به گزارش صدای حوزه، دنیا با سرعت زیادی بر زوایای زندگی میافزاید. در این مسیر انسانها سرگردانتر از گذشته نیاز دارند هویت، زندگی و حوادث را برای خود معنا کنند. بفهمند که نگاهشان به خودشان، زندگانی و مسائل آن چگونه باید باشد. چگونه خوب زندگی کنند، با دیگران رابطه برقرار کنند، لذت ببرند، با مشکلات چگونه مواجه بشوند و …
دین به صورت تاریخی مدعی است به بخشی از این سوالات و یا همه آنها پاسخ میدهد؛ اما آیا بازنمایی فعلی که از تشیع در ایران صورت میگیرد برای همه زوایای زندگی مردم در جهان معاصر معنابخشی میکند؟
پیامبرانی در اینستاگرام!
اخیرا در اینستاگرام توجهم به دو نفر جلب شد؛ آیسان اسلامی با ۶.۷ میلیون دنبالکننده و سهیل سنگرزاده با ۲.۹ میلیون نفر دنبالکننده. البته این دو نفر صرفا به عنوان مشتی نمونه از خروار برای این یادداشت انتخاب شدند. آنها به زندگی مردم معنا و امید میدهند و ارتباطشان را با دنیای بیرون و دیگران تنظیم میکنند.
برای کسانی که این دو نفر را ندیدهاند برخی وجوه مشترک آنها را که مشاهده کردم مینویسم:
اهل زندگی هستند.
ورزشکار هستند و بدنهای ورزیدهای دارند. از ایران مهاجرت کردند. خودروی خوب سوار میشوند. لباسهای راحت میپوشند. در طبیعت گشتوگذار میکنند. آسایش و لذت را تجربه میکنند. زیاد میخندند و شاد هستند. خلاصه متناسب با امکانات اکنون جهان در حد وسع خودشان خوب زندگی میکنند.
معتقد به خدا و دین هستند.
آیسان خود را مسلمان میداند ولی تظاهر به رعایت شریعت ندارد. سهیل اما به صورت کلی از خدا صحبت میکند و تاکیدی بر اسلام ندارد. وجه مشترک آنها این است که خدا را در زندگی و روابط انسانی که دارند ملاحظه میکنند. خدا را منشاء تاثیر میدانند و رفتارشان را دلیل اعطا و یا سلب مواهب زندگی توسط پروردگار میدانند. هر دو نمادهایی از خدا به همراه دارند: آیسان خالکوبی با عنوان “به یاد خدا برای خدا” روی سینهاش دارد و سهیل مدتی گردنبندی با نشان “اوس کریم” به گردن داشت.
سهیل مجموعهای به نام “خانواده بزرگ سنگرزاده” (SBF) و سایتی با این عنوان راه انداخته و کار هدایت مردم را جدی پیگیری میکند. برنامه و فیلمهای آموزشی دارد. بیشتر از معنا صحبت میکند و مایههای عرفانی دارد؛ اما آیسان این طور نیست و از زندگی روزمره، قواعد اخلاقی مبتلابه و خدا صحبت میکند. زبان آیسان عامیانه، راحت و همراه با شوخیهای نسبتا رکیک است؛ برخلاف سهیل که سعی میکند از کلمات و آوای نسبتا مرتبتر و خاصی بهره ببرد.
معنای خود، زندگی و مشکلات و لذت را توضیح میدهند.
خودشان هستند و بر مسئله ریا و تقلید حساسیت دارند. آیسان بر روی دست خود خالکوبی کرده: خلق را تقلیدشان بر باد داد.
قواعد اخلاقی را ترویج میکنند.
هر دو از جنس مردم هستند، گذشته سختی داشتند و با تلاش پیشرفت کردهاند.
با مردم زندگی میکنند. فضای صحبتهایشان گفتوگوی با مردم است.
آنچه میگویند را خودشان زندگی میکنند.
به سیاست کاری ندارند.
خلاصه پیام آنها در حدی که مشاهده کردم این امور بود:
– اهمیت شخص (خود)
– بیتوجه به حرف مردم
– شکرگزاری
– دم غنیمت است (زندگی در لحظه)
– جهان دار مکافات است
– اهمیت احساس خوب
– سلامت جسمی و روانی
منظومه این پیامها را مقایسه کنید با آنچه به عنوان راهنمای مذهبی برای زندگی در رسانههای دینی بازنمایی میشود.
به نظر میرسد قرائت فعلی و رسمی از تشیع ورای مسائل زندگی معاصر است و به نوعی در تاریخ قدسی سیر میکند. از صدر اسلام و قبلتر از آن شروع میشود و تا دوران ظهور و جهان بعد ادامه دارد.
از دورانی که ما در آن هستیم با تعابیر “دوران غیبت” و “دوران انتظار” یاد میشود.
در این “دوران” معنا در نسبت با گذشته دور و آینده تنظیم میشود. توقفگاهی درمیانه ازل و ابد. دست بر قضا فعلا تمام زندگی ما در این توقفگاه واقع شده است!
جهان معاصر هرچه بیشتر به زندگی دعوت میکند و منابع لازم برای تجربههای بیشتر اینجهانی فراهم میکند قرائتهای رسمی از تشیع گویی به سمت زهد و دوری از این سیر فرا میخوانند. گویی دین تصمیم گرفته وارد زندگی مدرن نشود و به این معنا واقعا قرائت دینی موجود در فضای “انتظار” است. اما همان جایی که دین تصمیم گرفته ورود نکند عرصهای است که مردم آنجا زندگی میکنند.
زهد به عنوان یک ارزش دینی متعالی قابل طرح است اما تشیع برای آن کسانی که به درجه زهد نرسیدهاند چه معنا و دستوراتی را برای زندگی ارائه میکند؟ کسانی که ممکن است بخواهند دیندار باشند ولی زاهد نه!
تشیع معاصر در ایران گویی از مرحله زهد و معرفت خاص به جایگاه امامان معصوم (علیهم السلام) شروع میشود و برای قبل از آن مرحلهی دیگری طراحی نشده است. گویی برای کسی که بخواهد از مواهب دنیا لذت ببرد سازوکار و دستورالعمل معنادهی ندارد.
تشیع سیاسی الگوی شهادت و جهاد را دارد. الگویی که به دنبال مرگ مقدس، سختی و تلاش است. تشیع سنتی هم الگوی سوگ مقدس و انتظار مقدس را دارد. هر دوی این ها ارتباطی با شادی و رفاه ندارند.
قرائت رایج شیعه در ایران نسخه حذف لذت و رفاه را دارد و به ایجاد، مدیریت و هدایت آن نمیپردازد. این به آن معنی نیست که همه چهرههای شیعه آن گونه فکر میکنند ولی جو قالب گفتمان شیعی این دو هستند.
نسخه سختی که در گفتمان شیعی نسخه عالی به حساب میآید و به صورت عمومی برای همه جامعه تجویز شده و در رسانههای مذهبی بازنمایی میشود.
در حال حاضر تشیع سیاسی شهدا را به عنوان الگو معرفی میکند و تشیع سنتی اشخاص/روحانیون ولایی-هیئتی را. هیئت و مناسک آئینی یکی از محلهای بروز و بازتولید این الگوهاست و شاید یکی از علل رشد مناسک و هیئات در درهههای اخیر نیاز بخشی از مومنان به هویتیابی در جهان معاصر باشد. در این تصویر عدهای مسائل هویتی و جهانبینی را با پررنگ کردن قرائت تاریخ مقدس حل میکنند.
این مسئله هویتی خود را آنجا نشان میدهد که از جوان و نوجوان بپرسید میخواهید شبیه چه کسی بشوید؟ الگوی شما کیست؟ در انتخاب رشته چه هدفی دارید؟
آیا الگوی محقق شدهای در ایران داریم که هم نمادی از موفقیت دنیوی باشد و هم حامل ارزشهای شیعی؟
در گذشته بازاریان متدینی بودند که به صورت مذهبی از دنیا بهرهمند بودند. اما با مقتضیات امروزه چهره موفق مذهبی بازتولید شده است؟
حال سوال این است که چقدر از مردم توانایی این را دارند که به یکباره این الگوها را هدف خود قرار بدهند؟ الگوهایی که شاید بتوان گفت در جهت مخالف لذت و رفاه دنیوی حرکت میکنند.
آیا آستانه ورود و مراحل قبلی برای رسیدن به آن سطح وجود ندارد و صرفا از آن نقطه دینداری شروع میشود؟
احتمالا برخی از متدینان این الگوها را متناسب با لذت برتر و واقعی میدانند؛ اما سوال اینجاست چه مقدار از مردم توانایی حرکت به سمت آنها را دارند؟ آیا متون دینی هم همین گونه با عموم مردم برخورد میکند؟
اگر تشیع در رسانه احساس میکند ضعیف است شاید مسئله جای دیگری باشد. شاید باید به دنبال حرف مناسب نیازهای مردم با زبان مردم باشد.
طبیعتا با تغییرات ظاهری مسئله حل نمیشود. میبایست در لایه گفتمان تغییراتی ایجاد شود و سپس در ساحت رسانه آن را بازنمایی کرد وگرنه کارهای نچسبی تولید خواهد شد.
امثال آیسان اسلامی و سهیل سنگرزاده گویی پیامبرانی هستند که از شریعت زندگی و از طریقت شادکامی سخن میگویند؛ به زندگی مردم سامان و معنا میدهند و تعامل با ایشان برای مردم لذتبخش است. آنها پیامبرانی هستند برای زندگی عرفی.