عَلَم تحول در امر تبلیغ. نهادهای تبلیغی ما گاه حتی از پاسخدادن به سؤالات و شبهات طلاب هم عاجز و غافلاند. در دیدار رهبری بعضی از مسئولان تبلیغی را دیدم که وقتی آقا گفت من نگرانم، اینها گریه کردند. اما خب ثم ماذا؟ پس به نظر میآید هم آن دغدغه هنوز فهمیده نشده و هم عزم جدی برای اجرای فرمان ولیّ جامعه و رفع ناراحتی ایشان وجود ندارد.
امپراطوری معاونت آموزش نسبت به سایر معاونتها
برفرض اگر خواستۀ رهبری فهمیده شود و عزم مدیران جزم شود، آیا با همین روند آموزشی در حوزه و تلقی، نگاه و فهمی که طلاب به دین دارند، تبلیغ مد نظر رهبری شکل میگیرد؟ یا تبلیغ از امر دوم بودن به امر اول حوزه تبدیل میشود؟ به تعبیری آیا دغدغۀ رهبری فقط ناظر به شکل کار و کمیت آن است یا ناظر به محتوا و کیفیت آن؟
نباید صفر و یکی به مسئله نگاه کنیم. بهعنوان مثال آخوندهای با نگاه فردی هم برکاتی برای مردم دارند. دستکم مردم میبینند یک نفر به مفاد دین عمل میکند، ولو در حیطۀ فردیاش. آدم خوبی است، دروغ نمیگوید، مردمدار است. اگر میگوید مردم تجمل نداشته باشید، خودش هم تجمل ندارد. به عیادت مریض میرود. در مراسم تدفین شرکت میکند. این مشاهدات حمله به اصل دینداری را کنترل میکند. در ابواب جهاد آمده که فردی نذر کرده برود جهاد، بعد رفته خدمت حضرت؛ ایشان میفرماید نباید با این طواغیت بروی. جهاد با اینها جهاد فی سبیل طاغوت است. میگوید آقا من نذر کردم. حضرت میفرماید عیبی ندارد. برو در مرزهای آنجا مستقر شو. اگر دشمن حمله کرد و دیدی دروسُ دین محمدٍ(ص) اتفاق میافتد و یا قتل مسلمانها ممکن است، دفاع کن و جهادت را انجام بده. نذرت هم ادا شده است. من فکر میکنم کفی از تدیّن مردم هدف قرار گرفته است. ما نیاز داریم مردم یک عالم متورّع و متقی عامل به گفتههایش را ببینند. پلههای بعدی بماند. البته اگر مبلغی سکولار است و تفکر انجمنی دارد، مضر است. چنین تبلیغی بیشتر مردم را بهسمت اسلام آمریکایی میبرد. مقام معظم رهبری در طرح کلی میفرماید گاهی یک یهودی تحت ذمّه از یک مسلمان برای جامعۀ اسلامی بیشتر فایده دارد. همین حداقل را بگیریم. بعد برویم بالاتر و برسیم به علمایی که استکبارستیز و طاغوتستیزند. با همۀ اقسام شرک مبارزه میکنند. قیام لِلّه را به مردم یاد میدهد. آنها قله هستند؛ ولی در دامنه هم خلأ داریم. اگر یک نفر به حداقلهای دین عمل میکند، ولو در حد اینکه احکام مردم را درست میکند، هرچند کافی نیست، ولی خوب است. زیرا دستکم دینداری را ترویج میدهد.
آیا اینکه طلبهها در این سطح تربیت میشوند نتیجۀ حوزه نیست؟ مبارزه با طاغوت، فهم اجتماعی و غیر فردی از دین و جهادیبودن را چه کسی باید به طلبه بدهد؟
در برنامههای حوزه، معاونت آموزش امپراطوری میکند. درحالیکه معاونت پژوهش چنگکی است که خودش را به این سیستم آموزشی چسبانده است؛ در حد جشنوارۀ علامه حلی و چند نمره و امتیاز در مرکز خدمات و غیره. معاونت تهذیب از آن هم پایینتر است. عملاً نه بازویی دارد، نه تشکیلات جدیای. اینها را سالهاست که میگویند ولی فایدهای نداشته است. بارها طرح و پیشنهاد داده شده ولی عملی نشده است.
چرا باید طلبه پایۀ یک و دو را بیندازیم در عقاید، درحالیکه کتابهایی که به درد جامعهاش بخورد مهمتر است؟
من با رویکرد کلامی در انتقال معارف مخالفم. این رویکرد به درد کسی میخورد که قصد پاسخ به شبهات دارد. در رویکرد کلامی باید به کف مسلّمات بچسبید. مثلاً در بحث با اهلسنت، کف شما میشود صحیح بخاری و کتب تاریخی آنها. اصلاً نمیتوانید معارف شیعی در باب امامت و ولایت را بگویید. یا هنگام صحبت دربارۀ نبوت، نمیتوانید نظر رهبری دربارۀ نبوت در کتاب طرحکلی را بگویید. بنابراین دستکم باید سالهای ابتدایی تحصیل طلبهها، اصل معارف از منابع شیعی با رویکرد اسلام ناب منتقل شود. هرچند لازم است پاسخ به سؤالات را بلد باشیم؛ چه کلام قدیم، چه کلام جدید.
تفاوت روش تعلیمی و تبلیغی
مباحث کلامی مثل داروی سرطان است. بسیار ارزشمند است ولی نمیشود به همۀ مردم داد. یا میگویند مبلغ باید معمار باشد نه مصالحفروش. شما از مصالحفروش یک کامیون گچ یا سیمان و… میخرید. اما معمار اینها را به نسبت دقیق و طبق نیاز بنا مصرف میکند.
طلبه نباید دانشی که در حوزه آموخته را به همان روش علمی به مردم ارائه دهد. مقام معظم رهبری ۱/۶/۱۳۹۵ در دیدار با اعضای ستاد اقامۀ نماز و در حضور آقایان اعرافی، رشاد و… میفرمایند: تصمیم داشتم برای آشنایی جوانهای غربی با اسلام کتابی بنویسم. بعد دیدم وقت نمیکنم. این کار آقایان است. اگر من میخواستم کتابی برای آنها بنویسم، برای شروع شاید تأثیر گفتن نظر اسلام دربارۀ حقوق حیوانات از گفتن مباحث توحیدی بیشتر باشد. من اگر بخواهم از احکام آبها برای بچههای مسجد شروع کنم، اینها وسواسی میشوند. بهتر است جلوی من وضو بگیرد و بگویم درست است. نوع بیان مهم است.
ما حتی مصالحفروشی هم نمیکنیم؛ ساختمانفروشی میکنیم. مثلاً ساختمان آمادۀ آقای فلاحزاده را فقط رونمایی میکنیم. من از سال ۸۲ یا ۸۳ بین نوجوانها و دانشآموزان و مسجد و… تبلیغ میکردم. حدود سال ۹۰ به یکی از مجموعههای آموزش روش تبلیغ در قم رفتم. بعد از گذراندن این دوره از همۀ تبلیغهایم استغفار کردم. روش من این بود که میزانالحکمه و برخی از کتب شهید مطهری و مرحوم آقای مصباح را مطالعه کنم و طرح بحثی آماده کنم و ارائه دهم. درست مانند تدریس. درصورتیکه در تبلیغ باید انگیزهسازی شود. مخاطب و دردهای او را شناسایی گردد. سپس برای انتقال محتوا سناریو طراحی شود. من در حقّ مخاطب خودم بهنوعی جفا کردم. اینکه در چه قالبی و با چه روشی تبلیغ کنیم در فرایند آموزشی حوزه هیچ جایی ندارد. طلاب علاقهمند باید در مجموعههای خصوصی، آموزشهای مجازی یا مرکز آموزش کاربردی دفتر تبلیغات، روش تبلیغ یاد بگیرند.
مراکز خصوصی ساختار و روش را در نظر دارند یا محتوا؟
نه اینها بیشتر روش بیان است.
تلقیای که حوزه از دین به طلبه میدهد کلامی و فردی و… است. چنین فردی هرچقدر روش بیان آموزش ببیند، در نهایت همان تلقی خود از دین را به مخاطب انتقال میدهد. آیا این مسئله به تبلیغ او ضربه نمیزند؟
به تأثیر تبلیغ ضربه میزند. در واقع همین میزان پایبندی مردم به معارف هم نتیجۀ تبلیغ است. ما درصدد آسیبشناسی نظام آموزشی حوزه هستیم. افراد زیادی خودشان روش را یاد گرفتند. بهعنوان مثال روش آقای پناهیان، آقای رفیعی یا آقای عالی را مفید دیدند و الگوبرداری کردند. اما بهتر بود این یادگیری روش، بهجای آموزش فردی، در نظام آموزشی حوزه اتفاق میافتاد. در نتیجه طلبه طی ده سال آموزش، مهارتهایی ازجملۀ مهارت تبلیغ را فرا میگرفت. همچنین مهارت سواد رسانه، حتی عمامهبستن، ارتباط با نامحرم، روش تحلیل سیاسی، ضبط نفس و… میتواند مفید باشد. ما درحالحاضر یک سیستم آموزشی شبه دانشگاه داریم و میخواهیم فعالیتهای بصیرتی و تهذیبی را در قالب کارهای نهاد و تشکلهای دانشجویی پیش ببریم که این امکان ندارد.
سامانههای آموزشی و مدیریت آموزشی ما چهکار میکند؟ پژوهشهایمان چهکار میکند؟ این سامانه جواب نمیدهد. طلبههایی که در میدان هستند، همه خودشان کار جهادی یاد گرفتهاند و تجربۀ کار فرهنگی و تبلیغی کسب کردهاند. حوزه نباید اینها را برای خودش فاکتور کند.
دغدغههای ما در حوزه از این منظر است که میدانیم جنسمان خیلی خوب است ولی میخواهیم ارتقا پیدا کند. همین الآن در دل نظام مدیریتی ما، از خودِ آقای اعرافی گرفته تا پایین، آدمهای بسیار دلسوزی هستند. اساتید و مدیران خیلی خوبی داریم. من خبر دارم مدیر حوزۀ علمیهای از اذان صبح تا ده شب کار میکند. مسئول آموزشی زندگی خود را برای حوزه گذاشته و فانی در طلبهها شده است. اگر اینها در دل یک شبکۀ تشکیلاتی قویتر بود چه میشد؟ هرچند همین الآن هم خیلی کار کردهایم.
هنگام آسیبشناسیها در نظر بگیریم که حوزه نیرو کم دارد و مشکل جدی بودجه دارد. هزینههای گزافی وجود دارد که باید با همین وجوهات اداره شود. دولت بودجهای برای بحثهای ستادی در نظر میگیرد که معمولاً تأمین نمیشود. هزینۀ برنامههای تحولی باید بعد از هزینههای ضروری در نظر گرفته شود. پس منصفانه آسیبشناسی کنیم. آقای بوشهری، آقای اعرافی، شورای عالی حوزه، دفتر تبلیغات، سازمان تبلیغات، معاونت تبلیغ، همگی دلسوز هستند و تلاش میکنند.
بدیل خوب
خب باید چهکار کرد حاجآقا؟ رهبری میفرمایند استحالۀ فرهنگی اتفاق میافتد. بگذاریم استحاله بشود؟ میگوید تحول تبلیغ یک ضرورت است. سال ۷۲ به مرکز پژوهشهای تبلیغ میگوید «کاری بکنید که دست و پای جهّال را از عالم تبلیغ دور کنید. کاری که لا یُعادلهُ هیچ حسنهای.» بعد میفرماید «بعضیها هستند میروند فقط صرف آیه و روایت برای مردم میخوانند و حرف خودشان را به نام دین میزنند؛ شما باید با اینها مقابله کنید.»
نه، همین کارهایی که شما میکنید. گاهی اوقات ایدهای از ذهنهای جوان میآید که اگر به مسئولان برسد و پخته شود، یک ایدۀ خوب عملیاتی میشود. من چندین بار طرحهایی به آقای اعرافی ارائه دادهام، ایشان همکاری کرده است. بیشتر مسئولان حوزه دلسوز و دغدغهمند هستند. گاهی فقر ایده و گاهی فقر نیرو است. حتی ممکن است بودجه هم باشد، اما نیروی مختصص آن کار نیست.
اصل مشکل محتوا را میپذیرم. ولی این کار راحت نیست. شما اگر مدیر حوزههای علمیۀ کل کشور هم باشید، باید موانع و امکانات را بسنجید. زمانی به بچههای تحولگرای حوزه گفتم شما بهجای اینکه هی بگویید آقا گفته، آقا گفته، پنج مسئلۀ اصلی در تحول حوزه را دربیاورید و از همۀ مراجع بپرسید. من یقین دارم ۹۹ درصد مراجع با رهبری همنظرند. مشکل این است که آنها خوف دارند سیستمی که تا حالا جواب داده دست بخورد و خراب شود، اما بدیل خوب نداشته باشد.
با رویکرد کلامی نمیتوانید معارف شیعی در باب امامت و ولایت را بگویید. دستکم باید سالهای ابتدایی تحصیل طلبهها، اصل معارف از منابع شیعی با رویکرد اسلام ناب منتقل شود.
طلبههایی که در میدان هستند، همه خودشان کارجهادی یاد گرفتهاند و تجربۀ کار فرهنگی و تبلیغی کسب کردهاند. حوزه نباید اینها را برای خودش فاکتور کند